حدیث شماره 13 باب بدعت و رأی و قیاس ها کتاب فضل علم اصول کافی
سماعه گوید: به امام هفتم عرض کردم: اصلحک الله ما انجمن مى کنیم و وارد مذاکره مى شویم، هر مطلبى که پیش آید، راجع به آن نوشته اى داریم، این هم از برکت وجود شماست که خدا به ما لطف کرده است، گاهى مطلب کوچکى پیش مى آید که حکمش را نمی دانیم و به یکدیگر نگاه مى کنیم و چون نظیر آن موضوع را داریم آن را به بهترین نظیرش قیاس مى کنیم. امام فرمود: «شما را با قیاس چه کار؟! همانا پیشینیان شما که هلاک شدند بواسطه قیاس هلاک شدند»، سپس فرمود: «چون مطلبى براى شما پیش آمد که حکمش را مى دانید بگوئید و چون آن چه را نمى دانید پیش آمد، با دست به لبهاى خویش اشاره فرمود (یعنى سکوت کنید یا حکمش را از دهان من جوئید)» پس فرمود: «خدا ابوحنیفه را لعنت کند که مى گفت على چنان گفت و من چنین گویم، اصحاب چنان گفتند و من چنین گویم»، پس فرمود: «در مجلسش بوده اى؟» گفتم: نه ولى این سخن اوست؟ پس گفتم اصلحک الله آیا پیغمبر احتیاجات مردم زمان خویش را کامل آورد؟ فرمود: «بلى و آنچه را هم تا قیامت محتاجند، (آورده است.)» گفتم: آیا چیزى هم از دست رفت؟ گفت: «نه، نزد اهلش محفوظ است.»