رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۳۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث» ثبت شده است

حدیث شماره 15 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت چهارم

 

و هر سلطان یا هر شخصى از مردم که از او جلوگیرى کند، یا او را نسبت به آنچه در این مکتوب ذکر نمودم، یا نسبت به اشخاصى که نام بردم (از زنان و کودکان) مانع شود، از خدا و رسولش بیزارى جسته و خدا و رسولش نیز از او بیزار باشند، و لعنت و خشم خدا و لعنت لاعنان و ملائکه مقربین و پیغمبران و مرسلین و تمام مؤمنین بر او باد. و هیچ یک از سلاطین حق ندارد او را از کارى باز دارد. او نه به من بدهکار است و نه کسی از فرزندانم به جهت من از او طلبی دارد و هر چه گوید درست است، اگر کم کند او خود بهتر داند و اگر زیاد کند، او همچنان راستگوست و مقصود من از وارد کردن فرزندانى را که در وصیت وارد کردم، تنها از نظر احترام بنام و تکریم آنها بود.

حدیث شماره 15 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

 

و نیز وصیت نمودم به او و به پسرانم: ابراهیم و عباس و قاسم و اسماعیل و احمد و نیز ام احمد، سرپرستى موقوفات و اموال و بردگان و کودکانم را که بازماندگان من هستنند. و امور زنانم را به علی وصیت می کنم نه به آنها. و تولیت ثلث موقوفه پدرم و ثلث خودم نیز تنها با او است که در هر راه خواهد به مصرف رساند و نسبت به آنها حق صاحب مال را نسبت به مالش دارد، اگر خواهد بفروشد یا ببخشد یا واگذار کند یا به کسانى که نام بردم یا دیگرانى که نام نبردم صدقه دهد، اختیار با او است. و على، به منزله من است در این وصیت نسبت به مال و اهل و فرزندانم، و اگر بخواهد برادرانش را که در نوشته ام نام بردم ثابت بدارد، و اگر نخواهد اختیار دارد که خارجشان کند، بر او سرزنشى نیست و کسى حق رد کردن او را ندارد. و اگر دریافت که حال آنها نسبت به زمانى که من از ایشان جدا می شوم تغییر کرد (مانند عروض جنون و سفه و خیانت) حق دارد ایشان را تحت سرپرستى خود درآورد. و اگر یکى از آنها بخواهد خواهر خود را به شوهر دهد، جز به اجازه و فرمان او حق ندارد. زیرا او به امر ازدواج خویشانش آشناتر است.

حدیث شماره 15 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

 

و نیز ایشان را گواه گرفت که «این وصیّت نامه من است به خطّ من، و وصیّت نامه جدّم امیرالمؤمنین على بن ابى‏ طالب (علیه السلام) و وصیّت نامه محمد بن على (علیهماالسلام) را پیش از این نوشته ‏ام، و این نسخه را از روى آن، حرف به حرف نوشته ام (که یک حرف از این زیاده و کم‏تر از آن نیست)، و وصیت جعفر بن محمد (علیهماالسلام) هم مانند این است. همانا من به على وصیت می کنم و پسران دیگرم را همراه او می سازم به شرط اینکه او بخواهد و آنها را شایسته تشخیص دهد و دوست داشته باشد که تثبیتشان کند و اگر نخواست و دوست داشت که خارجشان کند، اختیار با اوست، و با وجود او ایشان اختیارى ندارند.....

حدیث شماره 15 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

یزید بن سلیط گوید هنگامى که موسى بن جعفر (علیهماالسلام) وصیت می فرمود؛ ابراهیم بن محمد جعفرى، اسحاق بن محمد جعفرى، اسحاق بن جعفر بن محمد، جعفر بن صالح، معاویه جعفرى، یحیى بن حسین بن زید بن على، سعد بن عمران انصارى، محمد بن حارث انصارى، یزید بن سلیط انصارى، محمد بن جعفر بن سعد اسلمى که نویسنده وصیت نامه اول بود، شاهد گرفت.

ایشان را گواه گرفت بر اینکه او گواهى می دهد که شایسته پرستشى جز خداى یکتاى بى‏انباز نیست و اینکه محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست، و اینکه روز قیامت بدون شک آمدنی است، و خداوند هر که را در گورهاست زنده می کند و زنده شدن پس از مرگ حق است و وعده خدا حق است و حساب حق است و داورى حق است و ایستادن در برابر خدا حق است و آنچه محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) آورده حق است و آنچه روح الامین (جبرئیل) نازل کرده حق است. بر این عقیده زندگى کردم و بر این می میرم و بر این از گور برمی خیزم ان شاء اللَّه.

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت نهم

 

یزید گوید بعد از وفات موسى بن جعفر، على (علیهم السلام) را ملاقات کردم ایشان آغاز سخن کرده و فرمودند: «اى یزید براى رفتن به عمره چه نظری دارى؟» عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، اختیار با شماست ولی من هزینه آن را ندارم. فرمودند: «سبحان اللَّه!! ما تا متعهد خرجت نشویم، تکلیف نمی کنیم.» پس براه افتادیم تا به آن مکان رسیدیم. حضرت آغاز سخن کرد و فرمودند: «در اینجا بارها همسایگان و عموهایت را ملاقات کرده اى (یزید از فرزندان زید بن على بوده که با امام ششم و هفتم پسر عمو مى‏شود و پسر عمو در حکم عموست) عرض کردم آرى، سپس داستان را براى ایشان شرح دادم. به من فرمودند: «اما آن کنیز هنوز نیامده است، وقتی آمد سلام آن حضرت را به او می رسانم.» سپس به مکه رفتیم و در همان سال آن کنیز را خریدارى فرمود و مدتى نگذشت که حامله گشت و آن پسر را به دنیا آورد. یزید گوید برادران على (بن موسى علیه السلام) امید داشتند که (در امامت) وارث موسى بن جعفر باشند و بیگناه با من دشمن شدند. (شاید خیال می کردند خریدن آن کنیز به واسطه او بوده است) اسحاق ابن جعفر به ایشان می گفت من دیدم که یزید در مجلس امام کاظم (علیه السلام) در جایى مى‏نشست که من در آنجا نمى نشستم.

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت هشتم

یزید گوید سپس امام کاظم (علیه السلام) به من فرمودند: «من امسال دستگیر می شوم و امر امامت با پسرم على است که همنام دو على (از امامان گذشته) است: نخستین على، على بن ابى طالب و دیگری على بن الحسین (علیهم السلام) است. فهم و خویشتن‏دارى و نصرت و دوستى و دین و محنت على اول و دشواری ها و شکیبائى بر ناملایمات على دوم به او عطا شده است، و تا چهار سال بعد از مرگ هارون آزادى زبان ندارد. سپس به من فرمودند: «اى یزید! چون به اینجا عبورت افتاد و او را ملاقات کردى که ملاقات هم خواهى کرد به او مژده بده که خدا پسرى به او خواهد داد، امین، مورد اعتماد و مبارک. و او به تو خبر دهد که مرا در اینجا ملاقات کرده اى آن هنگام تو به او خبر ده که آن کنیزی که این فرزند از او به دنیا می آید، کنیزی از خاندان ماریه کنیز رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) و مادر ابراهیم است، و اگر توانستى سلام مرا به آن کنیز هم برسانى، چنین کن....

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت هفتم

سپس فرمودند: «چه کم همراه او هستى؟! (یعنى وفاتت نزدیک شده) چون از سفر (مکه) بازگشتى وصیت کن و کارهایت را سامان ده و از هر چه خواهى فراغت جو، زیرا تو از ایشان جدا و همسایه دیگران‏ می شوى و چون خواستى (وصیت کنى) على را بطلب تا تو را غسل دهد و کفن پوشد، زیرا غسل دادن او تو را پاک کند و جز آن درست نباشد و این سنتى است که از پیش ثابت شده. آنگاه در برابر او بخواب و برادران و عموهایش را پشت سر او به صف کن و به او دستور ده که 9 تکبیر بر تو بگوید (یعنى براى احترام و امتیاز تو چهار تکبیر بیشتر از نماز بر میت هاى دیگر بگوید) زیرا وصیت او پا بر جا شده و در حال زنده بودنت متصدى کارهاى تو باشد. سپس فرزندانت را که بعد او هستند گرد آور و بنفع او از ایشان گواهى بگیر و خدا را هم گواه گیر و همین که خداوند گواه باشد کافی است.»...

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت ششم

سپس موسى بن جعفر (علیهماالسلام) فرمودند: «اى یزید این مطالب نزد تو امانت باشد، جز عاقل یا بنده ای که به صذاقتش آشنایی، به آن آگاه نکن، و اگر از تو شهادت خواستند، به او شهادت بده که خداى عزوجل می فرماید: «خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بپردازید. (58 نساء)» و نیز به ما فرموده است «ستمکارتر از کسی که شهادتی را که از خدا نزد اوست پنهان کند، کیست؟ (140 بقره)»آنگاه امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: «من متوجه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) شدم و گفتم پدر و مادرم به قربانت، شما همه فرزندانم را یک جا گرد آوردید، بفرمائید کدامیک امام است؟ فرمودند: «آنکه با نور خداى عزوجل بنگرد و با فهمش بشنود و با حکمتش سخن گوید، درست می رود و لذا اشتباه نکند، علم دارد و لذا نادانى نکند، حکمت و علم به او آموخته شده» آنگاه دست پسرم على را گرفت و فرمودند: «او این است.»...

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت پنجم

سپس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به من فرمودند: «امر امامت از تو بیرون رفت و به دیگرى منتقل شد» (یعنى نزدیک است بیرون رود و بدیگرى رسد یا تعیین امام از دست تو بیرون است- مرآت-) عرض کردم: «یا رسول اللَّه به من نشان بده تا ببینم او چه کسی است؟» فرمودند: «من هیچ یک از امامان را ندیدم که از مفارقت امر امامت مانند تو بیتابى کند (گویا بیتابى حضرت به واسطه این بود که می دانست فرزندانش پس از وى اختلاف کنند و شیعیانش دسته دسته شوند) اگر امر امامت از روى محبت و دوستى می بود که اسماعیل از تو نزد پدرت محبوبتر بود، ولى امام از جانب خداى عزوجل تعیین مى شود.» سپس موسى بن جعفر (علیهماالسلام) فرمودند: «من تمام فرزندان زنده و مرده ام را دیدم، آنگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به پسرم على اشاره کرد و فرمودند: «این سرور آنهاست، او از من است و من از اویم و خداوند با نیکوکاران است.»

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت چهارم

 اگر کار دست من می بود، امامت را به پسرم قاسم می دادم که او را دوست دارم و نسبت به او مهربانم، ولى این کار با خداى عزوجل است، هر کجا خواهد قرار دهد. و هر آینه به حقیقت که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) خبر وصىّ مرا به نزد من آورد و سپس او آن که با او خواهد بود را به من نشان داد و همینگونه است که به کسی از ما وصیت نمی شود جز اینکه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) و جدم على (صلوات اللَّه علیه) خبر او را بیاورند. من همراه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) انگشتر و شمشیر و عصا و کتاب و عمامه اى بود عرض کردم یا رسول اللَّه! اینها چیست؟ فرمودند: «عمامه رمز سلطنت خداى عزوجل است و شمشیر رمز عزت خداى تبارک و تعالى است و کتاب رمز نور خداى تبارک و تعالى و عصا رمز نیروى خداست و انگشتر رمز جامع همه این امور است.» 

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

پدرم عرض کرد پدر و مادرم به قربانت، او متولد شده است؟ فرمودند: «آرى، چند سالی از عمرش می گذرد.» یزید گوید در آن هنگام شخصى وارد شد که با بودن او نمی توانستیم سخنى گوئیم. یزید گوید به موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم مانند خبرى که پدر شما (علیه السلام) به من فرمود، شما هم بفرمائید. امام فرمودند: «آرى، پدرم در زمانى بود که مانند این زمان نبود» (یعنى در این زمان باید تقیه کرد) به حضرت عرض کردم هر که به این جواب قناعت کند، لعنت خدا بر او باشد. حضرت را خنده سختى گرفت، سپس فرمودند: «اى اباعماره به تو خبر دهم که من از منزلم بیرون رفتم و به فلان پسرم وصیت کردم و در ظاهر پسران دیگرم را هم با او شریک کردم ولى در باطن تنها به او وصیت کردم...

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «آرى اى اباعبداللَّه (کنیه پدر زید)، اینان پسران من هستند و ایشان، سرور آنهاست- و به شما اشاره کرد- اوست که حکم (قضاوت یا حکمت) و فهم و سخاوت و شناسائى احتیاجات و اختلافات مردم را در امر دین و دنیاشان می داند و اخلاق و پاسخ دادنش نیکوست، و او درى از درهاى خداى عزوجل است و امتیاز دیگرى دارد که از همه اینها بهتر است.» پدرم عرض کرد آن چیست؟ پدر و مادرم به قربانت. حضرت فرمودند: «خداى عزوجل فریادرس و پناه و علم و نور و فضیلت و حکمت این امت را از صلب او بیرون آورد (یعنى امام هشتم علیه السلام را) او بهترین مولود و بهترین کودک (زمان خود) است، خداى عزوجل به وسیله او از خونریزى جلوگیرى کند، و میان مردم آشتى دهد و پراکنده را گرد آورد و رخنه را اصلاح کند، (بدعت و ضلالت را از میان ببرد) برهنه را بپوشاند و گرسنه را سیر کند و هراسان را ایمن سازد، خدا به برکت او باران فرستد و بر بندگان ترحم کند، او (در سن جوانى و پیرى) بهترین پیران و بهترین جوانان است، گفتارش حکمت و خاموشیش علم است، آنچه مردم در آن اختلاف دارند، فیصل دهد و پیش از بلوغش بر فامیلش سرورى کند.»...

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

یزید بن سلیط زیدى (که کنیه اش اباعماره است) گوید در بین راهى که به عمره می رفتیم به موسى بن جعفر (علیهماالسلام) برخوردم و عرض کردم قربانت گردم، این مکان را که ما در آن هستیم به یاد مى آورید؟ فرمودند: «آرى، تو هم یادت مى آید؟» عرض کردم آرى، من و پدرم شما را در اینجا ملاقات کردیم و امام صادق (علیه السلام )و برادران شما هم بودند. پدرم به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد پدر و مادرم به قربانت، شما همه‏ امامان پاک هستید، اما کسى هم عاری از مرگ نیست. به من مطلبى بفرمائید که به جانشین خود باز گویم تا گمراه نشود. (در تعبیر به جانشین نوعى از تأدب است، زیرا می خواهد بگوید من انتظار ندارم که بعد از وفات شما زنده بمانم، بلکه می خواهم امام بعد از شما را به فرزندان و جانشینان خود معرفى کنم.)...

حدیث شماره 13 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

داود بن زربى گوید مالى خدمت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) آوردم، قدرى را برداشت و قدرى را گذاشت. عرض کردم اصلحک اللَّه چرا نزد من گذاشتى؟ فرمودند: «آن را صاحب امر از تو مطالبه خواهد کرد.» چون خبر وفات آن حضرت رسید، پسرش ابو الحسن (علیه السلام) نزد من فرستاد و آن مال را مطالبه کرد، من هم به ایشان تقدیم کردم.

حدیث شماره 12 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

نصر بن قابوس گوید به موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم من از پدر شما پرسیدم که جانشین شما کیست؟ پدرتان به من فرمودند که جانشین او شمائید. چون امام صادق (علیه السلام) وفات کرد، مردم به راست و چپ گرائیدند ولى من و اصحابم به شما معتقد شدیم، اکنون بفرمائید، کدام یک از پسران شما جانشین شما است؟ فرمودند: «فلان پسرم» (یعنى على بن موسى علیه السلام).

حدیث شماره 11 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

داود بن سلیمان گوید به موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم می ترسم حادثه اى روى دهد و من شما را نبینم بفرمائید امام بعد از شما کیست؟ فرمودند: «فلان پسرم» یعنى ابوالحسن (علیه السلام).

حدیث شماره 10 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

على بن یقطین گوید موسى بن جعفر (علیهماالسلام) از زندان به من نوشت که: «فلان پسرم، آقا و سرور فرزندان من است، من کنیه خودم را به او بخشیده ‏ام.»

حدیث شماره 9 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

حسین بن مختار گوید زمانى که موسى بن جعفر (علیهماالسلام) در بصره بود، الواحى که از طرف عرض نوشته شده بود، از آن حضرت به ما می رسید که: «دستور من به پسر بزرگترم این است که به فلانى این مقدار بدهد و به فلانى آن مقدار و به دیگرى آن مقدار و به فلانى چیزى ندهد تا خودم بیایم یا خداى عزوجل مرگ مرا برساند، همانا خدا هر چه خواهد می کند.»

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

حسین بن مختار گوید نامه هایی از امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) که در زندان بود به ما میر سید که چنین بود «دستور من به پسر بزرگترم (على بن موسى الرضا علیه السلام) این است که چنین و چنان کن و به فلانى چیزى مده تا تو را ببینم یا آنکه خدا به مرگ من حکم کند.»

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

مخزومى که مادرش از اولاد جعفر بن ابى طالب (علیه السلام) است گوید امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام)‏ (پیش از زندان رفتنش) دنبال ما فرستاد و ما را جمع کرد و فرمودند: «می دانید شما را براى چه دعوت کردم؟» عرض کردیم نه، فرمودند: «شاهد باشید که این پسرم وصى من است و پس از من خلیفه و کاردار من است. هر کس از من طلبى دارد از این پسرم بگیرد، و به هر کس وعده اى داده ام، باید وفاى آن را از او خواهد، و هر کس ناگزیر باید با من دیدار کند جز با نامه او مرا دیدار نکند.» (به جهت اختناق دوره هارون الرشید)