رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۰۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول کافی» ثبت شده است

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

مفضل بن عمر گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که ابوابراهیم (موسى بن جعفر) علیه السلام وارد شد و او جوانى بود.. امام فرمودند «وصیت مرا درباره او بپذیر (و بدان که او امام پس از من است) و امر (امامت) او را با هر کدام از اصحابت که مورد اطمینان است در میان بگذار.»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابن حجاج گوید در سالى که ابوالحسن ماضى (امام کاظم) علیه السلام را گرفتند، به عبد الرحمن گفتم این مرد (امام کاظم علیه السلام) به دست این مرد (هارون) افتاد و نمی دانم عاقبت کارش به کجا انجامد آیا نسبت به یکى از اولادش به تو خبرى رسیده است؟ به من گفت: من گمان نمی کردم کسى این مسأله را از من بپرسد، من به منزل امام صادق (علیه السلام) رفتم، او در فلان اتاق خانه در محل نمازش بود و دعا می کرد و موسى بن جعفر (علیهماالسلام) طرف راستش بود و آمین می گفت، به حضرت عرض کردم خدا مرا قربانت کند، می دانید که من تنها به شما گرویده ام و در خدمت شما بوده ام، بفرمائید صاحب اختیار مردم بعد از شما کیست؟ فرمودند: «موسى آن زره را پوشید و به قامتش راست آمد.» به حضرت عرض کردم بعد از این دیگر به چیزى احتیاج ندارم (همین سخن مرا کافی است).

 

شرح:

به عقیده ما از جمله و ما ندرى الى ما یصیر (نمی دانم عاقبت کارش به کجا انجامد) که ابن حجاج در سؤالش مى‏ ورد، معلوم مى شود که او فهمیده بود که موسى بن جعفر (علیه السلام) از این زندان بیرون نخواهد آمد و خیال می کرد از هم اکنون باید امام بعد از او تعیین شود و پیشواى مردم باشد، از این جهت عبد الرحمن با اظهار تعجب از سؤال او، می گوید: زره امامت به قامت او راست آمده و تا زمانى که زنده است امام و پیشواى مردم است. ولى علامه مجلسى (ره) در اینجا بیانات دیگرى دارد به مرآت ص 229 رجوع شود.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

معاذ بن کثیر گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم از خداوندى که این منزلت را از پدرتان به شما روزى کرد می خواهم که تا پیش از وفات شما مانند آن را به نسل شما هم روزى کند. حضرت فرمودند: «خداوند این کار را کرده است.» عرض کردم قربانت گردم، او کیست؟ اشاره بعبد الصالح کرد که خوابیده بود و فرمودند: «همین کسی که خوابیده است.» و او در آن زمان کودک بود.

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

فیض بن مختار گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم مرا از آتش دوزخ دستگیری فرما، پس از شما چه کسی برای ما (امام) خواهد بود؟ آنگاه ابوابراهیم (علیه السلام) بر آن حضرت وارد شد و او در آن روز کودک بود، امام فرمودند: «این است صاحب شما، دامنش را بگیر.»

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

عبد الاعلى گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «پدرم آنچه در آنجا است (از کتب و سلاح و نشانه هاى امامت) به من سپرد و چون وفاتش نزدیک شد، فرمودند: «گواهانى نزد من آور.» من چهار تن از قریش را که نافع غلام عبد اللَّه بن عمر نیز در میان آنها بود حاضر کردم. آنگاه فرمودند: «بنویس؛ این آن چیزی است که یعقوب به پسرانش وصیت کرد. «پسرانم! خدا براى شما این دین را برگزید، پس نمیرید جز اینکه مسلمان باشید. (132 بقره)»» و امام باقر (علیه السلام) به امام صادق علیه السلام) وصیت کرد و به او امر فرمود که او را در بردى که نماز جمعه را با آن می خواند کفن پوشد، و او را به عمامه ‏اش مُعمّم گرداند و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت بالا آورد و هنگام دفن بندهاى کفن او را بگشاید. سپس به گواهان فرمود «برگردید خدا شما را رحمت کند» - بعد از آنکه رفتند- گفتم «اى پدر! در این وصیت چه احتیاجى به گواه گرفتن بود؟» فرمودند: «پسر جانم! نخواستم که تو (در امر امامت یا کارهاى وصیت) مغلوب باشى و مردم بگویند به او وصیت نکرده است، خواستم که تو حجت و دلیل داشته باشى.»»

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

جابر بن یزید جعفى گوید از امام باقر (علیه السلام) درباره قائم (به امر خدا یعنى امام) سؤال شد، حضرت دست خود را به امام صادق (علیه السلام) زد و فرمودند: «به خدا که این قائم آل محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) است.» عنبسه‏ گوید چون امام باقر (علیه السلام) وفات کرد، خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و از این روایت به ایشان خبر دادم. فرمودند: «جابر راست گفته است.» سپس فرمودند: «شاید شما می پندارید هر امامى پس از امام پیشین قائم (به امر خدا) نیست.»

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

طاهر گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) بودم که جعفر (علیه السلام) آمد. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «این بهترین مردم است.» (پیداست که در این جمله خود آن حضرت از کلمه «مردم» مستثنى است).

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

سدیر صیرفى گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «از جمله سعادت مرد است داشتن فرزندی که در او شباهت خلقی، اخلاقی و شمایلی به خود ببیند و من در این پسرم شباهت خلقی، اخلاقی و شمایلی به خودم می بینم.» و مقصود ایشان حضرت امام صادق (علیه السلام) بود.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چون وفات پدرم نزدیک شد، فرمود: «اى جعفر! خیر خواهى اصحابم را به تو سفارش می کنم.» من گفتم: «قربانت گردم، به خدا سوگند ایشان را آنگاه رها می کنم (و به مقامى از علم رسانم) که هر مردى از آنها در هر شهرى که باشد، محتاج به سؤال از هیچ کس نباشد.»»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابى الصباح گوید امام باقر (علیه السلام) به سوی حضرت صادق (علیه السلام) که راه می رفت، نگریست و فرمودند: «او را می بینى؟ او از کسانى است که خداى عزوجل فرماید: «ما می خواهیم بر آنکسان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منت نهیم و پیشوایشان سازیم و وارث زمینشان کنیم. (5 قصص)»

 

شرح:

این آیه درباره حضرت مهدى قائم عج الله تعالی فرجه الشریف) و امامانى که در آن زمان رجعت می کنند تأویل شده است و مراد به ناتوان شمردن در زمین این است که در دنیا به ایشان ستم می کنند و حقشان را غصب می نمایند ولى نزد خدا عزیز و بزرگوار و در آسمان صاحب قدرت و اختیارند.

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابن ابى یعفور گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «عمر بن عبد العزیز به ابن حزم نوشت- سپس مانند روایت سابق نقل می کند- جز اینکه می گوید: ابن حزم نزد زید بن حسن فرستاد و او از پدرم (علیه السلام) بزرگتر بود.»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابن ابى العلاء گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «عمر بن عبد العزیز به ابن حزم (که گویا والى او در مدینه بوده) نوشت که صدقه (یعنى دفتر موقوفات و صدقات- مجلسى (ره)-) على (علیه السلام) و عمر و عثمان را براى او بفرستد، ابن حزم هم شخصى را نزد زید بن حسن (علیه السلام) که بزرگترین آنها (اولاد على علیه السلام) بود فرستاد تا آن را مطالبه کند. زید گفت: حاکم (متولى)] بعد از على، حسن بود و پس از حسن حسین و بعد از حسین، على بن الحسین و پس از على بن الحسین، محمد بن على (علیهم السلام) است، از او مطالبه کن. ابن حزم نزد پدرم فرستاد، پدرم مرا فرستاد تا آن دفتر را به ابن حزم تحویل دادم (و دفتر صدقات عمر و عثمان را هم از اولاد خود آنها مطالبه کرد.) ابن ابى العلاء گوید یکى از ما به امام عرض کرد اولاد حسن این موضوع را می دانند؟ فرمودند: «آرى چنان که می دانند اکنون شب است، ولى حسد آنها را تحریک می کند، و اگر ایشان حق را از راه حق مطالبه کنند، براى خود آنها بهتر است، اما ایشان دنیا را می طلبند.»

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

عیسى بن عبد اللَّه از جدش نقل کند که على بن الحسین (علیهما السلام) در حال احتضار رو به فرزندانش که اطراف او بودند کرد، آنگاه به محمد بن على (علیهماالسلام) رو کرد و فرمود: «اى محمد! این صندوق را به خانه خود ببر.» راوی گوید ولى در آن صندوق درهم و دینار نبود، بلکه پر از علم و دانش بود.

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

اسماعیل بن محمد گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «پیش از آنکه وفات على بن الحسین‏ (علیهما السلام) فرا رسد، زنبیلى یا صندوقى را که نزد او بود، بیرون آورد و فرمود: «اى محمد این صندوق را ببر.» پس آن را در میان چهار تن (که چهار طرفش را گرفته بودند) بردند، چون آن حضرت وفات کرد، برادران امام باقر (علیه السلام) آمدند و ادعا کردند که از آنچه در میان صندوق بود، بهره ما را بده. امام فرمودند: «به خدا که از بهره شما چیزى در آن نبود، اگر از بهره شما چیزى در آن می بود، پدرم آن را به من نمی داد، در آن صندوق سلاح و کتب رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بود.» (که از علائم و مختصات امام علیه السلام است).

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام سجاد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

و در نسخه صفوانى است؛ شیبانى گوید به خدا سوگند، من در خدمت على بن الحسین (علیماالسلام) بودم و فرزندانش هم حضور داشتند که جابر ابن عبد اللَّه انصارى خدمت آن حضرت رسید و سلام کرد، سپس دست ابى جعفر (امام باقر علیه السلام) را گرفت و با او خلوت کرد و عرض کرد همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به من خبر داد که من مردى از اهل بیت او را که نامش محمد بن على و کنیه‏اش ابا جعفر است درک می کنم، و فرمود: «چون خدمتش رسیدى، او را از جانب من سلام برسان.» شیبانى گوید جابر رفت و ابو جعفر (علیه السلام) آمد و نزد پدرش على بن الحسین (علیهما السلام) با برادرانش نشست، و چون نماز مغرب را گزارد، على بن الحسین به ابى جعفر (علیهم السلام) فرمود: «جابر بن عبد اللَّه انصارى به تو چه گفت؟» جواب داد: «او گفت رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمودند: «تو مردى از اهل بیت مرا که نامش محمد بن على و کینه‏اش ابا جعفر است درک می کنى، سلام مرا به او برسان.»» پدرش به او فرمود: «گوارا باد بر تو اى پسر جانم آن‌چه را خدا از طرف رسولش در میان خاندانت به تو اختصاص داده است. برادرانت را از این مطلب آگاه مکن، مبادا درباره تو مکرى اندیشند، چنان که برادران یوسف براى یوسف اندیشیدند.» (این حدیث چنان که گفتیم تنها در نسخه صفوانى است و مناسب است که در باب بعد ذکر شود).

 

شرح:

از مجلسى ره نقل شده است که مى‌گوید براى على بن الحسین 11 پسر بود که یکى از آنها نامش محمد بود و کنیه‌اش ابو جعفر و لقبش باقر که مادرش دختر حسن بن على (علیهما السّلام) بود و بقیه مادرانشان همه کنیز بوده‌ اند.

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام سجاد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چون امام حسین (صلوات اللّه علیه) به جانب عراق رهسپار گشت، کتب و وصیت را به ام سلمه (رضى اللّه عنها) سپرد و چون على بن الحسین (علیهما السلام) به مدینه برگشت، (ام سلمه آنها را) به او تحویل داد.»

 

شرح :

آنچه امام حسین علیه السلام به ام سلمه داد غیر از آنها بود که به فاطمه داد و شاید آنچه به ام سلمه داده همان وصیت سر به مهرى باشد که از آسمان نازل شده است.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام سجاد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابى جارود گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «چون هنگام شهادت امام حسین (علیه السلام) فرا رسید، وصیتش را که در کتابى پیچیده بود، به دخترش فاطمه داد. پس چون امر شهادت امام حسین (علیه السلام) بدان جا که مقدر بود رسید، فاطمه آن وصیت را به على بن الحسین (علیهما السلام) دا.»، عرض کردم خدایت رحمت کند، در آن وصیت چه بود؟ فرمودند: «آنچه فرزندان آدم از ابتداى دنیا تا به آخر رسیدن آن احتیاج دارند.»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام سجاد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابى جارود گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «چون هنگام شهادت‏ حسین بن على (علیهما السلام) فرا رسید، دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) را طلبید و کتابى پیچیده و وصیتى آشکار به او داد، زیرا على بن الحسین (علیهما السلام) مرضى از لحاظ معده داشت که در حال احتضارش می دیدند، سپس فاطمه آن کتاب را به على بن الحسین (علیهما السلام) داد. اى زیاد! به خدا سوگند آن کتاب به ما رسید.» زیاد گوید عرض کردم خدا مرا قربانت گرداند، در آن کتاب چه نوشته است؟ فرمودند: «به خدا سوگند، آنچه از زمان خلقت آدم تا به آخر رسیدن دنیا مورد احتیاج اولاد آدم است در آن هست، به خدا سوگند که احکام حدود، حتى جریمه خراش در آن ثبت است.»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام حسین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

 

به خدا اى عایشه! دفن کردن حسن (علیه السلام) نزد پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که تو آن را نمی خواهى، اگر در میان ما و خدا روا مى‏ بود، می فهمیدى که او، اگرچه با مالیده شدن بینی ات به خاک هم بود، در آنجا دفن می شد.» (ولى افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست) سپس محمد بن حنفیه رشته سخن بدست گرفت و فرمود اى عایشه! یک روز بر استر می نشینى و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر می نشینى؟! تو به جهت دشمنى و عداوتى که با بنى هاشم دارى، نه مالک نفس خودت هستى و نه در زمین قرار می گیرى. عایشه رو به او کرد و گفت ای پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمه ‏اند که سخن می گویند، دیگر تو چه میگوئى؟! امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: «محمد را از بنى فاطمه به کجا دور می کنى، به خدا که او زاده سه فاطمه است: 1- فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابوطالب) 2- فاطمه بنت اسد بن هاشم (مادر امیر المؤمنین علیه السلام) 3- فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبدالمطلب)» عایشه به امام حسین (علیه السلام) گفت پسر خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمى خصومتگر هستید. پس حسین (علیه السلام) به جانب قبر مادرش رفت و جنازه او را بیرون آورد و در بقیع دفن کرد.»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام حسین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

حسین بن على (صلوات اللَّه علیهما) فرمود: «تو و پدرت از پیش حجاب (حریم) پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسى را در آوردى که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابو بکر و عمر است) و ای عایشه، خدا از این کارت، از تو باز خواست می کند. همانا برادرم به من امر کرد که جنازه‏اش را نزدیک پدرش رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) برم تا با او تجدید عهد کند، و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنى قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) را پاره کند، زیرا خداى تبارک و تعالى می فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، تا به شما اجازه نداده‏اند به خانه پیامبر وارد نشوید. (53 احزاب)» و تو بدون اجازه پیغمبر، مردانى را به خانه او راه دادى. خداى عزوجل فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید. (2 حجرات)» در صورتى که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) کنار گوش پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) کلنگ‏ها زدى با آنکه خداى عزوجل فرماید: «کسانى که نزد رسول خدا صداى خود را کوتاه می کنند، آنهایند که خدا دلهایشان را به تقوى آزمایش کرده است (3 حجرات)» به جان خودم که پدرت و فاروقش به سبب نزدیک کردن خودشان به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) او را آزار دادند و آن حقى را که خدا با زبان پیامبرش به آنها امر کرده‏ بود، رعایت نکردند، زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است در حال مرده بودن آنها هم حرام است....