رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام» ثبت شده است

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

واسطى گوید از احمد بن ابى خالد خادم ابى جعفر (امام جواد علیه السلام) شنیدم که آن حضرت او را بر این وصیت نوشته شده گواه گرفته است:

گواهى دهد احمد بن ابى خالد خادم ابى جعفر بر اینکه: ابى جعفر محمد بن على بن موسى بن جعفر ابن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب (علیهم السلام)، او را شاهد گرفت که آن حضرت، پسر خویش امام على نقى را وصىّ نمود در امور خود و خواهرانش (و در نسخه اى از کافى برادرانش) و امر موسى را چون به حدّ بلوغ رسد، به خودش مفوّض نمود، (امام جواد علیه السلام سه دختر و یک پسر دیگر به نام موسى مبرقع داشت که امر آنها را به امام هادی علیه السلام وصیت فرمود) و عبد اللَّه بن مساور را سرپرست املاک و اموال و مخارج و بردگان و سایر ترکه خود نمود. تا زمانى که على بن محمد (علیهماالسلام) بالغ شود (این عمل از نظر تقیه بود و مقصود این است که به حد امامت برسد- مرآت-)، و آنگاه عبد اللَّه بن مساور آنها را به او تحویل دهد تا او کار خود و خواهرانش به عهده بگیرد و کار موسى را به خود او واگذارد تا او هم پس از آن دو ‏( على النقى علیه السلام و ابن مساور)، در کار خود مستقل شود طبق شرطی که پدر آنها در صدقات و اوقافی که وقف نموده مقرر داشته، به تاریخ روز یک شنبه سوم ذى الحجه سنه 220.

احمد بن ابى خالد گواهیش را با دست خود نوشت و حسن بن محمد بن عبد اللَّه بن حسن بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام معروف به جَوّانى گواهى خود را مثل گواهى احمد بن ابى خالد در بالاى این مکتوب نوشت و آن را با دست خود هم نوشت، و نصر خادم هم گواهى داد و گواهیش را با دست خود نوشت.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

چون حضرت ابى جعفر ( امام جواد علیه السلام) درگذشت، پدرم گوید: من هنوز از منزل بیرون نرفته بودم که قریب چهار صد نفر به امامت حضرت على النقى (علیه السلام) یقین کرده بودند و رؤساء شیعه نزد محمد بن فرج (که از موثقین اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد و امام هادی علیهم السلام بود) انجمن کرده، راجع به این امر گفتگو می کردند. محمد بن فرج به پدرم نامه اى نوشت و او را از انجمن آنها نزد خود آگاه ساخت و نیز نوشت اگر بیم انتشار خبر نبود، خودش هم با ایشان نزد او مى‏آمد و از وى می خواست که به منزلش رود، پدرم سوار شد و نزد او رفت، دید مردم نزد او گرد آمده اند. آنها به پدرم گفتند: درباره این امر چه می گوئى؟ پدرم به کسانى که نامه ها نزدشان بود گفت: نامه ها را بیاورید، ایشان آوردند، پدرم گفت: این است همان مطلبى‏ که به آن مأمور بودم، بعضى از آنها گفتند: ما دوست داشتیم که تو در این موضوع شاهد دیگرى هم می داشتى پدرم گفت: آن را هم خداى عزوجل درست کرده است، این ابو جعفر اشعرى است که به شنیدن این پیام گواهى می دهد و از او خواست که گواهى خود را بگوید: احمد انکار کرد که در این باره چیزى شنیده باشد پدرم او را به مباهله طلبید و ملزمش ساخت، آنگاه احمد گفت: من این پیام را شنیدم و این شرافتى بود که من می خواستم به مردى از عرب برسد نه به عجم، پس همه آن جمعیت به حق معتقد شدند. و در نسخه صفوانى هم چنین است.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت اول

خیرانى از پدرش روایت کند که او گوید بر در خانه امام جواد (علیه السلام) گماشته خدمتى بوده و احمد بن محمد بن عیسى، هر شب هنگام سحر مى‏ آمد تا از وضع بیمارى امام (علیه السلام) خبر گیرد، شخص دیگرى هم بود که به عنوان رسول و فرستاده میان امام و پدرم رفت و آمد می کرد، چون او مى ‏آمد، احمد می رفت و پدرم با او خلوت می کرد، شبى من بیرون رفتم و احمد از آن مجلس برخاست، پدرم با فرستاده‏ خلوت کرد، احمد هم در اطراف مجلس گشت تا در گوشه اى که سخن آنها را می شنید بایستاد. فرستاده به پدرم گفت آقایت به تو سلام می رساند و می فرماید من در می گذرم و امر (امامت) به پسرم على (علیه السلام) می رسد و او بعد از من بر گردن شما همان حق دارد که من بعد از پدرم بر شما داشتم، سپس فرستاده برفت و احمد به جاى خود بازگشت و به پدرم گفت: او به تو چه گفت؟ پدرم گفت: سخن خیرى گفت، احمد گفت: من سخن او را شنیدم پنهان مکن و آنچه شنیده بود باز گفت. پدرم به او گفت: این عمل که تو کردى، خدا بر تو حرام ساخته بود، زیرا خداى تعالى می فرماید: «تجسس نکنید (12 حجرات)» اینک این گواه بودن را نگاه دارش، شاید روزى محتاجش شویم، مبادا تا وقتش رسد آن را اظهار کنى. چون صبح شد، پدرم موضوع گفته فرستاده را در ده ورقه نوشت و مهر کرد و به ده نفر از بزرگان قوم داد و گفت اگر من پیش از آنکه این را از شما مطالبه کنم مردم، آن را باز کنید و مضمونش را به مردم اطلاع دهید.

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

اسماعیل بن مهران گوید حضرت ابى جعفر (امام محمد تقى علیه السلام)، دو مرتبه از مدینه به بغداد رفت، هنگام رفتن نخستین، به حضرت عرض کردم: قربانت گردم، من در این راه بر شما نگرانم، آن امر (امامت) پس از شما با کیست؟ حضرت با لبى خندان به من متوجه شد و فرمودند: «آن غیبتى که گمان می کنى در این سال نیست.» چون نوبت دوم آن حضرت را به سوى معتصم می بردند، نزدش رفتم و عرض کردم قربانت گردم شما بیرون می روید، آن امر (امامت) پس از شما با کیست؟ حضرت به قدرى گریستند که محاسنشان تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمودند: «در این سفر باید بر من نگران بود، امر (امامت) پس از من با پسرم على (علیه السلام) است.

 

شرح‏:

نوبت اول مأمون عباسى (لعنه الله علیه) امام جواد (علیه السلام) را از مدینه به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به او تزویج کرد، حضرت همراه ام الفضل به مدینه بازگشت و پس از چندى مأمون درگذشت و برادرش محمد معتصم جانشینش شد، او حضرت را از مدینه طلب کرد و به دست زوجه ‏اش ام الفضل مسمومش نمود