رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت ۴۸۰: عامل زوال دوستی
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه که مؤمن برادر و دوست خود را به خشم اورد (یا شرمنده سازد) سبب جدایی از او را فراهم آورده است.

شرح حکمت:
براى گفتار حکیمانه فوق سه تفسیر به نظر مى رسد و ممکن است همه آن ها در مفهوم کلام امام(علیه السلام) جمع باشد. نخست، خشمگین ساختن دوستان، دوم، شرمنده نمودن آن ها و سوم، برترى جویى و تکبر دربرابر آن ها.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماند: «کسى که برادر مسلمانش را عصبانى یا شرمنده سازد دوستى با او حرام است و کسى که برادر مسلمانش را اندوهگین نماید احترامش از بین مى رود.»
در روایات اسلامى آسیب هاى متعددى براى صداقت و دوستى ذکر شده است که باید براى حفظ دوستى از آن پرهیز کرد از جمله امیرمؤمنان على(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) مى فرماید: «مبادا سوء ظن بر تو غلبه کند که هیچ دوستى را براى تو باقى نمى گذارد.» امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «اگر مى خواهى محبت برادر مسلمانت براى تو صاف شود مزاح (افراطى) با او نداشته باش و ستیزه جویى و جر و بحث با او مکن و به او فخر مفروش و خصومت مورز.» در احادیث دیگرى درباره حسد و گوش دادن به سخنان سخن چینان هشدار داده شده که این ها نیز دوستان را از انسان جدا مى سازد.
مرحوم کلینى در کافى نقل کرده است هنگامى که امیر مؤمنان(علیه السلام) در بصره بود کسى از میان مجلس برخاست و عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! برادران حقیقى را به ما معرفى کن.» امام(علیه السلام) فرمود: «برادران دینى دو دسته اند: برادران مورد اعتماد و برادران ظاهرى. اما برادران واقعى مورد اعتماد: آن ها به منزله دست و بال و اهل و مال انسان اند. بنابراین هرگاه به برادرت اطمینان پیدا کردى از بذل مال و تن خود درباره او دریغ مدار، با دوستانش دوست باش و با دشمنانش دشمن، اسرار و عیب او را پوشیده دار و صفات نیکش را آشکار کن و بدان اى سؤال کننده که آن ها از گوگرد سرخ (گوگرد سرخ ضرب المثلى است براى کمبود چیزى) کمترند. و اما برادران ظاهرى: مى توانى لذت همنشینى با آن ها را داشته باشى. این مقدار را از آن ها قطع مکن و بیش از این از درون آن ها چیزى مخواه. تا زمانى که با تو خوشرو و خوش زبان اند با آن ها خوشرو و خوش زبان باش.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «برادران (دوستان دینى) سه دسته اند; گروهى همچون غذایى هستند که انسان همیشه به آن ها نیاز دارد و آن ها گروهى هستند که داراى عقل و درایت اند. دوم گروهى هستند که همانند دردند و آن ها گروه احمق و نادان اند و سومى گروهى هستند که همچون دوا (به هنگام بروز بیمارى) مى باشند و آن ها اشخاص فهمیده هوشیارند.»

حکمت 479: بدترین دوست
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُکُلِّفَ لَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: بدترین برادران و دوستان، کسى است که انسان براى او در رنج و مشقت، قرار گیرد.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى بعد از ذکر این گفتار حکیمانه مى گوید: «تکلیف (و تکلف) همیشه با مشقت همراه است بنابراین دوست پرتوقعى که انسان را به تکلف وا مى دارد مایه شر است. بنابراین او بدترینِ برادران محسوب مى شود.»
مرحوم علامه شوشترى در شرح این عبارت مى گوید: مردى امام على (علیه السلام) را به مهمانى دعوت کرد. امام(علیه السلام) فرمود: «ما دعوت تو را اجابت مى کنیم و نزد تو خواهیم آمد به شرط این که براى چیزى که نزد تو نیست تکلف نکنى و از آنچه نزد توست دریغ نورزى» و مى فرمود: «بدترینِ دوستان، دوستى است که براى او خود را به تکلف و مشقت بیندازى.»
اصولاً زندگى پرتکلف و پردردسر، همیشه مایه بدبختى و اضطراب و ناراحتى است بنابراین اگر دوستانى پیدا شوند که توقع زیادى در پذیرایى یا کمک رسانى دارند و انسان مجبور شود به خاطر آن ها خود را به زحمت بیفکند، دوستان بدى هستند. دوست باصفا کسى است که پذیرایى ساده را به جان و دل مى پذیرد و سعى مى کند دوست خود را در آرامش و آسایش قرار دهد اما اگر توقعات زیادى داشت که به سبب آن، دوستش مجبور بود براى کمک به او یا پذیرایى از او خود را به زحمت بیفکند و گاه حتى وسایل منزل خود را براى این کار بفروشد چنین دوست خودخواهى لایق دوستى نیست. اولیاء الله و پیروان آن ها همیشه این دستور را در نظر داشتند و دربرابر دوستان خود بى تکلف بودند، به سادگى از آن ها پذیرایى مى کردند و با آن ها انس مى گرفتند.

حکمت ۴۷۸: مسئولیت آگاهان در آموزش علم
(علمى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا.
و درود خدا بر او، فرمود: خدا از مردم نادان عهد نگرفت که بیاموزند، تا آن که از دانایان عهد گرفت که آموزش دهند.

شرح حکمت:
امام صادق(علیه السلام) از جدش امیرالمومنین على(علیه السلام) نقل کرده اند: «خداوند از جاهلان پیمانى براى طلب علم نگرفت تا این که از عالمان پیمان بذل علم گرفت زیرا علم، قبل از جهل است (و تا عالمى که علمش را در اختیار بگذارد وجود نداشته باشد مکلف ساختن جاهلان به تحصیل علم مفهومى ندارد).»
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «خداوند از افراد نادان پیمان نگرفته که دنبال علم و دانش بروند، مگر این که قبل از آن از علما و دانشمندان پیمان گرفته که به آن ها علم بیاموزند.»
همین مطلب را که امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان کرده در حکمت 372 با تعبیر دیگرى فرموده است آن جا که قوام دین و دنیا را بر چهار اصل، استوار مى شمارد و اصل اول و دوم را این قرار مى دهد: «عالم و دانشمندى که علم خود را به کار گیرد و غیر عالمى که از فراگیرى علم سرباز نزند.»
در آیات و روایات متعددى شدیداً از کتمان علم نهى شده است که مفهومش این است که عالم باید علم خود را در اختیار دیگران بگذارد و به افراد ناآگاه اطلاع دهد. ازجمله در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «عالمى که علم خود را مکتوم دارد؛ همه چیز، او را لعنت مى کنند حتى ماهیان دریا و مرغان هوا.»

حکمت ۴۷۷: بدترین گناه 

(اعتقادى)

قَالَ (علیه السلام): أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهَا صَاحِبُهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: بدترین و خطرناک ترین گناهان گناهى است که مرتکب شونده آن، آن را کوچک بشمرد.

شرح حکمت:
مشابه این کلام در حکمت ۳۴۸ نیز ذکر شده است.
رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «چیزى از کار بد را کوچک نشمرید هرچند در نظر شما کوچک باشد و چیزى از کار نیک را بزرگ نشمرید هرچند در نظر شما بزرگ و فراوان باشد زیرا هیچ گناه کبیره اى با استغفار باقى نمى ماند و هیچ گناه صغیره اى با اصرار بر آن بخشوده نخواهد شد.» در روایتی دیگر می فرمایند: «از گناهان کوچک برحذر باشید زیرا از سوى خدا درباره آن مطالبه مى شود و آن ها روى هم انباشته مى گردد تا انسان را هلاک کند.»
امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند: «ازجمله گناهانى که هرگز بخشوده نمى شود گناهى است که کسى که آن را انجام مى دهد (هنگامى که به او بگویند: چرا چنین مى کنى؟) بگوید: (این که گناه مهمى نیست) کاش من با همین یک گناه مؤاخذه مى شدم.»
در روایتى از حضرت مسیح(علیه السلام) مى خوانیم: « حق را به شما مى گویم؛ که گناهان کوچک و حقیر از دام هاى شیطان است. آن را در نظر شما حقیر مى شمرد و در چشم شما کوچک مى نماید تا روى هم انباشته شود و وجود شما را احاطه کند.»

حکمت ۴۷۶: مردم را تحت فشار قرار مده
(سیاسى، نظامى)

وَ قَالَ (علیه السلام) لِزِیَادِ ابْنِ أَبِیهِ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا فِی کَلَامٍ طَوِیلٍ کَانَ بَیْنَهُمَا نَهَاهُ فِیهِ عَنْ تَقَدُّمِ الْخَرَاجِ: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَیْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ.

امام (علیه السلام) این سخن را به زیاد بن ابیه هنگامى که او را جانشین عبدالله بن عباس در منطقه فارس کرد در ضمن یک سخن طولانى فرمود و او را از گرفتن خراج و مالیات قبل از زمان به دست آمدن محصول نهى فرمود:
عدالت را پیشه کن و از خشونت و سختگیرى و ستمگرى بپرهیز زیرا سختگیرى سبب فرارمردم از منطقه مى شود و ظلم و ستم، مردم را به شورش مسلحانه دعوت مى کند.

شرح حکمت:
از سخن بعضى از شارحان نهج البلاغه استفاده مى شود که والیانى که از طرف خلفا به منطقه فارس مى رفتند گاه اصرار داشتند که خراج را قبل از موعد یعنى قبل از به دست آمدن محصول کشاورزى و باغدارى از مردم بگیرند و علت آن این بود که توجه نداشتند که براى گرفتن خراج باید سال شمسى را در نظر گرفت زیرا فرا رسیدن زمان محصول، مطابق سال شمسى است نه سال قمرى. اما آن ها سال قمرى را معیار قرار مى دادند و مردم را در فشار شدید گرفتار مى ساختند به گونه اى که مردم مجبور بودند محصولات خود را به صورت پیش فروش به قیمت نازلى بفروشند و مال الخراج را بپردازند و همین، سبب نارضایى شدید مردم مى شد.
امام(علیه السلام) در این بخش از کلام خود نخست به زیاد دستور عدالت مى دهد سپس آثار شوم تخلف آن را بیان مى فرماید. ترک عدالت سبب مى شود که مردم مزارع و باغ هاى خود را رها کنند و از آن منطقه به جاى دیگرى بروند و در نتیجه منطقه به ویرانه اى تبدیل گردد و سخت گیرى گاه سبب مى شود که بمانند و بر حاکم و والى بشورند و دست به اسلحه ببرند که آن هم سبب ویرانى کشور اسلام مى شود.

حکمت ۴۷۵ نهج البلاغه: ثروت پایان ناپذیر
(اقتصادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ.
و درود خدا بر او، فرمود: قناعت ثروتى است پایان ناپذیر.

شرح حکمت:
این کلام در حکمت ۵۷ نیز آمده است. امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «از این که چشم به کسانى که (ازنظر ثروت) از تو برترند بدوزى بپرهیز; (براى اثبات حقانیت این سخن،) آنچه خداوند به پیغمبرش خطاب کرده کافى است، فرموده که اموال و اولاد فراوان آن ها (کافران) تو را در شگفتى فرو نبرد و نیز فرموده که چشمان خود را به نعمت هاى مادى اى که به گروه هایى از آن ها داده ایم میفکن، این ها شکوفه هاى زندگى دنیاست (هدف این است که آن ها را با آن بیازماییم). و اگر وسوسه اى در دل تو درباره این امر واقع شد به یاد زندگى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) باش، غذاى آن حضرت از نان جو و حلواى آن حضرت خرما و وسیله آتش افروختنش شاخه درختان نخل بود.»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) تفسیر زیبایى درباره حیات طیبه (در آیه شریفه (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً)) کرده، مى فرماید: «زندگى پاک و پاکیزه همان قناعت است.» و این حیات طیبه بر اثر ایمان و عمل صالح پیدا مى شود همان گونه که در آیه شریفه مذکور آمد (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً) (97 نحل)
امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که از دنیا به آنچه براى زندگى او ضرورت دارد راضى شود کمترین زندگى، او را کفایت مى کند و کسى که به آن راضى نشود هیچ چیز در دنیا براى او کافى نیست.»

حکمت 474 نهج البلاغه: ارزش عفّت و پاکدامنى
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: مجاهد شهید در راه خدا اجر و مزدش بالاتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد ولی پاکدامنی می ورزد. نزدیک است که فرد پاکدامن فرشته ای از فرشتگان گردد.

شرح حکمت:
مى دانیم که مقام شهیدان در اسلام بسیار والاست و درحدیث معروف نبوى می خوانیم: «والاتر از هر کار نیکى کار نیک دیگرى وجود دارد تا به شهادت در راه خدا مى رسد که بالاتر از آن، نیکى دیگرى نیست.»
قرآن مجید و روایات، درباره شهیدان راه خدا و مقام والاى آن ها سخن بسیار گفته اند. با این حال، امام (علیه السلام) مسأله عفت و پاکدامنى و چشم پوشى از گناه را به هنگامى که انگیزه هاى شدید آن در وجود انسان زنده مى شود کمتر از شهادت در راه خدا ندانسته است و در تأیید این مطلب و تأکید بر آن، در پایان این سخن، عفیف و پاکدامن را همچون فرشته اى از فرشتگان خدا مى شمرد. بخشى از مقاماتى که بسیارى از اولیا و انبیا پیدا کرده اند مرهون عفت نفس آن ها بوده است.
پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «کسى که از چهار چیز خود را حفظ کند وارد بهشت مى شود، دنیاپرستى، هواپرستى، شهوت شکم و شهوت جنسى.» در روایت دیگری نیز مى فرماید: «بیشترین چیزى که امت مرا گرفتار آتش دوزخ مى کند دو چیز است: شکم و شهوت جنسى.»
امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند: «هیچ عبادت الهى اى برتر از این نیست که انسان در مقابل شکم پرستى و شهوت پرستى عفیف و پاک بماند.»

حکمت ۴۷۳ نهج البلاغه: ناپسندی زینت در هنگام مصیبت
(تجمل و زیبایی)

وَ قِیلَ لَهُ (علیه السلام) لَوْ غَیرْتَ شَیبَک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ (علیه السلام):الْخِضَابُ زِینَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِی مُصِیبَةٍ.
یرِیدُ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله).

به حضرت عرض کردند: چه خوب بود محاسن خود را رنگ و خضاب مى کردید. امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: خضاب و رنگ بستن زینت است ولى ما عزاداریم.
(منظور امام(علیه السلام) رحلت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بود).

شرح حکمت:
خضاب کردن و زدن رنگ مناسب به موهاى سفید در هنگام کهنسالى یا میانسالى، هم ازنظر عرف عقلا کار مطلوبى است و هم در شریعت اسلام بر آن تأکید شده است. به همین دلیل سؤال کننده هنگامى که امام(علیه السلام) را با محاسن سفید شده و بدون خضاب دید برای او سؤال پیش آمد.

حکمت ۴۷۲ نهج البلاغه: دعای طلب باران
(نیایشی، معنوی)

و قال (علیه السلام) فِی دُعَاءٍ اسْتَسْقَى بِهِ: اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ دُونَ صِعَابِهَا.
و درود خدا بر او، در دعا به هنگام طلب باران فرمود: خدایا ما را با ابرهاى رام سیراب کن، نه ابرهاى سرکش.

شرح حکمت:
شبیه این سخن چیزى است که در دعاى باران از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است; در این دعا حضرت بارانى را تقاضا مى کند که مایه برکت نهرها، رویش درختان، ارزان شدن ارزاق، پرنشاط شدن انسان ها و حیوان ها و پرورش زراعت ها و پرشیر شدن پستان حیوانات گردد نه بارانى که ضرر و زیان رساند و مشکلات گوناگون و پى درپى بیافریند.
در سوره نوح در ماجراى گفتوگوى این پیغمبر بزرگ الهى با مردم آن زمان مى خوانیم که آن حضرت مى فرماید: از گناهان خود استغفار کنید تا باران هاى پربرکت نازل گردد. (۱۰ و ۱۱ نوح)
و در آیه 130 سوره اعراف مى خوانیم: «ما آل فرعون را به خشکسالى و زیان هاى مالى گرفتار ساختیم شاید از راه نادرست خود بازگردند.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «هنگامى که چهار گناه شایع بشود چهار بلا دامنگیر مردم مى شود: هنگامى که «زنا» شایع شود زلزله ها آشکار مى گردد و هنگامى که مردم از دادن زکات امساک کنند مرگومیر در چهارپایان مى افتد و هنگامى که حاکمان در قضا ستم کنند آسمان از باریدن باران بازمى ایستد و هنگامى که پیمان ها شکسته شود مشرکان بر مسلمین پیروز مى شوند.»

حکمت ۴۷۱ نهج البلاغه: نکوهش سکوت و سخن بیجا
(علمی، اجتماعی)

و قال (علیه السلام): لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ.
و درود خدا بر او، فرمود: خاموش ماندن از گفتار حکمت آمیز خیرى ندارد، همان گونه که در سخن گفتن نابخردانه خیری نیست.

شرح حکمت:
این کلام در حکمت ۱۸۲ نیز تکرار شده است.

حکمت ۴۷۰ نهج البلاغه: معنای توحید و عدل
(اعتقادی)

وَ سُئِلَ عَنِ التَّوْحِیدِ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ (علیه السلام): التَّوْحِیدُ أَلَّا تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَهُ.
و او را از توحید و عدل پرسیدند، فرمود: توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى.

شرح حکمت:
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «درباره آفرینش خداوند سخن بگویید ولى درباره کنه ذات او نه، زیرا سخن درباره ذات خدا جز بر حیرت صاحبش نمى افزاید.» در حدیث دیگری فرمودند: «از تفکر درباره ذات خداوند بپرهیزید و اگر خواستید به عظمت او نگاه کنید به آفرینش عظیم او بنگرید.» و نیز مى فرمایند: «آنچه با وهم و گمان خود در دقیق ترین معانى (درباره خدا) فکر مى کنید همانند خودتان مخلوق و ساخته شده است و به سوى شما بازمى گردد (و ذات واجب الوجود، برتر از آن است که مخلوق کسى باشد)»

حکمت ۴۶۹ نهج البلاغه: دوست و دشمن افراط گر
(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَهْلِکُ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: دو کس نسبت به من هلاک مى گردند، دوستى که زیاده روى کند، و دروغ پردازى که بهتان مى زند و افترا مى بندد.

شرح حکمت:
شبیه این کلام در حکمت ۱۱۷ نیز آمده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «دو گروه از امت من هستند که هرگز شفاعت من به آن ها نمى رسد: کسى که با حاکم سختگیر ظالمى همراهى کند و کسى که در دین غلو نماید و از آن فراتر برود.»

حکمت ۴۶۸ نهج البلاغه: مسئولیت سرمایه دارى
(اقتصادى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ یَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی یَدَیْهِ وَ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ تَنْهَدُ فِیهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ الْأَخْیَارُ وَ یُبَایِعُ الْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) عَنْ بَیْعِ الْمُضْطَرِّینَ.

و درود خدا بر او، فرمود: بر مردم زمان بسیار سختی می رسد، که توانگران در آن زمان از آنچه در دست دارند انفاق نکنند در حالى که به نگهداری مال امر نشده اند، خداوند سبحان فرموده: «احسان بین خود را فراموش نکنید. (۲۳۷ بقره)» در آن زمان بدکاران بلند مرتبه، و خوبان خوار مى شوند و تهیدستان هستى خود را از روى ناچارى مى فروشند در حالى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله معامله با کسانی که در حالت اضطرار هستند را منع فرموده است.

شرح حکمت:
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در واقع دستور داده است که به این گونه افراد کمک کنید تا مجبور نشوند اموال خود را اینگونه بفروشند.
اینها همان چیزى است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «زمانى بر مردم فرا مى رسد که از قرآن چیزى جز خطش و از اسلام چیزى جز نامش باقى نمى ماند نامشان مسلمان است ولى از همه دورترند مساجد آن ها ظاهراً آباد و پرشکوه اما خالى از نور هدایت است فقهاى آن زمان (که وابسته به حاکمان جورند) بدترین فقیهانى هستند که در زیر آسمان وجود دارد فتنه ها از آن ها برمى خیزد و به سوى آن ها بازمى گردد.»
و آنچه امام(علیه السلام) در این پیشگویى بیان فرموده به زودى در حکومت بنى امیه بعد از آن حضرت ظاهر شد.

حکمت ۴۶۷ نهج البلاغه: حکمران مصلح
(سیاسی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام) فِی کَلَامٍ لَهُ: وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: و بر آنان فرمانروایى حاکم شد، که کارها را به پا داشت، و استقامت ورزید، تا دین استوار شد.

شرح حکمت:
در تفسیر این سخن و این که امام(علیه السلام) اشاره به چه کسى نموده نظرات مختلفى در میان شارحان نهج البلاغه وجود دارد که مى توان آن را در سه نظر خلاصه کرد: نخست این که منظور، پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است که بر مردم حکومت کرد و امور را سامان داد و خود در مسیر صحیح الهى گام برداشت تا زمانى که اسلام سراسر جزیرة العرب را فراگرفت و آرامشى پیدا شد
مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: منظور از والى در این جا رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است و معنى کلام امام(علیه السلام) این است که اسلام در زمین مستقر شد و خداوند به برکت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را بر ادیان دیگر برترى داد.
نظریه دیگر این است که منظور از این شخص، خلیفه دوم مى باشد که در زمان او اسلام گسترش فراوانى یافت و فتوحات زیادى براى مسلمین رخ داد به گونه اى که اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زیر بال و پر خود قرار داد. ابن ابى الحدید از طرفداران سرسخت این نظریه است.
نظریه سوم این که آنچه امام(علیه السلام) در تمجید از خلیفه اول و دوم ذکر کرده از باب تقیه و ملاحظه حال مردم بوده چراکه گروه زیادى تحت تأثیر تبلیغات پرشور طرفداران خلفاى نخستین بودند و مقاومت در مقابل اعتقادات آن ها موجب تنش فراوانى مى شد. امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود مصلحت را در آن دیده که نخست خدمات آن ها را بستاید سپس به نقاط ضعف آن ها اشاره کند ولى در مورد خلیفه سوم که حتى مردم آن زمان اعتقاد چندانى به او نداشتند و از محبوبیت عامه برخوردار نبود تقیه را کنار گذاشته و با صراحت به اشتباهات او اشاره فرموده است.
ولى با توجه به این که اصالت این خطبه و نامه ثابت نیست تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.

حکمت ۴۶۶ نهج البلاغه: چشم ابزار هشیاری
(اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْعَیْنُ وِکَاءُ السَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چشم، بند ظرف حوادث است.

شرح حکمت:
سید رضى گوید: این کلام امام علیه السّلام از استعاره هاى شگفت است، که چشم را به سربند تشبیه کرد، آنگاه که بند گشوده شود آنچه در مشک است بیرون ریزد.
این گفتار پرمعنى پیام مهمى در زمینه مسائل اجتماعى و اخلاقى و سیاسى دارد و به ما مى گوید. اگر چشمانتان بسته باشد خطاهاى زیادى از شما سرمى زند. کسى که چشم بسته بر سر سفره غذا بنشیند نمى تواند خوب و بد و آنچه را براى او نافع یا زیان بار است تشخیص دهد. کسى که چشم بسته در مسائل سیاسى وارد مى شود ممکن است سرنوشت جامعه اى را به خطر بیفکند. کسى که چشم بسته دوست انتخاب مى کند اى بسا دوستانى را برگزیند که بلاى جان او شوند. خلاصه هرکس چشم بسته به راهى برود آینده مبهم و یا خطرناکى دارد. چشم در واقع طنابى است که بر دهانه زشتى ها و بدى ها و ناهنجارى ها گره مى زند.
نویسنده معروف مصرى، محمّد عبده در شرح نهج البلاغه خود در شرح این کلام مى گوید: این سخن در واقع مثالى است براى فایده چشم در حفظ انسان از آنچه از پشت سرش (ناآگاهانه) ممکن است به او برسد و این که فایده چشم تنها این نیست که صاحبش را از آنچه دربرابر اوست حفظ کند بلکه باید از آنچه پشت سر اوست نیز آگاه گردد و وى را حفظ کند و این در واقع ارشادى است به وجوب بینا بودن در مواردى که غفلت زاست.

حکمت ۴۶۵: یاری اسلام توسط انصار
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) فِی مَدْحِ الْأَنْصَارِ :هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ کَمَا یُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَیْدِیهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ.
و درود خدا بر او، در ستایش انصار فرمود: به خدا سوگند آنها اسلام را پروراندند، چونان مادرى که فرزندش را بپروراند، با توانگرى، با دست هاى بخشنده، و زبانهاى برنده و گویا.

شرح حکمت:
قرآن مجید کراراً انصار را ستوده و می فرماید: «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نیز) از او خشنود شدند; و باغ هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و این است پیروزى بزرگ! (100 توبه)» نیز می فرماید: «مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پیروى کردند، نمود; بعد از آن که نزدیک بود دل هاى گروهى از آن ها، از حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند); سپس خدا توبه آن ها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! (117 توبه)»
همچنین در آیه 74 سوره انفال آمده است: «و آن ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و یارى نمودند، آنان مؤمنان حقیقى اند; براى آن ها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شایسته اى است.»

حکمت ۴۶۴ نهج البلاغه: پیشبینی زوال حکومت بنی امیه
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِبَنِی أُمَیَّةَ مِرْوَداً یَجْرُونَ فِیهِ وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ ثُمَّ کَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: بنى امیّه را مهلتى است که در آن مى تازند، پس آنگاه که میانشان اختلاف افتد کفتارها بر آنان دهان گشایند و بر آنان پیروز شوند.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى در ذیل این گفتار حکیمانه مى گوید: «مَرود» در این جا مَفعل (بر وزن مکتب) است که از ماده «إرواد» گرفته شده و به معناى مهلت دادن و اظهار کردن است و این تعبیر از فصیح ترین و جالب ترین تعبیرات است گویا امام(علیه السلام) مهلتى را که آن ها براى حکومت دارند تشبیه به میدان مسابقه کرده که مسابقه دهندگان با نظم و ترتیب در یک مسیر به سوى هدفى پیش مى روند اما هنگامى که به آن هدف رسیدند نظم آن ها به هم مى خورد.
ابن ابى الحدید مى گوید: این یک خبر غیبى صریح است زیرا بنى امیه مادامى که در میانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غیر خودشان بود مانند جنگ معاویه در صفین و جنگ یزید با اهل مدینه و ابن زبیر در مکه و جنگ مروان ضحاک و عبد الملک با ابن اشعث و ابن زبیر و جنگ یزید بن عبد الملک با بنى المهلب و جنگ هشام با زید بن على، در این ایام حکومت مستقرى داشتند اما هنگامى که ولید بن یزید به حکومت رسید و پسر عمویش یزید بن ولید به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانید بنوامیه با هم اختلاف کردند و وعده الهى فرارسید و در این زمان بود که دعوت کنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزیره آمد و طالب خلافت بود. ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و گروهى از بنى امیه را به قتل رسانید و حکومتشان سست شد و دولت هاشمى روى کار آمد و نمو کرد و حکومت بنى امیه به کلى زایل شد و زوال نهایى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب این که) او در ابتداى کار فردى بسیار ضعیف، فقیر و مسکین بود و این شاهد خوبى براى گفتار امام(علیه السلام) است که لشکر او را تشبیه به کفتار کرده است.

حکمت ۴۶۳ نهج البلاغه: خلقت دنیا برای آخرت
(اعتقادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): الدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: دنیا براى غیر خود (یعنى آخرت) آفریده شده و براى خود آن، آفریده نشده است.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در خطبه ۸۲ نهج البلاغه مى فرمایند: «کسى که دنیا را وسیله بصیرت قرار دهد او را بینا مى سازد و کسى که به آن به عنوان هدف نگاه کند نابینایش مى کند.» نیز در خطبه ۲۰۳ مى فرمایند: «شما در دنیا آزمایش مى شوید و براى غیر آن، آفریده شده اید.»
قرآن مجید مى فرماید: «آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریده ایم، و به سوى ما بازگشت نخواهید کرد؟! (۱۱۵ مومنون)»

حکمت ۴۶۴ نهج البلاغه: پیشبینی زوال حکومت بنی امیه
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِبَنِی أُمَیَّةَ مِرْوَداً یَجْرُونَ فِیهِ وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ ثُمَّ کَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: بنى امیّه را مهلتى است که در آن مى تازند، پس آنگاه که میانشان اختلاف افتد کفتارها بر آنان دهان گشایند و بر آنان پیروز شوند.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى در ذیل این گفتار حکیمانه مى گوید: «مَرود» در این جا مَفعل (بر وزن مکتب) است که از ماده «إرواد» گرفته شده و به معناى مهلت دادن و اظهار کردن است و این تعبیر از فصیح ترین و جالب ترین تعبیرات است گویا امام(علیه السلام) مهلتى را که آن ها براى حکومت دارند تشبیه به میدان مسابقه کرده که مسابقه دهندگان با نظم و ترتیب در یک مسیر به سوى هدفى پیش مى روند اما هنگامى که به آن هدف رسیدند نظم آن ها به هم مى خورد.
ابن ابى الحدید مى گوید: این یک خبر غیبى صریح است زیرا بنى امیه مادامى که در میانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غیر خودشان بود مانند جنگ معاویه در صفین و جنگ یزید با اهل مدینه و ابن زبیر در مکه و جنگ مروان ضحاک و عبد الملک با ابن اشعث و ابن زبیر و جنگ یزید بن عبد الملک با بنى المهلب و جنگ هشام با زید بن على، در این ایام حکومت مستقرى داشتند اما هنگامى که ولید بن یزید به حکومت رسید و پسر عمویش یزید بن ولید به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانید بنوامیه با هم اختلاف کردند و وعده الهى فرارسید و در این زمان بود که دعوت کنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزیره آمد و طالب خلافت بود. ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و گروهى از بنى امیه را به قتل رسانید و حکومتشان سست شد و دولت هاشمى روى کار آمد و نمو کرد و حکومت بنى امیه به کلى زایل شد و زوال نهایى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب این که) او در ابتداى کار فردى بسیار ضعیف، فقیر و مسکین بود و این شاهد خوبى براى گفتار امام(علیه السلام) است که لشکر او را تشبیه به کفتار کرده است.

حکمت 462 نهج البلاغه: شیفتگی از مدح و ثنای مردم
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چه بسا کسانى که با ستایش دیگران فریب خوردند.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه حکیمانه به کسانى که مورد مدح و تمجید از سوى این و آن قرار مى گیرند هشدار مى دهند.
مشابه این کلام در حکمت های 116 و 260 نیز بیان شده است.