رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۲۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهارده معصوم» ثبت شده است

حدیث شماره 13 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

داود بن زربى گوید مالى خدمت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) آوردم، قدرى را برداشت و قدرى را گذاشت. عرض کردم اصلحک اللَّه چرا نزد من گذاشتى؟ فرمودند: «آن را صاحب امر از تو مطالبه خواهد کرد.» چون خبر وفات آن حضرت رسید، پسرش ابو الحسن (علیه السلام) نزد من فرستاد و آن مال را مطالبه کرد، من هم به ایشان تقدیم کردم.

حدیث شماره 12 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

نصر بن قابوس گوید به موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم من از پدر شما پرسیدم که جانشین شما کیست؟ پدرتان به من فرمودند که جانشین او شمائید. چون امام صادق (علیه السلام) وفات کرد، مردم به راست و چپ گرائیدند ولى من و اصحابم به شما معتقد شدیم، اکنون بفرمائید، کدام یک از پسران شما جانشین شما است؟ فرمودند: «فلان پسرم» (یعنى على بن موسى علیه السلام).

حدیث شماره 11 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

داود بن سلیمان گوید به موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم می ترسم حادثه اى روى دهد و من شما را نبینم بفرمائید امام بعد از شما کیست؟ فرمودند: «فلان پسرم» یعنى ابوالحسن (علیه السلام).

حدیث شماره 10 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

على بن یقطین گوید موسى بن جعفر (علیهماالسلام) از زندان به من نوشت که: «فلان پسرم، آقا و سرور فرزندان من است، من کنیه خودم را به او بخشیده ‏ام.»

حدیث شماره 9 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

حسین بن مختار گوید زمانى که موسى بن جعفر (علیهماالسلام) در بصره بود، الواحى که از طرف عرض نوشته شده بود، از آن حضرت به ما می رسید که: «دستور من به پسر بزرگترم این است که به فلانى این مقدار بدهد و به فلانى آن مقدار و به دیگرى آن مقدار و به فلانى چیزى ندهد تا خودم بیایم یا خداى عزوجل مرگ مرا برساند، همانا خدا هر چه خواهد می کند.»

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

حسین بن مختار گوید نامه هایی از امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) که در زندان بود به ما میر سید که چنین بود «دستور من به پسر بزرگترم (على بن موسى الرضا علیه السلام) این است که چنین و چنان کن و به فلانى چیزى مده تا تو را ببینم یا آنکه خدا به مرگ من حکم کند.»

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

مخزومى که مادرش از اولاد جعفر بن ابى طالب (علیه السلام) است گوید امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام)‏ (پیش از زندان رفتنش) دنبال ما فرستاد و ما را جمع کرد و فرمودند: «می دانید شما را براى چه دعوت کردم؟» عرض کردیم نه، فرمودند: «شاهد باشید که این پسرم وصى من است و پس از من خلیفه و کاردار من است. هر کس از من طلبى دارد از این پسرم بگیرد، و به هر کس وعده اى داده ام، باید وفاى آن را از او خواهد، و هر کس ناگزیر باید با من دیدار کند جز با نامه او مرا دیدار نکند.» (به جهت اختناق دوره هارون الرشید)

حدیث شماره 6 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

زیاد بن مروان قندى که از واقفیه بوده گوید خدمت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) رسیدم، پسرش ابوالحسن (علیه السلام) نزد او بود، به من فرمودند: «اى زیاد، این پسرم فلانی است، نامه او نامه من است، سخن او سخن من است، فرستاده او فرستاده من است و هر چه گوید درست است.»

حدیث شماره 5 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

داود رقى گوید به امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم سن من بالا رفته و استخوانم به نرمى گرائیده (به مرگ نزدیک شده ام) من از پدرت پرسیدم، مرا به شما راهنمایی کرد. شما هم مرا از جانشین خود آگاه سازید. امام فرمودند: «همین ابوالحسن الرضا (علیه السلام)»

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

اسحاق بن عمار گوید: به امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم آیا مرا به سوى کسى که دین خویش را از او فرا گیرم راهنمایى نمی کنید؟ امام فرمودند: «همین پسرم على (علیه السلام) است، همانا پدرم دست مرا گرفت و به سوى مرقد رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) برد و فرمود: «پسر عزیزم: خداى عزوجل می فرماید: « به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. (30 بقره)» و خداى عزّوجلّ هرگاه سخنى را بفرماید به آن وفا می کند.»» (پس زمین هیچگاه از حجت خدا خالى نمى‌ماند)

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

داود رقى گوید به امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کردم قربانت گردم، من پیر شده ام، مرا از دوزخ رهائى بخش (امام بعدی را به من بنما) حضرت با دست اشاره به پسرش ابوالحسن (علیه السلام) نمود و فرمودند: «این پس از من صاحب شماست.»

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

نعیم قابوسى گوید امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) فرمودند: «همانا على (علیه السلام) بزرگترین اولاد من است و نیک ترین و محبوب‏ترین آنهاست نزد من، و او با من در جفر می نگرد، در صورتى که جز پیغمبر یا وصى پیغمبر در آن نمی نگرد.»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام رضا علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

صحاف گوید من و هشام بن حکم و على بن یقطین در بغداد بودیم، على بن یقطبن گفت خدمت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) نشسته بودم که پسرش على (علیه السلام) وارد شد. امام فرمودند: «ای على بن یقطین! همین على سرور اولاد من است، آگاه باش که من کنیه خودم را (ابوالحسن) به او بخشیده ام.» هشام کف دست خود را به پیشانیش زد و گفت واى بر تو چه گفتى؟!! ابن یقطین گفت به خدا همین طور که گفتم از او شنیدم. هشام گفت ایشان با این سخن به تو خبر داده که امر امامت پس از وى به او (علی علیه السلام) متعلق است.»

حدیث شماره 16 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

فیض بن مختار گوید من نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که ابوالحسن موسى (علیه السلام) درآمد و او کودک بود. من او را در برگرفتم و بوسیدم. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «شما کشتى هستید و او ناخداى آن است.»

فیض گوید سال آینده به حج رفتم و دو هزار دینار داشتم که هزار دینار آن را براى امام صادق (علیه السلام) و هزار دیگر را براى ابوالحسن موسى (علیه السلام) فرستادم. چون خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم، فرمودند: «او را با من برابر داشتى؟» عرض کردم من این کار را به فرموده شما کردم. فرمودند: «به خدا سوگند من این کار نکردم، بلکه خداى عزوجل با او چنین کرده است.» (و او را امام و ناخداى کشتى شما قرار داده است).

حدیث شماره 15 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

صفوان جمال گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره صاحب امر (امامت) پرسیدم، فرمودند: «صاحب این امر بازى و کارهائى بیهوده نمى‌کند.» آنگاه ابوالحسن موسى (علیه السلام) که کودک بود و بزغاله اى مکى همراه داشت و به او می گفت «پروردگارت را سجده کن» آمد، امام صادق (علیه السلام) او را در آغوش کشید و فرمودند: «پدر و مادرم فداى کسى که بازى و کارهای بیهوده نمی کند.»

 

شرح:

پس امام علیه السلام اگر چه کودک باشد، از بزغاله اى هم که وسیله بازى کودکان است، استفاده ذکر خدا و یاد ربوبیت او و خضوع در پیشگاه مقدسش می کند.

حدیث شماره 14 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

نضر بن سوید مانند روایت قبل را نقل کرده، جز اینکه می گوید: حضرت به ابى جعفر منصور و عبد اللَّه و موسى (علیه السلام) و محمد بن جعفر و غلامش وصیت کرده است، و منصور گفته است راهى برای کشتن اینها نیست.

حدیث شماره 13 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابوایوب نحوى گوید نیمه شبى ابوجعفر منصور (دوانیقى) دنبال من فرستاد، من نزدش رفتم. او روى کرسى نشسته بود و شمعى در برابرش بود و نامه اى در دست داشت. وقتی سلام کردم، در حالی که گریه می کرد نامه را به طرف من انداخت. سپس گفت این نامه از محمد بن سلیمان است که گزارش می دهد جعفر بن محمد (علیهماالسلام) وفات یافته است. - و سه مرتبه گفت-: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏. کجا مانند جعفر یافت شود؟ سپس به من گفت بنویس. من آغاز نامه را نوشتم. آنگاه گفت بنویس: اگر او به شخص معینى وصیت کرده است او را پیش آر و گردنش را بزن. در پاسخ نامه چنین آمد که او به پنج نفر وصیت کرده است که یکى از آنها ابوجعفر منصور است و دیگران محمد بن سلیمان و عبد اللَّه و موسى (علیه السلام) و حمیده.

 

شرح‏:

محمد بن سلیمان از جانب منصور، والى مدینه بود و عبد اللَّه پسر آن حضرت است که در دو روایت قبل ذکر شد و حمیده مادر حضرت ابوالحسن موسى (علیه السلام) است و اضافه کردن آن حضرت این چهار نفر را در وصیت خود از باب تقیه است، زیرا عدم لیاقت آنها براى مسند امامت نزد شیعه واضح و روشن بوده است.

حدیث شماره 12 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

سلیمان بن خالد گوید روزى امام صادق (علیه السلام) اباالحسن (علیه السلام) را نزد خود خواند و ما هم نزد آن حضرت بودیم، به ما فرمودند: «بر شما باد به این مرد (همراه او باشید). به خدا سوگند او پس از من صاحب شماست.»

حدیث شماره 11 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

یعقوب سراج گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم، آن حضرت بالاى سر ابى الحسن موسى (علیه السلام) که در گهواره بود، ایستاده بودند و مدتى با او راز می گفت. من نشستم تا فارغ شد. نزدیکشان رفتم، به من فرمودند: «نزد مولایت برو و سلام کن، من نزدیک رفتم و سلام کردم، او با زبانى شیوا به من جواب سلام‏ گفت؛ سپس به من فرمود: «برو و نام دخترت را که دیروز گذاشتى تغییر ده، زیرا خدا آن اسم را مبغوض دارد.» یعقوب گوید، براى من دخترى متولد شده بود که نامش را حمیراء گذاشته بودم. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «به دستور او رفتار کن تا هدایت شوى. پس من اسمش را تغییر دادم.»

حدیث شماره 10 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

طاهر گوید امام صادق (علیه السلام) (پسر خود) عبداللَّه را سرزنش و نکوهش و اندرز می نمود و می فرمود: «چرا تو مانند برادرت (موسى) نیستى؟ به خدا که من در چهره او نور می بینم.» عبد اللَّه عرض کرد چرا؟ مگر پدر و مادر من و او یکى نیست؟ حضرت به او فرمودند: «او جان من است و تو پسر من هستى.»