رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۰۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول کافی» ثبت شده است

حدیث شماره ۵ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی

عیسى بن عبد اللَّه گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: اگر حادثه‏اى رخ دهد (یعنى اگر شما وفات کنید) که خدا به من نشان ندهد؛ از چه کسى پیروى کنم؟ حضرت به پسرش موسى (علیه السلام) اشاره فرمود. عرض کردم اگر براى موسى حادثه‏اى پیش آمد، از چه کسى پیروى کنم؟ فرمودند: «از پسرش» عرض کردم اگر براى پسرش حادثه‏اى رخ دهد و برادر بزرگ و پسر کوچکى داشته باشد، از چه کسى پیروى کنم؟ فرمودند: «از پسرش» بعد هم یکى پس از دیگرى- و در نسخه صفوانی (یکی از راویان کافی) است: سپس همیشه همین طور.

حدیث شماره ۴ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «بعد از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، امامت در دو برادر جمع نشود، بلکه فقط در فرزندان و فرزندان آنها باشد.»

حدیث شماره ۳ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی


ابن بزیع از امام رضا (علیه السلام) سؤال کرد آیا امامت به عمو و دائى (امام سابق) می رسد؟ فرمودند: «نه» گوید عرض کردم؛ به برادر؟ فرمودند: «نه»، عرض کردم پس به کى می رسد؟ فرمود: «به فرزند من»  و در آن روز امام رضا (علیه السلام) فرزندى نداشت.

حدیث شماره ۲ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی


یونس بن یعقوب گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمود: «خدا ابا و امتناع فرموده از اینکه امامت را بعد از حسن و حسین (علیهما السلام) براى دو برادر قرار دهد.»

حدیث شماره ۱ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « امامت پس از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، هرگز به دو برادر نمی رسد، و (این) از دوران على بن الحسین (علیهماالسلام) (آغاز شده است). چنان که خداى تبارک و تعالى می فرماید: «و خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند. (75 انفال و 6 أحزاب)» پس از دوران على بن الحسین (علیه السلام) امامت جز در میان فرزندان و فرزندان آنها نباشد.» (یعنى پشت به پشت از پدر به پسر رسد).

 

شرح‏:

علامه مجلسى (ره) گوید: این آیه شریفه در دو مورد از قرآن ذکر شده است: 1- آیه 75 سوره انفال 2- آیه 6 سوره أحزاب و گویا در اینجا مقصود همان آیه سوره أحزاب است و آن چنین است «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ» پیغمبر بمؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب می‏شوند و بر طبق کتاب خدا خویشاوندان به همدیگر از مؤمنان و مهاجران سزاوارترند.» و این آیه دو وجه دارد: 1- آنکه «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» بیان «أُولُوا الْأَرْحامِ» باشد، بنابراین معنى آیه این است که: خویشان نزدیک از خویشان دور سزاوارترند، چنانچه در مقام ارث تا زمانى که اولاد و پدر و مادر باشند به برادر و خواهر ارث نمى‏دهند 2- اینکه «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» صله «أُولُوا الْأَرْحامِ» باشد، پس معنى آیه این است که خویشاوندان از بیگانگان سزاوارترند و ظاهر این است که همین معنى در اینجا مقصود است، زیرا در صدر آیه حق پیغمبر و همسرانش ذکر شده و مناسب این است که سپس حق خویشاوندان و نزدیکانش ذکر شود و آنها را بر بیگانگان مقدم دارد.

حدیث شماره ۷ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر گوید به حضرت ابو الحسن (علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم، امام به چه دلیل شناخته شود؟ فرمودند: «به چند خصلت؛ نخست اینکه  به سبب چیزى است که از پدرش در باب او پیشى گرفته، و به سوى آن اشاره فرموده (مانند تصریح بر امامت و وصیت در باره او و سپردن علم و سلاح و سایر نشانه ‏هاى امامت به او) تا براى مردم حجت باشد و از هر چه بپرسند فورا جواب گوید. و اگر در محضرش سکوت کنند او شروع کند و از فردا خبر دهد و به هر زبانی با مردم سخن گوید.» سپس به من فرمودند: «اى ابا محمد! پیش از آنکه از این مجلس برخیزى نشانه دیگرى بتو مى ‏نمایانم. طولى نکشید که مردى از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربى با حضرت سخن گفت و امام (علیه السلام) به فارسى جوابش داد، مرد خراسانى گفت. قربانت گردم، بخ خدا من از سخن گفتن به زبان خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اینکه گمان مى‏کردم شما آن زبان را خوب نمى‏دانید، فرمودند: «سبحان اللَّه! اگر من نتوانم خوب جوابت گویم چه فضیلتى بر تو دارم؟!!» سپس به من فرمودند: «اى ابا محمد؛ همانا سخن هیچ یک از مردم بر امام پوشیده نیست و نه سخن پرندگان و نه سخن چارپایان و نه سخن هیچ جاندارى، پس هر که این صفات را نداشته باشد، امام نیست.»

حدیث شماره ۶ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امر امامت به فرزند بزرگ مى‏رسد، در صورتى که عیبى نداشته باشد.»

 

شرح:‏

پسر بزرگتر امامست در صورتى که در خلقت و اخلاق او نقصى نباشد که در نظر مردم زشت و منفور آید. مانند عبد اللَّه افطح که بعد از اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق (علیه السلام) بود ولى دو عیب‏ داشت: ۱- پاهایش بى‏اندازه پهن و درشت بود. ۲- نادان و فاسد العقیده بود و به قول شیخ مفید نزد پدر خود آبروئى نداشت و با طایفه حشویه رفت و آمد مى‏کرد و به مذهب مرجئه می گرائید.

حدیث شماره ۵ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

احمد بن عمر گوید از حضرت رضا (علیه السلا)م در باره دلیل امامت صاحب الامر پرسیدم، فرمودند: «دلیل بر او، بزرگى است به اعتبار سال و فضل و وصیّت ، زمانى که کاروان به شهر در آید و بگوید فلانى به که وصیت کرد؟ جواب دهند به فلان پسر فلان و هر کجا سلاح گردید، شما هم (براى یافتن امام) بگردید، اما جواب گفتن مسائل دلیل نیست (یعنى نسبت به عوام و نوع مردم، بلکه تنها دلیل براى دانشمندان و خواص از مردم است.)

حدیث شماره ۴ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

معاویة بن وهب گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم علامت جانشین امام چیست؟ فرمودند: پاکیزگى ولادت (حلال‏زادگى، ختنه شده، به خون آلوده نبودن) و تربیت خوب (رشد و نموش بفضیلت و کمال و سعادت مقرون باشد) و یاوه‏گرى و بازى نکند.

حدیث شماره ۳ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

به امام صادق (علیه السلام) عرض شد امام با چه دلیلی شناخته می شود؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «با وصیت معروف و فضیلت. همانا هیچ کس نمى‏ تواند نسبت به امام درباره دهان و شکم و عورت طعنی زند و یا اینکه بگوید او دروغگوست و مال مردم را می خورد و مانند اینها.»

حدیث شماره ۲ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

عبد الاعلى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم کسى که منصب امامت را غصب کرده و به ناحق ادعا می کند، چه دلیلى بر رد اوست؟ فرمودند: «راجع به حلال و حرام از او بپرسند (درست پاسخ نگفتنش دلیل بر ادعاى دروغش مى‏باشد) سپس به من رو کرد و فرمود: سه دلیل است که در کسی گرد نمی آید مگر اینکه صاحب امر امامت باشد: ۱- سزاوارترین مردم است نسبت به امام پیش از خود (از لحاظ خویشاوندى، صفات کمالیه، و اخلاق و رفتار) ۲- و سلاح نزد اوست ۳- و وصیت امام سابق در باره او مشهور است به طورى که چون در شهر امام وارد شوى و از عموم مردم و کودکان هم که بپرسى: فلان امام به چه شخصى وصیت کرده؟ می گویند به فلان پسر فلان.

حدیث شماره ۱ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

ابن ابى نصر گوید به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: چون امام بمیرد، امام پس از وى با چه دلیلی شناخته مى‏شود؟ فرمودند: «امام را علاماتی است: از جمله آنها این است که بزرگترین فرزند پدرش مى‏باشد و داراى فضیلت و وصیت است، به طورى که جماعت مسافرین مى‏آیند و مى‏پرسند: فلان امام (که وفات کرد) به چه شخصى وصیت کرد؟ همه مى‏گویند به فلان کس، و سلاح در میان ما، مانند تابوت است در بنى اسرائیل، امامت همراه سلاح است هر کجا که باشد.

 

شرح:

موضوع بزرگترین فرزند دو استثنا دارد: 1- درباره امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) 2- در صورتى که فرزند بزرگتر را عیبى باشد چنان که در حدیث 743 بیاید. و مقصود از فضیلت، کمال علم و شجاعت و سخاوت و سایر صفات کمالیه است که امام باید از همه مردم در آن صفات کاملتر باشد.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

قسمت پنجم

شرح :

جمله اخیر اشاره بموضوع رجعت دارد و آن یکى از مسائل مذهبى است که در کتب اعتقادیه ذکر مى شود و مقصود از رجعت بازگشت بعضى از ائمه و جمعى از مؤمنین و کافران است به دنیا پیش از قیامت، تا مؤمنین از آنها انتقام گیرند و به دولت حقه شادمان باشند.

موضوع رجعت از عقاید مخصوص به امامیه است که بر آن اتفاق دارند، اخبار در این باره متواتر است و برخى از آیات قرآن هم بر آن دلالت دارد، علامه مجلسى (ره) در جلد 13 بحار الانوار بیش از دویست حدیث از چهل و چند اصل معتبر در اثبات رجعت ذکر مى کند، مجلسى (ره) مى گوید: اصل موضوع رجعت مورد اتفاق علماء شیعه است، ولى درباره خصوصیات آن، أخبارش اختلاف دارد، مثل اینکه: آیا رجعت همزمان باظهور امام قائم (علیه السلام) است یا جلوتر و یا عقب تر است و نیز در مدت رجعت هر یک اختلاف است ولى تحقیق این خصوصیات لزومى ندارد و ایمان اجمالى به آن کافى است - انتهى -.

روایتى که در موضوع رجعت ما را با استدلالى متین و دندان شکن مواجه مى کند این است: ابوبصیر (الصباح) گوید: امام باقر (علیه السلام) بمن فرمود: «درباره باز گشتنها از من سؤال مى کنى؟» گفتم آرى، فرمود: «آن از قدرت است و جز قدریه منکر آن نباشند، چنین قدرتى را انکار مکن» چنانچه در موضوع معاد و زنده شدن روز قیامت آیات شریفه آخر سوره یس قدرت خدا را دلیل آن مى داند، در این روایت هم دلیل رجعت را همان قدرت خدا ذکر مى کند، یعنى خداوندى که آن قدرت و توانائى داشت که انسان را در ابتدا بدون هیچ سابقه و نمونه اى خلق کند، مى تواند او را رجعت دهد و یا در قیامت دوباره زنده کند.

 

هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۶۳﴾ اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿۶۴﴾ الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۶۵﴾ وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ ﴿۶۶﴾ وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیًّا وَلَا یَرْجِعُونَ ﴿۶۷﴾ وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ ﴿۶۸﴾

این همان جهنمی است که وعده داده می شدید. (۶۳) امروز به کیفر کفری که همواره می ورزیدید، در آن درآیید. (۶۴) امروز بر دهان های آنها مهر می زنیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به آنچه انجام می دادند گواهی می دهند. (۶۵) و اگر بخواهیم دیدگانشان را از بین می بریم، سپس برای عبور از راه می‏خواهند بر یکدیگر پیشی بگیرند اما چگونه می توانند ببینند؟! (۶۶) و اگر بخواهیم آنها را در جای خودشان مسخ می کنیم که نه بتوانند بروند و نه بازگردند. (۶۷) و هر کس را عمر طولانی بدهیم، او را در خلقت وارونه می کنیم. آیا نمی اندیشند؟ (۶۸)

۱.«اصْلَوْهَا» ملازم آن شوید، وارد آن شویدُ در آتش آن قرار گیرید.

۲.«لَطَمَسْنَا» البته محو می‌کردیم،نور آن را زایل می کردیم. «طمس» در اصل به معنای از بین بردن چیزی است.

۳. «عَلَى مَکَانَتِهِمْ» در جایشانُ در همانجا که هستند.

۴. «مُضِیًّا» عبور کردنُ گذشتن.

۵.«نُنَکِّسْه» وارونه اش می کنیم. «تنکیس» به معنای کله پا شدن انسان است. یعنی سرش به طرف زیر باشد.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی
قسمت چهارم

حریز گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم، با وجود احتیاجى که مردم به شما دارند چقدر عمر شما اهلبیت کوتاه و اجل شما خانواده به یکدیگر نزدیک است؟!! فرمودند: «براى هر یک از ما صحیفه و مکتوبى است که آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه کارش احتیاج دارد در آن نوشته است، چون او امر و دستوراتی که در آن است پایان یابد، امام مى فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) نزد او آید و خبر مرگش را به او گوید، و آنچه نزد خدا دارد، به او گزارش دهد، و امام حسین (علیه السلام) مکتوبى را که به او دادند، قرائت کرد، و خبر مرگش که در پیش داشت برایش تفسیر شد، ولى چیزهائى در آن مکتوب باقى بود که هنوز انجام نشده، او براى جنگ بیرون رفت، و چیزهائیکه باقى بود، این بود که ملائکه یارى کردن او را از خدا خواسته اند و خدا اجازه فرموده است ملائکه مهیا و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آن حضرت شهید شد، ملائکه فرود آمدند، در زمانیکه عمر آن حضرت تمام شده و شهید گشته بود.

ملائکه گفتند: پروردگارا! تو به ما اجازه فرود آمدن و اجازه یاریش را دادى، ولى ما فرود آمدیم و تو قبض روحش نمودى!! خدا به ایشان وحى کرد: شما بر سر قبر او باشید تا او را ببینید که بیرون آمده است آنگاه یاریش کنید، اکنون گریه کنید بر او و بر از دست رفتن یارى او از شما، زیرا شما براى او و گریه بر او اختصاص یافته اید، پس آن ملائکه براى عزا دارى امام حسین و براى افسوس از دست رفتن یاریش گریستند و چون بیرون آید یاور او باشند.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی
قسمت سوم

«سپس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را بخواند و چنانچه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آگاه کرده بود، آنان را آگاه ساخت. ایشان هم مانند او جواب بدادند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود (ساخته دست بشر نبود) مهر شد و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحویل داده شد.»

ابوموسى گوید من به موسى بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم پدر و مادرم بقربانت، نمى فرمائى در آن وصیت نامه چه نوشته بود؟ فرمودند: «سنت هاى خدا و سنتهاى رسولش بود.» عرض کردم: طغیان جستن و مخالفت آنها (که بعد از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله طغیان کردند) بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن وصیتنامه نوشته بود؟ فرمود: آرى، بخدا، یک به یک و حرف به حرف، مگر نشنیده اى سخن خداى عزوجل را «همانا ماییم که مردگان را زنده می کنیم و آنچه را که از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم و همه چیز را در کتاب راهنمای روشنگری بر شمرده ایم. (12 یس)» (پس نوشته شدن همه چیز در وصیتنامه استبعادى ندارد) بخدا که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به امیرالمومنین و فاطمه (علیهماالسلام) فرمود: «مگر چنین نیست که آنچه را بشما وصیت کردم و دستور دادم فهمیدید و پذیرفتید؟ گفتند: چرا، و بر آنچه ما را ناراحت کند و به خشم آورد صبر کنیم»» و در نسخه صفوانى زیاده بر این است:

شرح:

این جمله سخن یکى از روات مرحوم کلینى است، زیرا کتاب کافى چند نسخه داشته و رواتش مختلفند، یکى همین صفوانى است که نامش محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوانست که مردى مورد اعتماد و فقیه و فاضل بوده است. و دیگر از روات کافى محمد بن ابراهیم نعمانى و هارون بن موسى تلعکبرى است. و میان نسخه هاى کافى اختلافى بوده و شیخ صدوق و شیخ مفید و أمثال اینها رحمةالله علیهم نسخه هاى کافى را جمع کرده و مورد اختلاف را در کتابهاى خود ذکر نموده اند و چون این خبر شریف در نسخه صفوانى اضافه اى را که اکنون ذکر می شود داشته و در نسخ دیگر نبوده، با این جمله به آن اشاره شد. و آن اضافه در قسمت چهارم آورده می شود ان شاءالله

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

سپس پیامبر فرمودند: اى على! این عهد پروردگار پاک و والایم با من و شرطش بر من و امانت او است. من رسانیدم و خیر خواهى کردم و ادا نمودم. على علیه السلام گفت (پدر و مادرم بفدایت) من در این رسانیدن و خیر خواهى و تصدیق آنچه گفتى گواه توأم و گوش و چشم و گوشت و خونم براى تو گواهى مى دهد. جبرئیل (علیه السلام) گفت: من هم در این موضوع گواه شما هستم، پس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فرمود، اى على! وصیت مرا گرفتى و آن را فهمیدى و وفاء بمضامینش را براى خدا و من ضمانت کردى؟ على علیه السلام گفت: بله پدر و مادرم به فدایت! ضمانت آن به گردن من است. و خدا یار و توفیق دهنده من بر آن باشد. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: ای علی! می خواهم برای وفایت به من در روز قیامت شاهد بگیرم. و علی علیه السّلام گفت: بله، شاهد بگیر. پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: الان جبرئیل و میکائیل میان من و تو حاضرند و ملائکه مقربین همراه ایشانند، آنها را بر تو گواه میگریم، على علیه السلام گفت: آرى گواه باشند، من هم پدر و مادرم به قربانت ایشان را گواه مى گیرم.

پس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) ایشان را گواه گرفت. و از جمله آنچه پیغمبر بر على به دستور جبرئیل و فرمان خداى عزوجل شرط کرد، این بود که به او گفت: اى على! وفا مى کنى به آنچه در این وصیت است. از دوست داشتن کسانى که خدا و رسولش را دوست دارند و بیزارى و دشمنى نسبت به کسانى که با خدا و رسولش دشمنى کنند، و بیزاری از آنان با صبر از جانب تو و فروخوردن خشم بر از بین بردن حقّت و غصب خمس و بی حرمتی ات وفا می کنی؟ گفت: آرى حاضرم، اى رسول خدا! سپس امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: سوگند به آنکه دانه را شکافت و جان را پدید آورد که من از جبرئیل علیه السلام شنیدم که به پیغمبر صلى اللّه علیه و آله مى گفت: اى محمد! على را آگاه کن که پرده احترام او که همان احترام خدا و رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است دریده مى شود، و این وصیت با این شرط است که ریشش از خون تازه سرش رنگین شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) گوید: چون این جمله را از جبرئیل امین فهمیدم، فریادى زدم و به رو بر زمین افتادم و گفت: آرى قبول دارم و راضى هستم. اگرچه پرده احترام دریده شود و سنتها تعطیل شود و قرآن پاره شود و خانه کعبه خراب گردد و ریشم از خون تازه سرم رنگین شود: همواره شکیبائى کنم و به حساب خدا گذارم تا بر تو وارد شوم.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

ابو موسى ضریر (نابینا) گوید: موسى بن جعفر (علیهما السلام) به من فرمود که: «من به امام صادق (علیه السلام) گفتم مگر امیرالمؤمینین (علیه السلام) نویسنده وصیت و پیامبر املاکننده و جبرئیل و فرشتگان مقرّب (علیهم السّلام) شاهدها نبودند؟ حضرت مدتى سر به زیر انداخت و سپس فرمودند: «چنان بود که گفتى، اى ابوالحسن؛ ولى زمانی که امر به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) نازل شد، وصیت از جانب خدا در مکتوبى سر به مهر فرود آمد، آن مکتوب را جبرئیل همراه ملائکه امین خداى تبارک و تعالى فرود آورد. آن گاه جبرئیل عرض کرد: ای محمّد! فرمان بده که هرکس در نزد تو است به جز وصی ات بیرون بروند. تا او آن را از ما تحویل بگیرد و تو ما را به دادن آن به او گواه بگیری و او ضامن آن شود. (و)مقصودش علی علیه السّلام بود. پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) به اخراج هر که در خانه بود، جز على (علیه السلام) دستور داد و فاطمه (علیها السلام) در میان در و پرده بود.

آنگاه جبرئیل گفت: اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى فرماید: این همان مکتوب است که (در شب معراج) با تو پیمان کردم و بر تو شرط نمودم و خودم نسبت به آن بر تو شاهد بودم و فرشتگان خود را هم گواه گرفتم، و ای محمّد! همین که من شاهد باشم کافی است. بندهاى استخوان پیغمبر به لرزه در آمد و گفت: اى جبرئیل! پروردگار من خودش سلام است (یعنى سلامتى از هر عیب) و سلام از جانب اوست و سلام به سوى او باز مى گردد. خداى عزوجل راست فرموده و احسان کرده است، مکتوب را بده، جبرئیل آن را به او داد و دستور داد که به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تسلیم کند و به او گفت: آن را بخوان، حضرت آن را کلمه به کلمه قرائت کرد.»

حدیث شماره ۳ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

حمران به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد قربانت گردم به من خبر دهید که موضوع نهضت على و حسن و حسین (علیهم السلام) و قیام ایشان براى دین خداى عزوجل و مصیبتهائى که دیدند، از کشته شدن به دست طغیانگران و پیروزى آنها بر ایشان تا آنجا که کشته شدند و مغلوب گشتند چگونه بود؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: «اى حمران؛ خداى تبارک و تعالى آن مصیبات را بر ایشان مقدر کرد و حکم فرمود و امضاء نمود و حتمى ساخت، و سپس اجرا کرد (پس همه آن مصیبات با علم و اجازه خدا بوده) و على و حسن و حسین (علیهم السلام) از روى بصیرت و دانشى که قبلا از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) دریافته بودند قیام کردند، و هرکس از ما خانواده هم که خاموشى گزیند از روى علم است.»

 

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿۱۳﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ ﴿۱۴﴾ قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ ﴿۱۵﴾ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿۱۶﴾ وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿۱۷﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۸﴾ قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۱۹﴾

و برای آنان داستان مردم آن شهر را مَثَل بزن هنگامی که فرستادگان به سوی آنان آمدند (۱۳) آنگاه که دو نفر به سوی آنان فرستادیم، پس آنها را تکذیب کردند، پس با نفر سوم آنان را تقویت کردیم، پس گفتند: همانا ما به سوی شما فرستاده شده ایم (۱۴) (اهل شهر) گفتند: شما جز بشری همانند ما نیستید و خدای رحمان چیزی نفرستاده است، شما چیزی جز دروغ نمی گویید (۱۵) گفتند: پروردگار ما می داند که ما محققا به سوی شما فرستاده شده ایم (۱۶) و بر عهده ما چیزی جز پیام رسانی روشن نیست (۱۷) گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم. اگر دست برندارید، البته شما را سنگسار خواهیم کرد و از ما به شما شکنجه ای دردناک خواهد رسید (۱۸) گفتند: فال بد شما با خود شماست. آیا اگر پندتان دهند (فال بد می زنید؟) بلکه شما قومی تجاوز کار هستید (۱۹)

۱. «فعززنا» تقویت کردیم، پشتیبان قرار دادیم. این کلمه از «عزز» مشتق شده است، که «عزت» هم از آن است. عزت حالتی است که شخص به خاطر داشتن توانایی های لازم مغلوب دیگران نمی شود. این واژه در اصل به معنای صلابت و شدت است.

۲. «ربنا یعلم» پروردگارمان می داند. این تعبیر از زبان عربی نوعی سوگند است.

۳. «تطیرتا» فال بد زدیم، شگون بد گرفتیم. «تطیر» به معنای فال بد زدن است، در مقابل «تفأل» که به معنای فال خوب زدن است. «تطیر» از «طیر» به معنای پرندگان مشتق شده است. عربها بعضی از پرندگان مانند جغد و کلاغ را شوم می دانستند و با دیدن آنها به هنگام انجام کارهای مهم، فال بد می زدند و آن کار را نمی کردند. «طائر» هم که در این آیه آمده به معنای فال بد است.

۴. «أان ذکرتم» آیا اگر پندتان بدهند؟ آیا اگر تذکر داده شوید؟ استفهام انکاری است.

۵. «مسرفون» اسرافکاران، تجاوزگران، خارج شدگان از حد اعتدال.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر