حدیث شماره 2 باب پیدایش جهان و اثبات پدید آورنده آن کتاب توحید اصول کافی
قسمت اول
مردى گوید: من و ابن ابى العوجاء و ابن مقفع در مسجدالحرام بودیم، ابن مقفع با دست اشاره به محل طواف اشاره کرد و گفت: این مردم را که مى بینى، کسی از آنها را شایسته نام انسانیت نمی دانم جز آن شیخ که آنجا نشسته است -امام صادق (علیه السّلام) بود- ولی دیگران فرومایگان و چهارپایانند. ابن ابی العوجاء گفت: چگونه این نام را فقط شایسته این شیخ می دانی؟ گفت: برای اینکه آنچه را نزد او دیدم (از دانش و کیاست) در آنها نیافتم. ابن ابی العوجاء گفت: باید گفته ات را درباره او بیازمایم. ابن مقفّع گفت: این کار را نکن که می ترسم عقیده ات را تباه سازد. گفت: منظور تو این نیست، بلکه می ترسی نظرت نسبت به مقام شامخی که برای او توصیف کردی، نزد من تضعیف شود. ابن مقفّع گفت: چون درباره من چنین گمان داری، برخیز و نزد او برو و تا می توانی خود را از لغزش نگه دار و مهار خود را از دست نده که تو را در بند کشد و راه فرار را بر تو ببندد. آنچه را می خواهی به او بگویی به طور کامل بررسی کن و پس از تشخیص سود و زیان گفتارت، آنچه به سود توست، نشانه بگذار (و آن را بازگو نما) راوی گوید:ابن ابى العوجاء برخاست و من و ابن مقفع نشسته بودیم، چون ابن ابى العوجاء برگشت، گفت: واى بر تو پسر مقفع (که مقام او را کوچک دانستى، به عقیده من) این مرد از جنس بشر نیست بلکه اگر دنیا روحى باشد که هرگاه بخواهد با کالبد مجسم شود و یا بخواهد روحی صرف و نامرئی گردد، این مرد است. ابن مقفع گفت: چطور؟ گفت: نزد او نشستم چون دیگران رفتند و من تنها ماندم، بدون اینکه چیزی بپرسم فرمود: «اگر حقیقت چنان باشد که اینها مى گویند و همان طور هم هست (مقصودش مسلمین طواف کننده بود) آنها رستگارند و شما در هلاکت گرفتارید و اگر چنان باشد که شما می گویید در صورتی که چنان نیست، شما با آنها برابرید.» من گفتم: خدایت تو را مورد رحمت قرار دهد! مگر ما چه مى گوئیم و آنها چه مى گویند، گفته ما و آنها یکى است و فرمود: «چگونه گفتار تو با آنها یکى است؛ در صورتى که آنها معتقدند که معاد و پاداش و کیفرى دارند و معتقدند در آسمان معبودی هست و آسمان ها آباد است (و اهلی دارند)، در حالی که شما عقیده دارید آسمان ویران است و کسی در آن نیست.»