شماره ۴ باب هدایت از جانب خداست کتاب توحید اصول کافی
فضیل بن یسار گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم مردم را به امر تشیع دعوت کنیم؟ فرمودند: «نه، اى فضیل! چون خدا خیر بنده اى را خواهد به فرشته اى فرمان دهد که گردنش بگیرد و او را خواه یا ناخواه در امر تشیع در آورد.» شرح : در روایات این باب دو مطلب محتاج به تذکر است: اول اینکه در روایت اول و دوم بود «بنده اى را که خدا گمراهیش را خواسته، و چون براى بنده اى بد خواهد» مقصود اراده و خواست اختیارى خداست نه اراده و خواست حتمى او چنانچه در احادیث باب گذشته توضیح داده شد. دوم منظور اصلى در این روایات این است که اهل تسنن و عامه را به مذهب تشیع دعوت نکنید، آنها را رها کنید و به خودشان واگذارید. در صورتی که آیات و اخبار بسیارى راجع به وجوب امر به معروف و نهى از منکر و ثواب هدایت و تعلیم مردم و دفع شبهات مخالفین وارد شده است، پس چگونه در این اخبار نهى از دعوت و تبلیغ مى کند ولى با اندکى دقت و تأمل پیداست که سیاق این روایات درباره اصرار و پافشارى در تبلیغ است به طورى که انسان بخواهد مردم حقیقة شیعة شوند و بحق گرایند، در صورتی که پیغمبر هم چنین وظیفه اى نداشت، آیات بسیارى که بعضى از آنها در این روایت ذکر شد در قرآن مجید است به این مضامین که اى پیغمبر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چند تو دلت مى سوزد و نمى توانى مردم را گمراه ببینى و در هدایت ایشان جانبازى مى کنى ولى بدانکه همه این مردم مسلمان نخواهند شد، ایشان را رها کن که بر تو جز ابلاغ چیزى نیست، خدا مردم را بهتر مى شناسد آنکه را شایسته مسلمانى داند، او را به سراغ تو مى فرستد. با چند جمله کوتاه تو دلش را روشن مى کند و آنکه چنین شایستگى ندارد، اگر چه از خویشان نزدیکت باشد، هر چه بگوئى و اندرز دهى، در دل سختش تأثیر نکند. پیداست وقتی که وظیفه رهبر دین این باشد وظیفه پیروانش به مراتب سهل تر و سبکتر است مخصوصاً با شدت تقیه در زمان ائمة علیه السلام که خود آنها را خانه نشین کرده بود، به مردم کارى نداشتند جز آنکه هر کس مسأله اى از توحید و معارف و فروع پرسد جوابش گویند و با روش مسالمت آمیز خود مذهب تشیع را باقى دارند. پس اصحاب و پیروان ایشان نباید کاسه داغتر از آش و دایه دلسوزتر از مادر شوند.