حدیث شماره 1 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم
شما فرمودید علمى که اختلافى در آن نیست نزد اوصیاء است، آن را چگونه می آموزند؟ فرمودند: «چنان که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) می دانست جز اینکه ایشان آنچه را پیغمبر می دید، نمی ببینند. زیرا او پیغمبر بود و ایشان محدثند و پیغمبر (در معراج هاى خود) بر خداى عز و جل وارد می شد و وحى را می شنید و ایشان نمی شنوند.» آن مرد گفت: «راست گفتى ای پسر رسول خدا، اکنون مسأله مشکلى از شما می پرسم! بفرمائید که این علم، چرا چنان که با رسول خدا آشکارمی شد، آشکار نمی شود؟» (چرا اوصیاء گاهى تقیه می کنند و واقع را بی پرده نمی گویند چنانچه پیغمبر می گفت) پدرم خندید و فرمود: «خداى عزوجل نخواسته که بر علم او اطلاع پیدا کند مگر کسى که در ایمان به خدا امتحانش را داده باشد، چنان که خدا به رسولش حکم فرموده بود که بر آزار قومش صبر کند و جز به فرمان خدا با ایشان جهاد نکند، پیامبر چه بسیار رازداری کرد تا به او گفته شد: «آنچه را مأموریت دارى آشکار کن و از مشرکین روى برگردان. (94 حجر)» (پس پیامبر هم مانند اوصیاء گاهى علمش را آشکار نمی کرد.) به خدا سوگند، اگر پیامبر پیش از این دستور هم دعوتش را آشکار می کرد در امان بود امّا او به اطاعت (خدا) نظر داشت و از مخالفت (او) می ترسید. و برای همین خودداری کرد. دلم می خواست با چشمت مهدى این امت (امام دوازدهم) را می دیدى در حالى که فرشتگان، ارواح کفار مرده را با شمشیر آل داود بین زمین و آسمان، عذاب می کنند و ارواح زندگان مانند ایشان را (که در زمین هستند) به آنها ملحق می نمایند.»
آن مرد شمشیرى برآورد و گفت: «هان این شمشیر از همان شمشیرها است.» پدرم فرمود: «آرى به حق خدائى که محمد را بر بشر برگزید.» آن مرد نقابش را کنار زد و گفت: «من الیاس هستم، اینکه از وضع شما (امامت) پرسیدم به خاطر بی اطلاعیم نبود، بلکه می خواستم این حدیث، موجب قوت أصحاب شما باشد و به شما خبر خواهم داد آیه ای را که خود می دانید و اصحاب شما اگر به آن آیه احتجاج کنند، پیروز شوند.»
پدرم فرمود: «اگر می خواهى من آن آیه را به تو بگویم؟» گفت: «می خواهم.»...