رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۲۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیعه» ثبت شده است

حدیث شماره ۷ باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی


عبد اللَّه بن صالح گوید که خود او آن حضرت را نزد حجرالاسود دید و مردم (براى بوسیدن حجر) نزاع و کشمکش داشتند، و آن حضرت می فرمودند: «به این مأمور نشده‏ اند».

حدیث شماره 6 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی


کنیز ابراهیم بن عبده نیشابورى گوید من با ابراهیم روى کوه صفا ایستاده بودم، آن حضرت (علیه السلام) آمد و بالاى سر ابراهیم ایستاد و کتاب مناسکش را به دست گرفت و با او مطالبى گفت.

حدیث شماره 5 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

 

فتح (غلام زراری) گوید از اباعلى بن مطهر شنیدم نقل می کرد که خود او آن حضرت را دیده و قامتش را براى او وصف کرده است.

حدیث شماره 4 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

 

حمدان قلانسى گوید، به عمرى گفتم امام حسن عسکرى (علیه السلام) درگذشت؟ گفت او درگذشت ولى در میان شما کسى را که گردنش این چنین است جا‌نشین گذاشت- و با دست خود اشاره کرد- (به حدیث 857 رجوع شود)

حدیث شماره 3 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی


موسى بن محمد گوید حکیمه دختر محمد بن على (امام جواد) علیهما السلام که عمه پدر آن حضرت است به من گفت که خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن دیده است.

حدیث شماره 2 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی


محمد بن اسماعیل بن موسى بن جعفر که پیرمردترین اولاد پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در عراق بود، گفت آن حضرت را میان دو مسجد (مکه و مدینه یا مسجد کوفه و سهله یا مسجد سهله و صعصعه) دیدم و او هنوز کودکى نابالغ بود.

حدیث شماره 1 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

 

گفتم: شما جانشین بعد از امام حسن عسکرى (علیه السلام) را دیده اید؟ گفت: آرى به خدا، گردن او این چنین بود و با دست اشاره کرد. گفتم: یک پرسش دیگر باقى مانده، گفت: بگو، گفتم: نامش چیست؟ گفت: بر شما حرام است که نام او را بپرسید، و من این سخن از پیش خود نمی گویم، زیرا براى من روا نیست که چیزى را حلال یا حرام کنم، بلکه این سخن خود آن حضرت (علیه السلام) است، زیرا مطلب نزد سلطان (معتمد عباسى که در 12 رجب 256 خلیفه شد) چنین وانمود شده که امام حسن عسکرى (علیه السلام) وفات نموده و فرزندى از خود بجا نگذاشته و میراثش قسمت شده و کسى که در آن حقی نداشته (جعفر کذاب) آن را برداشته است‌ و عیالش دربدر شده‌اند و کسى جرأت ندارد با آنها آشنا شود یا چیزى به آنها برساند. و چون نام او بر زبانها افتد، به تعقیبش بر می خیزند، از خدا بپرهیزید و از این موضوع دست نگهدارید.

 

کلینى- رحمه اللَّه- گوید: شیخى از اصحاب ما (شیعیان) که نامش از یادم رفته بمه ن گفت: ابو عمرو از احمد بن اسحاق همین پرسش را کرد و او هم همین جواب را گفت.

حدیث شماره 1 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

 

و ابو على احمد بن اسحاق به من خبر داد که از حضرت هادى (علیه السلام) سؤال کردم با چه کسی کار کنم؟ یا  از چه کسی (احکام دینم را) بگیرم؟ و سخن که را بپذیرم؟ به او فرمودند: «عمرى مورد اعتماد من است آنچه از جانب من به تو رساند، پس آنچه از جانب من به تو رساند، از من مى‌رساند و آنچه از جانب من به تو گوید از جانب من مى‌گوید. از او بشنو و اطاعت کن که او مورد اعتماد و امین است.» و نیز ابو على به من خبر داد که او از حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) همین سؤال را کرده و ایشان فرموده است: «عمرى و پسرش (محمد بن عثمان، نایب دوم) مورد اعتماد هستند پس آنچه از من به تو رساند، از من مى‌رسانند، و آنچه به تو گویند، از من مى‌گویند. از آنها بشنو و اطاعت کن که هر دو مورد اعتماد و امین هستند.» این سخن دو امام است که درباره شما صادر شده است. ابوعمرو به سجده افتاد و گریه کرد، آنگاه گفت: حاجتت را بپرس.

حدیث شماره 1 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

حمیرى گوید من و شیخ ابو عمرو (عثمان بن سعید عمرى نایب اول)- رحمه اللَّه- نزد احمد ابن اسحاق گرد آمدیم، احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که از او درباره جانشین (امام حسن عسکرى علیه السلام) از شیخ بپرسم، من به او گفتم، اى اباعمرو! من می خواهم از شما چیزى بپرسم که نسبت به آن شک ندارم، زیرا اعتقاد و دین من این است که زمین هیچ گاه از حجت خالى نمی ماند، مگر چهل روز پیش از قیامت (یعنى ایامى که مقدمات قیامت مانند خروج دابه و مانند آن به ظهور می رسد) و چون آن روز برسد، حجت برداشته و راه توبه بسته شود «آنگاه کسى که از پیش ایمان نیاورده و یا در دوران ایمانش کار خیرى نکرده، ایمان آوردنش سودش ندهد. (158 انعام)» و ایشان بدترین مخلوق خداى عزوجل باشند و قیامت علیه ایشان بر پا مى‌شود، ولى من دوست دارم به یقینم افزوده شود، همانا حضرت ابراهیم (علیه السلام) از پروردگار عزوجل درخواست کرد که به او نشان دهد. چگونه مردگان را زنده می کند « فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟! عرض کرد: آری، ولی می‏خواهم قلبم آرامش ‍ یابد. (260 بقره)»

حدیث شماره 6 باب اشاره و نص بر امامت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

ضوء بن على از مردى از اهل فارس که نامش را برده نقل می کند که به سامرا آمدم و بر در خانه امام حسن عسکرى (علیه السلام) ماندم، پس حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام کردم، فرمودند: «براى چه آمده اى؟» عرض کردم براى اشتیاقى که به خدمت شما داشتم، فرمودند: «پس بر درِ خانه (دربان) باش» من همراه خادمان در خانه حضرت بودم، گاهى می رفتم، هر چه احتیاج داشتند از بازار می خریدم و زمانى که در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد می گشتم. روزى (بدون اجازه) بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حرکت و صدائى شنیدم، سپس به من گفتند: «در جایت بمان، حرکت نکن» پس من جرأت نکردم که داخل شوم، یا بیرون روم و در همان جا ایستاده بودم آنگاه کنیزی که به همراهش چیزی پوشیده بود از کنارم گذشت. آنگاه مرا صدا زدند که داخل شو، من وارد شدم و آن کنیز را هم صدا زدند، کنیز نزد حضرت بازگشت، حضرت به کنیز فرمودند: «آنچه را به همراه دارى، آشکار کن» و او از پسری سفید و زیبارو پرده برداشت. و حضرت جامه را از شکم کودک دور کرد، دیدم موى سبزى که به سیاهى آمیخته نبود از زیر گلو تا نافش روئیده است، پس فرمودند: «این است صاحب شما» و به کنیز امر فرمودند که او را ببرد، و من آن کودک را ندیدم، تا امام حسن عسکری (علیه السلام) وفات کردند.

حدیث شماره 5 باب اشاره و نص بر امامت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

احمد بن محمد بن عبد اللَّه گوید چون زبیرى (لعنه اللَّه) کشته شد، از طرف امام حسن عسکرى‏ (علیه السلام) چنین جملاتى صادر شد: «این است کیفر کسى که بر خدا نسبت به اولیائش گستاخى کند، او گمان می کرد مرا خواهد کشت و بدون نسل می مانم، چگونه نیروى حق را درباره خود مشاهده کرد؟!» و براى آن حضرت در سال 256 پسرى متولد شد که نامش را «م ح م د» گذاشت.

 

شرح:

زبیرى لقب یکى از اشقیاء زمان آن حضرت و از اولاد زبیر بوده است که آن حضرت را تهدید به قتل می کرده و خدا او را به دست خلیفه وقت یا دیگرى کشته است، بعضى آن را به فتح «ز» و کسر «ب» قرائت کرده ‏اند که بدون یاء نسبت، به معنى مرد زیرک و مکار است و گفته اند: مقصود خود مهتدى عباسى است که به دست ترکان دربارى کشته شد و تقطیع حروف اسم مبارک امام زمان (علیه السلام) که همنام جدش پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) است، به جهت این است که نام او را بردن جایز نیست. و اما راجع به سال ولادت آن حضرت که در این روایت 256 ذکر شده است، خود مرحوم کلینى در باب مولد امام علیه السلام در سال 255 ذکر می کند، ولى این یک سال اختلاف بجهت اینست که چون هجرت پیغمبر اکرم (صلّى اللَّه علیه و آله) در ماه ربیع الاول بوده بعضى همان سال را سال اول هجرى دانسته و بعضى هجرت را از محرم سال بعد به حساب آورده‏ اند، چنانچه شهادت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) را هم بعضى به سال 60 و بعضى به سال 61 گفته‏ اند.

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

حمدان قلانسى گوید به عَمرى (نامش عثمان بن سعید است و او اولین فرد از نواب أربعه امام زمان علیه السلام است) گفتم امام حسن عسکرى (علیه السلام) درگذشت؟ به من گفت: او درگذشت ولى جانشینى در میان شما گذاشت که گردنش به این حجم است- و با دست اشاره کرد-.

 

شرح:

علامه مجلسى (ره) گوید یعنى انگشت ابهام و سبابه از هر دو دست را گشود و میان آنها را باز کرد تا اشاره به اندازه حجم گردن آن حضرت کند، چنانچه در میان عرب و عجم مرسوم است و مقصودش این است که گردن آن حضرت قوى و زیباست (و ممکن است با همین اشاره سن آن حضرت را هم تا حدى معین کرده باشد).

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امامت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

عمرو أهوازى گوید امام حسن عسکرى (علیه السلام) پسرشان را به من نشان داد و فرمودند: «این است صاحب شما بعد از من.»

حدیث شماره ۲ باب اشاره و نص بر امامت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

ابوهاشم جعفرى گوید به امام حسن عسکرى (علیه السلام) عرض کردم جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش از شما بازمى‏دارد، اجازه مى ‏فرمائید از شما سؤالى کنم؟ فرمودند، «بپرس»، عرض کردم آقاى من! شما فرزندى دارید؟ فرمودند: «آرى»، عرض کردم اگر حادثه ای براى شما روی داد کجا دنبال او بگردم؟ فرمودند: «در مدینه».

شرح‏:

شاید امام (علیه السلام) می دانستند که ابوهاشم می تواند آن حضرت را در مدینه ببیند یا خبرش را از آنجا بشنود و ممکن است مقصود از مدینه همان شهر سامره باشد.

 

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

محمد بن على بن بلال گوید از جانب امام حسن عسکرى (علیه السلام)، دو سال پیش از وفاتشان پیامى به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتشان پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.

حدیث شماره ۱۲ باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی


شاهویه بن عبد اللَّه گوید امام هادى (علیه السلام) در نامه ای به من نوشتند: «تو می خواستى بعد از وفات ابى جعفر درباره جانشین امام بپرسى، و از آن جهت در اضطراب بودى. غم مخور، زیرا خداى عز و جل «هیچ مردمى را پس از آنکه هدایتشان کرده گمراه نکند تا چیزهائى را که باید از آن بپرهیزند، برایشان بیان کند. (۱۱۵ توبه)» صاحب تو بعد از من پسرم ابومحمد (علیه السلام) است، هر چه احتیاج دارید نزد اوست (هر چه می خواهید از او بپرسید) خدا آنچه را خواهد مقدم دارد و آنچه را خواهد مؤخر گذارد (و خودش فرماید) «هر آیه‏اى را که نسخ کنیم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانند آن را بیاوریم. (۱۰۶ بقره)» و آنچه را در آن بیان کافی بود برای خردمند بیدار نوشتم.»

حدیث شماره ۱۱ باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی


ابوبکر فهفکى گوید امام هادى (علیه السلام) به من نوشتند: «پسرم ابومحمد، از جهت طبع خیرخواهترین افراد آل محمد و از نظر حجت و برهان معتبرترین ایشان است، او پسر بزرگتر و جانشین من است‏ رشته ها و احکام امامت به او می رسد، پس هر چه میخواهى از من بپرسى از او بپرس که تمام احتیاجات شما نزد اوست»

حدیث شماره ۱۰ باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

ابو هاشم جعفرى گوید بعد از وفات ابوجعفر، پسر امام هادى (علیه السلام)، خدمت آن حضرت بودم، و با خود فکر می کردم و می خواستم به زبان آورم که قصه ابو جعفر و ابو محمد (پسران امام هادى علیه السلام) مانند قصه ابو الحسن موسى بن جعفر و اسماعیل پسران جعفر بن محمد علیهم السلام است، زیرا بعد از ابو جعفر، امامت ابو محمد علیه السلام انتظار می رفت، (چنانچه بعد از وفات اسماعیل هم موسى بن جعفر علیه السلام امام شد) ولى پیش از آنکه من چیزى به زبان آورم امام هادى (علیه السلام) به من متوجه شد و فرمودند: «آرى اى ابوهاشم، خدا حکم فرمود (یا از براى او بدا حاصل شد)، در باب ابومحمد، بعد از ابوجعفر، آنچه از براى او معروف نبود (که مردم آن را نمى شناختند)، چنانچه از براى او بدا شد در باب امام موسى (علیه السلام) بعد از وفات اسماعیل آنچه به سبب آن، حال او را ظاهر ساخت. و این مطلب چنان است که در خاطر تو گذشت، اگر چه اهل باطل بدشان آید، پسرم ابومحمد پس از من جانشین من است، هر چه مردم احتیاج دارند، علمش نزد او و ابزار امامت همراه اوست.»

حدیث شماره 9 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

محمد بن یحیى گوید بعد از وفات ابى جعفر، خدمت امام هادى (علیه السلام) رسیدم و او را تسلیت گفتم، ابومحمد (امام حسن عسکرى علیه السلام) هم نشسته بود و گریه می کرد، امام هادى (علیه السلام) به او متوجه شد و فرمودند: ««به درستى که خداى تبارک و تعالى در تو خَلَفى از او قرار داد، پس خداى عزّوجلّ را حمد کن».

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

سعد بن عبد اللَّه از جماعتى از بنى هاشم که یکى از آنها حسن بن حسن افطس است روایت میکند که گویند: روز وفات محمد بن على بن محمد (پسر بزرگتر امام هادى علیه السلام) در منزل حضرت ابو الحسن بودند و او را تعزیت می گفتند، در صحن منزل براى حضرت فراشى گسترده و مردم گردش نشسته بودند، که غیر از خادمان و دیگر مردم، در حدود یک صد و پنجاه تن از خاندان ابو طالب و بنى هاشم و قریش بودند که ناگاه نظر کردیم به سوى حسن بن على علیه السلام، در حالى که آمد با گریبان چاک تا در جانب آن حضرت ایستاد و ما او را نمى‏شناختیم. و امام على نقى علیه السلام بعد از ساعتى به سوى او نظر نمود، و فرمودند: پسر جان! شکر خداى عز و جل را تازه کن که او آن امر را در تو پدید آورد. جوان گریست و خدا را شکر کرد و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ گفت و فرمودند: «ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است و من از خدا می خواهم نعمتش را بر ما به بقای شما تمام کند.و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏» ما پرسیدیم او کیست؟ گفتند او حسن پسر امام هادى علیهما السلام است و او در آن وقت به نظر ما 20 سال یا اندکى زیادتر داشت، در آن روز ما او را شناختیم و فهمیدیم که امام هادى علیه السلام به امامت و جانشینى او اشاره فرمود.