رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۴۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اللهم عجل لولیک الفرج» ثبت شده است

حدیث شماره 3 باب حکایت سلاح رسول خدا (صلی االه علیه و آله)، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است کتاب حجت اصول کافی

صفوان از قول حضرت رضا (علیه السلام) گوید که امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «همانا حکایت سلاح در خاندان ما، حکایت تابوت در بنى اسرائیل است، هر کجا تابوت دور میزد، نبوت عطا می شد و در میان ما هر کجا سلاح دور زند، امر (امامت) آنجاست.» عرض کردم سلاح از علم جدا می شود؟ (ممکن است سلاح به دست کسى افتد که علم امامت نداشته باشد؟) فرمودند: «نه.»

حدیث شماره 2 باب حکایت سلاح رسول خدا (صلی االه علیه و آله)، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «داستان سلاح در خاندان ما همچون داستان تابوت در بنى اسرائیل است، هر کجا تابوت دور میزد مُلک (نبوت) در پى آن بود و در میان ما هر کجا سلاح دور زند، علم امامت دنبالش باشد.»

حدیث شماره1 باب حکایت سلاح رسول خدا (صلی االه علیه و آله)، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «همانا داستان سلاح در خاندان ما، مانند داستان تابوت است در بنى اسرائیل؛ تابوت بر در هر خاندانى از بنى اسرائیل که پیدا مى‏ گشت، نبوت به آنها داده میشد، و از ما هرکه سلاح به او رسیده، امامت به او داده شده است.»

حدیث شماره 9 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

ابان عثمان از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمودند: چون وفات رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرارسید، عباس بن عبد المطلب و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را طلب کردند. آن گاه به عباس فرمودند: «عموى محمد! قبول مى ‏کنى که ارث محمد را ببرى و قرضش را بپردازى و به وعده‏ هایش وفا کنى؟» او نپذیرفت و گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم قربانت، من پیرمردم، عیالم بسیار و مالم اندک است و تو در سخاوت با باد مسابقه گذاشته‏ اى چه کسى طاقت وصایت تو را دارد؟ حضرت اندکى سر پائین انداختند و سپس فرمودند: «عباس مىی پذیرى که ارث محمد را ببرى و قرضش را ادا کنى و وعده‏ هایش را عملى کنى؟» عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت پیر مردى عیالمند و نادارم و تو با باد مسابقه دارى. حضرت فرمودند: «همانا این وصیت به کسى می ‏سپارم که شایسته دریافت آن است.» سپس فرمودند: «اى على! اى برادر محمد! قبول دارى که وعده‏ هاى محمد را عمل کنى و قرضش را بپردازى و میراثش را بگیرى؟» (در کیفیت سؤال حضرت از این دو نفر نکته ‏اى لطیف است که در خطاب به عباس اولا گرفتن میراث را مى ‏فرماید و نسبت به على (علیه السلام) قرض و وعده را مقدم می دارد تا تلویحا اشاره به طرز فکر آن دو نفر نموده باشد) على عرض کرد: «آرى پدر و مادرم به قربانت، این ها به گردن من و برای من» على (علیه السلام) فرمودند: «من به پیامبر نظر می ‏کردم، دیدم انگشتر خویش از انگشت بیرون کرد و فرمودند: «تا من زنده ‏ام این انگشتر به دست کن.» چون در انگشتم نهادم، به آن نظر کردم و آرزو بردم که از تمام ترکه (ارث) آن حضرت همین انگشتر را داشته باشم.» سپس پیامبر آواز داد، اى بلال! آن کلاه خود و زره و پرچم و پیراهن و ذوالفقار و عمامه سحاب و جامه (عبا) برد و شال ابرقه (کمربند) و عصا را بیاور، على (علیه السلام) فرماید: «من تا آن ساعت آن کمربند را ندیده بودم، آن گاه تکّه لباسی آوردند که چشم ها را خیره می کرد و معلوم شد که از کمربندهاى بهشتى است.» پیامبر فرمودند: «اى على، جبرئیل این را برایم آورد و گفت اى محمد این را در حلقه ‏هاى زره بگذار و در جاى کمربند به کمر ببند.» سپس دو جفت نعلین عربى طلبید که یکى وصله داشت و دیگرى بى ‏وصله بود و دو پیراهن خواست یکى پیراهنى که با آن به معراج رفته بود و دیگر پیراهنى که با آن به جنگ احد رفته بود و سه کلاه را طلب کرد، کلاه مسافرت و کلاه روز عید فطر و قربان و روزهاى جمعه و کلاهى که به سر می گذاشت و با اصحابش مجلس مى‏ کرد. سپس فرمودند: «اى بلال دو استر: شهباء و دلدل و دو شتر: عضباء، و قصوى و دو اسب: جناح و حیزوم را بیاور؛ جناح اسبى بود که به در مسجد براى حوائج پیامبر (صلّى اللّه علیه و اله) بسته بود و هرکس را دنبال کارى می فرستاد بر آن سوار می ‌کرد و وى را در انجام کار رسول خدا می تاخت و حیزوم اسبى بود که پیامبر به او مى‏ فرمود: «پیش برو اى خیزوم» و الاغى را که عفیر نام داشت آورد. پیامبر فرمودند: «تا من زنده ‏ام، اینها را دریافت کن.» امیر المؤمنین (علیه السلام) گوید: «نخستین چارپائى که مرد، همان عفیر بود، ساعتى که پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) درگذشت، افسارش را پاره کرد و می تاخت تا در محله قبا بر سر چاه بنى خطمه رسید، خود را در آن افکند و همان چاه گورش گشت.» و روایت شده که امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «این الاغ با پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) به سخن درآمد و گفت پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتى بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشیده و فرموده از پشت این الاغ، الاغى آید که سید پیغمبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد.»

 

حدیث شماره 8 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

عمر بن ابان گوید از امام صادق (علیه السلام) از آنچه مردم می گفتند که نامه ای مهرشده به امّ سلمه سپرده شده، پرسیدم. امام فرمودند: «چون پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) درگذشت، علمش و سلاحش و هر آن‌چه آنجا بود(از مواریث انبیاء)، به على (علیه السلام) به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین (علیهما السلام) رسید.» عرض کردم سپس به على بن حسین (علیهما السلام) و پس از او به پسرش و سپس به شما رسید؟ فرمودند: «آرى.»

حدیث شماره 7 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

حمران گوید از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم درباره آنچه مردم صحبت می کردند، که نامه مهرشده ای به امّ سلمه داده شده، پرسیدم؛ امام (علیه السلام) فرمودند: «چون پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) درگذشت. علمش و سلاحش و هر چه نزد او بود (از نشانه ‏هاى امامت) به على (علیه السلام) به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین (علیهما السلام) رسید و چون نگران شدیم که گرفتار شویم (و در داستان کربلا آن اسلحه به دست دشمن افتد  امام حسین (علیه السلام)) آن را به ام سلمه سپردند. سپس على بن الحسین (علیهما السلام) آن را بازگرفت.» من عرض کردم آرى چنین‏ است، سپس به پدرتان رسید و پس از وى به شما رسید؟ فرمودند: «بلى.»

حدیث شماره 6 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

موسى بن جعفر (علیهما السلام) فرمودند: «اسلحه نزد ما نهاده شده و از آسیب محفوظ است، اگر نزد بدترین مخلوق خدا گذارند، بهترین ایشان شود. پدرم به من خبر داد که چون با زن ثقفی خویش عروسى کرد، اطاقى را که اسلحه را در شکاف دیوار آن پنهان کرده بود، براى عروسى زینت کرده بودند، بامداد شب عروسی، چشمش به دیوار افتاد، در محل شکاف جاى پانزده میخ دید (که برای آیختن پرده ها کوبیده بودند) و نگران شد، به عروس فرمودند از اطاق بیرون رو که مى ‏خواهم غلامان را براى کارى بخوانم پس شکاف را بررسى کرد و دید سر میخ ها از طرف شمشیر برگشته و به آن برخورد نکرده است.» (نقل این داستان دلیل محفوظ بودن اسلحه از آسیب است.)

حدیث شماره 5 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

احمد بن ابى عبد اللَّه گوید از حضرت رضا (علیه السلام) پرسیدم که ذوالفقار شمشیر رسول خدا (صلّى‏ اللَّه علیه و آله) از کجا آمد؟ فرمودند: «جبرئیل (علیه السلام) آن را از آسمان آورد و زیور آن از نقره بود و آن نزد من است.»

حدیث شماره 4 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «پدرم زره ذات الفضول پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) را به تن کرد، به زمین کشیده شد، من آن را پوشیدم، از قامتم بلندتر بود.»

حدیث شماره 3 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در میان متاع (یا از جمله متاع خویش)، شمشیرى وا گذاشت، و همچنین زرهى، و نیز عصا و زین و استر شهباى خود (که سفیدى آن بر سیاهى غالب بود). که همه آنها به على بن ابى‏طالب (علیه السلام) به ارث رسید.»

 

شرح:

یعنى چون این اسلحه نشانه امامت و جانشینى آن حضرت بود، به او منتقل شد و اینها مانند دین و وصیت از ترکه خارج است.

حدیث شماره 2 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی

 

عبد الاعلى بن اعین گوید شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می ‏فرمود: «اسلحه پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نزد من است، کسى نسبت به آن با من نتواند نزاع کند (یعنى میراث مخصوص ماست یا آنکه خدا نگذارد کسى آن را به زور از ما برباید یا بودن آن را نزد ما انکار کند) همانا سلاح از آسیب محفوظ است، اگر به دست بدترین مخلوق خدا بیفتد بهترین ایشان شود.» سپس فرمودند: «این امر (امامت) در آخر به کسى رسد که چانه به سوى او کج شود (یعنى همه مطیع او شوند) و چون خواست خدا درباره او صورت گیرد، بیرون شود، مردم گویند این چه واقعه‏اى است،.خدا از برکت آن حضرت بر سر رعیتش دست رحمت نهد.» (تا عقلشان کامل شود)

حدیث شماره 1 باب آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) نزد ائمّه (علیهم السّلام) است کتاب حجت اصول کافی


سعید سمان گوید نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که دو مرد زیدى مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند آیا در میان شما امامى که اطاعتش واجب باشد هست؟ (و مقصودشان اثبات امامت زید بن على بن الحسین علیهما السلام بود) فرمودند: «نه» (امامى که مقصود شماست در میان ما نیست) آن دو نفر گفتند چند نفر از معتمدین‏ ما را از جانب تو خبر دادند که تو به آن فتوا مى‏دهى، و به آن اقرار و اعتقاد دارى و آن خبر دهندگان فلانی و فلانی هستند که نام می بریم و ایشان داراى تقوى و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند، پس حضرت غضبناک شدند و فرمودند: « من به آنها چنین دستورى نداده‏ام» چون آن دو نفر آثار غضب بر چهره امام (علیه السلام) دیدند، بیرون رفتند. حضرت به من فرمودند: «این دو نفر را می شناسى؟» عرض کردم آرى، اینها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیة می باشند و عقیده دارند که شمشیر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نزد عبد اللَّه بن حسن (حسن مثنی) است، فرمودند: «خدا لعنتشان کند، دروغ می گویند. به خدا که عبد اللَّه بن حسن آن را ندیده نه با یک چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آن را ندیده، جز اینکه ممکن است آن را نزد على بن حسین (علیهما السلام) دیده باشد، اگر راست می گویند، چه علامتى در دسته آن است؟ و چه نشانه و اثرى در لبه تیغ آن است؟ همانا شمشیر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نزد من است همانا پرچم و جوشن و زره و خود پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نزد من است، اگر راست می گویند، در زره پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) چه علامتى است؟ همانا پرچم ظفربخش پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نزد من است، همانا الواح موسى و عصاى او نزد من است، همانا انگشتر سلیمان بن داود، نزد من است و طشتى که موسى قربانى را در آن انجام می داد، نزد من است. همانا اسمى که نزد پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) بود و چون (در جبهه جنگ) آن را میان مسلمانان و کفار می گذاشت، چوبه تیرى از سوی کفار به مسلمین نمی رسید، نزد من است و من آن را می دانم. همانا آنچه را فرشتگان (از اسلحه براى پیغمبران سابق) آورده‏اند نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همانند داستان تابوت است در بنی اسراییل چنان بود که تابوت بر در هر خاندانی یافت می شد، نشانه اعطاء نبوت بود و هر که از ما که این سلاح به او منتقل شد، امامت به او رسید. همانا پدرم زره رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) را پوشید و دامنش اندکى به زمین می کشید و من هم پوشیدم و همچنین بود و قائم ما کسى است که چون آن را پوشد به اندازه قامتش باشد ان شاء اللَّه.»

 

شرح:

مرحوم مجلسى فرماید تابوت صندوقى بود براى تورات از چوب شمشاد و طلا کارى شده به حجم سه ذراع در دو زاع، چون موسى به جنگى مى رفت، تابوت را در لشکر مى بردند تا لشکریان آرامش دل یابند و فرار نکنند.

حدیث شماره 5 باب آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است کتاب حجت اصول کافی

مفضل بن عمر گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «میدانى پیراهن یوسف (علیه السلام) چه بود؟» عرض کردم: نه، فرمودند: «چون براى ابراهیم (علیه السلام) آتش افروختند، جبرئیل (علیه السلام) جامه‏ اى از جامه‏ هاى بهشت برایش آورد، او پوشید، و با آن جامه گرما و سرما به ابراهیم زیانى نمی رسانید چون مرگ ابراهیم در رسید، آن را در غلافى (بازوبندی) نهاد و به اسحاق (علیه السلام) آویخت و اسحاق آن را به یعقوب (علیه السلام) آویخت و چون یوسف (علیه السلام) متولد شد، آن را بر او آویخت و در بازوى او بود تا امرش به آنجا که بایست رسید (زمام حکومت مصر بدست گرفت) و چون یوسف آن را در مصر از غلاف بیرون آورد، یعقوب بوى خوش آن را دریافت‏ و همین است که گوید «من بوی یوسف را احساس ‍ می‏کنم اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید! (94 یوسف)» و آن همان پیراهنى بود که خدا از بهشت فرستاده بود.» عرض کردم: قربانت گردم آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمودند: «به اهلش رسید»، سپس فرمودند: «هر پیغمبرى که دانش یا چیز دیگرى را به ارث گذاشته به خاندان محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) رسیده است.»

حدیث شماره 4 باب آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است کتاب حجت اصول کافی

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «شبى بعد از نماز عشا امیر المؤمنین (علیه السلام) بیرون رفت و می فرمود: «همهمة همهمة (صداى مخصوصى است که در سینه بگردد و گرفتگى داشته باشد) و شب تاریک است، امام بر شما در آمده است، پیراهن آدم را پوشیده و انگشتر سلیمان و عصاى موسى (علیهم السلام) را در دست دارد.»»

حدیث شماره 3 باب آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «چون حضرت قائم (علیه السلام) در مکه قیام کند و خواهد متوجه کوفه شود منادیش فریاد کشد که، کسى خوردنى و آشامیدنى همراه خود بر ندارد. و سنگ حضرت موسى (علیه السلام) که به وزن یک بار شتر است با آن حضرت است. در هر منزلى که فرود آیند، چشمه آبى از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند و همان سنگ توشه آنهاست تا هنگامى که در نجف که در پشت کوفه است، فرود آیند.»

حدیث شماره 2 باب آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «الواح موسى (علیه السلام) و عصاى او نزد ماست و ما وارث پیغمبرانیم.»

حدیث شماره 1 باب آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «عصاى موسى از آن آدم (علیه السلام) بود که به شعیب رسید و سپس به موسى بن عمران رسید، آن عصا نزد ماست و اندکى پیش نزدم بود و مانند وقتى که از درختش جدا شده سبز است. و چون از او پرسیده شود به سخن آید، و براى قائم ما (عج الله تعالی فرجه الشریف) آماده است و با آن همان کار کند که موسى مى‌کرد و آن عصا هراس‌آور است و ساخته ‏هاى نیرنگى جادوگران را می بلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد. چون حمله کند، هر چه به نیرنگ ساخته ‏اند می بلعد و برایش دو شعبه باز شود که یکى در زمین و دیگرى در سقف باشد و میان آنها (میان دو فکش) چهل ذراع فاصله باشد و نیرنگ ساخته ‏ها را با زبانش می بلعد.» (چنانچه در زمان موسى (علیه السلام) جادوهاى جادوگران را بلعید.)

 حدیث شماره 3 باب آنچه از اسم اعظم خداوند به ائمّه علیهم السّلام عطا شده است کتاب حجت اصول کافی



حضرت ابوالحسن عسکرى (علیه السلام) مى فرمایند: «اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است، آصف یک حرف را داشت. و چون به زبان آورد، زمین میان او و شهر سبا ( در یمن) شکافته شد، او تخت بلقیس را به دست گرفت و به سلیمان رسانید، سپس زمین گشاده گشت و این عمل در کمتر از چشم بر هم زدنى انجام شد و نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم است و یک حرف نزد خداست که در علم غیب به خود اختصاص داده است.»

 حدیث شماره 2 باب آنچه از اسم اعظم خداوند به ائمّه علیهم السّلام عطا شده است کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «به عیسى بن مریم دو حرف عطا شده بود که با آنها کار می کرد و به موسى چهار حرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف عطا شده بود و خداى تعالى تمام این حروف را براى محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) جمع فرمود. همانا اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرف آن به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) عطا و یک حرف از او پنهان شد.»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

چَـــرخِ گردون، می گردد ...

و روز و شــب، در پیِ هــم می آیند!

 

مــن این روزها

به تــمام اهل زمیــن، ثابت میـکنم:

 

بــرای   انتقــام   آماده  ام

واعظ: استاد شجاعی

فایل صوتی

 اللهم عجل لولیک الفرج