رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۲۳ مطلب با موضوع «قرآن :: سوره بقره :: هدایت» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه­ ی 177 سوره­ ی مبارکه­ ی بقره ابتدا اعمال نیک را بیان نموده، سپس در انتها می­ فرماید، تنها این­ ها متقین هستند.

به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که اطرافیانش او را خوشتیپ می­ نامند. طبیعتاً شخص برای به دست آوردن این صفت اعمالی را انجام می­ دهد، مثلاً لباس­ های تمیز، زیبا و مرتب می­ پوشد. بنابراین خوشتیپ بودن ویژگی آن شخص و لباس زیبا پوشیدن عمل آن شخص محسوب می­ شود.

آیات 3 و 4، ویژگی­ های متقین را بیان نموده و آیه­ ی 177، اعمال متقین.

بنابراین اکنون مشخص شده است که متقین چه کارهایی را انجام می دهند تا آن ویژگی ها را در خود به وجود آورند.

پیش از توجه به ویژگی­ ها و اعمال، سؤال اساسی که باید پرسیده شود این است که طبیعتاً اعمال متقین برای من نوعی که در آغاز راه قرار دارم ممکن است سخت و طاقت­ فرسا باشد. نقطه­ ی آغاز کجاست و چه کاری باید انجام داد تا بتوان موفق به انجام این اعمال و کسب این ویژگی­ ها شد؟

در آیات 143 الی 176 سوره­ ی مبارکه­ ی بقره، پروردگار عالمیان پنج شرط لازم را خطاب به تمامی مردم بیان می ­نماید. هر انسانی برای متقی شدن باید این پنج شرط را در خود داشته باشد. این پنج شرط نیز محدود به زمان و یا مکان خاصی نبوده و در همه­ ی حالات باید حفظ شوند.

بسم الله الرحمن الرحیم

از این پست به بعد یه سری توضیحات تکمیلی در مورد آیات شریفه 142 تا 177چرا باید نبممی ان شاءالله خواهیم داد. در ابتدا دو آیه شریفه از ابتدا این سوره را با هم می خوانیم.

متقین

با توجه به آیه ی دوم سوره مبارکه بقره قرآن خود را این گونه معرفی می نماید:

ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿۲﴾

این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.

قرآن کریم برای خود دو ویژگی مطرح می نماید:

1. قابلیت اطمینان مطلق: هیچ شکی در آن نیست.

2. هدایت برای متقین

در آیات 3 و 4 پنج ویژگی برای متقین ذکر شده است. سپس پروردگار عالمیان در آیه­ ی پنجم راجع به متقین چنین می­ فرماید:

أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

آنان را خداوند هدایت کرده، و آنهارستگارانند.

بنابراین این آیه برای متقین دو نتیجه ­ی قطعی قائل است.

1. آن­ها بر سبیل هدایت سوارند.

2. تنها آن­ها رستگارند.

بنابراین با توجه به این آیه روشن می­ شود که جزءِ متقین شدن چرا باید خواسته­ ی ما باشد(زیرا تنها آنان رستگارند).

بسم الله الرحمن الرحیم

ان شاءالله قصد دارم ادامه مطالب قرانی گذشته رو بنویسم اینجا اما یه مرور کوچک میکنیم.

در ابتدا عرض کردم که با توجه به ایه اخر سوره مبارکه حمد چکار باید کنیم تا جز اون دسته منعمین قرار بگیریم. بعد گفتیم خداوند در سوره بقره این سه دسته منعمین و مغضوبین و ضالین رو مفصل توضیح داده و میخواهیم بخونیم تا یاد بگیریم باید چکار کنیم.

در ابتدا خداوند با بیان خصوصیات مغضوبین و ضالین و با بیان سرنوشت قوم بنی اسرائیل به عنوان یک مثال واضح و شفاف از سرنوشت امتی که به ضلالت رفته اند، سعی بر آن دارد تا ما با خصوصیات این دو دسته آشنا بشویم و در ادامه خواهیم خواند که این افراد (و یا هرکس همچونآنان رفتار می نماید) دشمن اسلام است.

به عبارتی علاوه بر دریافت خصوصیات این دو دسته ما در جزء اول قرآن کریم یک دوره کامل دشمن شناسی رو در قالب داستان بنی اسرائیل زیر نظر مستقیم پروردگار جهانیان آموزش می بینیم.

 

دوستانی که مایلند برای ادامه بحث آمادگی ذهنی داشته باشند که ان شاءالله از فردا شب شروع خواهیم کرد، پستهای گذشته که در زیر لینک آنها گذاشته شده است را مطالعه نمایند. 

چون جبرئیل قرآن را نازل میکند، ایمان نمی آوریم!!!

از بس که لجبازند!

توبه

فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۳۷﴾

سپس آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت، خداوند تواب و رحیم است.

نکته: پذیرفته شدن توبه حضرت آدم به واسطه‏ ی کلمات، شاید نشان از این دارد که انسان‏ها نیز باید برای پذیرفته شدن اعمالشان واسطه داشته باشند.

نکته: ظلم قابل جبران است اما کفر نه.

سؤال: حضرت آدم بنا بود که در زمین خلیفه قرار داده شود، بنابراین ناراحتی حضرت آدم بابت قرار گرفتن در زمین و برخورداری از آن تا زمان معین نمی‏تواند باشد. پس مقصود از هبوط حضرت آدم چیست؟

خلاصه

قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸﴾

فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد.

وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴿۳۹﴾

و[لى] کسانی که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.

در آیات شریفه 1 الی 39 سوره مبارکه بقره خصوصیات متقین(منعمین)، کافرین(مغضوبین) و فاسقین(گمراهان) و سرانجام آن‏ها مطرح شد. همچنین این آیات قرآن را نیز معرفی نموده و آن را حجت بر مردم قرار داده است. امتداد انسان و جزا و پاداش او نیز مطرح شده است. حیات و ممات انسان‏ها را نیز به عنوان حجت بر مردم مبنی بر عدم کفر به پروردگار مطرح نموده است. داستان خلقت حضرت آدم و سجده فرشتگان، توبه‏ ی حضرت آدم و هبوط همه‏ ی انسان‏ها نیز مطرح می‏شود. موضوع اصلی در میان همه‏ ی این مسائل، هدایت بود. آنجا که در سوره‏ ی حمد هدایت را از خداوند درخواست می‏کنیم، در ادامه هدایت، ملاکِ دسته‏ بندی انسان‏ها قرار گرفته و همچنین عبادت و عدم کفر وسیله ‏ای برای رسیدن به آن مطرح می‏شود. در پایان نیز مجدداً این هدایت است که عامل رستگاری معرفی می‏شود.

در واقع هدف و آرزوی انسان‏ها، هدایت از جانب پروردگار باید باشد و برای رسیدن به آن، پروردگار خویش را باید بندگی نمایند.

باشد که بندگی نماییم تا جز هدایت یافتگان شویم ان شاءالله.

بسم الله الرحمن الرحیم

در آخرین پست از این مبحث گفتیم که علم حضرت آدم به اثبات رسید، بنابراین نوبت به امتحان او گشت مبنی بر این‏که آیا با وجود علم آیا به دستور خداوند عمل می‏نماید. با هم آیات زیر از سوره مبارکه بقره را می خوانیم.

ظلم

وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ﴿۳۵﴾

و گفتیم ای آدم تو با همسرت در بهشت سکونت کن، و از (نعمتهای) آن گوارا هر چه می‏خواهید بخورید (اما) نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد!

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۳۶﴾

پس شیطان موجب لغزش آنها شد، و آنان را از آنچه در آن بودند (بهشت) خارج ساخت، و (در این هنگام) به آنها گفتیم  فرود آیید شما دشمن همدیگرید، و برای شما تا مدت معینی در زمین قرارگاه و وسیله بهره برداری است.

امتحان عملی حضرت آدم و همسرش این بود که به دستور خداوند نباید به یک درخت نزدیک شوند و در صورت عدم رعایت دستور از جمله ظالمین قرار خواهند گرفت.

نکته: در این مورد با توجه به سرپیچی از دستور خداوند، حضرت آدم و همسرش از کافرین نشده، بلکه از ظالمین می‏شوند. با توجه به مفهوم ظلم، آن‏ها که نمی‏توانند به خداوند ظلم کنند، بلکه به خود ظلم خواهند کرد.

پس شیطان آن دو را توانست به لغزش اندازد و از آن‏چه درونش بودند خارج سازد، در نتیجه خداوند متعال به آن‏ها گفت هبوط یابید، چرا که بعضی از شما با بعضی دیگر دشمنید، در نتیجه در زمین برای شما قرارگاه و بهره ‏ای تا زمان معین وجود خواهد داشت.

نکته: دلیل هبوط جمیع انسان‏ها دشمنی بعضی از آن‏ها با دیگران است. عامل این دشمنی همان کبر شیطان بود، بنابراین دشمنی‏ هایی که در آن منیت مهم است، عامل هبوط خواهد شد.

حضرت آدم می ‏دانست که نباید به این درخت نزدیک شود، (1) اما از طرفی شیطان توانست او را به لغزش اندازد. (2) ساده‏ لوحی حضرت آدم مبنی بر اعتمادش به شیطان،(3) طمع او نسبت به آن درخت و ضعف باور او نسبت به حُسنِ دستور پروردگار را می ‏توان دلیل این امر دانست. وقوع هر سه این موارد با هم نیز دور از واقعیت نیست. در واقع عدم اعتماد به حسن دستور پروردگار، تصور غلط حضرت آدم از آن درخت را نتیجه داد. بنابراین شیطان توانست از جانب قوه ‏ی خیال حضرت آدم(مبنی بر تصور اشتباه) به او ضربه بزند. مصداق بارز این موضوع را می ‏توان در خواسته‏ های دنیایی انسان‏ها قبل از رسیدن به آن تجربه نمود. زیرا آن‏ها همیشه بزرگ‏تر و زیباتر از آن چیزی که هستند، جلوه می‏کنند.

نتیجه این‏که حضرت آدم به خود ظلم نمود، نه کبر ورزید و نه عامِدانه سرپیچی کرد(در صورت عامدانه بودن، لغزش توسط شیطان معنا نداشت)، به همین دلیل او جزءِ مغضوبین قرار نگرفت، اما در نتیجه ‏ی دشمنی شیطان و اشتباه حضرت آدم، همگی هبوط یافته و در زمین تا زمانی معین مستقر گشتند.

من اینگونه برا خودم نتیجه گرفتم که هر گاه نسبت به دستورات خداوند از خودم ضعف نشان بدهم، راه را برای ورود شیطان و انجام گناه باز کرده ام. پس بهتره ایمان خودم را نسبت به دستورات خدا به حدی قوی کنم که  تا علاوه بر بستن راه ورود بر شیطان، نسبت به اوامر الهی هم همواره مطیع باشم.

بسم الله الرحمن الرحیم

ابلیس

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۴﴾

و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند جز شیطان که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانی و تکبر) از کافران شد!

بنابراین در راستای آشکار شدن آن‏چه که پنهان می‏دارند، خداوند دستور به سجده نمودن به حضرت آدم داد. همه سجده نمودند مگر ابلیس. سر باز زد و تکبر ورزید، بنابراین از جمله کافران گشت.

این‏که ابلیس با توجه به این همه عبادت، جزءِ مغضوبین گشت، می‏تواند به دو دلیل زیر باشد:

1. تکبر ورزیدن: بزرگی کردن (یا خودبزرگ بینی) بسته به این‏که در مقابل (چه کسی!) خداوند، حجت خداوند و مخلوقات خداوند صورت بپذیرد، متفاوت است. ابلیس در مقابل خداوند تکبر نورزید، به دلیل این‏که اگر می‏خواست این کار را بکند دیگر عبادت ذات اقدس اله را نمی‏ نمود و در ثانی کبر ورزیدن در مقابل خداوند آن‏قدر احمقانه است که با توجه به شناخت ابلیس از پروردگار چنین کاری از او بعید است. به عبارتی تنها حمقاء ممکن است مرتکب چنین جرمی شوند. بنابراین ابلیس در مقابل حضرت آدم کبر ورزید.

2. اهمیت دستور: در واقع شاید به نوعی ولایت داشتن حضرت آدم بر شیطان و عدم پذیرش این امر از جانب شیطان (پذیرش مقام خلافت انسان در زمین) به نوعی در میزان بزرگی مجازات او تأثیرگذار بوده است.

نکته: این امر را می‏توان با پذیرش ولایت امیرالمؤمنین بعد از وفات پیامبر مقایسه نمود و همین‏طور پذیرش ولایت را به طور پیوسته در هر برهه از زمان و برای هرکس شرط اولیه برای عدم غضب از جانب پروردگار دانست. همچنین می‏توان گفت تمام موچودات عالم توسط این موضوع امتحان خواهند شد، مگر حجت خدا که او نیز در راه رسیدن به این مقام نسبت به خلیفه قبلی امتحان گشته است.

 

این آیه من رو به یاد صحبت حاج آقا معتمدی تو مسجد صفاری کاشان انداخت که یه شب می فرمودند: شیطان بخاطر سجده نکردن بر مخلوف خدا اینگونه رانده شد!!!! وای بر آنی که بر خودِ خدا سجده نمی کند!!!! (اشاره غیرمستقیم به انسان های تارک الصلوه)

دعای تکراری هست ولی باز میگم: خدایا تو رو به خودت قسم نذار ما انقدر تو خودمون و زندگیمون گم بشیم که اینجوری متکبر و مغرور به خودت و آنچه که نباس بشیم، بشیم. ان شاءالله!

 

علم حضرت آدم به اثبات رسید، بنابراین نوبت به امتحان او گشت مبنی بر این‏که آیا با وجود علم آیا به دستور خداوند عمل می‏نماید؟ در پست بعدی در این مورد مفصلا صحبت خواهیم کرد ان شاءالله!

بسم الله الرحمن الرحیم

در آخرین پست قرآنی مون گفتیم که خداوند متعال به ملائکه می‌فرماید که همانا من در زمین خلیفه قرار دادم، ملائکه نیز انسان را با دو ویژگی مفسد بودن و سفاک بودن (خونریزی) معرفی کرده و خود را با دو خصوصیت تسبیح به ستایش پروردگار عالم و تقدیس او مطرح می‌نمایند. پروردگار نیز در جواب به آنان فرمود: من حقائقی را می‏ دانم که شما نمی‏ دانید.

حال ادامه داستان و این حقایقی که خداوند میدونه و ملائکه نمی دونند رو یا هم می خونیم:

علم

وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۱﴾

سپس علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست می‏ گوئید اسامی اینها را برشمارید!

قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۳۲﴾

فرشتگان عرض کردند: منزهی تو!، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‏ ای، نمی‏ دانیم تو دانا و حکیمی.

قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۳۳﴾

فرمود ای آدم آنها را از (اسامی و اسرار) این موجودات آگاه کن، هنگامی که آنها را آگاه کرد خداوند فرمود: نگفتم من غیب آسمانها و زمین را میدانم، و نیز میدانم آنچه را شما آشکار می‏کنید یا پنهان می ‏داشتید.

در توضیحات این آیات از زبان دکتر دو سه تا نکته جالب برا من وجود داشت که اون نکات رو رنگی می نویسم.

در پاسخ ملائکه، خداوند متعال ادعای آن‏ها را اشتباه دانسته و از انسان دفاع نموده و می‏فرماید من می‏دانم آن‏چه را که شما نمی‏دانید.

آیه 31 به این موضوع اشاره دارد که خداوند به آدم اسم‏ های همه چیز را آموزش داد، سپس آن‏ها را به ملائکه عرضه داشت و فرمود مرا به اسماءِ این‏ها آگاه نمایید اگر راست می‏ گویید؟

نکته: انسان توانایی‏هایی دارد که به واسطه آنها لایق خلافت در زمین گشته است، در حالی که ملائکه این توانایی‏ها را ندارند. خداوند متعال این امر را به واسطه آموزش اسماء به حضرت آدم، به ملائکه اثبات می‏نماید. در واقع خداوند متعال در عین حال که قادر مطلق است این امر را نه با زور، بلکه با دلیل و به روشنی به ملائکه می‏فهماند.

آیه 32 ادعای ملائکه مبنی بر تسبیح به حمد پروردگار و تقدیس او را به خوبی نشان می ‏دهد. ملائکه به زیبایی به اشتباه خود اعتراف نموده و عدم ظرفیت و توانایی خود را ناشی از علم و حکمت پروردگار عالم دانسته ‏اند. پاک و منزه است پروردگار عالم که هیچ علمی نداریم مگر آن‏چه که به ما عنایت فرموده‏ ای. همانا تو دانا و حکیمی(می‏دانی که به چه کس، چه چیزی عطا باید نمود).

در آیه 33 خداوند متعال به حضرت آدم دستور داد که ملائکه را به اسماءشان آگاه نماید. حضرت آدم نیز آن‏ها را به اسماءشان آگاه نموده و از امتحان سربلند بیرون آمد. بنابراین ضعف ملائکه بر آن‏ها آشکار گشت و خداوند آگاهی خود نسبت به غیوب (نهان ها) آسمان‏ها و زمین و آن‏چه را که پنهان و آشکار می‏دارند، به ملائکه خاطرنشان کرد.

بله دوستان، اگر من ریاضیاتم خوبه یا نقاشیم خوبه یا دستخطم قشنگه و سایر امثال این موارد در زمینه های بالاتر و پایین تر همه اینها لطف خداست و میتونه در آن واحد همه اینا رو از من بگیره یا یه کسی رو جلومون بیاره که از ما همه فن حریف تر باشه و بهتر از ما بلد باشه!

حتی این موضوع در مورد این بحث رایج: چرا فلانی پولداره و من بدبخت و بی پولم، هم صدق میکنه!

پس دلیلی برای غرور بیخود وجود نداره!

خدایا بحق این آیاتت ما را از غرور و تکبر بیخود در برابر خودت و بندگانت محافظت بفرما ان شاءالله!

بسم الله الرحمن الرحیم

آدم

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾

هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند (پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟ (زیرا موجودات زمینی دیگر که قبل از این آدم پا به عرصه وجود گذاشتند، به حکم طبع جهان ماده نیز آلوده فساد و خونریزی شدند، اگر هدف از آفرینش انسان عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را به جا می ‏آوریم، پروردگار فرمود: من حقائقی را می‏ دانم که شما نمی‏ دانید.

خداوند متعال به ملائکه می‌فرماید که همانا من در زمین خلیفه قرار دادم، ملائکه نیز انسان را با دو ویژگی مفسد بودن و سفاک بودن (خونریزی) معرفی کرده و خود را با دو خصوصیت تسبیح به ستایش پروردگار عالم و تقدیس او مطرح می‌نمایند.

خلیفه

خداوند متعال جایگاه انسان را خلافت در زمین می‌داند. در آیاتی که خداوند متعال انسان را دعوت به بندگی رب العالمین می‌نماید(آیه 21) و از کفر ورزیدن نهی می‌کند(آیه 28)، در واقع جایگاه انسان و لیاقت او را تنها خود می‌داند نه بندگی آن‌چه که در زمین برای او آفریده است. در واقع آن‌چه که در زمین است برای انسان و رشد او خلق شده؛ نه انسان برای رشد زمین و آن‌چه که در آن است. برای گم نشدن این هدف و فراموش نکردن آن تنها راه، بندگی رب العالمین است. یعنی اگر به دستورات پروردگار عالم گوش جان بسپاریم، خود به خود به این امر نیز نایل خواهیم شد، گر چه در برابر آن، زمین دیگر بی‌ارزش است. البته این خلافت چنان با ارزش است که ملائکه برای رسیدن به آن انسان را کوبیده و خود را بالا می‌برند.

نکته: ملائکه نسبت به انسان آشنایی دارند بنابراین می‌توان گفت قبل از حضرت آدم نیز انسان بوده است. آن‌ها انسان را با دو ویژگی مفسد بودن(ناشی از شهوت) و سفاک بودن(ناشی از غضب) می‌شناسند. بنابراین انسان باید بسیار مراقب این دو خصیصه خود باشد، زیرا او را از انسانیت حقیقی دور می‌کند.

نکته: جوامع را می‌توان با توجه به این دو خصیصه سنجید. در واقع هر جامعه‌ای که خشونت و شهوت در آن بهتر کنترل شده باشد، دارای سطح آرامش و امنیت بیشتری بوده و طبعاً فضای بهتری برای زندگی است.

نکته: از آنجا که انسان جانشین خداوند در زمین است، باید صفات خداوند را در خود به ملسه ظهور برساند. به عنوان مثال باید نسبت به کافرین مغضوب باشد و آنها را لعن نماید و منعمین را دوست بدارد و الگوی خود قرار دهد.

ان شاءالله با الگوبرداری مناسبی از خدای خودمون، بتونیم خلیفه خوبی برایش در زمین باشیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

کفر لازمه غضب

در آیه 21 خداوند متعال مردم را به عبادت دعوت نمود و خود را با خلقت انسانها و دنیای اطراف آنها معرفی کرد. بعد از آن داستان قرآن و اتمام حجت آن مطرح شد. در این آیات خداوند تبارک و تعالی خطاب به مردم آشکار بودن خود را مجدداً با حیات و ممات انسانها و خلقت و نظم دنیای اطراف آنها مطرح نموده و در ادامه داستان آدم و هبوط و توبه او را بیان میکند.

تعجب از کفر

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾

چگونه به خداوند کافر می‏ شوید در حالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را می ‏میراند، و بار دیگر شما را زنده می‏ کند، سپس به سوی او باز می‏گردید (بنابر این نه حیات و زندگی شما، از شما است و نه مرگتان، آنچه دارید از خدا است).

 

آیه 28 اشاره به حیات و ممات انسان دارد. در واقع این آیه برای تمامی انسانها 5 مرحله را ذکر میکند.

مرده بودند، خداوند آنها را زنده نمود، سپس جان آنها را گرفت، مجدداً آنها را زنده کرد و پس از آن به سوی او باز میگردند.

هرکسی میتواند با اندکی تأمل متوجه سه مرحله اول بشود، اما دو مرحله‌ی دیگر ادامهی داستان انسان پس از مرگ است. بنابر آیه، انسان با توجه به حیات خود و اینکه این حیات ورای جسم ظاهری است، نمیتواند منکر خداوند شود. این موضوع برای همهی انسانها قابل درک است، زیرا آیه با توجه به این امر انکار خداوند را با تعجب پرسیده است.

نکته: آیه سرانجام انسان را بازگشت به سوی پروردگار عالم میداند. از آنجا که هر رفتی، بازگشتی دارد، لذا انسان قبل از ورود به عالم دنیا نیز، نزد خداوند متعال بوده است.

 

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۲۹﴾

او خدائی است که همه آنچه (از نعمتها) در زمین وجود دارد، برای شما آفریده سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چیز آگاه است.

آیه 29 مجدداً خداوند را با توجه به دنیای اطراف انسانها و عظمت آن معرفی مینماید.

1. آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید.

2. آفریدگار و تنظیمکننده‌ی هفت آسمان است و او بر هر چیز دانا است.

 

یاد این شعر دوران دبیرستان از حافظ افتادم:

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گرتو نمی پسندی تغییر کن قضا را

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی / کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد / دلبر که در کف او مومست سنگ خارا

 

باشد تا ما در برابر پروردگارمان سرکشی ننماییم ان شاءالله!

بر اساس آیه هفتم سوره حمد می فهمیم که بر اساس نتیجه اعمال، افراد را می توان به سه دسته منعمین، ضالین و مغضوبین تقسیم بندی کرد. با اندکی تفکر در آیات سوره بقره که در پست های ابتدایی توضیح دادیم متوجه می شویم که این سه دسته متناظرند با متقین، فاسقین و کافرین که این نوع دسته بندی بر اساس نوع اعمال می باشد. شایان ذکر است که کافرین نیز خود در سوره بقره به دو دسته منافقین و متعصبین تقسیم بندی می شوند. پس یعنی (منعمین و متقین)، (ضالین و فاسقین)، (مغضوبین و کافرین) یکی هستند!

که خداوند در آیات شریفه 2تا 5 سوره مبارکه بقره، منعمین (متقین)؛

در آیات شریفه 6تا20 سوره مبارکه بقره، مغضوبین (منافقین (کافرین))؛

و در آیات شریفه 26 و 27 سوره مبارکه بقره، ضالین (فاسقین)

تفاوت های کافرین و فاسقین:
1- فاسقین با تکرار مکرر اشتباهات، به درجه کفر می رسند و مستحق صم بکم عمی می شوند.
2- سردمداران گمراهی کفار و منافقین هستند. در واقع زمینه فساد برای فساق را فراهم می کنند. مانند تصویب قانون ازدواج همجنس ها.
3- فساق قابل هدایت هستند، اما کفار خیر.
4- با کفار و پیروان او باید قتال کرد و جنگید، اما در مورد فساق باید برای هدایتشان تلاش نمود.
نکته: در جامعه امروز مصداق کفار، استکبار جهانی، سردمداران اسرائیل و ... هستند و مردم عادی را می توان جزء گمراهان قلمداد نمود(اکثرهم لایعقلون).
نکته: در قرآن منظور از کفار را نمی توان منکرین خداوند متعال قلمداد نمود. چنان چه در آیات جلوتر می خوانیم شیطان نیز از کفار شد در حالی که هیچ گاه منکر وجود خداوند متعال نبوده است. زیرا خداوند متعال بزرگ تر و منزه تر از آن است، که بخواهد انکار شود. و اگر کسی هم پروردگار بلندمرتبه را منکر می شود، کفر ورزیده اما کافر نیست بلکه گمراه است. به این معنا که این شخص به سبب نادانی خویش صاحب و ولی نعمت اصلی خویش را نمی بیند، کفر ورزیده اما طبق قرآن خداوند رحمان او را جزء مغضوبین قرار نداده و امکان بازگشت دارد.
نکته: دانستن، یکی از لوازم پاداش و یا عقاب است. به این معنی که هر سه دسته متقین، فاسقین و کافرین، بابت آنچه آگاهانه انجام می دهند، پاداش و یا مجازات می شوند.

بسم الله الرحمن الرحیم

در پست قبلی با توجه به آیه شریفه 25 سوره مبارکه بقره در مورد نتیجه هدایت صحبت کردیم. در ادامه آن آیه خداوند صحبت جالبی می کند که نکاتی در مورد اینکه چرا برخی از قرآن تاثیر نمی پذیرند از این آیات استنباط می شود و این گروه گمراه شده را قرآن فاسقین می داند. با توجه و دقت، آیات و مطالب را باهم می خوانیم:

فاسقین

إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۶﴾

خداوند از اینکه مثال (به موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه و حتی بالاتر از آن بزند شرم نمی‏کند (در این میان) آنها که ایمان آورده ‏اند می‏دانند حقیقتی است از طرف پروردگارشان، و اما آنها که راه کفر را پیموده‏ اند (این موضوع را بهانه کرده) و می‏گویند منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟! (آری) خدا جمع زیادی را با آن گمراه و عده کثیری را هدایت می‏کند ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می‏ سازد.

الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾

(فاسقان آنها هستند که) پیمان خدا را پس از  بستنش، می‏شکنند، و پیوندهائی را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع می ‏نمایند، و در جهان فساد می ‏کنند، اینها زیانکارانند.

در آیات قبلی(20-25) قرآن به عنوان حجت بر تمامی انسان‌ها معرفی شد. در آیه 26 عدم تأثیرپذیری خداوند متعال از حرف مؤمنان و کافران مطرح شده است که خود این مطلب نیز یکی از اعجاز‌های قرآن است. چرا که نویسندگان، برای محبوبیت نثر خود به ذائقه‌ی مخاطب دقت می‌کنند، لذا نثر آن‌ها تحت تأثیر مخاطب است، اما این آیه نشان می‌دهد که قرآن بر جامعه تأثیرگذار است، نه شرایط جامعه برآن.

در آیه 2، قرآن عامل هدایت برای متقین معرفی شد. در این آیه کافرین این شبهه را وارد می‌نمایند که به واسطه‌ی قرآن، بعضی هدایت و برخی گمراه می‌شوند، که خداوند متعال در جواب آنها می‌فرماید که تنها فاسقان گمراه می‌شوند. و خصوصیات آن‌ها را در آیه 27 بیان نموده است.

عهد شکن: کسانی که عهدشان به خداوند را بعد از محکم نمودنش، می‌شکنند.

قطع‌کننده روابط: آن‌چه را خداوند امر به وصل نمودنش کرده، قطع می‌کنند.

مفسد: در زمین فساد می‌کنند.

ضالین

از آنجا که تنها فاسقان گمراه می‌شوند، بنابراین با توجه به دسته‌بندی که در سوره حمد صورت گرفته است، می‌توان گمراهان را همان فاسقین دانست.

نکته: کافرین در زمین فساد به پا می‌کنند. در واقع منبع نشر فسادند در حالی که فاسقین انجام‌دهنده آن هستند.

نکته: با توجه به آیه که فرموده، کسانی که ایمان دارند، پس می‌دانند؛ ایمان حاصل شناخت است. همین‌طور کسانی که شناخت دارند، لزوماً دارای ایمان نیستند.

 

امیدوارم به برکت قرآن هیچ گاه جز فاسقین نباشیم ان شاءالله!

بسم الله الرحمن الرحیم

در پست دیروز عرض کردیم خداوند متعال قرآن را وسیله‌ی اتمام حجت بر تمامی مردم قرار داده است. پس از اتمام حجت بلافاصله جهنم به عنوان نتیجه تنبلی افراد مطرح می‌شود. الان میخواهیم ببینیم خدا به انها که گوش می دهند و تنبلی نمی کنند چه می دهد.

3. نتیجه هدایت

وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵﴾

به کسانی که ایمان آورده ‏اند و عمل صالح دارند، بشارت ده، که باغهائی از بهشت برای آنها است، که نهرها از زیر درختانش جاری است، هر زمانی که میوه ‏ای از آن به آنها داده شود، می‏ گویند این همان است که قبلا به ما روزی شده بود (ولی چقدر اینها از آنها بهتر و عالیتر است) و میوه‏ هائی که برای آنها می ‏آورند همه (از نظر خوبی و زیبائی) یکسانند، و برای آنها همسرانی پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.

خداوند متعال در آیه 25 به مؤمنینی که تنبلی نکرده و دستورات الهی را اجرا می‌کنند، بشارت بهشت را می‌دهد. بهشت با خصوصیات زیر معرفی می‌شود.

باغ‌هایی که نهرها در آن جاری است.

در آن زوج‌هایی پاکیزه برایشان است.

جاودانه در آنجایند.

نکته: هدایت آن چیزی است که هرگاه در این دنیا روزی انسان می‌شود، انسان نتیجه‌اش را در آخرت می‌بیند، شاید به همین دلیل بهره‌های آنجا را شبیه روزی‌هایش از هدایت در اینجا می‌بیند، لذا با دیدن بهره‌های باغ‌ها در بهشت می‌گویند، این همان چیزی است که از قبل روزیمان شده بود و آن‌ها را عمداً مشابه می‌آورند تا متوجه اعمالشان در دنیا و حقیقت وعده‌های الهی بشوند.

نکته: در بیان خصوصیات بهشت، تفاوتی بین زن و مرد قرار داده نشده است و آیه فرموده زوجی برایشان وجود دارد.

باشد که ما نیز از هدایت شوندگان بوده و تنبلی ننماییم ان شاءالله!

بسم الله الرحمن الرحیم

2. شک در قرآن

وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۲۳﴾

و اگر از آنچه بر بنده خویش فرو فرستاده ‏ایم، شک دارید، اگر راست مى ‏گویید سوره ‏اى همانند آن بیاورید و از یاورانتان در برابر خداوند، یارى بخواهید.

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿۲۴﴾

اگر این کار نکردید و هرگز نخواهید کرد از آتشی بترسید که هیزم آن بدن های مردم (گنهکار) و سنگ هایی است که برای کافران مهیا شده است.

در این آیه سؤال قبلی پاسخ داده می‌شود. اگر این آیات دروغ باشد، بنابراین حضرت رسول باید این حرف‌ها را از خود زده باشد و همچنین او نیز مانند بقیه انسان‌هاست. بر این ‌اساس حتماً کسی باید پیدا شود تا بتواند این‌گونه سخن بگوید، لذا این آیه می‌فرماید اگر به آن‌چه ما بر عبدمان نازل کردیم شک دارید، یک سوره مانند آن بیاورید(شما هم اگر می‌توانید این‌گونه سخن بگویید). همین‌طور برای این کار از هرکسی که می‌توانید کمک بگیرید به غیر از خدا، اگر صداقت دارید. اگر نتوانستید که نخواهید هم توانست، از آتشی که هیزمش انسان‌ها و سنگ‌ها هستند و برای کافران آماده شده است، بترسید.

نکته: در آیه 23 حضرت رسول با عنوان عبدنا خطاب شده اند، در واقع اگر کسی بخواهد خداوند متعال را عبادت نماید، باید مانند حضرت رسول عمل کند، لذا وجود حضرت به صورت غیرمستقیم به عنوان اسوه مطرح شده است.

نکته: خداوند متعال قرآن را وسیله‌ی اتمام حجت بر تمامی مردم قرار داده است. پس از اتمام حجت بلافاصله جهنم به عنوان نتیجه تنبلی افراد مطرح می‌شود.

 بچه ها محرم رسید، بنظر من تو جلسات محرم با واسطه قرار دادن امام حسین(عله السلام) راحت تر خدا مانو میبخشه و حاجاتمونو میده؛ این شبا رو از دست ندید؛ بگیرید دامن اهلبیت رو که ان شاءالله سعادتمند خواهیم شد!

خدایا به حق حسین و اهلبیت مظلومش ما رو هدایتن کن و در مسیر مستقیم خودت ما رو نگه دار!!

اللهم عجل لولیک الفرج!

راستی صاحب عزای اصلی این شبا امام زمان علیه السلام هستش، میشه تو مجلس عزا صاحب عزا نباشه!!

تو جلسات هواشونو داشته باشیم. آقا قلبش از این وقایع محرم شکسته و خونِ، دعا کنید برا امامتون که یقینا ایشونم در حق شماها دعا خواهد کرد و دعا چه کسی بهتر از دعای حجت حیِّ خدا روی زمین....

سلام؛ با توجه به پست عاشق... و بحث هایی که در قسمت نظرات شد مطلب کوتاه و عمیقی هست باهم میخوانیم:

"بارز ترین خصوصیت محبت، بدون دلیل بودن آن است. من دوست دارم چون دوست دارم که دوست داشته باشم. اگر انجام کاری با دلیل شد، دیگر محبت نیست بلکه معامله است. من کاری می کنم(چیزی می دهم) تا اتفاقی رخ دهد(چیزی بگیرم). البته سرچشمه همان کار نیز محبت به خود است. اما انسان با تربیت کردن خود به تدریج پا روی خواسته های خود می گذارد تا خواسته های خداوند برای او در اولویت قرار گیرد. لذا انسان به تدریج به این مقام می رسد. ابتدا عبادت غلامان را تجربه می کند، سپس عبادت تجار و در انتها به عبادت آزادگان می رسد.
شهید به این دلیل مقامش رفیع است که محبت به خداوند تمام وجودش را پر کرده و به مقام شهود رسیده است لذا از عزیزترین محبت به خود یعنی جانش برای خداوند متعال می گذرد."

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۲﴾

آنکس که زمین را بستر شما قرار داد و آسمان (جو زمین) را همچون سقفی بر بالای سر شما و از آسمان آبی فرو فرستاد، و بوسیله آن میوه‏ ها را پرورش داد، تا روزی شما باشد، بنابراین برای خدا شریکهائی قرار ندهید در حالی که می‏دانید (هیچ یک از این شرکاء و بتان نه شما را آفریده ‏اند و نه شما را روزی می ‏دهند).

در ادامه، آیه‌ی 22 خصوصیات دیگری را برای پروردگار عالم معرفی می‌نماید:

1. زمین را محل زندگی قرار داد.

2. آسمان را برفراز شما بنا نمود.

3. از آسمان باران نازل نمود.

4. به وسیله‌ی آن از زمین برای شما رزقتان را حاصل کرد.

حال با توجه به این خصوصیات که پروردگار خود را شناختید و دانستید که هر چیزی در اطراف شما از جانب اوست و به خواست او اتفاق می‌افتد، پس برایش مثل قرار ندهید در حالی که می‌دانید.

نکته: قرآن در معرفی پروردگار عالم، ابتدا انسان‌ها را به خلقت خود توجه داده، سپس به دنیای اطرافشان.

نکته: آیه صراحتاً اعلام می‌دارد که رزق و روزی در دست خداوند متعال است و نباید کسی را در این راستا مؤثر بالذات دانست.

سؤال: با توجه به آیات، منعمین و مغضوبین معرفی شدند و آیات بیان داشتند که برای خوشبختی خود باید دستورات پروردگار خود را با علاقه اطاعت نمود و پروردگار انسان‌ها همان خداوند یگانه است. حال از کجا معلوم این آیات درست بوده و قرآن راست بگوید؟

در اینجاست که خداوند در آیه بعدی انسان ها را به مبارزه و اوردن سوره ای مثل سوره های قرآن دعوت می کند که در پست بعدی در موردش توضیح خواهیم داد ان شاءالله!

بسم الله الرحمن الرحیم

بخش اول داستان قوم بنی اسرائیل رو خوندیم و هنوز این داستان ادامه داره، اگه ایراد نداره اون 20 تا آیه ای که از اول سوره بقره جا انداختیم و نخوندیم رو الان بررسی کنیم و ان شاءالله بعدش هم به ادامه داستان بنی اسرائیل بپردازیم:

بندگی، لازمه تکامل

در آیات 1 الی 20 اوصاف متقین(منعمین) و کافرین(مغضوبین) بیان شد. در آیات 21 الی 25 انسان‌ها به یگانه‌پرستی برای رسیدن به رستگاری دعوت می‌شوند.

1. خالق

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾

ای مردم پروردگار خود را پرستش کنید، آن کس که شما و پیشینیان را آفرید، تا پرهیزکار شوید.

در این آیه رابطه‌ی هدایت و عبادت مشخص می‌شود. در واقع انسان با عبادت پروردگار می‌تواند امیدوار باشد که از جمله‌ی هدایت‌یافتگان قرار گرفته شود. عبادت پروردگار یعنی اطاعت با علاقه از دستورات کسی که دستوراتش باعث پرورش یافتن او می‌شود. بنابراین عبادت فرد هیچ سودی برای خداوند متعال نداشته بلکه تنها به سود خود شخص است. در واقع انسان‌ها با عبادت خداوند متعال تربیت می‌یابند و در صورت تربیت شاید جزءِ پرهیزگاران قرار گیرند. به عبارت دیگر انسان‌ها برای تربیت شدن و رشد یافتن به این دنیا آمده‌اند و در صورت رشد، رستگار می‌شوند.

اما تفاوت رشد با تکامل، به دلیل استعداد‌های ما انسانهاست؛ تکامل، تربیت کردن استعدادهاست، اما رشد تربیت کردن آن‌ها برای لقاءَالله است. به عنوان مثال مرتاضان هندی استعدادهای خود را به تکامل می‌رسانند و به قدرت درونی بالایی می‌رسند، اما زمینه مصرفی برای استعدادهای خود ندارند، در صورتی که یک مسلمان با اطاعت دستورات خداوند متعال، این استعدادهای تکامل‌یافته را نیز برای رضای او مصرف می‌نماید. به همین خاطر در آیه عبادت(اطاعت عاشقانه) مطرح شده نه اطاعت.

مثال واضحی از این موضوع داستان علامه طباطبایی با مرتاض هندی هستش که مرتاض جلو علامه میزنه و یه حیوونی (فکر کنم شیر بودش) رو با یه اشاره میمیراند بعد رو به علامه میکنه و میگه شما هم از اینکارو میتونی انجام بدی؟ علامه میگه این که چیزی نبود اگه تو قدرت داری این حیوون رو زنده کن، مرتاض روبه علامه میکنه و میگه: "مگه میشه مگه داریم" بعد علامه میره و دم گوش حیوون یه چیزی میگه و اون حیوون (شیر) زنده میشه!

فک کنم قضیه براتون افتاد و متوجه شدید تفاوت یکی که از اطاعت محض خدا به قدرت میرسه با یکی که فقط با ریاضت نفسانی به قدرت میرسه در چی هستش! داستان علامه با مرتاض رو میتونید در آپارات از زبان حجت الاسلام طائف بشنوید (من تا حالا نشنیدم ولی میدونم همچین چیزی تو آپارات هست!)

نکته: با توجه به این آیه می‌توان نتیجه گرفت که عبادت کردن پروردگار دلیل بر هدایت شدن انسان نمی‌باشد ولی برای هدایت یافتن باید با تمام وجود از دستورات الهی پیروی نمود. اصل خوف و رجا را می‌توان در بیان این آیه مشاهده نمود، زیرا انسان به عبادت خودش نباید مغرور شود و هم‌چنین نباید نسبت به رحمت الهی نیز مأیوس گردد.

نکته: منظور از عبادت در اینجا مسلماً عبادت اختیاری است.

نکته: دستورات کسی قابل اعتماد است که به نیازهای ما آگاهی داشته باشد، به تناسب این آگاهی اعتماد باید بیشتر شود، لذا آیه، پروردگار را با خلقت انسان و نوع بشر معرفی می‌نماید.

عاشقانه خدا رو عبادت نکردیم، بعد انتظار داریم با همین نماز دست و پا شکستمون به جایی هم برسیم و میگیم چرا دعاهامون مستجاب نمیشه!!

امید است ما نیز برا یک بار در عمرمون هم شده عاشقانه خالق هستی رو عبادت کنیم ان شاءالله!

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که عرض کردم خداوند برای روشن تر شدن وضعیت کافرین برای ما، مثالی زده که این مثال جای تامل داره. ترجمه آیات رو سعی کردم که از ترجمه های واضح و راحت انتخاب کنم. پس برای کمتر شدن طول مطلب، من فقط نکاتی که از دکتر یاد گرفتم رو می نویسم و شما هم به قدر کافی به این مثالهای خداوند توجه کنید. با هم آیات شریفه 17تا 20 سوره مبارکه بقره را می خوانیم:

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ ﴿۱۷﴾

آنها (منافقان) همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کند) ولی هنگامی که آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند (طوفانی می‏فرستد و) آن را خاموش می‏کند، و در تاریکی وحشتناکی که چشم کار نمی‏کند آنها را رها می‏سازد.

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾

آنها کر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمی‏گردند.

أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ﴿۱۹﴾

یا همچون بارانی که در شب تاریک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانی) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود می‏گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند، و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند.

یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿20﴾

روشنائی خیره کننده برق نزدیک است چشم آنها را بِرُباید، هر لحظه ‏ای که برق جستن می‏کند (صفحه بیابان را) برای آنها روشن می‏ سازد (چند قدمی) در پرتو آن راه می‏روند و هنگامی که خاموش می‏شود توقف می‏کنند، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بین می‏برد، خداوند بر هر چیز توانا است.

 

در آیه 18 در مورد این افراد به جای قلب، زبان مطرح شد، زیرا زبان این‌ها به جای گفتن حقیقت دروغ می‌گوید، پس این زبان نسبت به گفتن حقیقت لال است. در ضمن همان‌طور که گفته شد رابطه‌ی مستقیمی بین قلب مریض و زبان دروغ برقرار است. نکته جالبی که از این ایات به دست میاد اینه که چشم و گوش ورودی‌های ذهن هر انسانی است، لذا اگر انسان نتواند درست ببیند و یا درست بشنود، در نتیجه تصمیم درستی نمی‌تواند بگیرد.

نکته ای که از ایات 19 و 20 برام بدست اومد اینه که خداوند متعال نسبت به این افراد احاطه کامل دارد، لذا این‌ها تنها خود را به دردسر می‌اندازند. پس اگر این‌ها مهلت می‌یابند تا چنین اعمالی را انجام دهند خواست خداوند متعال است، چرا که اگر خداوند اراده می‌کرد شنوایی و بینایی آن‌ها را از بین می‌برد تا نتوانند هیچ عملی صورت دهند. پس به نوعی لزوم تکامل مؤمنین، وجود چنین افرادی را ایجاب می‌کند.

امیدوارم که من شامل اون دسته از ادمایی که این مثالا واسشون صدق میکنه نباشم!

در پست بعدی ان شاءالله کارهای قوم بنی اسرائیل و دلیل اینکه و چکار کردند که خدا انقدر از انها ناراحت و عصبانی شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

در آیات گذشته از این سه خصوصیت منافقین اطلاع پیدا کردیم:

1 .مدعیان دروغ اصلاح 2. سفیهان پر ادعا 3. مسخره کنندگان

در ظاهر این سه حالت متفاوت است، در حالی که حالت اول به عمل آنها اشاره نموده و دروغ را عامل این حالت دانسته است. حالت دوم به ایمان اشاره کرده و قلب مریض آنها باعث این امر شده است و حالت سوم ترکیب این موارد است. و خداوند اشاره می کند اینها ایمان نداشته و عمل هم ندارند (اشاره به مسخره کردن مومنین توسط آنها).

نکته دیگری که از آیات برداشت می کنیم این است که مرض قلبشان در اثر دروغگویی زیاد می‌شود و دروغگوییشان نیز از مرض قلبشان ناشی می‌شود، در واقع این دو همانند ایمان و عمل صالح هم‌افزایی دارند.

آیه 16 سوره بقره اشاره غیر مستقیمی دارد که کافرین (متعصبین و منافقین) همان مغضوبین هستند، با هم این آیه شریفه را می خوانیم:

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ ﴿۱۶﴾

آنها کسانی هستند که گمراهى را به [بهاى] هدایت‏ خریدند و (این) تجارت برای آنها سود[ى به بار] نیاورد و هدایت ‏یافته نبودند.

چیزی که آنها به خیال خودشان معامله می‌کنند، هدایت است. این نیز به خاطر قلب مریضشان است که فکر می‌کنند هدایت را می‌توان معامله نمود.

 خدا چه قشنگ تو این آیه اشاره می کنه و میگه این افراد از اول هم هدایتی نداشته‌اند، که بخواهند آن را معامله کنند .

در واقع غضبی که این افراد دچارش هستند، محروم شدن از هدایت است. با توجه به دسته‌بندی سوره حمد و این آیات، مغضوبین را می‌توان کافرین متعصب و منافقین دانست.

معمولا وقتی مبحث سنگین می شود از مثال استفاده می کنیم تا مبحث جا بیافتد، خداوند نیز در آیات 17 تا 20 مثالی برای روشن تر شدن موضوع می زند، که اگر خوانندگان عزیز مایلند این آیات رو نیز با هم مرور کنیم در نظرات خودشون اعلام نمایند و گرنه بفرمایند تا برویم سراغ بررسی کارهایی که این کافرین انجام می دادند.

بسم الله الرحمن الرحیم

خب داشتیم آیات مربوط  به منافقین رو می خوندیم، همانطور که قبلا فهمیدیم نتیجه ایمان، عمل صالح است، از آیات گذشته نیز دریافتیم که یکی از نتایج دروغگویی منافقین، عمل فاسد است. و در آیه 11 نه تنها از آنها عمل صالح نخواسته، بلکه ترک عمل فاسد را خواستار است که آنها مجدداً به دروغ خود را مصلح معرفی می‌کردند. بقیه آیات رو با هم می خوانیم:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾

و هنگامی که به آنها گفته شود همانند سایر مردم ایمان بیاورید می‏گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولی نمی‏دانند.

در فرهنگ معین سفیه به معنای نادان و احمق آمده است، در آیه فوق به عدم ایمان آنها اشاره نموده و نشانه‌اش را تکبر آنها می‌داند. این افراد بدون دلیل خود را برتر از مردم پنداشته و مردم را سفیه می‌نامند. در حالی که خداوند سفیه واقعی را خود این افراد می داند و این کارشان به خاطر قلب مریضشان است.

نکته: کسانی که عامل فساد در جهان می‌شوند در واقع سفیه اند، نه کسانی که ایمان می‌آورند.

وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ﴿۱۴﴾

و چون با مؤمنان روبرو شوند، گویند ایمان آورده ‏ایم، و چون با پیشوایان(شیاطین) خویش تنها شوند، گویند ما با شما هستیم، ما (آنها) را ریشخند (مسخره) می‏کنیم.

اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۵﴾

خدا [است که] ریشخندشان مى‏کند و آنان را در طغیانشان فرو مى‏ گذارد تا سرگردان شوند.

در این حالت زبان دروغشان باعث دروغگویی به مؤمنان شده و قلب مریضشان باعث مسخره کردن آنها در خلوت می‌شود، آیه 14 به صفت بارز منافق یعنی دورویی اشاره واضحی دارد. آنها به خیال خود اداء مومنان را در می اورند و درحالی که خود می دانند ایمان ندارند و فکر می کنند که با این کار دو طرف را دارند، در صورتی که نمی‌دانند خودشان مورد استهزاء خداوند متعال قرار گرفته‌اند و تا ابد در این طغیان و حماقت خود سرگردان خواهند بود.

نکته کاربردی که این آیه برای من یکی داشت این بود که اگر من دارم به دستور خدا و پیامبرش عمل می کنم (مثل: خواندن نماز، رعایت محرم و نامحرمی، رفتن به مسجد، رعایت حجاب، رفتن به حج تمتع در صورت مستطیع بودن و عدم منع حاکمان شرع از رفتن به حج) و این عمل من به دستورات اسلام مورد مسخره اطرافیانم قرار می گیرد بدانم که اینجور افراد مسخره کننده از اول خلقت و آفرینش بوده اند و خدا هم صدایش از دست اینجور ادمها بلند شده است. پس بهتر است که با توکل به خدا به دستورات اسلام عمل نمایم و از سرزنش بقیه دلسرد نگردم!

یه هشدار جدی هم از این آیات دستگیر من شد اونم اینکه وای به حال این مسخره کنندگانی که دارند نه تنها در خلوتهای خودمونیشون بلکه در برابر مومنان هم، آنها رو مسخره می کنند، خدا به این منافقین که پشت سر دارند مسخره می کنند چنین خشمگین است وای بر حال این ها!

ان شاأالله که من جز مسخره کنندگان نباشم!

در پست بعدی امیدوارم ان شاءالله یک جمع بندی خوبی از صفات و اعمال منافقین رو خدمتتون ارائه بدهم.

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که در پست گذشته عرض کردم آیات 6 و 7 سوره مبارکه بقره در مورد دسته ای از کافرین به نام متعصبین بود . امشب قصد داریم آیات مربوط به دسته دیگری از کافرین یعنی منافقین رو با هم بخونیم. به دلیل اینکه آیات 8 تا حدود 20 سوره بقره در مورد منافقین هست سعی می کنیم این آیات رو در دو پست بیارم و ان شاءالله در پست های بعد از آن نیز، اعمال گروه متعصبین که منجر به مهر خوردن بر قلبهایشان شده است رو مورد بررسی قرار خواهیم داد. آیات زیر از سوره مبارکه بقره را با هم می خوانیم:

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ ﴿۸﴾

در میان مردم کسانی هستند که می ‏گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ‏ایم در حالی که ایمان ندارند.

یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹﴾

می‏ خواهند خدا و مؤ منان را فریب بدهند (ولی) جز خودشان را فریب نمی‏ دهند (اما نمی‏ فهمند).

فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ﴿۱۰﴾

در دلهای آنها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می ‏افزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغهائی که می‏ گویند در انتظار آنهاست.

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾

و هنگامی که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید می‏گویند ما فقط اصلاح کننده ‏ایم.

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾

 آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولی نمی‏ فهمند.

 

ویژگی منافقین رو بخواهیم از آیات بالا به صورت خلاصه دربیاریم به شرح زیر می شود:

1. ایمان ندارند؛ 2. قصد کلک زدن به خدا و دیگران را دارند در حالی که دارند به خودشون کلک می زنند؛ 3. در قلبهایشان مرض است و دلیل این مرض هم انجام دادن مورد 1و2 هست و خدا بر این مرضشان می افزاید؛ 4. یکی دیگر از دلایل این مرضشان و افزایش آن توسط خدا، بخاطر دروغ هایی است که می گویند (پس دروغ یکی دیگر از نشانه های نفاق است) 5. نه تنها عمل صالحی انجام نمی دهند بلکه در زمین فساد نیز می کنند، به عبارتی یکی از ویژگی های مومنان که انجام عمل صالح است را اینها ندارند.

پس به راحتی با یک قیاس ساده از این آیات و بررسی اعمال اطرافیانمان می توانیم منافقین و کفار را شناسایی کنیم.

همان هایی که به اسم اصلاح به سرزمین های دیگر یورش می برند و زنان و کودکان را به خاک و خون می کشند.

منتظر باشید تا ان شاءالله در پست بعدی نیز صفات دیگر آتان را با هم بررسی نماییم.

خدایا امروز نیز مولا و سرورمان نیامد خودت در سوره مبارکه توبه فرموده ای:

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ﴿۳۳﴾

او کسی است که رسولش را با هدایت و آئین حق فرستاد تا او را بر همه آئین ها غالب گرداند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.

پس ما نیز به درگاهت می گوییم:

اَللّـهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فی دَوْلَة کَریمَة تُعِزُّ بِهَا الإسلام وَاَهْلَهُ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ، وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ، وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَة

خدایا به سوى تو مشتاقیم‏ براى یافتن دولت کریمه‏ اى که اسلام و اهلش را به آن عزیز گردانى،و نفاق و اهلش را به وسیله آن خوار سازى، و ما را در آن دولت از دعوت‏ کنندگان به سوى طاعتت،و رهبران به سوى راهت قرار دهى و کرامت دنیا و آخرت را از برکت آن‏، روزیمان فرمایى.

پس خدایا هرچه سریع تر ظهورش را نزدیک بگردان!

آمین!

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!