شرح حدیث شماره 1 باب تمام کتبی را که خدا عزوجل نازل کرده نزد ائمه علیهم السّلام است و ایشان آن ها را به هر زبانی که باشد می دانند کتاب حجت اصول کافی
بریه مصغر ابراهیم است و در بعضى از نسخ کافى بریهة ضبط شده است. مرحوم مجلسى در صفحه 170 ج اول مرآت العقول داستان او را از توحید صدوق به تفصیل نقل می کند که خلاصه اش این است:
بریه از دانشمندان بزرگ هفتاد ساله نصارى بود که به وجود او افتخار می کردند و او مدتى بود که عقیده اش نسبت به دین مسیح سست شده بود و در جستجوى دین حق بود و با بسیارى از مسلمین مباحثه کرده ولى چیزى به دست نیاورده بود او زنى خدمتگزار داشت که مطالب را با او در میان مىگذاشت شیعیان او را به هشام بن حکم معرفى کردند. روزى با جمعى از نصارى به دکان هشام رفت که عده ای نزد او قرآن مى آموختند، به هشام گفت: با همه متکلمین اسلام مباحثه کردم و چیزى دست گیرم نشد، آمده ام که با تو مناظره کنم، هشام خندید و گفت: اگر از من معجزات مسیح مىخواهى، ندارم. سپس سؤالاتى درباره اسلام از هشام کرد و جواب کافى شنید، آنگاه هشام از او سؤالاتى در باره نصرانیت نمود و او نتوانست جواب گوید، خودش شرمسار و اطرافیانش پشیمان شدند که با او آمدند و متفرق گشتند.
چون بریه به خانه آمد و داستان را براى زن خدمتگزارش نقل کرد، او گفت: اگر طالب حقى اندوهگین مباش و هر کجا حق را دیدى بپذیر و لجبازى را کنار گذار، بریه سخن او را پذیرفت و روز دیگر نزد هشام آمد و گفت: تو معلم و پیشوائى هم دارى؟ گفت آرى. بریه شرح حال خواست، هشام اندکى درباره نژاد و عصمت و سخاوت و شجاعت حضرت صادق (علیه السلام) توضیح داد و سپس گفت: اى بریهة خدا هر حجتى را که بر مردم دوران اول نصب فرموده براى مردم دوران وسط و اخیر هم اقامه کرده است و هیچ گاه حجت خدا و دین و سنت از میان نرود، بریه گفت: سخن بسیار درستى است، سپس با هشام و زن خدمتگزار عازم مدینه و تشرف خدمت امام صادق (علیه السلام شدند) چنان که ذکر خواهد شد.