حدیث شماره 2 باب پیدایش جهان و اثبات پدید آورنده آن کتاب توحید اصول کافی
قسمت سوم
شرح:
از این احتجاج پیداست که ابن ابى العوجاء دهرى بوده و به خدا و معاد اعتقاد نداشته است راوى گوید روز دیگر ابن ابى العوجاء برگشت و در مجلس امام صادق علیه السلام خاموش نشست و دم نمى زد، امام فرمود: «گویا آمده اى که بعضى از مطالبى را که در میان داشتیم تعقیب کنى؟» گفت: همین را خواستم اى پسر پیغمبر! امام به او فرمود: «تعجب است از اینکه تو خدا را منکرى و به اینکه من پسر رسول خدایم گواهى دهى!» گفت عادت مرا باین جمله وادار مى کند؟ امام فرمود: «پس چرا سخن نگویى؟» عرض کرد: از جلال و هیبت شما است که در برابرتان زبانم به سخن نیاید من دانشمندان را دیده و با متکلمین مباحثه کرده ام ولى مانند هیبتى که از شما به من دست دهد هرگز به من روى نداده است فرمود: «چنین باشد ولى من درِ پرسش به رویت باز مى کنم سپس به او توجه کرد و فرمود: تو مصنوعى یا غیر مصنوع (ساخته شده اى یا نساخته و خود رو پیدا شده اى)» عبدالکریم بن ابى العوجاء گفت ساخته نشده ام، امام فرمود: «براى من بیان کن که اگر ساخته شده بودى چگونه مى بودى؟» عبدالکریم مدتى دراز سر به گریبان شده پاسخ نمى داد و به چوبى که در مقابلش بود ور میرفت و میگفت: دراز، پهن؛ گود، کوتاه، متحرک، ساکن همه اینها صفت مخلوق است، امام فرمود: «اگر براى مصنوع صفتى جز اینها ندانى باید خودت را هم مصنوع بدانى زیرا در خود از این امور حادث شده مى یابى.» عبدالکریم گفت: از من چیزى پرسیدى که هیچ کس پیش از تو نپرسیده و کسى بعد از تو هم نخواهد پرسید، امام فرمود «فرضاً در گذشته از تو نپرسیده اند از کجا مى دانى که در آینده نمى پرسند علاوه بر این که با این سخن گفتار خود را نقض کردى زیرا تو معتقدى که همه چیز از روز اول مساوى و برابر است پس چگونه چیزى را مقدم و چیزى را مأخر مى دارى؟ اى عبدالکریم توضیح بیشترى برایت دهم؛ بگو بدانم اگر تو کیسه جواهرى داشته باشى و کسى به تو گوید در این اشرفى هست و تو بگوئى نیست، او به تو بگوید اشرفى را براى من تعریف کن و تو اوصاف آن را ندانى، آیا تو مى توانى ندانسته بگوئى اشرفى در کیسه نیست؟» گفت: نه امام فرمود: «جهان هستى که درازا و پهنایش از کسیه جواهر بزرگتر است شاید در این جهان مصنوعى باشد زیرا تو صفت مصنوع را از غیر مصنوع تشخیص نمى دهى» عبدالکریم درماند ولى بعضى از رفقایش اسلام آورند و بعضى هم با او به کفر باقى ماندند.