بسم الله الرحمن الرحیم
کفر لازمه غضب
در آیه 21 خداوند متعال مردم را به عبادت دعوت نمود و خود را با خلقت انسانها و دنیای اطراف آنها معرفی کرد. بعد از آن داستان قرآن و اتمام حجت آن مطرح شد. در این آیات خداوند تبارک و تعالی خطاب به مردم آشکار بودن خود را مجدداً با حیات و ممات انسانها و خلقت و نظم دنیای اطراف آنها مطرح نموده و در ادامه داستان آدم و هبوط و توبه او را بیان میکند.
تعجب از کفر
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾
چگونه به خداوند کافر می شوید در حالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را می میراند، و بار دیگر شما را زنده می کند، سپس به سوی او باز میگردید (بنابر این نه حیات و زندگی شما، از شما است و نه مرگتان، آنچه دارید از خدا است).
آیه 28 اشاره به حیات و ممات انسان دارد. در واقع این آیه برای تمامی انسانها 5 مرحله را ذکر میکند.
مرده بودند، خداوند آنها را زنده نمود، سپس جان آنها را گرفت، مجدداً آنها را زنده کرد و پس از آن به سوی او باز میگردند.
هرکسی میتواند با اندکی تأمل متوجه سه مرحله اول بشود، اما دو مرحلهی دیگر ادامهی داستان انسان پس از مرگ است. بنابر آیه، انسان با توجه به حیات خود و اینکه این حیات ورای جسم ظاهری است، نمیتواند منکر خداوند شود. این موضوع برای همهی انسانها قابل درک است، زیرا آیه با توجه به این امر انکار خداوند را با تعجب پرسیده است.
نکته: آیه سرانجام انسان را بازگشت به سوی پروردگار عالم میداند. از آنجا که هر رفتی، بازگشتی دارد، لذا انسان قبل از ورود به عالم دنیا نیز، نزد خداوند متعال بوده است.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۲۹﴾
او خدائی است که همه آنچه (از نعمتها) در زمین وجود دارد، برای شما آفریده سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چیز آگاه است.
آیه 29 مجدداً خداوند را با توجه به دنیای اطراف انسانها و عظمت آن معرفی مینماید.
1. آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید.
2. آفریدگار و تنظیمکنندهی هفت آسمان است و او بر هر چیز دانا است.
یاد این شعر دوران دبیرستان از حافظ افتادم:
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گرتو نمی پسندی تغییر کن قضا را
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی / کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد / دلبر که در کف او مومست سنگ خارا
باشد تا ما در برابر پروردگارمان سرکشی ننماییم ان شاءالله!