رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

حکمت ۴۷۱ نهج البلاغه: نکوهش سکوت و سخن بیجا
(علمی، اجتماعی)

و قال (علیه السلام): لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ.
و درود خدا بر او، فرمود: خاموش ماندن از گفتار حکمت آمیز خیرى ندارد، همان گونه که در سخن گفتن نابخردانه خیری نیست.

شرح حکمت:
این کلام در حکمت ۱۸۲ نیز تکرار شده است.

حکمت ۴۷۰ نهج البلاغه: معنای توحید و عدل
(اعتقادی)

وَ سُئِلَ عَنِ التَّوْحِیدِ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ (علیه السلام): التَّوْحِیدُ أَلَّا تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَهُ.
و او را از توحید و عدل پرسیدند، فرمود: توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى.

شرح حکمت:
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «درباره آفرینش خداوند سخن بگویید ولى درباره کنه ذات او نه، زیرا سخن درباره ذات خدا جز بر حیرت صاحبش نمى افزاید.» در حدیث دیگری فرمودند: «از تفکر درباره ذات خداوند بپرهیزید و اگر خواستید به عظمت او نگاه کنید به آفرینش عظیم او بنگرید.» و نیز مى فرمایند: «آنچه با وهم و گمان خود در دقیق ترین معانى (درباره خدا) فکر مى کنید همانند خودتان مخلوق و ساخته شده است و به سوى شما بازمى گردد (و ذات واجب الوجود، برتر از آن است که مخلوق کسى باشد)»

حکمت ۴۶۹ نهج البلاغه: دوست و دشمن افراط گر
(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَهْلِکُ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: دو کس نسبت به من هلاک مى گردند، دوستى که زیاده روى کند، و دروغ پردازى که بهتان مى زند و افترا مى بندد.

شرح حکمت:
شبیه این کلام در حکمت ۱۱۷ نیز آمده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «دو گروه از امت من هستند که هرگز شفاعت من به آن ها نمى رسد: کسى که با حاکم سختگیر ظالمى همراهى کند و کسى که در دین غلو نماید و از آن فراتر برود.»

حکمت ۴۶۸ نهج البلاغه: مسئولیت سرمایه دارى
(اقتصادى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ یَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی یَدَیْهِ وَ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ تَنْهَدُ فِیهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ الْأَخْیَارُ وَ یُبَایِعُ الْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) عَنْ بَیْعِ الْمُضْطَرِّینَ.

و درود خدا بر او، فرمود: بر مردم زمان بسیار سختی می رسد، که توانگران در آن زمان از آنچه در دست دارند انفاق نکنند در حالى که به نگهداری مال امر نشده اند، خداوند سبحان فرموده: «احسان بین خود را فراموش نکنید. (۲۳۷ بقره)» در آن زمان بدکاران بلند مرتبه، و خوبان خوار مى شوند و تهیدستان هستى خود را از روى ناچارى مى فروشند در حالى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله معامله با کسانی که در حالت اضطرار هستند را منع فرموده است.

شرح حکمت:
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در واقع دستور داده است که به این گونه افراد کمک کنید تا مجبور نشوند اموال خود را اینگونه بفروشند.
اینها همان چیزى است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «زمانى بر مردم فرا مى رسد که از قرآن چیزى جز خطش و از اسلام چیزى جز نامش باقى نمى ماند نامشان مسلمان است ولى از همه دورترند مساجد آن ها ظاهراً آباد و پرشکوه اما خالى از نور هدایت است فقهاى آن زمان (که وابسته به حاکمان جورند) بدترین فقیهانى هستند که در زیر آسمان وجود دارد فتنه ها از آن ها برمى خیزد و به سوى آن ها بازمى گردد.»
و آنچه امام(علیه السلام) در این پیشگویى بیان فرموده به زودى در حکومت بنى امیه بعد از آن حضرت ظاهر شد.

حکمت ۴۶۷ نهج البلاغه: حکمران مصلح
(سیاسی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام) فِی کَلَامٍ لَهُ: وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: و بر آنان فرمانروایى حاکم شد، که کارها را به پا داشت، و استقامت ورزید، تا دین استوار شد.

شرح حکمت:
در تفسیر این سخن و این که امام(علیه السلام) اشاره به چه کسى نموده نظرات مختلفى در میان شارحان نهج البلاغه وجود دارد که مى توان آن را در سه نظر خلاصه کرد: نخست این که منظور، پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است که بر مردم حکومت کرد و امور را سامان داد و خود در مسیر صحیح الهى گام برداشت تا زمانى که اسلام سراسر جزیرة العرب را فراگرفت و آرامشى پیدا شد
مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: منظور از والى در این جا رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است و معنى کلام امام(علیه السلام) این است که اسلام در زمین مستقر شد و خداوند به برکت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را بر ادیان دیگر برترى داد.
نظریه دیگر این است که منظور از این شخص، خلیفه دوم مى باشد که در زمان او اسلام گسترش فراوانى یافت و فتوحات زیادى براى مسلمین رخ داد به گونه اى که اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زیر بال و پر خود قرار داد. ابن ابى الحدید از طرفداران سرسخت این نظریه است.
نظریه سوم این که آنچه امام(علیه السلام) در تمجید از خلیفه اول و دوم ذکر کرده از باب تقیه و ملاحظه حال مردم بوده چراکه گروه زیادى تحت تأثیر تبلیغات پرشور طرفداران خلفاى نخستین بودند و مقاومت در مقابل اعتقادات آن ها موجب تنش فراوانى مى شد. امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود مصلحت را در آن دیده که نخست خدمات آن ها را بستاید سپس به نقاط ضعف آن ها اشاره کند ولى در مورد خلیفه سوم که حتى مردم آن زمان اعتقاد چندانى به او نداشتند و از محبوبیت عامه برخوردار نبود تقیه را کنار گذاشته و با صراحت به اشتباهات او اشاره فرموده است.
ولى با توجه به این که اصالت این خطبه و نامه ثابت نیست تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.

حکمت ۴۶۶ نهج البلاغه: چشم ابزار هشیاری
(اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْعَیْنُ وِکَاءُ السَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چشم، بند ظرف حوادث است.

شرح حکمت:
سید رضى گوید: این کلام امام علیه السّلام از استعاره هاى شگفت است، که چشم را به سربند تشبیه کرد، آنگاه که بند گشوده شود آنچه در مشک است بیرون ریزد.
این گفتار پرمعنى پیام مهمى در زمینه مسائل اجتماعى و اخلاقى و سیاسى دارد و به ما مى گوید. اگر چشمانتان بسته باشد خطاهاى زیادى از شما سرمى زند. کسى که چشم بسته بر سر سفره غذا بنشیند نمى تواند خوب و بد و آنچه را براى او نافع یا زیان بار است تشخیص دهد. کسى که چشم بسته در مسائل سیاسى وارد مى شود ممکن است سرنوشت جامعه اى را به خطر بیفکند. کسى که چشم بسته دوست انتخاب مى کند اى بسا دوستانى را برگزیند که بلاى جان او شوند. خلاصه هرکس چشم بسته به راهى برود آینده مبهم و یا خطرناکى دارد. چشم در واقع طنابى است که بر دهانه زشتى ها و بدى ها و ناهنجارى ها گره مى زند.
نویسنده معروف مصرى، محمّد عبده در شرح نهج البلاغه خود در شرح این کلام مى گوید: این سخن در واقع مثالى است براى فایده چشم در حفظ انسان از آنچه از پشت سرش (ناآگاهانه) ممکن است به او برسد و این که فایده چشم تنها این نیست که صاحبش را از آنچه دربرابر اوست حفظ کند بلکه باید از آنچه پشت سر اوست نیز آگاه گردد و وى را حفظ کند و این در واقع ارشادى است به وجوب بینا بودن در مواردى که غفلت زاست.

حکمت ۴۶۵: یاری اسلام توسط انصار
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) فِی مَدْحِ الْأَنْصَارِ :هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ کَمَا یُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَیْدِیهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ.
و درود خدا بر او، در ستایش انصار فرمود: به خدا سوگند آنها اسلام را پروراندند، چونان مادرى که فرزندش را بپروراند، با توانگرى، با دست هاى بخشنده، و زبانهاى برنده و گویا.

شرح حکمت:
قرآن مجید کراراً انصار را ستوده و می فرماید: «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نیز) از او خشنود شدند; و باغ هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و این است پیروزى بزرگ! (100 توبه)» نیز می فرماید: «مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پیروى کردند، نمود; بعد از آن که نزدیک بود دل هاى گروهى از آن ها، از حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند); سپس خدا توبه آن ها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! (117 توبه)»
همچنین در آیه 74 سوره انفال آمده است: «و آن ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و یارى نمودند، آنان مؤمنان حقیقى اند; براى آن ها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شایسته اى است.»

حکمت ۴۶۴ نهج البلاغه: پیشبینی زوال حکومت بنی امیه
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِبَنِی أُمَیَّةَ مِرْوَداً یَجْرُونَ فِیهِ وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ ثُمَّ کَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: بنى امیّه را مهلتى است که در آن مى تازند، پس آنگاه که میانشان اختلاف افتد کفتارها بر آنان دهان گشایند و بر آنان پیروز شوند.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى در ذیل این گفتار حکیمانه مى گوید: «مَرود» در این جا مَفعل (بر وزن مکتب) است که از ماده «إرواد» گرفته شده و به معناى مهلت دادن و اظهار کردن است و این تعبیر از فصیح ترین و جالب ترین تعبیرات است گویا امام(علیه السلام) مهلتى را که آن ها براى حکومت دارند تشبیه به میدان مسابقه کرده که مسابقه دهندگان با نظم و ترتیب در یک مسیر به سوى هدفى پیش مى روند اما هنگامى که به آن هدف رسیدند نظم آن ها به هم مى خورد.
ابن ابى الحدید مى گوید: این یک خبر غیبى صریح است زیرا بنى امیه مادامى که در میانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غیر خودشان بود مانند جنگ معاویه در صفین و جنگ یزید با اهل مدینه و ابن زبیر در مکه و جنگ مروان ضحاک و عبد الملک با ابن اشعث و ابن زبیر و جنگ یزید بن عبد الملک با بنى المهلب و جنگ هشام با زید بن على، در این ایام حکومت مستقرى داشتند اما هنگامى که ولید بن یزید به حکومت رسید و پسر عمویش یزید بن ولید به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانید بنوامیه با هم اختلاف کردند و وعده الهى فرارسید و در این زمان بود که دعوت کنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزیره آمد و طالب خلافت بود. ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و گروهى از بنى امیه را به قتل رسانید و حکومتشان سست شد و دولت هاشمى روى کار آمد و نمو کرد و حکومت بنى امیه به کلى زایل شد و زوال نهایى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب این که) او در ابتداى کار فردى بسیار ضعیف، فقیر و مسکین بود و این شاهد خوبى براى گفتار امام(علیه السلام) است که لشکر او را تشبیه به کفتار کرده است.

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف



تا کجا پای امام زمان میمونی؟!

علیرضا پورمسعود

فایل صوتی

حکمت ۴۶۳ نهج البلاغه: خلقت دنیا برای آخرت
(اعتقادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): الدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: دنیا براى غیر خود (یعنى آخرت) آفریده شده و براى خود آن، آفریده نشده است.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در خطبه ۸۲ نهج البلاغه مى فرمایند: «کسى که دنیا را وسیله بصیرت قرار دهد او را بینا مى سازد و کسى که به آن به عنوان هدف نگاه کند نابینایش مى کند.» نیز در خطبه ۲۰۳ مى فرمایند: «شما در دنیا آزمایش مى شوید و براى غیر آن، آفریده شده اید.»
قرآن مجید مى فرماید: «آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریده ایم، و به سوى ما بازگشت نخواهید کرد؟! (۱۱۵ مومنون)»

حکمت ۴۶۴ نهج البلاغه: پیشبینی زوال حکومت بنی امیه
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِبَنِی أُمَیَّةَ مِرْوَداً یَجْرُونَ فِیهِ وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ ثُمَّ کَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: بنى امیّه را مهلتى است که در آن مى تازند، پس آنگاه که میانشان اختلاف افتد کفتارها بر آنان دهان گشایند و بر آنان پیروز شوند.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى در ذیل این گفتار حکیمانه مى گوید: «مَرود» در این جا مَفعل (بر وزن مکتب) است که از ماده «إرواد» گرفته شده و به معناى مهلت دادن و اظهار کردن است و این تعبیر از فصیح ترین و جالب ترین تعبیرات است گویا امام(علیه السلام) مهلتى را که آن ها براى حکومت دارند تشبیه به میدان مسابقه کرده که مسابقه دهندگان با نظم و ترتیب در یک مسیر به سوى هدفى پیش مى روند اما هنگامى که به آن هدف رسیدند نظم آن ها به هم مى خورد.
ابن ابى الحدید مى گوید: این یک خبر غیبى صریح است زیرا بنى امیه مادامى که در میانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غیر خودشان بود مانند جنگ معاویه در صفین و جنگ یزید با اهل مدینه و ابن زبیر در مکه و جنگ مروان ضحاک و عبد الملک با ابن اشعث و ابن زبیر و جنگ یزید بن عبد الملک با بنى المهلب و جنگ هشام با زید بن على، در این ایام حکومت مستقرى داشتند اما هنگامى که ولید بن یزید به حکومت رسید و پسر عمویش یزید بن ولید به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانید بنوامیه با هم اختلاف کردند و وعده الهى فرارسید و در این زمان بود که دعوت کنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزیره آمد و طالب خلافت بود. ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و گروهى از بنى امیه را به قتل رسانید و حکومتشان سست شد و دولت هاشمى روى کار آمد و نمو کرد و حکومت بنى امیه به کلى زایل شد و زوال نهایى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب این که) او در ابتداى کار فردى بسیار ضعیف، فقیر و مسکین بود و این شاهد خوبى براى گفتار امام(علیه السلام) است که لشکر او را تشبیه به کفتار کرده است.

حکمت 462 نهج البلاغه: شیفتگی از مدح و ثنای مردم
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چه بسا کسانى که با ستایش دیگران فریب خوردند.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه حکیمانه به کسانى که مورد مدح و تمجید از سوى این و آن قرار مى گیرند هشدار مى دهند.
مشابه این کلام در حکمت های 116 و 260 نیز بیان شده است.

حکمت ۴۶۱ نهج البلاغه: غیبت، تلاش افراد ضعیف
(اخلاقی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْغِیبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ.
و درود خدا بر او، فرمود: غیبت کردن، (آخرین) تلاش شخص ناتوان است.

شرح حکمت:
مرحوم شیخ انصارى از بعضى از بزرگان علما نقل کرده است که اخبار معصومین(علیهم السلام) و اجماع فقها دلالت بر این دارد: حقیقت غیبت این است که از دیگرى در غیاب او چیزى بگوید که اگر بشنود ناراحت شود.
درباره هیچ گناهى چنین تعبیرى دیده نمى شود و آن این که غیبت کننده همچون کسى است که گوشت برادر مرده خود را بخورد. (۱۲ حجرات)
حدیث قدسى آمده است که خداوند به موسى بن عمران(علیه السلام) خطاب کرد و فرمود: «کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مى شود، و کسى که بمیرد و از غیبت توبه نکرده و بر آن اصرار ورزیده باشد، نخستین کسى است که وارد دوزخ مى شود»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «غیبت، حسنات را مى خورد همان گونه که آتش هیزم را مى خورد و نابود مى کند. اصل غیبت از ده چیز ریشه مى گیرد: فرو نشاندن خشم، کمک کردن (نامشروع) به گروهى، متهم ساختن افراد، تصدیق کردن خبرى بدون اطلاع، داشتن سوء ظن، حسد، استهزاء و سخریه، اظهار تعجب، ناراحتى و خودستایى.»

حکمت 460 نهج البلاغه: حلم و درنگ، نتیجه بلند نظری
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ یُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بردبارى و درنگ (ترک شتاب)، فرزندان دوقلویى هستند که از همّت بلند متولد مى شوند.

شرح حکمت:
«حلم» همان بردبارى در مقابل سفیهان و افراد بى منطق و همچنین در برابر متخلفان و گنهکارانى که گناه سنگینى ندارند و ترک مجازات آن ها مى باشد. «اناة» به معناى شتاب نکردن در انجام کارها پیش از دقت کافى در اطراف و جوانب آن و به تعبیر دیگر صبر و حوصله تا روشن شدن تمام جوانب کار و همچنین شتاب نکردن در مجازات بدکاران. البته این دو، قرابت و نزدیکى با هم دارند اما علو همت به معناى شخصیت والا و برجسته، و بلندنظرى و سعه صدر است. همان گونه که قرآن درباره صفات مؤمنان فرموده است: «و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب (و عتابی) کنند با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند. (63 فرقان)» قرآن مجید درباره حضرت سلیمان(علیه السلام) مى گوید: هنگامى که سلیمان پیام هدهد را درباره مردم سرزمین سبا شنید، گفت: «ما تحقیق مى کنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغ گویان هستى؟ (27 نمل)» سپس نامه اى براى آن ها فرستاد و با آن ها اتمام حجت کرد و این نشان مى دهد که او در کارها هرگز شتاب نمى کرد. و درباره خبرى که ولید بن مغیره از طائفه ای آورد که آن ها اسلام را رها کرده و مرتد شده و به مقابله با فرستادگان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) برخاسته اند قرآن مى فرماید: «اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى، از روى نادانى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! (6 حجرات)»
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «ترک شتاب از سوى خداست و عجله از شیطان است.»
البته این دستور مربوط به مواردى است که مسائل روشن نیست و نیاز به تأمل و دقت و تدبیر دارد.
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «هنگامى که کسى از شما تصمیم بر کار خیر یا کمک به خویشاوند (یا غیر خویشاوند) گرفت باید عجله کند و آن را انجام دهد زیرا از طرف راست و چپ او دو شیطان حاضر مى شوند و او را وسوسه مى کنند.» در حکمت 363 نیز آمده بود: «از نشانه های حماقت شتاب کردن در کار پیش از فراهم آمدن امکان آن؛ و درنگ کردن در آن پس از فرارسیدن فرصت آن است.»

حکمت 459 نهج البلاغه: غلبه تقدیر خدا بر تدبیر انسان
(اعتقادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِیرِ حَتَّى تَکُونَ الْآفَةُ فِی التَّدْبِیرِ.
و درود خدا بر او، فرمود: مقدرات بر تقدیر و تدبیر (ما) غلبه مى کند تا آن جا که (گاه) آفت انسان در تدبیر اوست.

شرح حکمت:
همین مضمون در حکمت 16 نیز بیان شده است.
این گفتار حکیمانه در واقع سه پیام دارد: پیام اول این که ما را با مسأله خداشناسى و توحید افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى که مى بینیم براى انجام کارى نقشه هاى فراوان مى کشیم، مشورت بسیار و مدیریت کافى مى کنیم ولى به آن نمى رسیم آگاه مى شویم که پشت این دستگاه خلقت، دست باعظمتى است که چرخه جهان را مى چرخاند. پیام دوم پیام توکل بر خداست و آن این که تنها به تقدیر و تدبیر و قوت فکر خود اعتماد نکنیم بلکه در همه چیز و در هر کار توجه به مسبب الاسباب داشته باشیم و از او مدد بخواهیم و کمک بگیریم.
پیام سوم این که غرور بر ما غلبه پیدا نکند. هنگامى که مى بینیم صاحب قدرت ظاهرى شده ایم و گروه عظیمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تیزهوشى داریم که در همه کار به ما کمک مى کنند مبادا غرور، ما را بگیرد و از خدا غافل شویم. چراکه گاه مى بینیم همه اسباب فراهم است ولى کارى از پیش نمى رود. یعنى مقدرات طرح دیگرى براى ما ریخته و تلاش هاى ما در برابر تقدیر الهى همچون نقش بر آب است.
امام علی علیه السلام مى فرماید: «قضاى الهى همراه مقدرات، برخلاف اختیار و تدبیر ما جریان مى یابد.»

حکمت 458 نهج البلاغه: نشانه هاى ایمان
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ وَ أَلَّا یَکُونَ فِی حَدِیثِکَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِکَ وَ أَنْ تَتَّقِیَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَیْرِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: ایمان آن است که راست ‏گویى را در آن‏ جا که به زیان توست بر دروغ‏ گویى در آن‏ جا که به سود توست مقدم دارى و این ‏که گفتارت بیش از عملت نباشد و به ‏هنگام سخن گفتن درباره دیگران تقواى الهى را پیشه کنى.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «تنها کسانى دروغ مى بندند که به آیات خدا ایمان ندارند؛ (آرى،) دروغ گویان واقعى آن ها هستند! (105 نحل)» نیز در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که کسى از آن حضرت پرسید: آیا شخص باایمان ممکن است (لغزش پیدا کند و) آلوده زنا شود؟ فرمود: امکان دارد. عرض کرد: ممکن است آلوده سرقت گردد؟ فرمود: گاه ممکن است چنین شود. عرض کرد: ممکن است دروغ بگوید؟ فرمود: نه. (مگر نمى دانى؟) خداوند متعال مى فرماید: «إِنَّما یفْتَرِى الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (105 نحل)»
قرآن مجید مى فرماید: «ای مؤمنان! چرا چیزی را می گویید که خود عمل نمی کنید؟ نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزی را بگویید که خود عمل نمی کنید.(2 و3 صف)» نیز مى فرماید: «و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن. (36 اسرا)»

حکمت ۴۵۷ نهج البلاغه: تشنگان مال و علم
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْیَا.
و درود خدا بر او، فرمود: دو گرسنه اند که هرگز سیر نمى شوند: طالب علم و طالب دنیا.

شرح حکمت:
این که طالبان علم هرگز از طلب علم سیر نمى شوند به این دلیل است که اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: « و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است. (76 یوسف)»
و در جاى دیگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچیز مى شمارد و مى فرماید: «و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است. (85 اسرا)»
و در مورد علم خداوند و حقایق جهان هستى مى فرماید: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، این ها همه تمام مى شود ولى کلمات خدا پایان نمى گیرد; خداوند عزیز و حکیم است. (27 لقمان)»
امام کاظم(علیه السلام) می فرمایند: «مَثَل دنیا، مَثَل آب دریاست که هرچه انسانِ تشنه از آن بنوشد، عطش او بیشتر مى شود، به حدّى که او را مى کشد.»

حکمت 456 نهج البلاغه: بهاى جان آدمى
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: آیا آزاد مردى نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایى براى جان شما جز بهشت نیست، پس به کمتر از آن نفروشید.

شرح حکمت:
انسان پس از فروبردن لقمه با زبان خود آن را از اطراف دهان جمع مى کند و فرو مى برد و گاه زبانش را بر لب ها مى کشد که اگر چیزى از غذا مانده آن را نیز جمع کند، و این تشبیه بسیار گویایى است که امام(علیه السلام) درمورد بى ارزش بودن مواهب مادى دنیا فرموده است. اشاره به این که اقوام زیادى به این دنیا آمده اند و از مواهب آن بهره برده اند و غذاهاى آن را خورده اند گویا ته مانده آن به شما رسیده است، اصل آن ارزشى نداشته تا چه رسد به ته مانده آن.
امام کاظم(علیه السلام) مى فرماید: «گران قدرترین مردم کسى است که دنیا را ارزشى براى وجود خودنمى شمرد. آگاه باشید! که وجود شما بهایى جز بهشت ندارد پس آن را به غیر بهشت نفروشید.»
امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «دنیا را رها کن چراکه عشق به دنیا انسان را کور و کر و گنگ مى کند و او را ذلیل مى سازد.» نیز می فرمایند: «حب دنیا عقل و خرد را فاسد و قلب را دربرابر شنیدن گفتار حکمت آمیز کر مى کند و موجب کیفرهاى دردناک مى شود.»
انسان سرمایه اى در اختیار دارد که بسیار پرارزش است و این سرمایه همان روح الهى و نفس شریف انسانى و عمرى است که خدا در دنیا به او ارزانى داشته است. این سرمایه را با هیچ ارزش مادى و دنیوى نمى توان برابر ساخت. حتى اگر تمام دنیاى مادى را با آن همه ثروت و مقام و وسیله رفاهى و زرق و برق به انسان بدهند و روح الهى اش را از او بگیرند گرفتار خسران شدیدى شده است. و همان گونه که امام(علیه السلام) در گفتار حکیمانه بالا فرمود، هیچ ثمن و بهایى جز بهشت برین و قرب پروردگارنمى تواند در برابر آن قرار گیرد. قرآن مجید نیز به مى فرماید: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری می‏کند که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (همان کسانی که) در راه خدا پیکار می ‏کنند، می کشند و کشته می ‏شوند، این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است، اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده‏ اید و و این همان رستگارى بزرگ است‏. (111 توبه)»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

خواسته هامونرو در شب قدر مطابق با خواسته های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهیم.

فایل صوتی



حکمت 455 نهج البلاغه: بهترین شاعر عرب
(هنرى، علمى)

وَ سُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَایَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ. یرید إمرأ القیس.
از امام(علیه السلام) پرسیدند: برترینِ شعراى عرب کیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: شاعران همه یک روش نداشتند و در یک میدان به مسابقه نپرداختند تا پیشگام آن ها مشخص شود و اگر ناگزیر باید به این سوال پاسخ داد باید گفت: برترین آن ها همان سلطان گمراه بود.
منظور امام(علیه السلام) امرؤ القیس، شاعر معروف عرب است (که امام(علیه السلام) او را بر همه ازنظر قدرت شعرى مقدم شمرد هرچند اشعار او محتواى جالبى ندارد.)

شرح حکمت:
در شأن نزول این حکمت آمده شبى از شب ها هنگامى که امام علیه السلام با یارانش غذا مى خوردند سخن از شعرا به میان آمد. هنگامى که از غذا خوردن فارغ شدند امام (علیه السلام) براى آن ها خطبه اى خواند و در ضمن خطبه اش چنین فرمود: «بدانید ملاک کار شما دین است و مایه نگهدارى شما تقواست، زینت شما ادب و حافظ آبروى شما علم است.» سپس امام (علیه السلام) در پاسخ به سوال بهترین شاعر کیست، کلام فوق را بیان فرمودند.
نکته اصلى همان است که امام (علیه السلام) به آن اشاره کرده است. مقایسه کردن دو شخص یا دو چیز با هم در صورتى میسر است که وجه اشتراک زیادى داشته باشند. هرگز نمى توان گفت که فلان طبیب داناتر است یا فلان مهندس راه و ساختمان، فلان عالم نحوى برجسته تر است یا فلان فقیه و فیلسوف. شاعران نیز گرچه همه شاعر بودند ولى مسیرهاى بسیار مختلفى را مى پیمودند. بعضى مهارت در غزل هاى عاشقانه داشتند، بعضى در اشعار حماسى، بعضى به دنبال مسائل اخلاقى مى رفتند و بعضى دیگر قهرمان داستان سرایى بودند. بنابراین مقایسه آن ها با هم چندان صحیح نیست.