رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۵۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب حجت» ثبت شده است

حدیث شماره 2 باب همانا تمام قرآن را جز ائمّه علیهم السّلام جمع نکرده اند و ایشان تمام دانش آن را می دانند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «کسی نمی تواند ادّعا کند که تمام قرآن، همه ظاهر و باطنش نزد او است مگر اوصیا (پیامبر).»

حدیث شماره 1 باب همانا تمام قرآن را جز ائمّه علیهم السّلام جمع نکرده اند و ایشان تمام دانش آن را می دانند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «هیچ کس از مردم ادعا نکند که تمام قرآن را چنان که نازل شده، جمع کرده است مگر فرد دروغگو؛ و کسى جز على بن ابى طالب و امامان پس از وى (علیهم السلام) آن را چنان که خداى تعالى فرستاده، جمع و نگهدارى نکرده ‏اند.»

شهادت دختر سه ساله اباعبدالله حسین (علیه السلام) خانم حضرت رقیه (سلام الله علیها) خدمت همگی تسلیت میگم.

جا داره امشب اول این پست خاطره انگیز مطالعه کنیم و بعدش به حدیث امشب بپردازیم... 

التماس دعا جهت تعجیل در فرج آقامون صاحب الزمان

حدیث شماره 2 باب تمام کتبی را که خدا عزوجل نازل کرده نزد ائمه علیهم السّلام است و ایشان آن ها را به هر زبانی که باشد می دانند کتاب حجت اصول کافی


مفضل بن عمر گوید ما به در خانه امام صادق (علیه السلام) رفته و خواستیم اجازه تشرف خدمتش گیریم، شنیدم حضرت به کلماتی غیر عربی سخن می گوید. گمان کردیم که زبان سریانی است. سپس آن حضرت گریه کرد و ما هم از گریه ایشان به گریه درآمدیم، آنگاه غلامشان بیرون آمد و به ما اجازه داد، پس به خدمتشان رسیدیم، من عرض کردم: اصلحک الله ما آمدیم که از شما اجازه ورود گیریم، که شنیدیم به کلماتی غیر از عربی سخن می گوئید و گمان کردیم که زبان سریانی است سپس گریه کردید و ما به گریه شما گریستیم.

حضرت فرمودند: «آرى به یاد الیاس پیامبر افتادم که از عباد پیامبران بنى اسرائیل بود و دعائى که او در سجده مى خواند، مى خواندم، سپس آن دعا را به لغت سریانى پشت سر هم مى خواندند که به خدا من هیچ کشیش و جاثلیقى را شیوا لهجه تر از ایشان ندیده بودم و بعد آنرا براى ما به عربى ترجمه کردند و فرمودند: «او در سجودش مى گفت: «خدایا تو را بینم که مرا عذاب کنى، با آنکه روزهاى آتشبار به خاطر تو تشنگى کشیدم (روزه گرفتم)؟!؟ تو را بینم که مرا عذاب کنى، در صورتی که رخسارم را براى تو روى خاک مالیدم؟!؟ تو را بینم که مرا عذاب کنى، با آنکه از گناهان به خاطر تو دورى گزیدم؟!؟ تو را بینم که مرا عذاب کنى، با آنکه براى تو شب زنده دارى کردم؟!؟» پس خدا به او وحى کرد «سرت را بردار که تو را عذاب نمى کنم» الیاس گفت: «اگر فرمودى عنایت نمى کنم و سپس عذابم کردى چه مى شود! مگر نه این است که من بنده تو و تو پروردگار منى!» باز خدا به او وحى کرد «سرت را بردار که من ت را عذاب نمى کنم و چون وعده اى دادم به آن وفا مى کنم.»» (وعده من مشروط و مفید نیست که تو ترس از عاقبت و نبودن شرط دارى بلکه وعده مطلق است مرات -)

 

شرح :

دانشمندان نصارى بدین ترتیب درجه بندى مى شوند.

1- بطریق یا بطریک در شهر انطاکیه بوده و رئیس اساققه است.

2- مطران زیر دست بطریق است.

3- اسقف در همه بلاد هست و بفرمان مطرانست.

4- قس یا قیس (معرب کشیش) زیر نظر اسقف است.

5- شماس در آخرین درجه آنهاست و لازمست میان سرش براى بیعت تراشیده باشد.

وا رقبتاه

حدیث شماره 1 باب تمام کتبی را که خدا عزوجل نازل کرده نزد ائمه علیهم السّلام است و ایشان آن ها را به هر زبانی که باشد می دانند کتاب حجت اصول کافی

 

از هشام حکم در حدیث بریه است که وقتی با او نزد حضرت صادق علیه السّلام می آمد به حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر (علیهم السلام) برخوردند، هشام داستان بریه را براى آن حضرت نقل کرد، چون پایان یافت، حضرت ابوالحسن (علیه السلام) به بریه فرمودند: «اى بریه علمت به کتاب دینت (انجیل) تا چه حد است؟» گفت: آن را می دانم حضرت فرمودند: «تا چه حد اطمینان دارى که معنیش را بدانى؟» گفت: آن را خوب میدانم و بسیار اطمینان دارم، سپس امام (علیه السلام) به خواندن انجیل شروع فرمودند، بریه گفت: من پنجاه سال است که تو یا مانند تو را مى‌جستم؛ پس او به خدا ایمان آورد و خوب هم ایمان آورد و زنى هم که با او بود، ایمان آورد. سپس هشام و بریه و آن زن، خدمت امام صادق (علیه السلام) آمدند. هشام گفتگوى میان حضرت ابوالحسن (علیه السلام) و بریه را نقل کرد، امام صادق آیه «آنها فرزندان (و دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت،) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند، و خداوند، شنوا و داناست. (34 آل عمران)» را قرائت فرمودند، بریه گفت: تورات و انجیل و کتب پیغمبران از کجا به شما رسیده؟ فرمودند: «اینها در نزد ما است به طریقه میراث از نزد ایشان و اینها را مى ‏خوانیم؛ چنانچه ایشان خوانده ‏اند و اینها را مى ‏گوییم؛ چنانچه ایشان گفته ‏اند. خدا حجتى در زمینش نمی گذارد که چیزى از او بپرسند و او بگوید نمی دانم.»

شرح حدیث شماره 1 باب تمام کتبی را که خدا عزوجل نازل کرده نزد ائمه علیهم السّلام است و ایشان آن ها را به هر زبانی که باشد می دانند کتاب حجت اصول کافی

بریه مصغر ابراهیم است و در بعضى از نسخ کافى بریهة ضبط شده است. مرحوم مجلسى در صفحه 170 ج اول مرآت العقول داستان او را از توحید صدوق به تفصیل نقل می کند که خلاصه ‏اش این است:

بریه از دانشمندان بزرگ هفتاد ساله نصارى بود که به وجود او افتخار می کردند و او مدتى بود که عقیده ‏اش نسبت به دین مسیح سست شده بود و در جستجوى دین حق بود و با بسیارى از مسلمین مباحثه کرده ولى چیزى به دست نیاورده بود او زنى خدمتگزار داشت که مطالب را با او در میان مى‏گذاشت شیعیان او را به هشام بن حکم معرفى کردند. روزى با جمعى از نصارى به دکان هشام رفت که عده‏ ای نزد او قرآن مى‏ آموختند، به هشام گفت: با همه متکلمین اسلام مباحثه کردم و چیزى دست گیرم نشد، آمده ام که با تو مناظره کنم، هشام خندید و گفت: اگر از من معجزات مسیح مى‏خواهى، ندارم. سپس سؤالاتى درباره اسلام از هشام کرد و جواب کافى شنید، آنگاه هشام از او سؤالاتى در باره نصرانیت نمود و او نتوانست جواب گوید، خودش شرمسار و اطرافیانش پشیمان شدند که با او آمدند و متفرق گشتند.

چون بریه به خانه آمد و داستان را براى زن خدمتگزارش نقل کرد، او گفت: اگر طالب حقى اندوهگین مباش و هر کجا حق را دیدى بپذیر و لجبازى را کنار گذار، بریه سخن او را پذیرفت و روز دیگر نزد هشام آمد و گفت: تو معلم و پیشوائى هم دارى؟ گفت آرى. بریه شرح حال خواست، هشام اندکى درباره نژاد و عصمت و سخاوت و شجاعت حضرت صادق (علیه السلام) توضیح داد و سپس گفت: اى بریهة خدا هر حجتى را که بر مردم دوران اول نصب فرموده براى مردم دوران وسط و اخیر هم اقامه کرده است و هیچ گاه حجت خدا و دین و سنت از میان نرود، بریه گفت: سخن بسیار درستى است، سپس با هشام و زن خدمتگزار عازم مدینه و تشرف خدمت امام صادق (علیه السلام شدند) چنان که ذکر خواهد شد.

حدیث شماره 7 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

 

ابوابراهیم گفت به امام کاظم علیه السلام عرض کردم قربانت گردم، به من بفرمائید که آیا پیغمبر ما (صلّى اللَّه علیه و آله) وارث تمام پیامبران است؟ فرمودند: «آرى» عرض کردم از زمان‏ آدم تا به خود آن حضرت؟ فرمودند: «خدا هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود، جز اینکه محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) از او اعلم بود.» عرض کردم: «عیسى بن مریم مردگان را به اذن خدا زنده می کرد.» فرمودند: «راست گفتى و سلیمان هم نطق پرندگان را می فهمید و پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) هم بر این مراتب توانائى داشت.» آن گاه حضرت فرمود: سلیمان داود هنگامی که هدهد را نیافت و درباره اش تردید کرد، گفت: «چرا هدهد را نمی بینیم؟ آیا غایب است؟ (20 نمل)» وقتی او را نیافت بر او خشمگین شد و فرمود: «من او را قطعا کیفر شدیدی خواهم داد و یا او را ذبح می‏کنم و یا دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد. (21 نمل)» و خشم سلیمان بر هدهد براى این بود که او سلیمان را به محل آب راهنمائى می کرد. (موقعى که سلیمان و همراهانش بوسیله باد در هوا حرکت میکردند) خدا به این پرنده چیزى عطا کرده بود که به سلیمان عطا نفرموده بود، در حالی که باد و مورچه و آدمیان و جنّیان و شیاطین (و) سرکشان فرمانبرش بودند، ولى او جاى آب را در زیر هوا (زیر زمین) نمی دانست و پرنده می دانست.

 همانا خداوند در کتابش می فرماید: «و اگر قرآنی بود که به وسیله آن کوه ها به حرکت می آمدند، یا زمین پاره پاره می گشت، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته می شد. (31 رعد)» و ما وارث آن قرآنیم که در آن است آنچه کوه ها به وسیله آن حرکت کند و سرزمین ها قطعه قطعه می شود و مردگان به آن زنده شوند. و ما آب را در زیر هوا (زیر زمین) می شناسیم و همانا در کتاب خدا آیاتى است که به وسیله آنها چیزى خواسته نشود جز اینکه خدا به آن اجازه دهد (هر دعائى از برکت آن آیات مستجاب شود) علاوه بر آنچه خدا براى پیشینیان اجازه فرموده است (علومى که به آنها عطا کرده است) همه اینها را خدا در ام الکتاب (قرآن) براى ما مقرر فرموده است، همانا خدا می فرماید: «هیچ پوشیده و پنهانی در آسمان و زمین وجود ندارد مگر آنکه در کتابی روشن است. (75 نمل)» سپس می فرماید «سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم. (32 فاطر)» و مائیم کسانى که خداى عزوجل انتخابمان کرده و این کتاب را که بیان همه چیز در آن است به ارثمان داده است.»

حدیث شماره 6 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

 

ابن سنان از امام صادق (علیه السلام) درباره سخن خداى عزوجل «ما در کتاب زبور پس از ذکر نوشتیم. (105 انبیاء)» پرسید زبور چیست و ذکر کدام است؟ فرمود: ذکر نزد خداست (لوح محفوظ) و زبور آن است که بر داود (علیه السلام) نازل شد و هر کتابى که نازل گشته است نزد اهل علم است و ما هستیم اهل علم.

حدیث شماره 5 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

 

ابوبصیر گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «اى ابا محمد خداى عزوجل چیزى به پیامبران عطا نفرمود، جز آنکه آن را به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) عطا کرد و همه آنچه را به پیامبران داد، به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) هم عطا فرمود و آن صحفى که خداى عزوجل می فرماید «صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى (19 الاعلی)‏» نزد ماست.» عرض کردم: آن صحف همان الواح است؟ فرمودند: «بلى.»

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

 

ضریس کناسى گوید من خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم و ابوبصیر هم نزد آن حضرت بود امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «داود علم پیغمبران را به ارث برد و سلیمان از داود ارث برد و محمد (صلّى اللَّه علیه‏ و آله) از سلیمان ارث برد و ما از محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) ارث بریم و صحف ابراهیم و الواح موسى (علیهما السلام) نزد ماست.» ابوبصیر گفت: علم کامل همین است. فرمودند: «اى ابامحمد، علم کامل این نیست. علم کامل آن است که در هر شب و هر روز، و ساعت به ساعت پدید آید.»

حدیث شماره 3 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

 

مفضل بن عمر گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «همانا سلیمان از داود ارث برد و محمد (صلی الله علیه و آله) از سلیمان ارث برد و ما از محمد (صلی الله علیه و آله) ارث بریم. علم تورات و انجیل و بیان آنچه در الواح (جناب موسى علیه السلام) بود نزد ماست.» عرض کردم علم کامل همین است؟ فرمودند: «این علم کامل نیست، همانا علم کامل آ انست که روز به روز و ساعت به ساعت پدید مى ‏آید.»

 

شرح:

گویا علمى که روز به روز و ساعت به ساعت براى امام پدید مى‏آید همان الهاماتى است که از نظر مسائل روز و مقتضیات زمان از جانب خداى متعال به قلب امام افاضه مى‏شود و تفصیل مطالبى را که از پیامبر و امام سابق سربسته گرفته است در میابد و دستور اجراء علوم و قوانین تصویب شده را اخذ مى‏کند، چنانچه در ابواب آتیه بیان مى‏شود و به مقتضاى لطف و عنایتى که خداى تعالى نسبت به ایشان دارد، در هر ساعت و هر روز علم خود را به آنها افاضه می کند تا از تمام مردم زمان خویش أعلم باشند.

اگر به مقتضاى قانون تکامل دانش انسان در ترقى باشد امامان و پیشوایان بشر به این امتیاز سزاوارترند و اما اختصاص داود و سلیمان از میان پیامبران، براى اشاره به آیه شریفه 16 سوره مبارکه نمل است «سلیمان از داود ارث برد.»

حدیث شماره 2 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) فرمودند: «به راستى نخستین وصى در روى زمین، هبة اللّه پسر آدم علیه السّلام بود و پیامبرى درنگذشت جز اینکه وصى داشت و همه پیامبران یک صد و بیست هزار تن بودند که پنج نفر از آنها اولو العزمند، نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد (علیهم السلام) و به درستى که على بن ابى‏طالب (علیه السلام)، براى محمد (صلى الله علیه و آله) به منزله هبة اللَّه بود (برای آدم یا بخشش خدا بود براى محمد (صلى الله علیه و آله)) و او علم اوصیاء و علم آن که پیش از او بود را به ارث برده، همانا محمد (صلى الله علیه و آله) علم پیامبران و مرسلین پیش از خود را به ارث برده است. بر پایه عرش نوشته است: حمزة (بن عبد المطلب) شیر خدا و شیر رسولش و سرور شهیدان است و در کنگره عرش نوشته است على (علیه السلام) امیرالمومنین است، این است حجت ما بر کسى که حق ما را انکار کند و میراث ما را نپذیرد و چه مانعى از گفتن این حقایق داریم با اینکه مرگ در پیش است پس چه دلیلى رساتر از این مى‌تواند باشد.»

حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السّلام علم پیامبر و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده اند کتاب حجت اصول کافی

از عبد اللَّه جندب روایت شده که حضرت رضا (علیه السلام) به او نوشت: «اما بعد همانا (محمد صلّى اللَّه علیه و آله) امین خدا در میان خلقش بود و چون آن حضرت (صلّى اللَّه علیه و آله) در گذشت، ما خانواده وارث او شدیم، پس ما هستیم امین خدا در زمین، علم بلاها و مرگ ها و نژاد عرب و تولد اسلام نزد ماست (یعنى نژاد صحیح و فاسد عرب را میشناسیم و از محل تولد اسلام که دل انسانست آگاهیم) و به راستى ما هر مردى را ببینیم مى‌شناسیم که حقیقتا مؤمن است یا منافق و نام شیعیان ما و نام پدرانشان، نزد ما ثبت است. خداوند از ما و آنها پیمان گرفته (که ما رهبر آنها باشیم و آنها پیرو ما) بر سر هر آبى که ما وارد شویم‏ آنها هم وارد شوند و در هر جا در آئیم، در آیند (اشاره به حوض کوثر و بهشت و مقام علیین دارد و یا متابعت در مقام عمل را می رساند) جز ما و ایشان کسى در کیش اسلام نیست، مائیم نجیب و رستگار و مائیم بازماندگان پیغمبران و مائیم فرزندان اوصیاء و ما در کتاب خداى عزوجل خصوصیت داریم و ما به قرآن سزاوارتریم تا مردم دیگر و ما به پیغمبر نزدیک‏تریم تا مردم دیگر، و خدا دینش را براى ما مقرر داشته و در قرآنش فرموده«مقرر فرمود براى شما» اى آل محمد «از دین آنچه را که به نوح سفارش نمود» به ما سفارش کرد آنچه را به نوح سفارش کرد «و آنچه را به تو وحى کردیم» اى محمد «و آنچه را به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم» به ما آموخت و رسانید آنچه را باید بدانیم و علوم این پیغمبران را بما سپرد، ما وارث پیغمبران اولو العزم هستیم «و آن سفارش این بود که دین را بپا دارید» اى آل محمد «و در آن تفرقه نیندازید» و با هم متحد باشید «گران و ناگوار است بر مشرکین» آنها که به ولایت على مشرک شدند «آنچه را بدان دعوتشان کنید» که ولایت على است «همانا خدا» اى محمد «هدایت کند کسی را که به او رجوع کند. (13 شوری)» یعنى کسى که ولایت على علیه السلام را از تو بپذیرد.»

حدیث شماره ۸ باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «همانا علمى که با آدم (علیه السلام) فرود آمد، بالا نرفت و عالمى نمیرد، جز اینکه علمش بارث رسد، همانا زمین بدون عالم باقى نمیماند.»

شرح :
روایات این باب علاوه بر اینکه میرساند که ائمه (علیهم السلام) یکى پس از دیگرى وارث علم یکدیگرند، اشاره دارد به اینکه خدای تعالى موضوع انتقال علم را در بشر با اسباب و شرایطى مقرر فرموده و بشر را واجد آن شرائط ساخته و اسباب را در اختیارش نهاده است انسان را با زبانى گویا و گوشى شنوا و چشمى بینا خلق فرمود، تا بتواند آنچه را مى داند، به دیگران بگوید و آنها بشنوند و بیاموزند و نیز نوشتن توسط قلم را به او آموخت، تا بتواند معلومات خود را در صفحه اى نقش کند و آیندگان پس از خود را از آن بهره‌مند سازد این اسباب و قوا و صدها مانند آن، از شرایط انتقال علم و تکمیل و ترقى آن است در بشر و چون این اسباب و قوا به حیوانات و موجودات دیگر عطا نشده آثار علم در زندگى آنها دیده نمى شود و ترقى و تکامل تنها در زندگى بشر جلوه کرده است و از همین راه است که قرآن کریم پس از چهارده قرن براى ما باقى مانده و به همین جهت است که در این روایات فرمودند: علمى که با آدم علیه السلام فرود آمد بالا نرفت یعنى خدای تعالى اسباب باقى ماندن آن را در میان بشر فراهم آورد.

حدیث شماره 7 باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «علم به ارث منتقل مى شود، پس عالمی نمی میرد، جز این که کسی را به جا می گذارد که مانند علم او یا آنچه را خداوند بخواهد، می داند.»

حدیث شماره 6 باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «مردم رطوبت را می مکند و نهر بزرگ را رها می کنند.» عرض‏ شد نهر بزرگ چیست؟ فرمودند: «رسول خدا (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) و علمى که خدا به او عطا فرموده است. همانا خداى عزوجل سنت هاى همه پیامبران را از آدم (علیه السّلام) تا محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) براى آن حضرت گرد آورد. عرض شد آن سنتها چه بود؟ فرمودند: «همه علم پیامبران و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) تمام آن را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحویل داد.» مردى عرض کرد ای پسر رسول خدا! امیر مؤمنان داناتر است یا برخی پیامبران؟ امام باقر (علیه اسلام) (به اطرافیان توجه کرد و) فرمودند: «گوش دهید این مرد چه می گوید؟!! همانا خدا گوش هاى هر که را خواهد باز می کند؛ من به او می گویم خدا علم تمام پیامبران را براى محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) جمع کرد و آن حضرت همه را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحویل داد، باز او از من می پرسد که على أعلم است یا بعضى از پیامبران» (و متوجه نمی شود که معنى سخن من این است که آنچه همه پیامبران می دانستند على به تنهائى می دانست).

 

شرح:

مقصود از مکیدن رطوبت این است که علومى که در دست ابوحنیفه و امثالش می باشد که از راه قیاس و اجتهاد و آراء و افکار خود بدست آورده ‏اند، مانند رطوبت و نمى است که در گودالى باقى مانده و منبع و سرچشمه ندارد و پیروان ایشان با عشق و علاقه فراوانى مانند عشق و علاقه طفل به سینه مادر براى یاد گرفتن آنها می کوشند ولى علوم ما را که از نظر اتصالش به اقیانوس علم خدا مانند نهرى بزرگ در جریانست رها می کنند (خداوندا رشته اتصال ما را تا دم مرگ از این نهر بزرگ قطع مفرما).

حدیث شماره 5 باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «علمى که با آدم (علیه السلام) نازل شد، بالا نرفت، و عالمى نمیرد که عملش از دست برود.»

حدیث شماره 4 باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

 

فضیل بن یسار گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) مى فرمود: «در على (علیه السلام) سنت هزار پیامبر است و علمى که با آدم علیه السلام فرود آمد، بالا نرفت. و با مرگ عالم علمش از میان نرود. که علم به ارث منتقل مى شود.»

 

شرح:

چنانچه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر که خواهد علم آدم و عبادت نوح و خلت ابراهیم و سطوت موسى و زهد عیسى را ببیند به على بن ابیطالب (علیه السلام) نظر کند.»

حدیث شماره ۳ باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «علم به ارث منتقل مى شود و عالمى نمیرد جز این که کسی را به جا می گذارد که مانند علم او یا آنچه را خدا خواست، دارد.»

حدیث شماره 2 باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «علمى که با آدم (علیه السلام) فرود آمده بالا نرفت و علم به ارث منتقل می شود و على (علیه السلام) عالم این امت بود و هیچ گاه عالمى از ما خانواده نمیرد، جز اینکه از خاندانش جانشین او شود کسى که مانند علم او یا آنچه خدا خواهد بداند.»

حدیث شماره ۱ باب ائمّه علیهم السلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «على (علیه السلام) عالم بود و علم، از یکدیگر میراث برده مى ‏شود، و هرگز عالمى نمی میرد جز اینکه پس از او کسى باشد که علم او را بداند یا آنچه را خدا خواهد (کمتر یا بیشتر از علم و عالم سابق بداند).»