حدیث شماره 7 باب وجوب اطاعت از ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی
حسین بن ابى العلاء گوید برای حضرت صادق علیه السّلام باور خودمان درباره اوصیا را که اطاعت از ایشان واجب است بیان کردم. ایشان فرمودند: «آرى آنان هستند همان کسانی که خداى تعالى می فرماید: «خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را (نیز) اطاعت کنید. (۵۴ نساء)» و ایشان هستند همان کسانی که خداى عزوجل فرموده است «ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده اند. (۵۵ مائده)»»
شرح:
درباره آیه اول مجلسى (ره) از مجمع البیان نقل می کند که عامه و اهل سنت اولى الامر را به زمامداران و یا علما تفسیر می کنند و اما مفسرین شیعه به استناد روایات وارده از حضرت باقر و صادق (علیهما السلام) به ائمه و اهل بیت علیهم السلام تفسیر می کنند و ایشانند که خدا اطاعتشان را بدون قید و شرط در این آیه واجب کرده است و جایز نیست که خدا اطاعت کسی را بىقید و شرط واجب کند، جز آنکه معصوم باشد و ظاهر و باطنش یکى باشد و اشتباه نکند و به کار زشت دستور ندهد و زمامداران و علماء این گونه نیستند و خدا منزه است از اینکه مردم را امر کند از گنهکار و یا کسانى که عقاید مختلف دارند اطاعت نمایند زیرا اطاعت نمودن از چند عالمى که هر یک رأى جداگانهاى دارد محال است و ممکن هم نیست که آنها در عقیده متحد شوند و یک قول را اختیار کنند.
اما در رابطه با آیه دوم که مهمترین آیه اب است که مفسرین و متکلمین شیعه بر امامت امیر المؤمنین علیه السلام استدلال کردهاند و آن موضوع خاتم بخشى آن حضرت در حال رکوع است که این آیه در شأنش نازل گشته است چنانچه این مطلب را مفسرین از عامه و اهل سنت هم اعتراف دارند، فخر رازى و زمخشرى و بیضاوى و سیوطى که از بزرگان علما اهل سنت هستند در تفاسیر خود نزول آیه شریفه را در شأن امیر المؤمنین علیه السلام و موضوع خاتم بخشى آن حضرت دانستهاند و خلاصه اخبار در این باره متواتر است فقشط بعضى از مفسرین اهل سنت را شدت تعصب واداشته است که بگویند جمله «و هم راکعون» در آخر آیه حالیه نیست و استیناف است ولى بنا بر آن لازم آید که رکوع تکرار شده باشد زیرا از «یقیمون الصلاة» رکوع فهمیده مىشود یا بگویند «رکوع» در اینجا حقیقت شرعیه ندارد و به معنى خضوع است که آن را هم طبع سلیم و ذوق صحیح نمی پذیرد یا آنکه در کلمه «ولى» تصرفى کنند و آن را از ظهورش که سنخ ولایت خدا و رسول است برگردانند، مفسرین و متکلمین شیعه در این جهات بحث کرده و به طور مفصل و مبسوط حقیقت را روشن نموده اند که نقل آنها مناسب این مختصر نیست.