رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسن مجتبی علیه السلام» ثبت شده است

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

عقیلى از اشخاصى نقل کند، تا آنکه گوید چون ابن ملجم (لعنه الله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضربت زد، آن حضرت به امام حسن (علیه السلام) فرمودند: «پسر جانم! چون من مردم، ابن ملجم را بکش و براى او در کناسه، گودال گورى بکن و او را در آنجا انداز که آنجا یکى از وادیهاى دوزخ است.» عقیلى گوید کناسه موضعى است در باب طاق محامل در محل کبابى‏ها و کله ‏پزها.

حدیث شماره 6 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

قسمت دوم

 

همانا من براى شما همسایه‏اى بودم که تنم چند روزى در کنار شما بود و به زودى پیکر بى‏روح مرا تشییع می کنید، که بعد از حرکت، آرامش یافته و پس از سخنگوئى، دم فرو بسته است. باید همان آرامش پیکرم و دیده فرو بستنم و سکون اعضایم شما را پند دهد، زیرا همان‏ها براى شما از سخنوری شیوا پند دهنده تر است. با شما به امید دیدار در فردا (روز قیامت) خداحافظى می کنم. فردا روزهای مرا می بینید و خداى- عز و جل- از اسرار کار من براى شما پرده بر می دارد و پس از آنکه جای من خالى شد و دیگرى بجایم نشست، مرا می شناسید.

اگر زنده ماندم، خودم صاحب اختیار خون و جانم هستم و اگر مردم، مردن وعده‏گاه من است، (اگر گذشت کنم‏) آن گذشت براى من موجب قربت و براى شما حسنه و ثواب است، پس درگذرید و چشم پوشید، مگر شما نمی خواهید که خدا از شما درگذرد. اى واى! دریغا بر آن غافلى که عمرش علیه خود او حجت شود، یا روزگار زندگیش او را به بدبختى کشاند، خدا ما و شما را از کسانى قرار دهد که هیچ خواهش و تمایلى او را از اطاعت خدا باز ندارد و پس از مرگ عقوبتى به او نرسد، همانا ما مملوک خدائیم و به او زنده‏ایم.» سپس متوجه امام حسن (علیه السلام) شد و فرمودند: «پسر جانم، به جاى یک ضربت، یک ضربت بزن و کار ناروا مکن.»

حدیث شماره 5 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

جابر گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حسن وصیت کرد و حسین و محمد (حنفیه) (علیهم السلام) را با همه فرزندان و رؤساى شیعیان و خانواده‏اش بر آن وصیت گواه گرفت، سپس کتاب و سلاح را تحویلش داد و به او فرمود: «پسر جانم! رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله به من امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتابها و سلاحم را به تو سپارم، چنان که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به من وصیت کرد و کتابها و سلاحش را به من سپرد و به من امر فرمود که به تو امر کنم، چون مرگت فرا رسد، آن را به برادرت حسین (علیه السلام) سپارى» سپس متوجه پسرش حسین (علیه السلام) شد و فرمود: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) تو را امر کرد که آن را به این پسرت سپارى» سپس دست پسرش (على بن الحسین) را گرفت و فرمود: «پسر عزیزم! رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به تو هم امر فرمود که آن را به پسرت محمد بن على (علیه السلام) سپارى و او را از جانب رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) و من سلام رسانى» باز به پسرش حسن (علیه السلام) متوجه شد و فرمود: «پسر جانم، تو صاحب امر (امامت) و صاحب‏ خونى، اگر (ابن ملجم را) ببخشى حق دارى و اگر بکشى، به جاى یک ضربت فقط یک ضربت بزن و کار ناروا مکن.»»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

شهر بن حوشب گوید چون امام على (علیه السلام) (از مدینه) به کوفه رفت، کتابها و وصیتش را به ام سلمه سپرد و چون امام حسن (علیه السلام) به مدینه بازگشت، آنها را به او تحویل داد.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «چون وفات امیرالمؤمنین (صلوات اللَّه علیه) فرا رسید، به پسرش حسن (علیه السلام) فرمودند: «نزدیک من بیا تا آنچه را رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) با من به راز گفت، با تو به راز گویم، و آنچه را به من سپرد به تو سپارم.» سپس همین کار را کرد.»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

سلیم بن قیس گوید من خود شاهد بودم زمانى که امیر المؤمنین (علیه السلام) به پسرش حسن (علیه السلام) وصیت مى‏فرمود، حسین (علیه السلام) و محمد (حنفیه) و سایر فرزنداش را با رؤساء شیعه و اهل‏ بیتش را گواه (شاهد) گرفت. سپس کتاب و سلاح امامت را به او تحویل داد و فرمود: «پسر عزیزم! رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) مرا امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتب و سلاحم را به تو بسپارم. چنان که پیامبر به من وصیت فرمود و کتب و سلاحش را به من سپرد و باز مرا امر کرد که به تو امر کنم، وقتی وفاتت فرا رسد، آنها را به برادرت حسین (علیه السلام) بسپارى.» سپس به پسرش حسین (علیه السلام) متوجه شد و فرمود: «و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به تو امر فرموده که آنها را به این پسرت بسپارى.» سپس دست على بن الحسین (علیهما السلام) را گرفت و فرمود: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به تو امر فرموده است که آنها را به پسرت محمد بن على (علیهما السلام) بسپارى و از جانب پیامبر و من به او سلام برسان.»