حدیث شماره 1 باب پیدایش جهان و اثبات پدید آورنده آن کتاب توحید اصول کافی
قسمت دوم
امام فرمود: ای مرد! کسی که نمی داند، برهانی ندارد بر آن کس که می داند. ای برادر مصری! نادان را حجّتی نیست. از من بشنو و دریاب که ما هرگز درباره خدا شک نداریم. مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمی بینی که به افق درآیند، مشتبه نشوند، بازگردند، ناچار و مجبورند و مسیری جز مدار خود ندارند. اگر توان رفتن دارند، پس چرا برمی گردند؟ و اگر ناچار نیستند، پس چرا شب، روز و روز، شب نمی گردد؟ ای برادر مصری! به خدا آنها برای همیشه ناچارند و آنکه ناچارشان کرده، از آنها فراتر و استوارتر و بزرگ تر است. زندیق گفت: راست گفتی.
سپس امام علیه السلام فرمود: اى برادر اهل مصر به راستى آنچه را به او گرویده اند و گمان مى کنید که دهر (طبیعت) است، اگر دهر مردم را می برد چرا آنها را بر نمى گرداند و اگر بر مى گرداند چرا نمى برد؟ اى برادر اهل مصر همه ناچارند. چرا آسمان افراشته و زمین نهاده شده چرا آسمان بر زمین نیفتد، چرا زمین بالاى طبقاتش سرازیر نمى گردد و آسمان نمى چسبد و کسانی که روى آن هستند بهم نمى چسبند و زندیق به دست امام علیه السلام ایمان آورد و گفت: خدا که پروردگار و مولاى زمین و آسمانست آنها را نگه داشته است. حمران (که در مجلس حاضر بود) گفت: فدایت، اگر زنادقه به دست تو مؤمن شوند، کفار هم به دست پدرت ایمان آوردند پس آن تازه مسلمان عرض کرد: مرا به شاگردى بپذیر، امام علیه السلام به هشام فرمود: او را نزد خود بدار و تعلیمش ده هشام که معلم ایمان اهل شام و مصر بود او را تعلیم داد تا پاک عقیده شد تا آنجا که امام علیه السّلام از او راضی و خشنود گشت.