حدیث شماره 6 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
فتح بن عبدالله گوید به حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) نامه ای نوشتم و مطلبى درباره توحید پرسیدم. حضرت با خط خود برایم نوشت: «ستایش خداى را که ستایشش را به بندگانش الهام کرد. (و همان روایت سهل بن زیاد یعنی روایت پیشین تا جمله «وجودش خاطرهاى تندرو را از بن کنده» ذکر نموده) سپس افزوده است: «آغاز اعتقاد به خدا شناخت اوست و کمال شناسائیش یگانه دانستن او و کمال یگانه دانستنش نفى صفات (زائد) از اوست. زیرا هر صفتی گواه بر این است که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواه بر این است که از صفت خود جداست. و هر دو با هم (صفت و موصوف) گواه بر این هستند که دوتایند که چنین چیزی در وجود ازلی امکان ندارد. هر که خدا را توصیف کند محدودش کرده و هر که محدودش کند او را به شمار درآورده است و هرکه او را به شمار در آورد ازلی بودنش را باطل کرده و هر که گوید چگونه است، خواسته وصفش نماید و هرکه گوید در چیست، او را در چیزی گنجانیده و هرکه گوید: روی چیست، او را نشناخته و هر که گوید کجاست، جائى را از او خالى دانسته و هر که گوید ذات او چیست، تعریفش نموده و هر که گوید تا کى باشد، پایانی برایش قرار داده است. داناست آن گاه که دانسته ای نبود خالق است زمانی که مخلوقى نبود (پس همیشه توانائى خلقت دارد) پروردگار است وقتی که پروریده ئى نبود، پروردگار ما اینگونه توصیف شود بلکه او بالاتر از توصیف واصفان است.»