رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

حدیث شماره ۱۲ باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی


شاهویه بن عبد اللَّه گوید امام هادى (علیه السلام) در نامه ای به من نوشتند: «تو می خواستى بعد از وفات ابى جعفر درباره جانشین امام بپرسى، و از آن جهت در اضطراب بودى. غم مخور، زیرا خداى عز و جل «هیچ مردمى را پس از آنکه هدایتشان کرده گمراه نکند تا چیزهائى را که باید از آن بپرهیزند، برایشان بیان کند. (۱۱۵ توبه)» صاحب تو بعد از من پسرم ابومحمد (علیه السلام) است، هر چه احتیاج دارید نزد اوست (هر چه می خواهید از او بپرسید) خدا آنچه را خواهد مقدم دارد و آنچه را خواهد مؤخر گذارد (و خودش فرماید) «هر آیه‏اى را که نسخ کنیم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانند آن را بیاوریم. (۱۰۶ بقره)» و آنچه را در آن بیان کافی بود برای خردمند بیدار نوشتم.»

حدیث شماره ۱۱ باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی


ابوبکر فهفکى گوید امام هادى (علیه السلام) به من نوشتند: «پسرم ابومحمد، از جهت طبع خیرخواهترین افراد آل محمد و از نظر حجت و برهان معتبرترین ایشان است، او پسر بزرگتر و جانشین من است‏ رشته ها و احکام امامت به او می رسد، پس هر چه میخواهى از من بپرسى از او بپرس که تمام احتیاجات شما نزد اوست»

حدیث شماره ۱۰ باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

ابو هاشم جعفرى گوید بعد از وفات ابوجعفر، پسر امام هادى (علیه السلام)، خدمت آن حضرت بودم، و با خود فکر می کردم و می خواستم به زبان آورم که قصه ابو جعفر و ابو محمد (پسران امام هادى علیه السلام) مانند قصه ابو الحسن موسى بن جعفر و اسماعیل پسران جعفر بن محمد علیهم السلام است، زیرا بعد از ابو جعفر، امامت ابو محمد علیه السلام انتظار می رفت، (چنانچه بعد از وفات اسماعیل هم موسى بن جعفر علیه السلام امام شد) ولى پیش از آنکه من چیزى به زبان آورم امام هادى (علیه السلام) به من متوجه شد و فرمودند: «آرى اى ابوهاشم، خدا حکم فرمود (یا از براى او بدا حاصل شد)، در باب ابومحمد، بعد از ابوجعفر، آنچه از براى او معروف نبود (که مردم آن را نمى شناختند)، چنانچه از براى او بدا شد در باب امام موسى (علیه السلام) بعد از وفات اسماعیل آنچه به سبب آن، حال او را ظاهر ساخت. و این مطلب چنان است که در خاطر تو گذشت، اگر چه اهل باطل بدشان آید، پسرم ابومحمد پس از من جانشین من است، هر چه مردم احتیاج دارند، علمش نزد او و ابزار امامت همراه اوست.»

حدیث شماره 9 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

محمد بن یحیى گوید بعد از وفات ابى جعفر، خدمت امام هادى (علیه السلام) رسیدم و او را تسلیت گفتم، ابومحمد (امام حسن عسکرى علیه السلام) هم نشسته بود و گریه می کرد، امام هادى (علیه السلام) به او متوجه شد و فرمودند: ««به درستى که خداى تبارک و تعالى در تو خَلَفى از او قرار داد، پس خداى عزّوجلّ را حمد کن».

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

سعد بن عبد اللَّه از جماعتى از بنى هاشم که یکى از آنها حسن بن حسن افطس است روایت میکند که گویند: روز وفات محمد بن على بن محمد (پسر بزرگتر امام هادى علیه السلام) در منزل حضرت ابو الحسن بودند و او را تعزیت می گفتند، در صحن منزل براى حضرت فراشى گسترده و مردم گردش نشسته بودند، که غیر از خادمان و دیگر مردم، در حدود یک صد و پنجاه تن از خاندان ابو طالب و بنى هاشم و قریش بودند که ناگاه نظر کردیم به سوى حسن بن على علیه السلام، در حالى که آمد با گریبان چاک تا در جانب آن حضرت ایستاد و ما او را نمى‏شناختیم. و امام على نقى علیه السلام بعد از ساعتى به سوى او نظر نمود، و فرمودند: پسر جان! شکر خداى عز و جل را تازه کن که او آن امر را در تو پدید آورد. جوان گریست و خدا را شکر کرد و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ گفت و فرمودند: «ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است و من از خدا می خواهم نعمتش را بر ما به بقای شما تمام کند.و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏» ما پرسیدیم او کیست؟ گفتند او حسن پسر امام هادى علیهما السلام است و او در آن وقت به نظر ما 20 سال یا اندکى زیادتر داشت، در آن روز ما او را شناختیم و فهمیدیم که امام هادى علیه السلام به امامت و جانشینى او اشاره فرمود.

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

على بن عمرو عطار گوید خدمت حضرت ابو الحسن عسگرى (امام هادی علیه السلام) رسیدم، و هنوز پسرش ابوجعفر (محمد) زنده بود و من گمان می کردم او امام است، عرض کردم جانم به فدایت کدام یک از فرزندانتان را امام بدانم؟ فرمودند: «تا امر من به شما نرسد، هیچ یک را به امامت مخصوص ندانید.» عطار گوید پس از مدتی به حضرت نوشتم: امر امامت در که خواهد بود؟ حضرت برایم نوشت:‏ «در فرزند بزرگ من» و ابو محمد (امام حسن عسگرى علیه السلام) بزرگتر از ابى جعفر بود.

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

مجالس عزایمان باید بر مدار صاحب عزا بچرخد؛همان کسی که تمام عالم هستی، امروز بر محور او می‌چرخد.

اللهم عجل لولیک الفرج

حدیث شماره 6 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

على بن مهزیار گوید به حضرت ابى الحسن (امام هادی علیه السلام) عرض کردم اگر پیش آمدى کند- و من از آن به خدا پناه می برم-  بفرمایید که امامت با کیست و به سوى که پناه بریم؟ فرمودند: «وصیّت من به سوى بزرگترین فرزندان من است.»

حدیث شماره 5 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

عبدالله مروان انبارى گوید هنگام وفات ابى جعفر محمد بن علی حاضر بودم که ابو الحسن (امام هادی علیه السلام) وارد شدند، براى حضرت تختى گذاشتند و بر آن نشستند و اهل بیتش گردش بودند و ابو محمد (امام حسن عسگرى علیه السلام) در گوشه اى ایستاده بودند، امام هادى (علیه السلام) چون از امر ابى جعفر فارغ شد، متوجه ابو محمد (علیه السلام) شد و فرمودند: ای پسرم! شکر خداى تبارک و تعالى را تازه کن که آن ام را در تو پدید آورده است.»

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

على بن جعفر گوید من در زمان وفات محمد پسر امام هادى (علیه السلام) نزد آن حضرت حاضر بودم حضرت به امام حسن عسگرى (علیه السلام) فرمودند: «اى فرزند عزیز من، از براى خدا شکر تازه به جا آور که امر بزرگى را در باب تو به پدید آورده.» (یعنى چون برادر بزرگترت وفات کرد، امامت براى تو مسلم و قطعى گشت و شیعه از تردید و اختلاف نجات یافتند.)

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

عبد اللَّه بن محمد اصفهانى گوید امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «صاحب شما بعد از من کسى است که بر من نماز خواند» و ما تا آن روز ابا محمد (امام حسن عسگرى علیه السلام) را نمی شناختیم، (پس از وفات‏ امام هادى علیه السلام) ابا محمد (علیه السلام) بیرون آمد و بر جنازه آن حضرت نماز خواند.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

على بن عمر نوفلى گوید در صحن منزل امام هادى (علیه السلام) خدمتش بودم که پسرش محمد از نزد ما گذشت. به حضرت عرض کردم قربانت گردم، بعد از شما، او صاحب ماست؟ فرمودند: «نه صاحب شما بعد از من حسن (علیه السلام) است.»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

یحیى بن یسار قنبرى گوید حضرت ابو الحسن (امام على النقى علیه السلام) چهار ماه قبل از وفاتشان به پسرش حسن (علیه السلام) وصیت کرد و مرا با جماعتى از دوستان گواه گرفت.

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

واسطى گوید از احمد بن ابى خالد خادم ابى جعفر (امام جواد علیه السلام) شنیدم که آن حضرت او را بر این وصیت نوشته شده گواه گرفته است:

گواهى دهد احمد بن ابى خالد خادم ابى جعفر بر اینکه: ابى جعفر محمد بن على بن موسى بن جعفر ابن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب (علیهم السلام)، او را شاهد گرفت که آن حضرت، پسر خویش امام على نقى را وصىّ نمود در امور خود و خواهرانش (و در نسخه اى از کافى برادرانش) و امر موسى را چون به حدّ بلوغ رسد، به خودش مفوّض نمود، (امام جواد علیه السلام سه دختر و یک پسر دیگر به نام موسى مبرقع داشت که امر آنها را به امام هادی علیه السلام وصیت فرمود) و عبد اللَّه بن مساور را سرپرست املاک و اموال و مخارج و بردگان و سایر ترکه خود نمود. تا زمانى که على بن محمد (علیهماالسلام) بالغ شود (این عمل از نظر تقیه بود و مقصود این است که به حد امامت برسد- مرآت-)، و آنگاه عبد اللَّه بن مساور آنها را به او تحویل دهد تا او کار خود و خواهرانش به عهده بگیرد و کار موسى را به خود او واگذارد تا او هم پس از آن دو ‏( على النقى علیه السلام و ابن مساور)، در کار خود مستقل شود طبق شرطی که پدر آنها در صدقات و اوقافی که وقف نموده مقرر داشته، به تاریخ روز یک شنبه سوم ذى الحجه سنه 220.

احمد بن ابى خالد گواهیش را با دست خود نوشت و حسن بن محمد بن عبد اللَّه بن حسن بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام معروف به جَوّانى گواهى خود را مثل گواهى احمد بن ابى خالد در بالاى این مکتوب نوشت و آن را با دست خود هم نوشت، و نصر خادم هم گواهى داد و گواهیش را با دست خود نوشت.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

چون حضرت ابى جعفر ( امام جواد علیه السلام) درگذشت، پدرم گوید: من هنوز از منزل بیرون نرفته بودم که قریب چهار صد نفر به امامت حضرت على النقى (علیه السلام) یقین کرده بودند و رؤساء شیعه نزد محمد بن فرج (که از موثقین اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد و امام هادی علیهم السلام بود) انجمن کرده، راجع به این امر گفتگو می کردند. محمد بن فرج به پدرم نامه اى نوشت و او را از انجمن آنها نزد خود آگاه ساخت و نیز نوشت اگر بیم انتشار خبر نبود، خودش هم با ایشان نزد او مى‏آمد و از وى می خواست که به منزلش رود، پدرم سوار شد و نزد او رفت، دید مردم نزد او گرد آمده اند. آنها به پدرم گفتند: درباره این امر چه می گوئى؟ پدرم به کسانى که نامه ها نزدشان بود گفت: نامه ها را بیاورید، ایشان آوردند، پدرم گفت: این است همان مطلبى‏ که به آن مأمور بودم، بعضى از آنها گفتند: ما دوست داشتیم که تو در این موضوع شاهد دیگرى هم می داشتى پدرم گفت: آن را هم خداى عزوجل درست کرده است، این ابو جعفر اشعرى است که به شنیدن این پیام گواهى می دهد و از او خواست که گواهى خود را بگوید: احمد انکار کرد که در این باره چیزى شنیده باشد پدرم او را به مباهله طلبید و ملزمش ساخت، آنگاه احمد گفت: من این پیام را شنیدم و این شرافتى بود که من می خواستم به مردى از عرب برسد نه به عجم، پس همه آن جمعیت به حق معتقد شدند. و در نسخه صفوانى هم چنین است.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت اول

خیرانى از پدرش روایت کند که او گوید بر در خانه امام جواد (علیه السلام) گماشته خدمتى بوده و احمد بن محمد بن عیسى، هر شب هنگام سحر مى‏ آمد تا از وضع بیمارى امام (علیه السلام) خبر گیرد، شخص دیگرى هم بود که به عنوان رسول و فرستاده میان امام و پدرم رفت و آمد می کرد، چون او مى ‏آمد، احمد می رفت و پدرم با او خلوت می کرد، شبى من بیرون رفتم و احمد از آن مجلس برخاست، پدرم با فرستاده‏ خلوت کرد، احمد هم در اطراف مجلس گشت تا در گوشه اى که سخن آنها را می شنید بایستاد. فرستاده به پدرم گفت آقایت به تو سلام می رساند و می فرماید من در می گذرم و امر (امامت) به پسرم على (علیه السلام) می رسد و او بعد از من بر گردن شما همان حق دارد که من بعد از پدرم بر شما داشتم، سپس فرستاده برفت و احمد به جاى خود بازگشت و به پدرم گفت: او به تو چه گفت؟ پدرم گفت: سخن خیرى گفت، احمد گفت: من سخن او را شنیدم پنهان مکن و آنچه شنیده بود باز گفت. پدرم به او گفت: این عمل که تو کردى، خدا بر تو حرام ساخته بود، زیرا خداى تعالى می فرماید: «تجسس نکنید (12 حجرات)» اینک این گواه بودن را نگاه دارش، شاید روزى محتاجش شویم، مبادا تا وقتش رسد آن را اظهار کنى. چون صبح شد، پدرم موضوع گفته فرستاده را در ده ورقه نوشت و مهر کرد و به ده نفر از بزرگان قوم داد و گفت اگر من پیش از آنکه این را از شما مطالبه کنم مردم، آن را باز کنید و مضمونش را به مردم اطلاع دهید.

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

اسماعیل بن مهران گوید حضرت ابى جعفر (امام محمد تقى علیه السلام)، دو مرتبه از مدینه به بغداد رفت، هنگام رفتن نخستین، به حضرت عرض کردم: قربانت گردم، من در این راه بر شما نگرانم، آن امر (امامت) پس از شما با کیست؟ حضرت با لبى خندان به من متوجه شد و فرمودند: «آن غیبتى که گمان می کنى در این سال نیست.» چون نوبت دوم آن حضرت را به سوى معتصم می بردند، نزدش رفتم و عرض کردم قربانت گردم شما بیرون می روید، آن امر (امامت) پس از شما با کیست؟ حضرت به قدرى گریستند که محاسنشان تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمودند: «در این سفر باید بر من نگران بود، امر (امامت) پس از من با پسرم على (علیه السلام) است.

 

شرح‏:

نوبت اول مأمون عباسى (لعنه الله علیه) امام جواد (علیه السلام) را از مدینه به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به او تزویج کرد، حضرت همراه ام الفضل به مدینه بازگشت و پس از چندى مأمون درگذشت و برادرش محمد معتصم جانشینش شد، او حضرت را از مدینه طلب کرد و به دست زوجه ‏اش ام الفضل مسمومش نمود

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام جواد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت چهارم

شرح‏:

علم قیافه‏ شناسى آن است که شخص قائف از روى آثار و علائم صورت و دست و پا و سایر اعضاء شباهت دو نفر را به یکدیگر می فهمد و نسبت و قرابت میان آنها را تشخیص می دهد، این علم در شرع مقدس اسلام اعتبارى ندارد و هیچ گونه نسبتى با آن ثابت نم یشود، بلکه براى تعیین انتساب در شرع اسلام موازین و مقررات دیگری است، ولى در صورتى که به مسلمانى تهمتى زنند، او می تواند براى دفع تهمت از خود به قیافه شناس رجوع کند، چنانچه راجع به انتساب اسامه، پسر زید بن حارثه را به پدرش چنین روایت کنند که اسامه سیاه رنگ بود و پدرش زید سفیدتر از پنبه، از این جهت مردم جاهلیت در نسب او طعن می زدند، تا آنکه قیافه شناس حکم کرد که او پسر زید است و ملت عرب هم سخن قیافه شناس را می پذیرفتند، از این جهت پیغمبر خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) مسرور گشت زیرا طعن آنها به آن حضرت هم مربوط بود- مرآت ص 237-.

و حضرت رضا علیه السلام چون در باره پسرش مورد تهمت واقع گشت، به حکم قیافه ‏شناس تن داد، بشرحى که در این روایت ذکر شد و پس از آنکه حق روشن گشت، امام رضا علیه السلام از قول رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خبر غیبى ظلم و فتنه انگیزى بنى عباس را نسبت بفرزندانش که منتهى بغیبت و پنهان شدن حضرت مهدى، امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه الشریف میگردد، بیان می کند.

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام جواد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

على بن جعفر گوید: من برخاستم و ابى جعفر علیه السلام را بوسیدم و به او عرض کردم گواهى دهم که تو امام منى نزد خدا. آنگاه حضرت رضا (علیه السلام) گریه کرد و فرمودند: «اى عمو! مگر نشنیدى که پدرم می فرمود: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمودند: «پدرم فداى پسر بهترین کنیزان، پسر کنیز نوبیه (نوبه بلاد بزرگی است در سودان که بلال حبشى هم از آنجا بوده است) و از صفات آن کنیز، این است که دهانش خوشبو، و رحمش فرزند نجیب را مى‏ پروراند. واى بر آنها و خدا لعنت کند اعیبس و نژادش را (یعنى بنى عباس را) همان که فتنه انگیز است و آنها را چند سال و چند ماه و چند روز می کشد و به آنها ذلت می رساند و از جام تلخ و ناگوار به آنها مى آشاماند. و اوست در به در و دور افتاده، پدر و جد کشته شده و صاحب غیبت است که مردم درباره او گویند معلوم نیست مرده یا هلاک شده و به کدام دره رفته.»» اى عمو! چنین پسرى جز از نسل من تواند بود؟؟» عرض کردم راست گوئى، قربانت گردم.

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام جواد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم


چون ایشان آمدند، ما را در باغ نشانیدند (یعنى قیافه‏ شناسان یا عموها و برادران امام رضا علیه السلام) و عموها و برادران و خواهران آن حضرت، صف کشیدند و امام رضا (علیه السلام) را گرفتند خرقه و کلاهى پشمین به او پوشانیدند و بیلى بر دوشش گذاشتند و گفتند به صورت باغبانى وارد باغ شو، سپس ابى جعفر (علیه السلام) را آوردند و به قیافه‏ شناسان گفتند: این پسر را به پدرش منسوب کنید، آنها گفتند: او را در اینجا پدرى نیست ولى این و این عموى پدر او هستند و این عموى خود اوست و این عمه اوست، اگر او در اینجا پدرى داشته باشد، همین صاحب باغ است که پاهاى او با پاهاى این پسر یکسان است و چون حضرت رضا (علیه السلام) برگشت، گفتند: همین شخص پدر اوست (گویا ابتدا از آثار قدم حضرت که روى زمین نقش بسته بود، احتمالى دادند و سپس که خود حضرت را دیدند یقین کردند).