رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۴۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اللهم عجل لولیک الفرج» ثبت شده است

حدیث شماره ۴ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در بیماری ای که به وفاتش پایان یافت فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر کنید.» آن دو زن (حفصه و عایشه) به دنبال پدران خود (عمر و ابوبکر) فرستادند، چون نظر رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بر آنها افتاد، رو بگردانید و فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر کنید.» پس به دنبال على (علیه السلام) فرستادند، چون دیدارش به على افتاد، به او توجه کرد و با او سخن گفت. و چون على بیرون آمد، آن دو نفر (ابو بکر و عمر) را ملاقات کرد. به او گفتند: دوستت به تو چه گفت؟ فرمود: «برایم از هزار باب سخن گفت که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شود.»

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت هشتم

 

رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) جوابى به ایشان نداد و منتظر بود که از پروردگارش چه دستور برسد. تا آنکه جبرئیل (علیه السلام) این آیه را آورد: «بگو من براى پیغمبرى از شما مزدى جز دوستى خویشاوندان نمیخواهم (23 شوری)» و پیغمبر اموال ایشان را نپذیرفت: باز منافقان گفتند: خدا این را بر محمد نازل نکرده و او مقصودى جز بلند کردن بازوى پسر عمویش و تحمیل خاندان خود را بر ما ندارد، دیروز می گفت: «هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست،» و امروز می گوید: «بگو من براى پیغمبرى از شما مزدى جز دوستى نزدیکانم نمی خواهم.» سپس آیه خمس بر پیغمبر نازل گشت و باز آنها گفتند: مى خواهد اموال و غنیمت ما را به آنها بدهد.

سپس جبرئیل (علیه السلام) نزد آن حضرت آمد و گفت: اى محمد! وظیفه پیغمبریت را انجام دادى و عمرت به آخر رسید اکنون اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به على (علیه السلام) بسپار، زیرا من هرگز زمین را جز اینکه عالمی از سوی من در آن باشد رها نمی کنم تا به وسیله او اطاعت و ولایت من شناخته شود و حجتی باشد برای کسی که در فاصله مرگ پیامبری و بعثت پیامبری دیگر به دنیا می آید. پس پیغمبر اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به عنوان وصیت به على سپرد و او را به هزار کلمه و هزار باب وصیت فرمود که از هر کلمه و بابى هزار کلمه و باب گشوده می شد.»

 

شرح :

کلمه «حواریین» که لقب أصحاب مخصوص حضرت عیسى است از ماده «تحویر» مشتق است که به معنى سفید کردن است، بعضى گفته اند: ایشان لباسشوئى مى کردند و بعضى گفته اند، چونکه با پند و اندرزهاى حکیمانه خود، آلودگى گناه را از دلها مى شستند، ایشان را «حواریین» نامیدند.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت هفتم

 

و چون رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از حجة الوداع بازگشت، جبرئیل (علیه السلام) بر او نازل شد و گفت: «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند. (67 مائده)» پیامبر به مردم ندا داد و گرد آمدند و دستور داد تا خارهاى بوته هاى خار را تراشیدند (تا بتوان روى آنها نشست و ایستاد). سپس آن حضرت (صلى اللّه علیه و آله) فرمودند: «اى مردم ولى شما کیست؟ و چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟» گفتند: خدا و رسولش، پس فرمود: «هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن» تا سه بار این سخن را تکرار کردند..

پس خار نفاق در دل آن مردم افتاد و گفتند: خدا - جل ذکره - هرگز چنین امرى بر محمد نازل نکرده بلکه او می خواهد بازوى پسر عمویش را بلند کند (او را بر ما رئیس کند) چون پیامبر به مدینه وارد شد، انصار نزد او آمدند و گفتند: اى رسول خدا، خداى - جل ذکره – به ما احسان فرمود و از برکت تشریف فرمائى شما در میان ما، به ما شرافت بخشید و دوست ما را شاد و دشمن ما را سرکوب کرد. اما برای شما مهمانانی خواهد بود که (شاید) چیزی نیابی به آنها بدهی و دشمن شما را شماتت کند، ما دوست داریم که شما یک سوم اموال ما را قبول فرمائى تا اگر از مکه اشخاصى بر شما وارد شدند، براى عطاء به آنها چیزى داشته باشید.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت ششم

 

(آیاتى که متضمن فضیلت اهلبیت است از این قرار است:)

1- « همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است پاک و پاکیزه گرداند. (33 احزاب)»

2- خداى - عز ذکره - فرمود: « و بدانید هر چیزی را که به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید، یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و خویشان پیامبر... است. (41 انفال)»

3- و سپس فرمود: «و حق خویشاوندان را بپرداز (26 اسراء)» مقصود از خویشاوندان على (علیه السلام) است و حقّ آن حضرت وصیّتى بود که از برایش قرار داده شد با اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت.

4- و فرمود: «بگو هیچ پاداشی درباره آن (رسالتم) نمی خواهم جز دوستی درباره نزدیکانم (23 شوری)»

5- سپس فرمود: «و آنگاه که از (دختر) زنده به گور شده پرسیده شود که به کدامین گناه کشته شده است؟ (8و9 تکویر)» (خدا) مى فرماید درباره مودت و دوستى که فضیلت آن را بر شما نازل کردم از شما باز خواست می کنم و آن مودت خویشاوندان پیغمبر است که ایشان را به چه گناه کشتید؟

6- و باز خدا - جل ذکره - فرمود: «اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید، (43 نحل)» فرماید کتاب (خدا) همان ذکر است و اهلش آل محمد (علیهم السلام) هستند که خداى عزوجل مردم را به سؤال از ایشان امر کرده است، و مردم به سؤال از جهال و نادانان امر نشدند، و خداى عزوجل قرآن را ذکر نامیده، در آنجا که فرماید: «و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی، شاید اندیشه کنند. (44 نحل)» و نیز فرموده است:« و این مایه یادآوری تو و قوم تو است و به زودی سؤ ال خواهید شد. (44 زخرف)»

7- و خداى - عزوجل - فرمود: خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را فرمان برید (59 نساء)»

8- و فرمود: حال آنکه اگر آن را به خدا و «به پیامبر و صاحبان امر از خودعرضه مى‏داشتند، آنگاه اهل استنباط ایشان، به (مصلحت) آن پى مى‏بردند. (83 نساء)» پس مقصود از ارجاع امر، ارجاع امر مردم است به صاحبان امر از آنها که خدا مردم را به اطاعت از ایشان و رجوع به ایشان دستور داده است.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت پنجم

 

 و باز پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: «على آقاى مؤمنین است» و فرمود: «على ستون دین است» و فرمود: «این (على علیه السّلام) همان کس است که بعد از من مردم را در راه حق شمشیر مى‌زند.» و فرمود: «به هر جانب که على رود، حق همراه اوست.» و فرمود: «همانا من دو امر در میان شما می گذارم، اگر آنها را برگیرید، هرگز گمراه نشوید: 1- کتاب خداى عزوجل (قرآن) 2- اهل بیت و عترت من. اى مردم گوش کنید که من تبلیغ کردم، شما در قیامت سر حوض بر من وارد مى شوید و من از آنچه نسبت به ثقلین انجام داده اید از شما بازخواست می کنم، و ثقلین، کتاب خدا - جل ذکره - و أهل بیت من هستند، بر ایشان پیشى نگیرید که هلاک شوید، و به ایشان چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند.» بنابراین حجت (خدا براى مردم) با سخن پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) و قرآنی که خود مردم آن را می خوانند ثابت شد، زیرا پیغمبر همواره فضیلت اهلبیتش را به وسیله بیان القا می فرمود و به وسیله قرآن براى مردم روشن می ساخت....

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت چهارم

 

 تا آنکه این سوره (انشراح) نازل شد، پس بر آنها احتجاج کرد زمانی که از مرگ خود آگاه شد و گزارش آن را شنید، و خداى - جل ذکره - فرمود: «چون فراغ یافتى در عبادت کوش (نصب کن) و به سوى پروردگارت راغب شو (7 و 8 انشراح» مى فرماید: چون (از تبلیغ رسالت) فراغ یافتى پرچم و نشانه ات (یعنى على علیه السلام) را نصب کن و وصی ات را آشکار نما و فضل او را بی پرده و آشکارا بیان کن. پیامبر هم (در روز غدیر فضیلت على علیه السلام را آشکارا اعلام کرد) فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى او است، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار» تا سه مرتبه تکرار فرمود. و باز (در جنگ خیبر بعد از آنکه چند تن را پرچمدار کرد و نتوانستند فتح کنند) فرمود: «همانا مردى را اعزام کنم که او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را، او فرار کننده نیست.» - با این جمله پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) کنایه می زند به کسی که (از در قلعه خیبر) برگشت، او اصحابش را ترسو مى شمرد و اصحابش او را....

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت سوم

 

تا آنکه خداى - جل ذکره – به او امر فرستاد که فضیلت وصی ات را آشکار کن، پیامبر عرض کرد: پرودگارا! عرب مردمى خشنن هستد، در میان ایشان کتابى نبوده و براى آنها پیامبرى مبعوث نگشته و به فضیلت و شرف پیامبران آگاه نیستند، اگر من فضلیت اهل بیتم را به آنها بگویم، ایمان نمى آورند، پس خداى جل ذکره - فرمود: « و بر آنان اندوه مخور (127 نحل)» «و بگو سلام بر شما، بزودى خواهند دانست (89 زخرف)» پس پیامبر از فضیلت وصیش سخن گفت و در دلهای آنان نفاق افتاد. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) آن نفاق و آنچه را می گفتند دانست، خداى - جل ذکره - فرمود: اى محمد! «محققاً ما مى دانیم که تو سینه ات از آنچه مى گویند تنگ مى شود. (97 حجر)» «ایشان تو را تکذیب نمى کنند بلکه ستمگران آیات خدا را انکار مى کنند. (33 انعام)» ولی آنان بدون آنکه دلیلى داشته باشند، انکار مى کنند. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) ایشان را الفت مى داد و بعضى را یاور بعضى دیگر مى ساخت و همیشه چیزى از فضیلت وصی خود را به آنها گوشزد مى کرد...

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت دوم

خدای تعالى می فرماید: «به تحقیق که ما رسولانى (پیش از تو) فرستادیم و به همراه ایشان کتاب و میزان (قانون عدالت) نازل کردیم. (25 حدید)» (در قرآن صدر آیه چنین است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات) کتاب همان اسم اکبر است، و از آنچه به نام کتاب معروف است: تورات و انجیل و فرقان (قرآن) است، ولى در آن کتاب، (که همراه اوصیاء است) کتاب نوح (علیه السلام) و کتاب صالح و شعیب و ابراهیم (علیه السلام) هم هست که خداى عزوجل خبر مى دهد «همانا این در صحف نخستین است، یعنى صحف ابراهیم و موسی (18 و 19 اعلی)» پس (اگر کتاب منحصر به تورات و انجیل و قرآن است،) صحف ابراهیم کجاست! همانا صحف ابراهیم، اسم اکبر است و صحف موسى هم اسم اکبر است: (که باید پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به على (علیه السلام) سپارد) پس همیشه وصیت نسبت به عالمى پس از عالم دیگر جریان داشت، تا آن را به محمد (صلى اللّه علیه و آله) رسانیدند، و چون خداى عزوجل محمد (صلى اللّه علیه و آله) را مبعوث کرد، مستحفظین پسین به او اسلام آوردند و بنى اسرائیل تکذیبش نمودند، او به سوى خداى عزوجل دعوت کرد و در راهش جهاد نمود.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

 قسمت اول

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «موسى (علیه السلام) به یوشع بن نون وصیت (وصی) کرد و یوشع بن نون به فرزندان هارون وصیت کرد و به فرزندان خودش و فرزندان موسى وصیت نکرد، همانا خدای تعالى صاحب اختیار است، هر که را خواهد و از هر خاندانى که خواهد اختیار کند، و موسى و یوشع مردم را به وجود مسیح (علیه السلام) مژده دادند و چون خداى عزوجل مسیح را مبعوث ساخت، مسیح به مردم گفت، همانا پس از من پیغمبرى که نامش احمد و اولاد اسماعیل است، خواهد آمد که مرا و شما را تصدیق می کند (به نبوت من و پیروى شما باور دارد) و حجت و عذر من و شما را مى آورد مانند من و شما احتجاج می کند (قول به الوهیت مرا از من و شما نفى می کند) و امر وصیت پس از عیسى در حواریین مستحفظ جارى گشت و از این جهت خدا ایشان را مستحفظ نامید که نگهدارى اسم اکبر به ایشان واگذار شد و  آن کتابى است که با آن هرچیزى دانسته شود کتابى که با همۀ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) بوده است...

حدیث شماره ۲ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابوحمزه ثمالى گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمود چون محمد (صلى الله علیه و آله) وظیفه نبوت خود را انجام داد و عمرش به پایان رسید، خدای تعالى به او وحى کرد اى محمد! نبوتت را گذرانیدى و عمرت به آخر رسید اکنون آن دانشى که نزد تو است و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت، در میان اهل بیت خویش، در نزد على بن ابى‏طالب (علیه السلام) بسپار، زیرا من هرگز علم و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را از نسل و ذریه تو قطع نکنم، چنانکه از ذریه هاى پیغمبران قطع نکردم.

 

شرح:

مجلسى (ره) گوید مقصود از علم، علومى است که خدای تعالى به آن حضرت وحى نموده بود و ایمان تصدیق به آنها و اطاعت و انقیاد است و اشاره دارد به آیه شریفه «وقال الذین اوتوا العلم و الایمان» و مراد به اسم اکبر، اسم اعظم است یا قرآنى و سائر کتب آسمانى و مقصود از میراث علم، جفر ابیض است؛ یا خلافت کبراى الهیه و یا اخلاق خدایى را دارا بودن. مراد به آثار علم نبوت تمام علوم پیغمبر است تا تأکید سابق باشد - و مرحوم مجلسى وجوه دیگرى هم بیان می کند.

حدیث شماره ۱ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت دوم

شرح :

علامه مجلسى (ره) راجع به زنی که رشته هایش را پنبه میک رد، از مجمع البیان نقل می کند که زنى بود در قریش بنام «ریطه» که به حماقت و خرافت مشهور بود، خودش با کنیزانش از صبح تا ظهر پنبه ها را می ریسیدند و بعد از ظهر به کنیزانش دستور می داد همه را واتابند و پنبه کنند - انتهى - و اما راجع به جمله «أن تکون ائمة هى از کى من ائمتکم» که امام فرمود، این جمله در قرآن کریم به این صورتست: «أن تکون امة هى أربى من امة» مجلسى (ره) گوید: شاید بنا براین تأویل جمله «ان تکون..» مفعول له براى تتخذون باشد، به این معنى که: پیمان شکنى را در دل می گیرند تا پیشوایان گمراهى بهتر و پاکتر از پیشوایان شما که پیشوایان هدایتند بوده باشند و یا مقصود این است که: پیمان شکنى را در دل می گیرند، زیرا نمى خواهند که پیشوایان حق بهتر و پاکتر از پیشوایان گمراه شما باشند. و ظاهر این است که قرائت أئمه به همین صورت است که امام فرمود: و ممکن است توجیه شود که «أربى» به معنى «ازکى» است و «امة» ه بمعنى «ائمه» است، ولى این توجیه بعید است - پایان کلام مجلسى. 

از اینجا مرحوم کلینى (قده) دوازده باب منعقد مى کند که در آنها احادیث و روایاتى را که متضمن اشاره یا تصریح بر امامت ائمه دوازده گانه است به ترتیب ذکر مى کند.

 

حدیث شماره ۱ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت اول

زید بن جهم هلالى گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «چون امر ولایت على بن ابیطالب (علیه السلام) نازل شد، پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود به لقب «امیرالمؤمنین» به على (علیه السلام) سلام کنید. اى زید از جمله تأکیداتى که خدا در آن روز بر آن دو نفر (ابوبکر و عمر) نمود، این سخن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) بود که به آنها فرمودند: «برخیزید و بعنوان «امیرالمؤمنین» به على سلام کنید.» آن دو نفر گفتند اى رسول خدا این امر از جانب خدا است یا از جانب رسولش؟ رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) به آنها فرمودند: «از جانب خدا و رسول اوست.» پس خداى عزوجل این آیه نازل فرمود: «و سوگندهایتان را پس از محکم کردنش نشکنید در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده‏ اید، خداوند از آنچه انجام می‏دهید آگاه است. (۹۱ نحل)» مقصود فرمایش رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) است به آنها و سخن آنها که گفتند این امر از جانب خداست یا رسولش؟ «و چون آن زن مباشید که رشته خود را پس از تابیدن، پنبه می کرد و پراکنده مى ساخت، تا سوگندهایتان را وسیله خیانت قرار دهید برای آنکه (۹۲ نحل)» ائمه اى پاکتر از ائمه شما هستند.» زید گوید عرض کردم ائمه فرمودید؟ فرمودند: «آرى به خدا ائمه است» عرض کردم ما «أربى» قرائت می کنیم، فرمودند: «أربى چیست؟» و با دست اشاره کرد و آن را افکند - ««جز این نیست که خدا شما را به وسیله آن آزمایش می کند. (۹۲ نحل)» یعنى به وسیله على (علیه السلام) «و روز قیامت آنچه را در آن اختلاف داشتید برای شما روشن می سازد. و اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد، ولی خدا هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را بخواهد هدایت می کند، و شما از آنچه انجام می دادید بازپرسی خواهید شد. سوگندهای خود را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامهای ثابت، متزلزل گردد. (۹۲ الی ۹۴ نحل)» یعنى پس از سخن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) درباره على (علیه السلام) « و بخاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا آثار سوء آنرا بچشید. (۹۴ نحل)» مقصود از راه خدا على (علیه السلام) است « و برای شما عذاب عظیم خواهد بود. (۹۴ نحل)»

حدیث شماره 7 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم مردى از طایفه مختاریه مرا دید و عقیده داشت‏ که محمد بن حنفیه امام است. امام باقر (علیه السلام) در خشم شد و فرمودند: «چیزى به او نگفتى؟» عرض کردم نه، بخدا، ندانستم چه بگویم. فرمودند: «چرا به او نگفتى. همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على و حسن و حسین (علیهم السلام) وصیت کرد و چون على (علیه السلام) خواست درگذرد، به حسن و حسین وصیت کرد، و اگر وصیتش را از آنها باز مى‏داشت- در صورتى که او چنین کارى نمی کرد- آنها می گفتند: ما هم مانند تو وصى هستیم، و امام حسن به امام حسین (علیهماالسلام) وصیت نمود و اگر از او باز می داشت- در صورتى که او چنین کارى نمی کرد- حسین (علیه السلام) به او می گفت: من هم مانند تو از طرف پیغمبر و پدرم وصى هستم، خداى عزوجل فرماید:  «خویشاوندان نسبت به یکدیگر سزاوارترند. (۶ احزاب)» این آیه درباره ما و پسران ماست.»

حدیث شماره ۶ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

«سپس وفات على (علیه السلام) فرارسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: «فرزندان عزیزم! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود که سنتى از یعقوب در من قرار دهد. یعقوب دوازده پسر داشت، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى کرد، آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفى می کنم، همانا این دو، پسران رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) حسن و حسین (علیهما السلام) هستندپس بشنوید از ایشان و ایشان را اجابت کنید، و امر ایشان را اطاعت نمایید، و یارى کنید ایشان را؛ زیرا که من ایشان را امین داشتم بر آنچه رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا بر آن امین داشته از خلق و احکام و دین خود که آن را براى خویش پسندیده.» پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت، آنچه را که براى على از جانب پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان) و هیچ یک از آن دو بر دیگرى برترى نداشت، جز به واسطه بزرگسالیش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن (علیهما السلام) مى‏آمد، در آن مجلس سخن نمیگفت تا برمیخاست.

سپس وفات حسن (علیه السلام) فرارسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) را طلبید و مکتوبى پیچیده و وصیتى آشکار به او سپرد و على بن الحسین (علیه السلام) بیمارى از نظر معده داشت که در حال احتضارش میدیدند، پس فاطمه آن مکتوب را بعلى بن الحسین داد، سپس بخدا آن مکتوب به ما رسید.»

حدیث شماره ۶ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

پس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دست على (علیه السلام )را گرفت و فرمودند: «اى مردم: خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند (از دار فانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کنم، من مسئولیت دارم و شما هم مسئولیت دارید، اکنون شما چه می گوئید؟» آنها گفتند: گواهى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیرخواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى، خدا بهترین پاداش پیامبران را به تو دهد. پیامبر سه مرتبه فرمودند: «خدایا شاهد باش»، سپس فرمود: «اى گروه مسلمین؛ این (شخصى که روى دست من و نامش على بن ابى طالب علیه السلام است) ولى شماست پس از من، شما که حاضرید به غائبین برسانید.»

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «به خدا که على (علیه السلام) امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى که براى خود پسندیده بود. سپس وفات رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرا رسید، آن حضرت على (علیه السلام) را طلبید و به او فرمود: «اى على من می خواهم آنچه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده، تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است که براى خود پسندیده.»- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «به خدا اى زیاد هیچ کس را در اینها شریک على نساخت»-.

حدیث شماره 6 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

ابى الجارود گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکى را رها کردند.» عرض کردم قربانت گردم آنها را براى من نام می برید؟ فرمودند: «نماز؛ و مردم نمی دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و گفت: اى محمد (صلی الله علیه و آله) آنان را از اوقات نمازشان آگاه کن. سپس زکات نازل شد و جبرئیل گفت: اى محمد  آنان را از زکاتشان آگاه کن چنان که از نمازشان آگاه کردی. سپس روزه نازل شد. چون روز عاشورا مى‏آمد، پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) افرادی را به روستاهای اطرافش می فرستاد تا آن روز را روزه بگیرند. سپس ( وجوب روزه) ماه رمضان، میان شعبان و شوال نازل شد. سپس حجّ نازل شد و جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و گفت: آنان را از حجّتشان آگاه کن چنان که از نماز و زکات و روزه آگاهشان کردی. سپس ولایت نازل شد. و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه «امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم. (3 مائده)» را نازل کرد، و کامل شدن دین به سبب ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام) بود. پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در آنجا فرمود: «امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده‏اند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم، هریک چیزی می گویند- پیامبر فرمود: من این مطلب را بدون اینکه به زبان آورم در دلم می گفتم- تا آنکه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم، عذابم خواهد کرد، و این آیه نازل شد «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه میدارد. و خداوند مردم کافر را هدایت نمی کند (67 مائده)»»

 

امتحان انسان با مال

در این آیات یکی از وجوه مراقبت بر اعمال انسان را ذکر می کند و آن مسئله امتحان است. البته امتحان خدا انواع گوناگونی دارد، ولی در این آیات نوع خاصی از آن مطرح است و آن، امتحان به وسیله مال است که گاهی با دادن مال و نعمت و گاهی با فقر و فلاکت صورت می گیرد. می فرماید: هرگاه انسان را پروردگارش از روی امتحان گرامی بدارد و پی در پی به او نعمت بدهد، می‌گوید پروردگارم مرا گرامی داشت و اگر از روی امتحان روزی او را تنگ بگیرد، می‌گوید پروردگارم مرا خوار کرد. انسان در اینجا شامل کسانی می شود که از آموزه های پیامبران و معارف الهی دورند که ممکن است کافر و مشرک باشد، ولی خدا را باور کند و یا مومن ضعیف الایمان باشد. به هر حال او کسی است که خدا را قبول دارد ولی به درک درستی از حقیقت توحید نرسیده است و در گمراهی و حیرت به سر می برد. چنین تصوری از نظر معارف الهی پنداری باطل است. این فرضیه که هرکس مال و ثروت دارد خدا به او کرامت داده و از او خوشش می آید و هر کسی که فقیر است خدا او را خوار کرده همان عقیده دشمنان پیامبر است که ثروتمند بودن خود را نشانه عنایت خدا به آنها و فقیر بودن مومنان را علامت توجه نکردن خدا آنها قلمداد می‌کردند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ﴿۱۵﴾ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾ کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿۱۷﴾ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۱۸﴾ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَمًّا ﴿۱۹﴾ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾

اما انسان هنگامی که پروردگارش او را امتحان کند و گرامی بدارد و نعمتش دهد، می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت. (۱۵) و اما وقتی او را امتحان کند و روزیش را بر او تنگ گیرد، می گوید: پروردگارم مرا خوار کرد. (۱۶) چنین نیست، بلکه شما یتیمان را گرامی نمی دارید. (۱۷) و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند ترغیب نمی کنید. (۱۸) و میراث را (از طریق مشروع و نامشروع) به تمامی می خورید. (۱۹) و مال و ثروت را بسیار دوست می دارید. (۲۰)

۱. «ابتلیه» او را آزمایش کرد. از ریشه «بلو» به معنای امتحان

۲.«نعمه» پیاپی به او نعمت داد. از باب تفعیل به معنای کثرت و تکرار.

۳.«فقدر» تنگ گرفت، به ضیق انداخت.

۴.«لا تحاضون» همدیگر را بر نمی انگیزید. از ریشه «حضض» به معنای واداشتن و تشویق کردن.

۵.«التُراث» مال ارث، میراث.

۶.«جما» فراوان، بسیار.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

نافرمانی قوم ثمود

قوم ثمود در شمال جزیره العرب میان یثرب و شام زندگی می کردند و پیامبرشان صالح بود. آنها هم از تمدن خوبی برخوردار بودند و شهری آباد داشتند. در آیه مورد بحث، از آنها چنین یاد شده که آنها در آن وادی تخته سنگ ها و صخره ها را می‌بریدند. منظور این است که از آن ها خانه می ساختند. قوم ثمود خدا را نافرمانی کردند و از زدی عنادی که بل صالح داشتتد، ناقه او را پی کردند. صالح طبق فرمان خدا به آنها گفته بود که اگر به این شتر آسیب برسانید، عذاب نزدیکی شما را فرا میگیرد. عذاب الهی فرا رسید و همگی به هلاکت رسیدند و صالح و کسانی که ایمان آورده بودند نجات پیدا کردند.

گردن‌کشی فرعون

 فرعون «ذی الاوتاد» یعنی صاحب میخ ها. شاید این تعبیر اشاره به اهرام مصر باشد که مانند میخ بر زمین کوبیده شده اند و یا از آن جهت باشد که هرگاه فرعون می خواست کسی را اعدام کنند دستور می داد دست و پای او را با میخ به چوب می کوبیدند. فرعون و سران دربار او گردنکشی کردند و به خدا ایمان نیاوردند زیرا آنها در عیش و نوش و لذت های دنیایی فرو رفته بودند و ایمان به خدای موسی را مانع شهوترانی ها و عشرت های خود می دیدند.

خداوند همواره در کمین ستمگران است

 قرآن کریم در آیات مورد بحث برای هر سه تن از این ستمگران تاریخ، دو صفت ذکر می کند که هر سه در آن مشترک بودند یکی طغیان در شهر هاست و دیگری فساد بسیار. اساساً خاصیت استکبار و استبداد، طغیان گری و فساد است اما بشنوید که خداوند با آنها چه می کند. تازیانه عذاب خود را بر سر آن ها فرو می کوبد و با عذاب های مرگبار، آنها را در همین دنیا کیفر می دهد. این همه از آنجا ناشی می شود که خداوند همواره در کمین ستمگران است: «ان ربک لباالمرصاد». تعبیر تکان دهنده ای است، ستمگران و مفسدان باید بدانند که خداوند مراقب اعمال آنهاست و در موقع خود آنها را به شدت مواخذه می کند و این یک سنت تخلف ناپذیر الهی در تاریخ بشری است.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره 5 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) نشسته بودم که مردى به آن حضرت عرض کرد مرا از ولایت على (علیه السلام) خبر ده، که آن از جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر؟ حضرت خشمگین شد و فرمودند: «واى بر تو! رسول خدا، از خدا بیش از آن می ترسید که آنچه را که خدا او را به آن امر نفرموده بود بگوید، بلکه ولایت على را خدا واجب ساخت. چنان که نماز و زکات و روزه و حج را واجب ساخت.»