حکمت 289 نهج البلاغه: برادری خدایی
(اخلاقى، اجتماعى، تربیتى)
وَ قَالَ (علیه السلام): کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً وَ کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ وَ کَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ.
و درود خدا بر او، فرمود:
در گذشته برادرى دینى داشتم که (1) کوچک بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى نمود، (2) و شکمش بر او تسلّط نداشت پس چیزى را که نمى یافت آرزو نمى کرد و آنچه را مى یافت زیاد مصرف نمى کرد. (3) بیشتر اوقات زندگانى اش ساکت بود و اگر سخنى مى گفت بر گویندگان چیره مى شد و عطش سؤال کنندگان را فرو مى نشاند. (4) (به دلیل نهایت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعیفى بود و مردم نیز او را ضعیف مى شمردند؛ ولى هرگاه کار مهم و جدى به میان مى آمد همچون شیر بیشه مى خروشید و مانند مار بیابانى به حرکت درمى آمد. (5) هیچ دلیل و حجتى را (در برابر خصم نمى آورد،) مگر در هنگامى که نزد قاضى برود (هر کارى را در محلى مناسب و از راه آن انجام مى داد) (6) کسى را که خطا مى کرد و مى دانست عذرى دارد، تا عذرش را نمى شنید، ملامتش نمى کرد. (7) و از دردى (که مبتلى مى گشت نزد کسى) شکایت نمى نمود مگر وقتى که بهبودى مى یافت (آنهم از روى اخبار و سرگذشت نه از راه شکایت) (8) همواره سخنى مى گفت که خود انجام مى داد و چیزى را که انجام نمى داد نمى گفت. (9) اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد هرگز در سکوت، کسى بر او غلبه نمى یافت. او بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن. (10) اگر بر سر دو راهى دو کار قرار مى گرفت، مى اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک تر است و با آن مخالفت مى کرد. (11) بر شما باد که این صفات را تحصیل کنید، پیوسته با آن باشید و از یکدیگر در داشتن آنها سبقت بگیرید و اگر نمى توانید همه آنها را انجام دهید (به مقدار توان انجام دهید) و بدانید انجام دادن مقدار کم بهتر از ترک بسیار است.