حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم
چون حضرت ابى جعفر ( امام جواد علیه السلام) درگذشت، پدرم گوید: من هنوز از منزل بیرون نرفته بودم که قریب چهار صد نفر به امامت حضرت على النقى (علیه السلام) یقین کرده بودند و رؤساء شیعه نزد محمد بن فرج (که از موثقین اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد و امام هادی علیهم السلام بود) انجمن کرده، راجع به این امر گفتگو می کردند. محمد بن فرج به پدرم نامه اى نوشت و او را از انجمن آنها نزد خود آگاه ساخت و نیز نوشت اگر بیم انتشار خبر نبود، خودش هم با ایشان نزد او مىآمد و از وى می خواست که به منزلش رود، پدرم سوار شد و نزد او رفت، دید مردم نزد او گرد آمده اند. آنها به پدرم گفتند: درباره این امر چه می گوئى؟ پدرم به کسانى که نامه ها نزدشان بود گفت: نامه ها را بیاورید، ایشان آوردند، پدرم گفت: این است همان مطلبى که به آن مأمور بودم، بعضى از آنها گفتند: ما دوست داشتیم که تو در این موضوع شاهد دیگرى هم می داشتى پدرم گفت: آن را هم خداى عزوجل درست کرده است، این ابو جعفر اشعرى است که به شنیدن این پیام گواهى می دهد و از او خواست که گواهى خود را بگوید: احمد انکار کرد که در این باره چیزى شنیده باشد پدرم او را به مباهله طلبید و ملزمش ساخت، آنگاه احمد گفت: من این پیام را شنیدم و این شرافتى بود که من می خواستم به مردى از عرب برسد نه به عجم، پس همه آن جمعیت به حق معتقد شدند. و در نسخه صفوانى هم چنین است.