رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۲۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهارده معصوم» ثبت شده است

حدیث شماره 9 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

فیض بن مختار در ضمن حدیثى طولانى درباره امامت حضرت ابوالحسن (علیه السلام) به اینجا می رسد که امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: «او همان صاحبی (امام) است که تو درباره او پرسیدى، پس برخیز و نزد او برو و به حقش اقرار کن.» من برخاستم و سر و دست او را بوسیدم و به درگاه خداى عز و جل براى او دعا کردم.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «آگاه باش که خدا اظهار این مطلب را به کسى پیش از تو به ما اجازه نفرموده است.» عرض کردم قربانت گردم، آیا از آن با دیگری سخن بگویم؟ فرمودند: «آرى، با خانواده و فرزندانت.» و در آنجا خانواده و فرزندان و رفقایم همراه من بودند و یونس بن ظبیان از جمله رفقایم بود. چون من به آنها این خبر گفتم، ایشان خداى عز و جل را شکرگزارى کردند ولى یونس گفت نه. به خدا، نمی پذیرم تا از خود امام بشنوم- و عجله هم داشت- از نزد ما بیرون رفت و من هم پشت سرش رفتم، وقتى به در خانه حضرت صادق (علیه السلام) رسیدم، چون یونس پیش از من آنجا رسیده بود، شنیدم حضرت به او می فرماید: «اى یونس! مطلب چنان است که فیض به تو گفت.» یونس گفت شنیدم و اطاعت کردم، و امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «اى فیض! او (یونس) را با خود ببر.»

 

شرح:

این جمله امام که فرمود او را با خود ببر نشانه بى اعتمادى امام نسبت به اوست.

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

مفضل بن عمر گوید امام صادق (علیه السلام) از ابوالحسن موسى (علیه السلام) یاد کرد- و او در آن روز کودکى بود- و فرمودند: «او همان مولودى است که در میان ما، مولودى پر برکت‏تر از او براى شیعیانمان به دنیا نیامده است.» سپس به من فرمودند: «به اسماعیل جفا مکن» (زیرا اگر چه او امام نیست، اما برادر بزرگتر امام است و یا مقصود این است که مبادا او را به اداى امامت وادار کنى).

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

عیسى بن عبد اللَّه گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم اگر پیش آمدى کند- که خدا آن را به من ننماید- (یعنى اگر خداى ناخواسته شما وفات کنید) من به چه کسی اقتدا کنم؟ حضرت اشاره به پسرش موسى (علیه السلام) کرد. عرض کردم اگر براى موسى (علیه السلام) پیش آمدى کند، به که اقتدا کنم؟ فرمودند: «به فرزندش» عرض کردم اگر براى فرزندش پیش آمدى کند و برادر بزرگتر و پسر کوچکترى از خود باقى گذارد، به که اقتدا کنم؟ فرمودند: «به فرزندش» سپس فرمودند: و همینطور تا همیشه» (پسر کوچک امام، بر برادر بزرگتر امام مقدم است) عرض کردم اگر امام را نشناختم و جاى او را ندانستم چه کنم؟ فرمودند: «می گوئى خدایا! من پیرو و دوستدار آن حجت زنده تو هستم که از فرزندان امام گذشته است، همین تو را کافی است ان شاء اللَّه.»

حدیث شماره 6 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

صفوان جمال گوید منصور بن حازم به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد پدر و مادرم به قربانت، مرگ در هر صبح و شام به سراغ جانها مى‏آید، اگر چنین شد، امام کیست؟ حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند اگر چنین شد همین امام شماست و با دست به شانه ابو الحسن (علیه السلام) زد- که فکر می کنم شانه راست بود- و او در آن وقت پنج ساله بود (یا قدش پنج وجب بود) و عبد اللَّه بن جعفر (أفطح امام طایفه فطحیه) با ما در آن‏ مجلس نشسته بود. (با وجود آنکه از پدرش چنین سخنى شنید، بعد از وفات پدر مخالفت کرد و دعوى امامت نمود).

حدیث شماره 5 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

اسحاق بن جعفر (بن محمد علیهماالسلام) گوید روزى خدمت پدرم بودم که على بن عمر بن على (پسر امام چهارم علیه السلام) از پدرم پرسید و گفت قربانت گردم، ما و مردم، بعد از شما به که پناه بریم؟ فرمودند: «به کسى که دو جامه زرد پوشیده و دو گیسو دارد و اکنون از این در بر تو در آید و هر دو لنگه در را با دو دست خود باز کند، چیزى نگذشت که دیدیم دو دست که دو لنگه در را گرفته و آنها را گشود، ظاهر گشت، سپس ابوابراهیم (علیه السلام) بر ما وارد شد.

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

مفضل بن عمر گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که ابوابراهیم (موسى بن جعفر) علیه السلام وارد شد و او جوانى بود.. امام فرمودند «وصیت مرا درباره او بپذیر (و بدان که او امام پس از من است) و امر (امامت) او را با هر کدام از اصحابت که مورد اطمینان است در میان بگذار.»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابن حجاج گوید در سالى که ابوالحسن ماضى (امام کاظم) علیه السلام را گرفتند، به عبد الرحمن گفتم این مرد (امام کاظم علیه السلام) به دست این مرد (هارون) افتاد و نمی دانم عاقبت کارش به کجا انجامد آیا نسبت به یکى از اولادش به تو خبرى رسیده است؟ به من گفت: من گمان نمی کردم کسى این مسأله را از من بپرسد، من به منزل امام صادق (علیه السلام) رفتم، او در فلان اتاق خانه در محل نمازش بود و دعا می کرد و موسى بن جعفر (علیهماالسلام) طرف راستش بود و آمین می گفت، به حضرت عرض کردم خدا مرا قربانت کند، می دانید که من تنها به شما گرویده ام و در خدمت شما بوده ام، بفرمائید صاحب اختیار مردم بعد از شما کیست؟ فرمودند: «موسى آن زره را پوشید و به قامتش راست آمد.» به حضرت عرض کردم بعد از این دیگر به چیزى احتیاج ندارم (همین سخن مرا کافی است).

 

شرح:

به عقیده ما از جمله و ما ندرى الى ما یصیر (نمی دانم عاقبت کارش به کجا انجامد) که ابن حجاج در سؤالش مى‏ ورد، معلوم مى شود که او فهمیده بود که موسى بن جعفر (علیه السلام) از این زندان بیرون نخواهد آمد و خیال می کرد از هم اکنون باید امام بعد از او تعیین شود و پیشواى مردم باشد، از این جهت عبد الرحمن با اظهار تعجب از سؤال او، می گوید: زره امامت به قامت او راست آمده و تا زمانى که زنده است امام و پیشواى مردم است. ولى علامه مجلسى (ره) در اینجا بیانات دیگرى دارد به مرآت ص 229 رجوع شود.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

معاذ بن کثیر گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم از خداوندى که این منزلت را از پدرتان به شما روزى کرد می خواهم که تا پیش از وفات شما مانند آن را به نسل شما هم روزى کند. حضرت فرمودند: «خداوند این کار را کرده است.» عرض کردم قربانت گردم، او کیست؟ اشاره بعبد الصالح کرد که خوابیده بود و فرمودند: «همین کسی که خوابیده است.» و او در آن زمان کودک بود.

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام کاظم علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

فیض بن مختار گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم مرا از آتش دوزخ دستگیری فرما، پس از شما چه کسی برای ما (امام) خواهد بود؟ آنگاه ابوابراهیم (علیه السلام) بر آن حضرت وارد شد و او در آن روز کودک بود، امام فرمودند: «این است صاحب شما، دامنش را بگیر.»

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

عبد الاعلى گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «پدرم آنچه در آنجا است (از کتب و سلاح و نشانه هاى امامت) به من سپرد و چون وفاتش نزدیک شد، فرمودند: «گواهانى نزد من آور.» من چهار تن از قریش را که نافع غلام عبد اللَّه بن عمر نیز در میان آنها بود حاضر کردم. آنگاه فرمودند: «بنویس؛ این آن چیزی است که یعقوب به پسرانش وصیت کرد. «پسرانم! خدا براى شما این دین را برگزید، پس نمیرید جز اینکه مسلمان باشید. (132 بقره)»» و امام باقر (علیه السلام) به امام صادق علیه السلام) وصیت کرد و به او امر فرمود که او را در بردى که نماز جمعه را با آن می خواند کفن پوشد، و او را به عمامه ‏اش مُعمّم گرداند و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت بالا آورد و هنگام دفن بندهاى کفن او را بگشاید. سپس به گواهان فرمود «برگردید خدا شما را رحمت کند» - بعد از آنکه رفتند- گفتم «اى پدر! در این وصیت چه احتیاجى به گواه گرفتن بود؟» فرمودند: «پسر جانم! نخواستم که تو (در امر امامت یا کارهاى وصیت) مغلوب باشى و مردم بگویند به او وصیت نکرده است، خواستم که تو حجت و دلیل داشته باشى.»»

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

جابر بن یزید جعفى گوید از امام باقر (علیه السلام) درباره قائم (به امر خدا یعنى امام) سؤال شد، حضرت دست خود را به امام صادق (علیه السلام) زد و فرمودند: «به خدا که این قائم آل محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) است.» عنبسه‏ گوید چون امام باقر (علیه السلام) وفات کرد، خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و از این روایت به ایشان خبر دادم. فرمودند: «جابر راست گفته است.» سپس فرمودند: «شاید شما می پندارید هر امامى پس از امام پیشین قائم (به امر خدا) نیست.»

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

طاهر گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) بودم که جعفر (علیه السلام) آمد. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «این بهترین مردم است.» (پیداست که در این جمله خود آن حضرت از کلمه «مردم» مستثنى است).

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

سدیر صیرفى گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «از جمله سعادت مرد است داشتن فرزندی که در او شباهت خلقی، اخلاقی و شمایلی به خود ببیند و من در این پسرم شباهت خلقی، اخلاقی و شمایلی به خودم می بینم.» و مقصود ایشان حضرت امام صادق (علیه السلام) بود.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چون وفات پدرم نزدیک شد، فرمود: «اى جعفر! خیر خواهى اصحابم را به تو سفارش می کنم.» من گفتم: «قربانت گردم، به خدا سوگند ایشان را آنگاه رها می کنم (و به مقامى از علم رسانم) که هر مردى از آنها در هر شهرى که باشد، محتاج به سؤال از هیچ کس نباشد.»»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام صادق علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابى الصباح گوید امام باقر (علیه السلام) به سوی حضرت صادق (علیه السلام) که راه می رفت، نگریست و فرمودند: «او را می بینى؟ او از کسانى است که خداى عزوجل فرماید: «ما می خواهیم بر آنکسان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منت نهیم و پیشوایشان سازیم و وارث زمینشان کنیم. (5 قصص)»

 

شرح:

این آیه درباره حضرت مهدى قائم عج الله تعالی فرجه الشریف) و امامانى که در آن زمان رجعت می کنند تأویل شده است و مراد به ناتوان شمردن در زمین این است که در دنیا به ایشان ستم می کنند و حقشان را غصب می نمایند ولى نزد خدا عزیز و بزرگوار و در آسمان صاحب قدرت و اختیارند.

حدیث شماره 4 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابن ابى یعفور گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «عمر بن عبد العزیز به ابن حزم نوشت- سپس مانند روایت سابق نقل می کند- جز اینکه می گوید: ابن حزم نزد زید بن حسن فرستاد و او از پدرم (علیه السلام) بزرگتر بود.»

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابن ابى العلاء گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «عمر بن عبد العزیز به ابن حزم (که گویا والى او در مدینه بوده) نوشت که صدقه (یعنى دفتر موقوفات و صدقات- مجلسى (ره)-) على (علیه السلام) و عمر و عثمان را براى او بفرستد، ابن حزم هم شخصى را نزد زید بن حسن (علیه السلام) که بزرگترین آنها (اولاد على علیه السلام) بود فرستاد تا آن را مطالبه کند. زید گفت: حاکم (متولى)] بعد از على، حسن بود و پس از حسن حسین و بعد از حسین، على بن الحسین و پس از على بن الحسین، محمد بن على (علیهم السلام) است، از او مطالبه کن. ابن حزم نزد پدرم فرستاد، پدرم مرا فرستاد تا آن دفتر را به ابن حزم تحویل دادم (و دفتر صدقات عمر و عثمان را هم از اولاد خود آنها مطالبه کرد.) ابن ابى العلاء گوید یکى از ما به امام عرض کرد اولاد حسن این موضوع را می دانند؟ فرمودند: «آرى چنان که می دانند اکنون شب است، ولى حسد آنها را تحریک می کند، و اگر ایشان حق را از راه حق مطالبه کنند، براى خود آنها بهتر است، اما ایشان دنیا را می طلبند.»

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

عیسى بن عبد اللَّه از جدش نقل کند که على بن الحسین (علیهما السلام) در حال احتضار رو به فرزندانش که اطراف او بودند کرد، آنگاه به محمد بن على (علیهماالسلام) رو کرد و فرمود: «اى محمد! این صندوق را به خانه خود ببر.» راوی گوید ولى در آن صندوق درهم و دینار نبود، بلکه پر از علم و دانش بود.

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام باقر علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

اسماعیل بن محمد گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «پیش از آنکه وفات على بن الحسین‏ (علیهما السلام) فرا رسد، زنبیلى یا صندوقى را که نزد او بود، بیرون آورد و فرمود: «اى محمد این صندوق را ببر.» پس آن را در میان چهار تن (که چهار طرفش را گرفته بودند) بردند، چون آن حضرت وفات کرد، برادران امام باقر (علیه السلام) آمدند و ادعا کردند که از آنچه در میان صندوق بود، بهره ما را بده. امام فرمودند: «به خدا که از بهره شما چیزى در آن نبود، اگر از بهره شما چیزى در آن می بود، پدرم آن را به من نمی داد، در آن صندوق سلاح و کتب رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بود.» (که از علائم و مختصات امام علیه السلام است).

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام سجاد علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چون امام حسین (صلوات اللّه علیه) به جانب عراق رهسپار گشت، کتب و وصیت را به ام سلمه (رضى اللّه عنها) سپرد و چون على بن الحسین (علیهما السلام) به مدینه برگشت، (ام سلمه آنها را) به او تحویل داد.»

 

شرح :

آنچه امام حسین علیه السلام به ام سلمه داد غیر از آنها بود که به فاطمه داد و شاید آنچه به ام سلمه داده همان وصیت سر به مهرى باشد که از آسمان نازل شده است.