حکمت 380 نهج البلاغه: ناگهان بانگی بر آمد خواجه مُرد
(اخلاقى، معنوى)
وَ قَالَ (علیه السلام): رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ یَوْماً لَیْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ وَ مَغْبُوطٍ فِی أَوَّلِ لَیْلِهِ قَامَتْ بَوَاکِیهِ فِی آخِرِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چه بسیار کسانى که در آغاز روز زنده بودند اما روز را به پایان نبردند و چه بسیار کسانى که در آغاز شب زندگى شان مورد غبطه مردم بود اما در پایان همان شب عزاداران به سوگشان نشستند!
شرح حکمت:
مرحوم صدوق در کتابش این کلام شریف را با اضافه پرمعنایى (ذیل وصایاى امام(علیه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفیه) آورده است و آن این گونه است: «چون چنین است، فزونى نعمت هاى خداوند و تأخیر مجازات هاى او تو را مغرور نسازد زیرا او اگر از این ترس داشت که مجازات از دست رود قبل از مرگ به سرعت کیفر مى داد.»
قرآن مجید روشن ترین نمونه را در این زمینه در پایان سوره قصص در داستان قارون، ثروتمند بزرگ بنى اسرائیل آورده است که یک روز تمام یاران و کارگزاران خود را بسیج کرد تا ثروت او را به نمایش بگذارند به گونه اى که بسیارى از بنى اسرائیل به حال او غبطه خوردند و گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد! (79 قصص)»
ولى فردا که فرمان مرگ او از سوى خداوند صادر شد و زمین شکافت و خودش و تمام اموالش درون زمین مدفون شد آن ها که دیروز آرزوى زندگى او را مى کردند، گفتند: «واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هرکس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد یا تنگ مى گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو مى برد! اى واى! گویى کافران هرگز رستگار نمى شوند! (82 قصص)»
در ذیل حکمت 191 مسائل مشابهى گذشت.