حدیث شماره 7 باب جبر و قدر و امر بین الامرین
اسماعیل بن جابر گوید مردى در مسجد مدینه نشسته بود و درباره قدر سخن مى گفت و مردم گردش را گرفته بودند، من گفتم اى فلانى از تو سؤالى دارم، گفت بپرس، گفتم آیا در ملک خدا چیزى هست که با اراده او نباشد؟ آن مرد مدتی دراز سر به گریبان فروبرد و سپس سرش را به طرف من بلند کرد و گفت اى فلانى، اگر بگویم در ملک خداست چیزی که اراده نکرده، خدا مقهور و زورپذیر گردد و اگر بگویم در ملک او جز آنچه اراده کند نیست گناهان را به تو اجازه داده ام (زیرا آنها را به خدا نسبت داده ام و تو را بى تقصیر دانسته ام) اسماعیل گوید من بامام صادق(علیه السلام) عرض کردم از آن قدرى مذهب چنین پرسیدم و او اینگونه جواب حضرت فرمودند: «او به نفع خویش اندیشید، اگر جز این مى گفت (و طبق عقیده خودش جواب قطعى مى داد) هلاک مى شد.»