حدیث شماره ۱۴ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت اول
سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید، سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانیده اید نمى دانیم. حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است، پس بدو فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پیش آى، پیش آمد. خداى تبارک و تعالى فرمود: تو را با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید به او فرمود پس رو، پس رفت؛ فرمود پیش بیا، پیش نیامد. فرمود: گردن کشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل مکرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى، من ضد او هستم و بر او توانایى ندارم آنچه از لشکر به او دادى به من هم عطا کن. فرمود بلى مى دهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى تو را و لشکر تو را از رحمت خود بیرون مى کنم. عرض کرد خشنود شدم. پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد. و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد (و نیز هفتاد و پنج لشکر جهل) بدین قرار است:
نیکى و آن وزیر عقل است و ضد او را بدى قرار داد؛ که آن وزیر جهل است؛ و ایمان و ضد آن کفر؛ و تصدیق حق و ضد آن انکار است؛ و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛ و دادگرى و ضد آن ستم؛ و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ و سپاسگذارى و ضد آن ناسپاسى؛ و چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ و توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛ و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ و مهربانى و ضد آن کینه توزى؛ و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ و شعور و ضد آن حماقت؛ و پاکدامنى و ضد آن بى باکى و رسوائى؛ و پارسائى و ضد آن دنیا پرستى؛ و خوش رفتارى و ضد آن بدرفتارى؛ و پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ و فروتنى و ضد آن خودپسندى؛ و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛ ...