رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن» ثبت شده است

حدیث شماره 9 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

حضرت ابی جعفر (علیه السلام) فرمودند: «آنچه از لشکریان و همسران (و ارواح) شیاطین را که خداى عزوجل براى شقاوت بر گمراهان گماشته، می بینید بیشتر از فرشتگانى باشند که خلیفه خدایند و آنها را براى عدالت و صواب فرستاده است.» عرض شد اى اباجعفر! چگونه می شود چیزى از ملائکه بیشتر باشد؟ فرمودند: «چنانچه خداى عزوجل خواسته است.» مرد سائل گفت اى ابا جعفر! من اگر این حدیث را به بعضى از شیعیان گویم، انکار می کنند.» فرمودند: «چگونه انکار می کنند؟» عرض کرد ی گویند فرشتگان (علیه السلام) از شیاطین بیشترند. فرمودند: «راست گفتى ولى آنچه می گویم خوب بفهم؛ در هر روز و هر شب تمام جن و شیاطین، پیشوایان گمراهى را زیارت می کنند و به شماره ایشان فرشتگان هم پیشواى هدایت را زیارت می کنند، تا آنکه شب قدر فرا رسد و فرشتگان در آن شب بسوى ولى امر (امام زمان) فرود آیند. خداى عزوجل به شماره آنها از شیاطین خلق کند- یا فرمود: آماده کند- سپس ایشان رئیس گمراهى را زیارت کنند و برایش دروغ پردازى کنند، تا چون صبح شود، او هم بگوید چنین و چنان دیدم. اگر (او) از صاحب الامر در این باره بپرسد، به (او) می فرماید که: شیطانى را دیدى که به تو چنین و چنان خبر داد تا آنجا که آن موضوع را به خوبى برایش شرح دهد و او را از گمراهیش آگاه سازد. به خدا سوگند کسى که شب قدر را باور دارد می داند که آن شب مخصوص ماست. برای سخنی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السّلام) به هنگام رحلت فرمود: این (علی) صاحب و ولیّ شما پس از من است. اگر از او اطاعت کنید، به هدایت رسید. اما کسى که به آنچه در شب قدر ایمان ندارد، منکر است (امامت ما را و اختصاص شب قدر را به ما) و کسى که به شب قدر ایمان دارد و با ما هم رأى نیست (آن را مختص ما نمی داند) نمی تواند راستگو باشد، جز اینکه بگوید آن (شب) مختص به ماست، و هر که نگوید دروغگوست. زیرا خداى عزوجل بزرگتر از آن است که آن امر بزرگ را توسط جبرئیل و فرشتگان به سوى کافر فاسقى فرو فرستد. و اگر بگوید به خلیفه گمراه (به خلیفه پیشواى او) نازل مى‏کند، گفتارشان یاوه و بی ارزش است. و اگر بگوید به هیچ کس نازل نمی شود، ممکن نیست که چیزى ه بسوى هیچ چیز نازل شود و اگر بگویند و خواهند گفت این (شب قدر) حقیقت ندارد، به گمراهى دورى افتاده اند.

حدیث شماره ۸ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم

مرد سائل گفت: مگر ایشان آن حکم را نمی دانند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «چرا می دانند ولى نمی توانند مطلبى را اجرا کنند تا در شبهاى قدر دستور یابند که تا سال آینده چگونه رفتار کنند.» مرد سائل گفت یا ابا جعفر! می توانم این را انکار کنم؟ امام فرمودند: «هر که انکار آن کند، از ما نیست.» مرد سائل گفت اى ابا جعفر بفرمائید که آیا براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در شبهاى قدر علمى می آمد که آن را نمی دانست؟ امام فرمودند: «این سؤال براى تو روا نیست، اما نسبت بعلم گذشته و آینده، هر پیغمبر و وصیى که بمیرد وصى پس از وى آن را میداند و اما این علمى که تو می پرسى خداى عزوجل نخواسته که جز خود اوصیاء از آن اطلاع یابند.» مرد سائل گفت ای پسر پیغمبر! از کجا بدانم که شب قدر در هر سالى هست؟ امام فرمودند: «چون ماه رمضان فرا رسد، در هر شب سوره «دخان» را صد مرتبه بخوان، چون شب بیست و سوم رسد، آنچه را پرسیدى تصدیقش را می بینى.»

شرح:
پیداست که عمده مشکل این مرد سائل در این حدیث شریف این است که به امام (علیه السلام) می گوید شما می گوئید بمحض اینکه پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) یا امام سابق بمیرد، جانشین او تمام علوم او را ولو بطور کلى و سربسته می داند و باز در شبهاى قدر هر سال فرشتگان براى او علمى می آورند، اگر پیغمبر و امام (صلوات اللَّه علیهم) همه چیز را می دانند، پس آنچه در شبهاى قدر می آورند چیست؟ و اگر در شبهاى قدر چیز تازه اى می آورند، پس پیغمبر و امام (علیهم السلام) پیش از آن شب، همه چیز را نمی دانسته ‏اند؟ مرد سائل این مشکل را هشت مرتبه به عبارات مختلف سؤال می کند و حضرت جوابش می دهند که آنچه را می دانند علوم و قوانینى است حقیقى و به تصویب رسیده ولى در شبهاى قدر فقط دستور اجراء آنها را دریافت می کنند (شاید کیفیت اجراء هم در آن شبها ابلاغ شود.) و اما درباره اینکه امام (علیه السلام) به او می فرماید این سؤال براى تو روا نیست جهتش این است که آن سائل بیش از آن مقدار ظرفیت و استعداد نداشته و بر امام لازم است که جواب را به مقدار فهم و استعداد سائل گوید چنانچه در حدیث 540 توضیح دادیم و یا جهتش این است که چون هشت مرتبه جوابش را فرمود و او نفهمید، امام (علیه السلام) با آن جمله خواست باو بفهماند که فهم دست خداست و من فقط بیان می کنم و یا آنکه مقصود سائل خصوصیات و جزئیات شب قدر بوده بطورى که فرشتگان براى امام می گویند، او هم براى آن مرد بگوید و پیداست که اگر دانستن آن خصوصیات براى آن مرد جایز می بود. خدا فرشتگان را در شبهاى قدر بر او نازل مى‏ کرد.

حدیث شماره 8 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

مردى به حضرت ابی جعفر (علیه السلام) عرض کرد پسر پیغمبر! بر من خشم مکن، امام فرمودند: «براى چه؟» عرض کرد براى آنچه می خواهم از شما بپرسم. فرمودند: «بگو» عرض کرد خشم نمی کنى؟ فرمودند: «خشم نمی کنم.» عرض کرد، بفرمائید اینکه درباره شب قدر معتقدید که فرشتگان و جبرئیل به سوى اوصیاء نازل می شوند، آیا براى آنها امرى می آورند که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را نمی دانسته یا امرى می آورند که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را می دانسته است؟ با آنکه شما می دانید که چون پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله وفات کرد، على علیه السلام تمام علوم او را فرا گرفته بود؟ امام فرمودند: «اى مرد مرا با تو چکار است؟ چه شخصى تو را نزد من آورد؟» عرض کرد سرنوشت مرا براى طلب دین نزد تو آورد. امام فرمودند: «پس آنچه را به تو می گویم خوب بفهم. همانا چون رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) را به معراج بردند، فرود نیامد تا اینکه خداى جل ذکره، علم گذشته و آینده را به او آموخت و مقدار زیادى از آن علم مجمل و سر بسته بود که تفسیر و توضیحش در شب قدر می آمد، على بن ابى طالب (علیه السلام) هم مانند پیغمبر بود، علوم مجمل را می دانست و تفسیرش در شب هاى قدر می آمد، مانند آنچه براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) بود.» مرد سائل گفت مگر در آن علوم مجمل و سر بسته تفسیرى نبود؟ فرمودند: «چرا، ولى در شبهاى قدر از طرف خداى تعالى به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) و اوصیاء نسبت به آنچه می دانند دستور می آید که چنین و چنان کن و در آن شب دستور می گیرند که نسبت به آنچه می دانند چگونه رفتار کنند.» مرد سائل گوید، عرض کردم این مطلب را برایم توضیح دهید، فرمودند: «پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وفات نکرد، جز اینکه علوم سر بسته و تفسیر آنها را فرا گرفته بود.» عرض کردم پس آنچه در شبهاى قدر برایش مى‏آمد چه علمى بود؟ فرمودند: «فرمان و تسهیلى بود نسبت به آنچه می دانست.» (جزئیات و مصادیق بر کلیات منطبق می گشت و دستور اجرایش می آمد و این خود تسهیلى بود براى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و امام علیه السلام.) مرد سائل گفت پس براى ایشان در شبهاى قدر چه علمى غیر از آنچه می دانستند پدید می آمد؟ فرمودند: «این مطلب از چیزهائى است که ایشان مأمور بکتمانش باشند و تفسیر آنچه را پرسیدى جز خداى- عز و جل- نداند.» مرد سائل گفت مگر اوصیاء می دانند آنچه را که پیغمبران نمی دانند؟ فرمودند: «نه؟؟؟، چگونه می شود که وصى علمى جز آنچه به او وصیت شده بداند؟!!» مرد سائل گفت آیا ما می توانیم بگوییم یکى از اوصیاء چیزى می داند که وصى دیگر آن را نمی داند؟ فرمودند: «نه، هر پیغمبرى که بمیرد علمش در قلب وصیش باشد و فرشتگان و جبرئیل در شب قدر فقط آنچه را که وصى باید میان بندگان حکم کند فرود می آوردند.»

حدیث شماره ۷ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

خدا هم والیان امر را بعد از محمد در علم استقرار بخشید و ما هستیم آن والیان. س از ما سؤال کنید اگر ما را راست‏گو یافتید، (به ولایت ما) اقرار کنید، و حال آن‏که شما کننده این کار نیستید، و اقرار نخواهید کرد، اما علم ما ظاهر است و اما وقت و زمانى که دین خدا به وسیله ما در آن ظاهر گردد بطورى که میان مردم هیچ گونه اختلافى نباشد، آن را مدتى است که با گذشت شبانه روزها سپرى شود، و چون وقتش رسد آشکار گردد و امر یکى شود (اختلاف از میان مردم رخت بر بندد).

به خدا سوگند که فرمان خدا جارى شده که میان مؤمنین اختلافى نباشد و به همین جهت ایشان را گواه مردم قرار داده است، بدین ترتیب که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) گواه ما باشد و ما گواه شیعیان خود و شیعیان ما گواه مردم دیگر. خداى عزوجل هرگز نخواسته که در حکم او اختلافى باشد و میان اهل علمش تناقضى وجود داشته باشد.» سپس امام (علیه السلام) فرمودند: «برترى مؤمنى که‏ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» را با تفسیرش باور کند، بر کسى که در ایمانش به آن سوره، چون او نیست، مانند برترى انسان است بر چهارپایان‏.  و به درستى که خداى عزّوجلّ به وساطت آنها که به این (سوره) ایمان دارند، (در دنیا عذاب را) دفع مى‏ کند از کسانى که این (سوره) را انکار دارند، تا عذاب آخرت کامل باشد براى آن کسى که خدا می داند که توبه نخواهد کرد از این جماعت منکرین. به اندازه آنچه به سبب آنان که‏ در راه خدا جهاد می کنند، از آنان که تخلّف ورزیده و به جهاد نمی روند، دفع می نماید و عذاب نمی فرماید. و (چون سخن از جهاد به میان آمد.) من در این زمان جهادى جز حج و عمره و همسایگى خوب سراغ ندارم.

 

شرح:

مراد از همسایه، کسى است که در منزل با او همسایگى دارد و یا هر آشنا و نزدیکى که با او معاشرت دارد و خوبى با همسایه این است که حق او را رعایت کند و بر اذیت او شکیبائى ورزد و بر عهد و پیمان و امان خویش محافظت داشته باشد و در حقیقت حج و عمرة و خوش همسایه دارى جهاد نفسى است که بجاى جهاد با شمشیر گذاشته شده- حاصل کلام مجلسى ره-.

حدیث شماره ۷ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

حضرت ابی جعفر (علیه السلام) فرمودند: «خداى- جل ذکره- شب قدر را در ابتداى خلقت دنیا آفرید و در آن شب نخستین پیغمبر و نخستین وصیى که باید باشد (آدم و شیث را) آفرید (وجود آنها را مقدر ساخت) و حکم فرمود که در هر سالى شبى باشد که در آن شب تفسیر و بیان امور تا چنان شبى در سال آینده فرود آید، هر که آن شب را انکار کند، علم خداى عز و جل را رد کرده، زیرا که پیغمبران و رسولان و محدّثان برپا نمی باشند، مگر این‏که بر ایشان حجّتى باشد به وساطت آنچه به ایشان می رسد در این شب، یا حجّتى که جبرئیل علیه السلام (در غیر آن شب) دیگر به نزد ایشان می آورد.» (زیرا برنامه رهبرى خلق و علم بدون اختلاف را در آن شب بدست می آورند) راوى گوید عرض کردم جبرئیل یا ملائکه دیگر نزد محدثان هم می آیند؟ فرمودند: «اما نسبت به پیغمبران و رسولان (صلّى اللَّه علیهم) که شکى نیست و نسبت بغیر ایشان، ناچار باید از نخستین روز آفرینش زمین، تا پایان جهان حجتى براى اهل زمین بوده باشد که خداى تعالى تفسیر امور را درآن شب بر محبوبترین بندگانش نازل فرماید. به خدا سوگند که روح و ملائکه در شب قدر آن امر را براى آدم آوردند و به خدا سوگند که آدم نمرد، جز اینکه براى او وصیى بود. و براى همه پیغمبران پس از آدم امر خدا در آن (شب قدر) می آمد، و براى وصى پس از او هم مقرر شد. به خدا سوگند که هر پیغمبرى از آدم تا محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) در آن شب مأمور می گشت که به فلان کس وصیت کند (شخصى را وصى خود کند).
و خداى عز و جل در کتابش به والیان امر بعد از محمد (صلى الله علیه و آله)، بخصوص فرموده که «خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد که آنها را قطعا خلیفه روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. -تا آنجا که فرماید- (و دین و آئینی را که برای آنها پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می کند، آنچنانکه تنها مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت. و کسانی که بعد از آن کافر شوند) فاسقند. (۵۵ نور)» یعنى شما را برای علم و دین و عبادتم پس از پیامبرتان جانشین می کنم، چنان که اوصیاء آدم علیه السلام پس از او جانشین می شدند تا پیغمبر بعد مبعوث می گشت. «مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نسازند» یعنى مرا عبادت کنند با ایمان به اینکه پیغمبرى بعد از محمد صلّى اللَّه علیه و آله نیست، کسانى که جز این گویند «آنان فاسقانند»...

حدیث شماره ۶ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت دوم

امام (علیه السلام) فرمودند «خدا ابا فرموده از آن‏که پرستیده شود مگر از روى پنهانى، تا برسد هنگام و زمانى که دینش آشکار شود، چنان که (سالهاى اول بعثت) پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله با خدیجه در نهان پرستش خدا می کرد تا زمانى که مأمور به اعلان گشت.» مرد سائل گفت آیا صاحب این دین باید آن را نهان کند؟ امام فرمودند: «مگر على بن ابى طالب علیه السلام از روزى که با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله اسلام آورد آن را نهان نکرد تا زمانى که امرش ظاهر گشت؟» سائل گفت بله. امام فرمودند: «کار ما نیز همچنین است تا نوشته خدا مدتش برسد.» (و هنگام ظهور امام زمان علیه السلام و آشکار شدن دین فرا رسد.)

شرح:
جمله «فهل کان نذیر» بنظر ما «فهل کان له بد» بوده و تصحیف شده است، لذا همان طور ترجمه کردیم و حاصل استدلال امام علیه السلام به آیه شریفه (۲۴ سوره فاطر) این است که خداى تعالى می فرماید در هر امتى بیم رسانى بوده است و این امت هم بیم رسانى لازم دارد، پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا زمانى که زنده بود، بیم رسان خدا بود نسبت به مردم مکه و مدینه و به سایر بلاد و شهرها از جانب خود اشخاصى را می فرستاد که نمایندگان او و بیم‏رسانان از طرف او بودند، پس در صورتى که پیغمبر در زمان حیاتش نایب و نماینده‏ اى معین کند، چگونه براى پس از وفاتش نماینده اى معین نکند.
در اینجا مجلسى (ره) اضافه می کند که نماینده در زمان حیات لازم نیست معصوم باشد، زیرا خود پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله موجود است، هر گاه نماینده خلافى مرتکب شود، عزلش مى‏کند ولى نماینده بعد از وفات پیغمبر، باید معصوم باشد. زیرا اگر معصوم نباشد و گناهى از او سر زند، امت حق عزل او را ندارند.

حدیث شماره ۶ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 
قسمت اول

حضرت ابی جعفر (علیه السلام) فرمودند: «اى گروه شیعه با سوره «انا انزلناه» (با اهل سنت) مخاصمه و مباحثه کنید تا پیروز شوید، به خدا که آن سوره پس از پیغمبر حجت خداى- تبارک و تعالى- است بر مردم و آن سوره سرور دین شماست (بزرگترین دلیل مذهب شماست) و نهایت دانش ماست (زیرا کاشف از شب قدر است و در آن شب مکنونات علمى براى ما هویدا می گردد) اى گروه شیعه با آیات «حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ (۱-۳ دخان» مخاصمه کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعد از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله است.
اى گروه شیعه! خداى- تبارک و تعالى- می فرماید: «هیچ امتى نیست مگر آنکه بیم رسانى در میان آنها بوده است. (۲۴ فاطر)»» شخصى گفت: اى ابا جعفر بیم رسان امت، محمد صلّى اللَّه علیه و آله است. امام فرمودند: «راست گفتى، پس آیا نذیرى بود در حال حیات آن حضرت از جهت فرستادن یا از فرستادگان او در اطراف زمین؟» سائل گفت: نه امام فرمودند: «به من بگو مگر فرستاده پیغمبر بیم رسان او نیست چنان که خود پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرستاده خداى عزوجل و بیم رسان او بود؟» گفت: چرا، فرمود:« پس همچنین پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله براى پس از مرگ خود هم فرستاده و بیم رسان دارد، اگر بگوئى ندارد، لازم آید که پیغمبر آنهائى را که در صلب مردان امتش بودند، ضایع کرده (و بدون رهبر گذاشته) باشد.»
آن مرد گفت: مگر قرآن براى آنها کافى نیست؟ فرمودند: «چرا در صورتى که مفسرى براى قرآن‏ داشته باشند.» گفت: مگر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله قرآن را تفسیر نفرموده است؟ فرمود: «چرا تنها براى یک مرد تفسیر کرد و شأن آن مرد را که على بن ابى طالب است به امت خود گفت.»
مرد سائل گفت: اى ابا جعفر، این مطلبى است خصوصى که عامه از مردم زیر بار آن نروند...

حدیث شماره ۵ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 



على (علیه السلام) غالبا می فرمود که: «هر گاه تیمى و عدوى (ابوبکر و عمر) خدمت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) بودند و آن حضرت سوره «انا انزلناه» را با خشوع و گریه تلاوت می فرمود، می گفتند چقدر در این سوره دلت می سوزد، پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) می فرمود: «براى آنچه چشمم (فرشتگان را در شب قدر) دیده و دلم (بیان هر امر محکم را در آن شب) فهمیده و نیز براى آنچه دل این شخص (على علیه السلام) پس از من در می یابد» (نسبت به على علیه السلام نفرمود که با چشم مd ‏بیند، زیرا چنان که در سابق ذکر شد، امام علیه السلام ملائکة را در شب قدر به چشم نمى‏بیند، بلکه تنها صداى آنها را می شنود) آنها می گفتند مگر شما چه دیده اى و او چه می بیند؟ حضرت براى آنها روى خاک می نوشت تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سپس مى‏فرمود: «پس از اینکه خداى عزوجل فرماید «هر امرى» دیگر چیزى باقى می ماند؟» می گفتند نه، می فرمود: «می دانید آنکه هر امرى بر او نازل می شود کیست؟» می گفتند: تو هستى اى رسول خدا، می فرمود: «آرى، اما شب قدر بعد از من هم می باشد؟» می گفتند: آرى، می فرمود: «در شبهاى قدر پس از من هم آن امر نازل می شود؟» می گفتند: آرى. می فرمود: «به چه کسى نازل می شود؟» می گفتند: نمی دانیم، پیغمبر دست بر سر من می گذاشت و می فرمود: «اگر نمی دانید، بدانید، آن شخص پس از من این مرد است،» سپس آن دو نفر شب قدر را بعد از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) می شناختند، به واسطه هراس سختى که در دل آنها می افتاد.»

حدیث شماره 4 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت دوم

شرح:

علامه مجلسى گوید: مقصود از روح یا جبرئیل است و یا بزرگترین فرشته خدا و یا مخلوقى که از جنس فرشته نیست و اشرف و اعظم از آنها است.

طبرسى (ره) گوید: آن شب را شب قدر گویند زیرا خدا هر چه در آن سال واقع می ‏شود در آن شب تقدیر می کند و حکم می نماید و گفته اند: براى این است که شب مبارکی است و خیر و برکت و مغفرت در آن شب نازل می شود، پس قدر و منزلت دارد و گفته اند: براى این است که طاعات و عبادات در آن شب ثواب بسیار دارد- انتهى.

و همین است معنى «شب قدر از هزار ماه بهتر است» یعنى با وجود اینکه قطعات زمان و ایام از نظر ما مساوى و برابر است ولى از نظر خالق جهان و صانع زمین و زمان، روز جمعه بر سایر روزها شرافت دارد، ماه رمضان بر سایر ماه ها رجحان و فضیلت دارد، عید فطر و عید قربان در میان ایام امتیاز مخصوصى دارد.

عبادت در شب قدر از عبادت هزار ماه بهتر است. خدائى که منظومه شمسى را ساخته و ماه و سال و شب و روز پدید آورده، چنین مقرر داشته است أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (14 ملک) آیا مى‏شود که خالق دقیق کاردان نداند.

و اما راجع به تعیین شب قدر، مجلسى (ره) فرماید: بعضى از عامه گفته اند. یک شب نامعلوم در میان سال است: برخى گفته اند: از ماه شعبان و رمضان خارج نیست و بعضى شب اول و هفتم و هفدهم را گفته اند ولى نزد ما شیعیان اختلافى نیست که شب قدر از شب هاى 19 و 21 و 23 رمضان خارج نیست.

و اما راجع به نزول قرآن در این شب، مرحوم طبرسى گوید: خدا در این شب همه قرآن را از لوح محفوظ به آسمان پائین فرود آورد و سپس جبرئیل در مدت 23 سال آن را کم کم بر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله نازل کرد.

موضوع دیگر اختلاف عامه و خاصه در نزول ملائکه است. علماء عامه می گویند: نزول ملائکة و جبرئیل فقط در زمان پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بوده و پس از وفات آن حضرت قطع شده است، علماء خاصه (شیعه) گویند: اولا کلمه «تنزل» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار می کند، پس باید نزول ملائکه در هر شب قدرى ادامه داشته باشد و ثانیا استدلالى است که امام چهارم علیه السلام به کمک دو آیه دیگر قرآن می نماید.

بدین ترتیب که خداى تعالى در سوره آل عمران می فرماید: اگر پیغمبر از میان شما برود، به عقب بر میگردید، یعنى‏ مانند دوران جاهلیت که بدون رهبر و پیشوا بودید، خود را بدون رهبر می دانید، زیرا می گوئید: خدا در روى زمین، پس از پیغمبر خلیفه اى نگذاشته که ملائکه در شب قدر امور محکم آن سال را از جانب خدا براى او بیاورند و در سوره انفال که راجع به فتنه فرموده است: مقصود از فتنه همان ارتداد بیشتر مسلمین و رو گردانیدن آنها از على بن ابى طالب علیه السلام است و در کلمه «لا تصیبن» بعضى از قراء «لتصیبن» قرائت کرده‏اند و آن مطابق تفسیرى است که امام علیه السلام فرمود.

آنچه به نظر کوتاه من رسید این است که علاوه بر این دو استدلال باید به عامه گفت، اگر بعد از وفات پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله شب قدر و نزول ملائکه از بین رفته باشد، لازم آید که این آیه قرآن مرده باشد و بعد از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله معنى و مصداق نداشته باشد، در صورتى که تمام آیات قرآن، مانند خورشید تابان همیشه در جریان و با وضع زمان قابل انطباق است، چنانچه در اخبار به این معنى تصریح شده است.

حدیث شماره 4 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت اول

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «على بن حسین (علیهما السلام) می فرمود: ««ما آن را در شب قدر فروفرستادیم. (1 قدر)» راست فرمود خداى عز و جل که قرآن را در شب قدر نازل فرمود «و تو چه می دانی که شب قدر چیست. (2 قدر)» پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمودند: «نمی دانم.» خداى عزوجل فرمودند: «شب قدر از هزار ماه بهتر است. (3 قدر)» (هزار ماهی) که شب قدر ندارد. خدا به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود: می دانى چرا آن (یک شب) از هزار ماه بهتر است؟ فرمودند: «نه.» فرمودند: زیرا «در آن شب فرشتگان و جبرئیل به اجازه پروردگارشان براى هر مطلبى نازل می شوند. (4 قدر)» و وقتی خداوند عزّتمند به چیزی اذن دهد، به آن راضی است.«آن (شب )تا برآمدن سپیده دم سلام است. (5 قدر)» خدا می فرماید: اى محمد فرشتگانم و روحم از آغاز فرود آمدنشان تا طلوع صبح سلام مرا براى تو می آورند.

سپس در بخشی از کتابش فرمود: «و از فتنه‏ ای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد. (25 انفال)» درباره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ است (یعنى آنها که به این آیه ستم کردند) و در آیه دیگر قرآنش فرموده « محمد (صلی اللّه علیه و آله) فقط فرستاده خدا بود و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به عقب بر می‏گردید؟ و هر کس به عقب بازگردد هرگز ضرری به خدا نمی زند و به زودی خداوند شاکران را پاداش خواهد داد. (144 آل عمران)» خدا در آیه اول می فرماید چون محمد (صلی اللّه علیه و آله) بمیرد، مخالفین امر خداى عزوجل گویند شب قدر هم با پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) درگذشت. این فتنه اى بود که تنها به آنها رسید و به سبب آن به عقب برگشتند، زیرا اگر می گفتند شب قدر (بعد از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله) از میان نرفته ناچار براى خداى عزوجل در آن شب امرى لازم است (که فرود آید) و چون به امر اعتراف کردند، چاره اى نیست جز اینکه صاحب الامر هم باشد.»

حدیث شماره 3 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

حضرت ابی جعفر (علیه السلام) می فرمایند: «خداى عزوجل درباره شب قدر فرموده است «در آن شب هر امر محکمى فیصل داده شود. (4 دخان)» خداوند می فرماید در آن (شب) هر امر محکمى نازل می شود و محکم دو چیز نیست، بلکه تنها یک چیز است، پس هر که حکم بی اختلاف کند، حکمش حکم خداى عزوجل است و هر که حکمى کند که در آن اختلافى باشد و خود را مصیب (درستکار) داند، به حکم طاغوت (باطل) حکم کرده است.

همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان کارها بر ولى امر (امام زمان) نازل می شود، در آن شب امام (علیه السلام) درباره کار خودش چنین و چنان دستور می گیرد و راجع به کار مردم هم بچنین و چنان مأمور می شود. و نیز براى ولى امر غیر از شب قدر هم در هر روزى که خداى عزوجل صلاح داند، مانند آن شب امر مخصوص و پوشیده و شگفت در گنجینه پدید می آید. سپس قرائت فرمود «اگر آنچه روی زمین از درختان است قلم شوند، و دریا برای آن مرکب گردد، و هفت دریا به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شوند اما کلمات خدا پایان نمی گیرد، خداوند نیرومند و فرزانه است. (27 لقمان)»

 

شرح:

مجلسى (ره) گوید از این حدیث استفاده می شود که در شب قدر آیات قرآن توضیح داده مىی شود، محکم و متشابهش جدا می شود، آیات مجملش بیان می شود، آیات متشابهش تأویل می شود، مطلقاتش مقید می گردد و خلاصه انزال قرآن کامل می شود به طورى که براى مردم هدایت باشد (و مناسب پیش آمدها و اوضاع مردم در آن سال باشد) سپس مجلسى گوید مراد به امر محکم امر معلوم یقینى است که حتمى‏ و واقعى باشد و در شب قدر نازل می شود و لازم است که در زمین عالمى باشد که آن امر واقعى را بداند وگرنه انزال آن فائده ای ندارد و آن عالم هم جز امام معصومى که از جانب خدا مؤید است نباشد، پس آیه دلالت دارد که در هر عصرى تا انقراض تکلیف خدا از روى زمین، باید امامى که تمام امور دین را از جزئى و کلى بداند، موجود باشد و اطاعت او هم بر مردم لازم است.

حدیث شماره 2 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت دوم

سپس او را دیدم و گفتم: ابن عباس! تو هیچ گاه مثل دیروز راست نگفتى، زیرا گفتى: على بن ابى طالب (علیه السلام) به تو فرمود: «شب قدر در هر سالى هست و امر آن سال (حکم خدا و مقدر بندگان) در آن شب نازل می شود و براى آن امر (که نازل می شود) والیانى بعد از پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) تعیین شده است.» تو گفتى آنها چه کسانند؟ على (علیه السلام) فرمود: من و یازده تن از صلب من که امامان محدّث اند، تو گفتى من عقیده ندارم که شب قدر جز با پیغمبر باشد (یعنى پس از وفات پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) امر خدا در شب قدر بر کسى نازل نشود) آنگاه فرشته اى که با او (علی علیه السلام) سخن می گفت، مجسم شد و گفت: اى عبداللَّه، دروغ گفتى، چشم‏هاى من دید آنچه را که على علیه السلام تو را به آن خبر داد و چشم‏هاى آن حضرت آن را ندید (یعنى: من آن فرشته که على را حدیث می کرد، دیدم و على (علیه السلام) او را ندید، ولیکن آنچه آن فرشته گفت در دل آن حضرت جا کرد و در گوش او قرار گرفت). بعد از آن، آن فرشته بال خویش را به تو زد و به این سبب کور شدى. ابن عباس گفت: در هر چه ما با یک دیگر اختلاف کنیم، حکمش با خداست. امام علیه السلام فرماید: من گفتم مگر خدا در هیچ یک از احکامش، دو گونه حکم می کند؟ (در حکم خدا اختلاف پیدا می شود؟) گفت: نه. گفتم: همین جاست که هلاک شدى و دیگران را هم هلاک کردى (یعنى چون علم بدون اختلاف که فقط به واقع و حقیقت ناظر است و متصل به وحى الهى است، تنها نزد ماست که جانشینان پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) می باشیم و علومى که در دست مردم است، همه متناقض و مختلف است، اگر تو هم به علم خویش متکى شوى، خودت هلاک گشته و دیگران را هلاک کرده اى)»

 

شرح:

علامه مجلسى (ره) گوید: مناظره بین امام باقر (علیه السلام) و ابن عباس لابد در زمان کودکى امام و حیات پدرش زین العابدین (علیهما السلام) بوده است، زیرا تولد امام باقر (علیه السلام) در سال 57 هجرى بوده و وفات ابن عباس در سال 68 و شهادت امام چهارم در سال 95 بوده است، و اما راجع به شب قدر میان امامیه خلافى نیست که بعد از پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) تا انقراض دنیا شب قدر و فضیلتش باقى است و در شب قدر هر سال ملائکه و روح نازل می شوند و بیشتر عامه هم چنین معتقدند.

حدیث شماره 1 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت ششم

شرح:
درباره شریفه «تا براى آنچه از دستتان رفته غم مخورید. و نسبت به آنچه به دستتان آمده شادى نکنید. (23 حدید)» و تأویلى که امام (علیه السلام) فرمود؛ علامه مجلسى (ره) پنج قول نقل می کند ولى خودش قول اول را انتخاب می کند و آن را واضحتر می داند و انصافا هم چنان است که ایشان گویند، بدین جهت ما نیز تنها همان قول را ذکر می کنیم. در مرآت صفحه 178 گوید:
اول- آنچه به ذهن کوتاه من رسد این است که: این آیه در باره ابى بکر و اصحابش یعنى عمر و عثمان نازل شد و خطاب در آیه متوجه ایشان است، پس اینکه خدا فرماید: «تا بر آنچه از دستتان رفته غم مخورید» یعنى از اینکه خلافت و امامت بواسطه نص و تعیین پیغمبر از دست شما رفت و به على علیه السلام اختصاص یافت، غم مخورید «و نسبت به آنچه بدستتان آمده شادى نکنید» یعنى به این خلافت ظاهرى که بعد از پیغمبر به شما رسید، شادى نکنید، خدا شما را به میل خودتان واگذار کرد و مجبور بر ترک این کار نساخت و توانائى غصب خلافت را به شما داد.
و اینکه امام فرمود: «یکى در جلو و یکى دنبال است» یعنى قسمت اول آیه، اشاره بقضیه اول دارد که تعیین خلافت على (علیه السلام) در حیات پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) باشد و قسمت دوم آیه، اشاره به واقعه دوم دارد که غصب خلافت بعد از وفات پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) باشد.
و این تأویل کاملا با آیه قبل از آن هم منطبق است که می فرماید: «هیچ گونه مصیبتى به زمین و یا جان شما نرسد، مگر پیش از آنکه خلقش کنیم، در نامه‏اى (لوح محفوظ) بوده و این براى خدا آسان است. (22 حدید)» یعنى موضوع خلافت، در لوح محفوظ ما براى على (علیه السلام) ثبت شده و ملائکه و جبرئیل هم همان احکام نوشته ما را نازل می کنند، اگر از دست شما رفته است غم مخورید و بدانید که با تعیین خدا بوده و به این خلافتى که با تحمیل و زور بدست آورده اید، شادى نکنید و بدانید که شما مستحق آن نیستید و به کیفرش خواهید رسید.
پس معلوم شد که آنچه امام باقر (علیه السلام) قبلا فرمود (درباره مصیبت در دین و جان و مال) اشاره به تأویل آیه 22 سوره حدید بوده و بدین جهت الیاس هم از بقیه آیه پرسید.

حدیث شماره 1 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت چهارم

اگر به تو بگویند: علم پیغمبر تنها از قرآن بود تو به آنها بگو: «حم. سوگند به این کتاب آشکار. که ما آن را در شبی پربرکت نازل کردیم، ما همواره انذار کننده بوده‏ ایم. (سپس می فرماید: در آن شب هر امر محکم و درستى فیصل داده شود. فرمانی است از جانب ما، همانا ما فرستنده رسولانیم.) (1 – 5 دخان)» (این آیه دلالت دارد که علم پیغمبر و جانشینانش در شب هاى قدر زیاد می شود، زیرا فیصل دادن هر امر محکم به آنها ابلاغ می ‏شود) اگر به تو بگویند: خداى عزوجل این امر را جز به سوى پیغمبر نفرستد. تو بگو: آیا این امر محکم که فیصل داده می شود و توسط فرشتگان و روح فرود می آید، آنها از آسمانى به آسمانى نزول کنند یا از آسمان به زمین؟ اگر گویند: تنها از آسمانى به آسمانى نزول کنند، (درست نیست) زیرا در آسمان کسى نیست که از اطاعت به معصیت گراید (و فیصل دادن در مورد گناه و طغیان و اختلاف است) و اگر بگویند: از آسمان به زمین آیند و اهل زمین به فیصل دادن احتیاج زیادى دارند، تو بگو: و آیا آنان (اهل زمین) از داشتن بزرگی که دعواهاشان را نزدش ببرند، ناچار نیستند؟ اگر گویند: خلیفه وقت حاکم ایشان است، تو بگو «خداوند یاور کسانی است که ایمان آورده اند. که آنان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد. و کسانی که کفر ورزیدند یاورانشان طاغوت است که آنان را از نور به سوی تاریکی ها می برند. آنان اهل آتشند و در آن جاودانه. (256 بقره)»

به جان خودم سوگند که در زمین و در آسمان، هیچ ولىّ براى خداى عزّ ذکره نیست، مگر آن‏که مؤیّد است (که خدا او را تأیید و تقویت فرموده)، و هر که مؤیّد شد، خطا نمی کند، و هیچ دشمنى از براى خداى عزّ ذکره در زمین نیست، مگر آن‏که‏ مخذول است (بی یاور، کسی که خدا او را به خود واگذاشته)، و هر که بی یاور باشد، به حق نرسد. همچنان که لازم است از آسمان براى مردم زمین فرمان و قانون نازل شود، لازم است حاکمى هم باشد. اگر گویند: آن حاکم را نمی شناسیم، (یا این مطلب را نمی ‏فهمیدیم) به آنها بگو. هر چه خواهید بگوئید، خداى عزوجل نخواسته است که بندگان را بعد از محمد صلّى اللَّه علیه و آله بدون حجت گذارد...

حدیث شماره 1 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت سوم

 

پدرم فرمود: «اگر می خواهى من آن آیه را به تو بگویم؟» گفت: «می خواهم.» فرمودند: «شیعیان ما اگر به مخالفین ما (اهل سنت) بگویند: خداى عز و جل به پیامبرش می فرماید :«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم- تا آخر سوره- (که معنى آیات این است: و تو چه دانى که شب قدر چیست؟، شب قدر از هزار ماه بهتر است، فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر و تنظیم) هر کاری نازل می شوند، این شب تا برآمدن سپیده دم (سراسر) سلام و رحمت است.)»

آیا رسول خدا( صلّى اللَّه علیه و آله) چیزى می دانست که آن را در این شب نداند، و یا جبرئیل علیه السلام در غیر آن شب براى او نمى‌آورد؟ (یعنى آیا پیغمبر علمى از غیر طریق وحى هم داشت؟) مخالفان در جواب این پرسش مى‌گویند: نه. بعد به آن‌ها بگو: آیا آنچه را پیامبر می دانست، چاره ‏اى‏ از اظهار آن بود؟ (یعنى چاره‏ اى داشت که دعوتش را تبلیغ نکند؟) خواهند گفت: نه، به آنها بگو: آیا در آنچه پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) از علم خداى- عز ذکره- اظهار می کند (و به مردم می گوید،) اختلافى هست؟ اگر گویند: نه، به ایشان بگو: پس کسى که بر مسند حکم خدا نشسته و در حکمش اختلاف می باشد (مانند اجتهادات متناقص اهل سنت) آیا مخالفت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) کرده است؟ خواهند گفت: آرى، و اگر بگویند: نه، سخن اول خود را باطل کرده‏اند (که گفتند: علم پیغمبر تنها از طریق وحى و مأخوذ از علم بى‏اختلاف خداست).

سپس بآنها این آیه را تذکر بده «تأویل آن (قرآن) را جز خدا و راسخین در علم نمی دانند. (7 آل عمران)» اگر بگویند: راسخین در علم چه کسانند؟ بگو: کسى که در علمش اختلاف نیست، اگر بگویند: او کیست؟ بگو: پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) داراى این علم بود، ولى آیا پیغمبر علم خود را تبلیغ کرد یا نه؟ اگر بگویند: تبلیغ کرد، بگو: آیا پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وفات کرد، خلیفه (جانشین) پس از او، آن علم بی ‏اختلاف را می دانست؟ اگر بگویند: نه، بگو: جانشین رسول خدا باید مؤید از طرف خدا باشد و رسول خدا خلیفۀ خود نکند مگر کسى که به حکم او حکم کند و مانند خود او باشد جز در نبوت و اگر رسول خدا جانشینى که علم او را داشته باشد معین نکرده باشد، کسانى را که در پشت پدرانند و پس از او بدنیا مى‏آیند ضایع کرده (و بدون رهبر دینى گذاشته) است. (پس از تمهید این مقدمات، چنین نتیجه می گیریم که جانشین پیغمبر باید مثل خود او عالم به تأویل قرآن و مصون از خطا و اشتباه بوده، اختلاف در حکم و فتوى نداشته باشد و مؤید از طرف خدا باشد.)...

حدیث شماره 1 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی 

قسمت دوم

شما فرمودید علمى که اختلافى در آن نیست نزد اوصیاء است، آن را چگونه می آموزند؟ فرمودند: «چنان که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) می دانست جز اینکه ایشان آنچه را پیغمبر می دید، نمی ببینند. زیرا او پیغمبر بود و ایشان محدثند و پیغمبر (در معراج هاى خود) بر خداى عز و جل وارد می شد و وحى را می شنید و ایشان نمی شنوند.» آن مرد گفت: «راست گفتى ای پسر رسول خدا، اکنون مسأله مشکلى از شما می پرسم! بفرمائید که این علم، چرا چنان که با رسول خدا آشکارمی شد، آشکار نمی شود؟» (چرا اوصیاء گاهى تقیه می کنند و واقع را بی پرده نمی گویند چنانچه پیغمبر می گفت) پدرم خندید و فرمود: «خداى عزوجل نخواسته که بر علم او اطلاع پیدا کند مگر کسى که در ایمان به خدا امتحانش را داده باشد، چنان که خدا به رسولش حکم فرموده بود که بر آزار قومش صبر کند و جز به فرمان خدا با ایشان جهاد نکند، پیامبر چه بسیار رازداری کرد تا به او گفته شد: «آنچه را مأموریت دارى آشکار کن و از مشرکین روى برگردان. (94 حجر)» (پس پیامبر هم مانند اوصیاء گاهى علمش را آشکار نمی کرد.) به خدا سوگند، اگر پیامبر پیش از این دستور هم دعوتش را آشکار می کرد در امان بود امّا او به اطاعت (خدا) نظر داشت و از مخالفت (او) می ترسید. و برای همین خودداری کرد. دلم می خواست با چشمت مهدى این امت (امام دوازدهم) را می دیدى در حالى که فرشتگان، ارواح کفار مرده را با شمشیر آل داود بین زمین و آسمان، عذاب می کنند و ارواح زندگان مانند ایشان را (که در زمین هستند) به آنها ملحق می نمایند.»

آن مرد شمشیرى برآورد و گفت: «هان این شمشیر از همان شمشیرها است.» پدرم فرمود: «آرى به حق خدائى که محمد را بر بشر برگزید.» آن مرد نقابش را کنار زد و گفت: «من الیاس هستم، اینکه از وضع شما (امامت) پرسیدم به خاطر بی اطلاعیم نبود، بلکه می خواستم این حدیث، موجب قوت أصحاب شما باشد و به شما خبر خواهم داد آیه ای را که خود می دانید و اصحاب شما اگر به آن آیه احتجاج کنند، پیروز شوند.»

پدرم فرمود: «اگر می خواهى من آن آیه را به تو بگویم؟» گفت: «می خواهم.»...

حدیث شماره 1 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

امام جواد (علیه السلام) می فرمایند: «امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «در آن میان که پدرم طواف کعبه می نمود، مردى نقاب زده ناگهانى پیدا شد و هفت شوط طواف او را قطع کرد و او را به خانه ای کنار کوه صفا آورد. سپس دنبال من فرستاد و سه نفر شدیم. آن مرد به من گفت: «خوش آمدى ای پسر پیغمبر!» سپس دستش را بر سرم نهاد و گفت: «خیر و برکت خدا بر تو باد اى امین خدا پس از پدرانش! (سپس متوجه پدرم شد و گفت) اى ابا جعفر! اگر می خواهى تو به من خبر ده و اگر می خواهى من به تو خبر دهم، می خواهى از من بپرس یا من از تو بپرسم، می خواهى تو مرا تصدیق کن یا من تو را تصدیق کنم.» پدرم فرمودند: «همه اینها را می خواهم.» آن مرد گفت: «پس مبادا که در جواب سؤال من زبانت چیزى گوید که در دلت چیز دیگر باشد.» فرمودند: «این کار را کسى می کند که در دلش دو علم مختلف باشد و خداى عزوجل از علمى که در آن اختلاف باشد امتناع دارد.» (پس علم ما هم که از علم خدا سرچشمه می گیرد اختلاف ندارد). آن مرد گفت: «سؤال من همین بود که شما یک سرش را گفتى، به من خبر دهید این علمى که در آن اختلاف نیست، چه کسى آن را می داند؟» پدرم فرمودند: «اما تمام این علم نزد خداى جل ذکره می باشد و اما آنچه براى بندگان لازم است، نزد اوصیاء است.» آن مرد نقابش را باز کرد و راست نشست و چهره ‏اش شکفته شد و گفت: «من همین را می خواستم و براى همین آمدم.»

 

شرح‏:

واقع و حقیقت در هر موضوعى یک چیز است و کسى که به واقع و حقیقت عالم باشد همیشه یک چیز مى‏گوید، هیچگاه دو گفتار مخالف از او شنیده نمی شود، اختلاف در گفتار و احتمالات بسیار، نسبت به کسانی است که واقع و حقیقت را نمی دانند و در گفتار و نوشتجاتشان تناقض و اختلاف و توالى فاسدة و لوازمى که خود آنها قبول ندارند دیده مى‏شود، به عقیده ما شیعیان علم به واقع و حقیقت در درجه اول مختص به خدای تعالى و در درجه دوم به مقدار احتیاج بشر براى الهام‏گیرندگان از منبع علم او یعنى انبیاء و اوصیاء است، این است که قرآن کریم می فرماید: «اگر این قرآن از جانب غیر خدا می بود در آن اختلاف بسیارى می یافتند. (82 نساء)»