رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۳۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

حدیث شماره 3 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

شهر بن حوشب گوید چون امام على (علیه السلام) (از مدینه) به کوفه رفت، کتابها و وصیتش را به ام سلمه سپرد و چون امام حسن (علیه السلام) به مدینه بازگشت، آنها را به او تحویل داد.

حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «چون وفات امیرالمؤمنین (صلوات اللَّه علیه) فرا رسید، به پسرش حسن (علیه السلام) فرمودند: «نزدیک من بیا تا آنچه را رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) با من به راز گفت، با تو به راز گویم، و آنچه را به من سپرد به تو سپارم.» سپس همین کار را کرد.»

حدیث شماره 1 باب اشاره و نص بر امامت امام حسن مجتبی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

سلیم بن قیس گوید من خود شاهد بودم زمانى که امیر المؤمنین (علیه السلام) به پسرش حسن (علیه السلام) وصیت مى‏فرمود، حسین (علیه السلام) و محمد (حنفیه) و سایر فرزنداش را با رؤساء شیعه و اهل‏ بیتش را گواه (شاهد) گرفت. سپس کتاب و سلاح امامت را به او تحویل داد و فرمود: «پسر عزیزم! رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) مرا امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتب و سلاحم را به تو بسپارم. چنان که پیامبر به من وصیت فرمود و کتب و سلاحش را به من سپرد و باز مرا امر کرد که به تو امر کنم، وقتی وفاتت فرا رسد، آنها را به برادرت حسین (علیه السلام) بسپارى.» سپس به پسرش حسین (علیه السلام) متوجه شد و فرمود: «و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به تو امر فرموده که آنها را به این پسرت بسپارى.» سپس دست على بن الحسین (علیهما السلام) را گرفت و فرمود: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به تو امر فرموده است که آنها را به پسرت محمد بن على (علیهما السلام) بسپارى و از جانب پیامبر و من به او سلام برسان.»

حدیث شماره 9 باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

یونس بن رباط گوید من و کامل تمار خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدیم، کامل به حضرت عرض کرد قربانت گردم، فلانی حدیثى روایت کرده است. فرمودند: «آن را نقل کن»، عرض کرد او گفت رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در روز وفاتش با على (علیه السلام) درباره هزار باب سخن گفت که از هریک، هزار باب دیگر گشوده می شود، که هزار هزار (یک میلیون) باب می شود. فرمودند: «آرى چنین بود»، عرض کردم جانم به فدایت، آن باب ها براى شیعیان و دوستان شما هم ظاهر شد؟ (از آن علوم آگاه گشتند؟) فرمودند: «اى کامل یک باب یا دو باب آن (از یک باب بیشتر و به دو باب نرسیده) ظاهر گشت.» عرض کردم قربانت، از فضل شما که هزار هزار (یک میلیون) باب  است، جز یک یا دو باب روایت نشده است؟ فرمودند: «توقع دارید که شما از فضل ما چه اندازه روایت کنید؟ شما از فضل ما جز یک ألف غیر متصل روایت نکنید.»

 

شرح‏:

گویا کامل از سخن امام صادق (علیه السلام) چنین فهمید که گفتار پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) با على (علیه السلام) در باره فضائل اهل بیت بوده است، آن حضرت هم طبق همین معنى جواب داد که فضائل اهل بیت به واسطه نقصان عقول بیشتر مردم از درک و فهم آن، نسبت به علوم دیگر کمتر منتشر شده است و آنچه منتشر شده و مردم می دانند، نسبت، یک و اند است به یک میلیون یا مانند نسبت یک ألف ناقص است به تمام حروف و کلمات. زیرا که حرف الف در میان حروف الفبا ساده و بسیط ترین آنهاست مخصوصا وقتى که به چیزى مانند نقطه یا حرف یا شکل دیگر متصل نشود. و ممکن است گفتار پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) به على (علیه السلام) علومى باشد که مورد احتیاج بشر است و از آن سؤال مى‏کنند و پاسخ می خواهند و معنى گشوده شدن هزار باب از هر باب این است که آن علوم قواعد کلى و قوانین جامعى بود که هزارها مصادیق و جزئیات دارد چنان که قواعد کلى هر علمى این امتیاز را دارد.

حدیث شماره 8 باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چون وفات رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) نزدیک شد، على (علیه السلام) نزدش آمد و سر درون برد (پیغمبر سر زیر روپوش کرد- سر على را در برگرفت‏) و فرمودند: «اى على! چون من مردم غسلم بده و کفنم پوش. سپس مرا بنشان و بپرس و بنویس.»

حدیث شماره 7 باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

فضیل گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم قربانت گردم، آیا آبى که میت را با آن غسل مى‏دهند، اندازه معینى دارد؟ فرمودند: «همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على (علیه السلام) فرمودند: «چون من مردم شش مشک از آب چاه غرس بکش و مرا غسل بده و کفن پوش و حنوط نما، و چون از غسل و کفنم فارغ شدى، اطراف کفنم را بگیر و مرا بنشان و سپس هر چه خواهى از من بپرس، به خدا که از هر چه پرسى پاسخت گویم.»»

حدیث شماره ۶ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

ابوبصیر گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «در گوشه دسته شمشیر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) دفترچه اى بود. به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم در آن دفترچه، چه نوشته بود؟ فرمودند: «حرف هایی بود که از هر حرفى هزار حرف گشوده مى‌شود.» ابو بصیر گوید، امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «از آن حرف‏ها تا این ساعت دو حرف بیرون نیامده است.» (براى مردم ظاهر نگشته است).

 

شرح:

ذوابة در لغت به معنى پیشانى و گیسو و بلندى هر چیز است، گاهى براى دسته شمشیر دو گوشه مانند دو گیسو مى‏ساختند، تا دست نلغزد و هم محفظه بعضى از اشیاء کوچک باشد.

حدیث شماره ۵ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على (علیه السلام) هزار حرف آموخت که از هر حرف هزار حرف دیگر باز می شد.»

حدیث شماره ۴ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در بیماری ای که به وفاتش پایان یافت فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر کنید.» آن دو زن (حفصه و عایشه) به دنبال پدران خود (عمر و ابوبکر) فرستادند، چون نظر رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بر آنها افتاد، رو بگردانید و فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر کنید.» پس به دنبال على (علیه السلام) فرستادند، چون دیدارش به على افتاد، به او توجه کرد و با او سخن گفت. و چون على بیرون آمد، آن دو نفر (ابو بکر و عمر) را ملاقات کرد. به او گفتند: دوستت به تو چه گفت؟ فرمود: «برایم از هزار باب سخن گفت که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شود.»

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت هشتم

 

رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) جوابى به ایشان نداد و منتظر بود که از پروردگارش چه دستور برسد. تا آنکه جبرئیل (علیه السلام) این آیه را آورد: «بگو من براى پیغمبرى از شما مزدى جز دوستى خویشاوندان نمیخواهم (23 شوری)» و پیغمبر اموال ایشان را نپذیرفت: باز منافقان گفتند: خدا این را بر محمد نازل نکرده و او مقصودى جز بلند کردن بازوى پسر عمویش و تحمیل خاندان خود را بر ما ندارد، دیروز می گفت: «هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست،» و امروز می گوید: «بگو من براى پیغمبرى از شما مزدى جز دوستى نزدیکانم نمی خواهم.» سپس آیه خمس بر پیغمبر نازل گشت و باز آنها گفتند: مى خواهد اموال و غنیمت ما را به آنها بدهد.

سپس جبرئیل (علیه السلام) نزد آن حضرت آمد و گفت: اى محمد! وظیفه پیغمبریت را انجام دادى و عمرت به آخر رسید اکنون اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به على (علیه السلام) بسپار، زیرا من هرگز زمین را جز اینکه عالمی از سوی من در آن باشد رها نمی کنم تا به وسیله او اطاعت و ولایت من شناخته شود و حجتی باشد برای کسی که در فاصله مرگ پیامبری و بعثت پیامبری دیگر به دنیا می آید. پس پیغمبر اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به عنوان وصیت به على سپرد و او را به هزار کلمه و هزار باب وصیت فرمود که از هر کلمه و بابى هزار کلمه و باب گشوده می شد.»

 

شرح :

کلمه «حواریین» که لقب أصحاب مخصوص حضرت عیسى است از ماده «تحویر» مشتق است که به معنى سفید کردن است، بعضى گفته اند: ایشان لباسشوئى مى کردند و بعضى گفته اند، چونکه با پند و اندرزهاى حکیمانه خود، آلودگى گناه را از دلها مى شستند، ایشان را «حواریین» نامیدند.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت هفتم

 

و چون رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از حجة الوداع بازگشت، جبرئیل (علیه السلام) بر او نازل شد و گفت: «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند. (67 مائده)» پیامبر به مردم ندا داد و گرد آمدند و دستور داد تا خارهاى بوته هاى خار را تراشیدند (تا بتوان روى آنها نشست و ایستاد). سپس آن حضرت (صلى اللّه علیه و آله) فرمودند: «اى مردم ولى شما کیست؟ و چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟» گفتند: خدا و رسولش، پس فرمود: «هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن» تا سه بار این سخن را تکرار کردند..

پس خار نفاق در دل آن مردم افتاد و گفتند: خدا - جل ذکره - هرگز چنین امرى بر محمد نازل نکرده بلکه او می خواهد بازوى پسر عمویش را بلند کند (او را بر ما رئیس کند) چون پیامبر به مدینه وارد شد، انصار نزد او آمدند و گفتند: اى رسول خدا، خداى - جل ذکره – به ما احسان فرمود و از برکت تشریف فرمائى شما در میان ما، به ما شرافت بخشید و دوست ما را شاد و دشمن ما را سرکوب کرد. اما برای شما مهمانانی خواهد بود که (شاید) چیزی نیابی به آنها بدهی و دشمن شما را شماتت کند، ما دوست داریم که شما یک سوم اموال ما را قبول فرمائى تا اگر از مکه اشخاصى بر شما وارد شدند، براى عطاء به آنها چیزى داشته باشید.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت ششم

 

(آیاتى که متضمن فضیلت اهلبیت است از این قرار است:)

1- « همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است پاک و پاکیزه گرداند. (33 احزاب)»

2- خداى - عز ذکره - فرمود: « و بدانید هر چیزی را که به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید، یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و خویشان پیامبر... است. (41 انفال)»

3- و سپس فرمود: «و حق خویشاوندان را بپرداز (26 اسراء)» مقصود از خویشاوندان على (علیه السلام) است و حقّ آن حضرت وصیّتى بود که از برایش قرار داده شد با اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت.

4- و فرمود: «بگو هیچ پاداشی درباره آن (رسالتم) نمی خواهم جز دوستی درباره نزدیکانم (23 شوری)»

5- سپس فرمود: «و آنگاه که از (دختر) زنده به گور شده پرسیده شود که به کدامین گناه کشته شده است؟ (8و9 تکویر)» (خدا) مى فرماید درباره مودت و دوستى که فضیلت آن را بر شما نازل کردم از شما باز خواست می کنم و آن مودت خویشاوندان پیغمبر است که ایشان را به چه گناه کشتید؟

6- و باز خدا - جل ذکره - فرمود: «اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید، (43 نحل)» فرماید کتاب (خدا) همان ذکر است و اهلش آل محمد (علیهم السلام) هستند که خداى عزوجل مردم را به سؤال از ایشان امر کرده است، و مردم به سؤال از جهال و نادانان امر نشدند، و خداى عزوجل قرآن را ذکر نامیده، در آنجا که فرماید: «و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی، شاید اندیشه کنند. (44 نحل)» و نیز فرموده است:« و این مایه یادآوری تو و قوم تو است و به زودی سؤ ال خواهید شد. (44 زخرف)»

7- و خداى - عزوجل - فرمود: خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را فرمان برید (59 نساء)»

8- و فرمود: حال آنکه اگر آن را به خدا و «به پیامبر و صاحبان امر از خودعرضه مى‏داشتند، آنگاه اهل استنباط ایشان، به (مصلحت) آن پى مى‏بردند. (83 نساء)» پس مقصود از ارجاع امر، ارجاع امر مردم است به صاحبان امر از آنها که خدا مردم را به اطاعت از ایشان و رجوع به ایشان دستور داده است.

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت چهارم

 

 تا آنکه این سوره (انشراح) نازل شد، پس بر آنها احتجاج کرد زمانی که از مرگ خود آگاه شد و گزارش آن را شنید، و خداى - جل ذکره - فرمود: «چون فراغ یافتى در عبادت کوش (نصب کن) و به سوى پروردگارت راغب شو (7 و 8 انشراح» مى فرماید: چون (از تبلیغ رسالت) فراغ یافتى پرچم و نشانه ات (یعنى على علیه السلام) را نصب کن و وصی ات را آشکار نما و فضل او را بی پرده و آشکارا بیان کن. پیامبر هم (در روز غدیر فضیلت على علیه السلام را آشکارا اعلام کرد) فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى او است، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار» تا سه مرتبه تکرار فرمود. و باز (در جنگ خیبر بعد از آنکه چند تن را پرچمدار کرد و نتوانستند فتح کنند) فرمود: «همانا مردى را اعزام کنم که او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را، او فرار کننده نیست.» - با این جمله پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) کنایه می زند به کسی که (از در قلعه خیبر) برگشت، او اصحابش را ترسو مى شمرد و اصحابش او را....

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت سوم

 

تا آنکه خداى - جل ذکره – به او امر فرستاد که فضیلت وصی ات را آشکار کن، پیامبر عرض کرد: پرودگارا! عرب مردمى خشنن هستد، در میان ایشان کتابى نبوده و براى آنها پیامبرى مبعوث نگشته و به فضیلت و شرف پیامبران آگاه نیستند، اگر من فضلیت اهل بیتم را به آنها بگویم، ایمان نمى آورند، پس خداى جل ذکره - فرمود: « و بر آنان اندوه مخور (127 نحل)» «و بگو سلام بر شما، بزودى خواهند دانست (89 زخرف)» پس پیامبر از فضیلت وصیش سخن گفت و در دلهای آنان نفاق افتاد. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) آن نفاق و آنچه را می گفتند دانست، خداى - جل ذکره - فرمود: اى محمد! «محققاً ما مى دانیم که تو سینه ات از آنچه مى گویند تنگ مى شود. (97 حجر)» «ایشان تو را تکذیب نمى کنند بلکه ستمگران آیات خدا را انکار مى کنند. (33 انعام)» ولی آنان بدون آنکه دلیلى داشته باشند، انکار مى کنند. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) ایشان را الفت مى داد و بعضى را یاور بعضى دیگر مى ساخت و همیشه چیزى از فضیلت وصی خود را به آنها گوشزد مى کرد...

حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 

 قسمت اول

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «موسى (علیه السلام) به یوشع بن نون وصیت (وصی) کرد و یوشع بن نون به فرزندان هارون وصیت کرد و به فرزندان خودش و فرزندان موسى وصیت نکرد، همانا خدای تعالى صاحب اختیار است، هر که را خواهد و از هر خاندانى که خواهد اختیار کند، و موسى و یوشع مردم را به وجود مسیح (علیه السلام) مژده دادند و چون خداى عزوجل مسیح را مبعوث ساخت، مسیح به مردم گفت، همانا پس از من پیغمبرى که نامش احمد و اولاد اسماعیل است، خواهد آمد که مرا و شما را تصدیق می کند (به نبوت من و پیروى شما باور دارد) و حجت و عذر من و شما را مى آورد مانند من و شما احتجاج می کند (قول به الوهیت مرا از من و شما نفى می کند) و امر وصیت پس از عیسى در حواریین مستحفظ جارى گشت و از این جهت خدا ایشان را مستحفظ نامید که نگهدارى اسم اکبر به ایشان واگذار شد و  آن کتابى است که با آن هرچیزى دانسته شود کتابى که با همۀ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) بوده است...

از اینجا مرحوم کلینى (قده) دوازده باب منعقد مى کند که در آنها احادیث و روایاتى را که متضمن اشاره یا تصریح بر امامت ائمه دوازده گانه است به ترتیب ذکر مى کند.

 

حدیث شماره ۱ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی

 قسمت اول

زید بن جهم هلالى گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «چون امر ولایت على بن ابیطالب (علیه السلام) نازل شد، پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود به لقب «امیرالمؤمنین» به على (علیه السلام) سلام کنید. اى زید از جمله تأکیداتى که خدا در آن روز بر آن دو نفر (ابوبکر و عمر) نمود، این سخن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) بود که به آنها فرمودند: «برخیزید و بعنوان «امیرالمؤمنین» به على سلام کنید.» آن دو نفر گفتند اى رسول خدا این امر از جانب خدا است یا از جانب رسولش؟ رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) به آنها فرمودند: «از جانب خدا و رسول اوست.» پس خداى عزوجل این آیه نازل فرمود: «و سوگندهایتان را پس از محکم کردنش نشکنید در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده‏ اید، خداوند از آنچه انجام می‏دهید آگاه است. (۹۱ نحل)» مقصود فرمایش رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) است به آنها و سخن آنها که گفتند این امر از جانب خداست یا رسولش؟ «و چون آن زن مباشید که رشته خود را پس از تابیدن، پنبه می کرد و پراکنده مى ساخت، تا سوگندهایتان را وسیله خیانت قرار دهید برای آنکه (۹۲ نحل)» ائمه اى پاکتر از ائمه شما هستند.» زید گوید عرض کردم ائمه فرمودید؟ فرمودند: «آرى به خدا ائمه است» عرض کردم ما «أربى» قرائت می کنیم، فرمودند: «أربى چیست؟» و با دست اشاره کرد و آن را افکند - ««جز این نیست که خدا شما را به وسیله آن آزمایش می کند. (۹۲ نحل)» یعنى به وسیله على (علیه السلام) «و روز قیامت آنچه را در آن اختلاف داشتید برای شما روشن می سازد. و اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد، ولی خدا هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را بخواهد هدایت می کند، و شما از آنچه انجام می دادید بازپرسی خواهید شد. سوگندهای خود را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامهای ثابت، متزلزل گردد. (۹۲ الی ۹۴ نحل)» یعنى پس از سخن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) درباره على (علیه السلام) « و بخاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا آثار سوء آنرا بچشید. (۹۴ نحل)» مقصود از راه خدا على (علیه السلام) است « و برای شما عذاب عظیم خواهد بود. (۹۴ نحل)»

حدیث شماره 7 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم مردى از طایفه مختاریه مرا دید و عقیده داشت‏ که محمد بن حنفیه امام است. امام باقر (علیه السلام) در خشم شد و فرمودند: «چیزى به او نگفتى؟» عرض کردم نه، بخدا، ندانستم چه بگویم. فرمودند: «چرا به او نگفتى. همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على و حسن و حسین (علیهم السلام) وصیت کرد و چون على (علیه السلام) خواست درگذرد، به حسن و حسین وصیت کرد، و اگر وصیتش را از آنها باز مى‏داشت- در صورتى که او چنین کارى نمی کرد- آنها می گفتند: ما هم مانند تو وصى هستیم، و امام حسن به امام حسین (علیهماالسلام) وصیت نمود و اگر از او باز می داشت- در صورتى که او چنین کارى نمی کرد- حسین (علیه السلام) به او می گفت: من هم مانند تو از طرف پیغمبر و پدرم وصى هستم، خداى عزوجل فرماید:  «خویشاوندان نسبت به یکدیگر سزاوارترند. (۶ احزاب)» این آیه درباره ما و پسران ماست.»

حدیث شماره ۶ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

«سپس وفات على (علیه السلام) فرارسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: «فرزندان عزیزم! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود که سنتى از یعقوب در من قرار دهد. یعقوب دوازده پسر داشت، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى کرد، آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفى می کنم، همانا این دو، پسران رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) حسن و حسین (علیهما السلام) هستندپس بشنوید از ایشان و ایشان را اجابت کنید، و امر ایشان را اطاعت نمایید، و یارى کنید ایشان را؛ زیرا که من ایشان را امین داشتم بر آنچه رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا بر آن امین داشته از خلق و احکام و دین خود که آن را براى خویش پسندیده.» پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت، آنچه را که براى على از جانب پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان) و هیچ یک از آن دو بر دیگرى برترى نداشت، جز به واسطه بزرگسالیش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن (علیهما السلام) مى‏آمد، در آن مجلس سخن نمیگفت تا برمیخاست.

سپس وفات حسن (علیه السلام) فرارسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) را طلبید و مکتوبى پیچیده و وصیتى آشکار به او سپرد و على بن الحسین (علیه السلام) بیمارى از نظر معده داشت که در حال احتضارش میدیدند، پس فاطمه آن مکتوب را بعلى بن الحسین داد، سپس بخدا آن مکتوب به ما رسید.»

حدیث شماره ۶ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

پس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دست على (علیه السلام )را گرفت و فرمودند: «اى مردم: خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند (از دار فانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کنم، من مسئولیت دارم و شما هم مسئولیت دارید، اکنون شما چه می گوئید؟» آنها گفتند: گواهى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیرخواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى، خدا بهترین پاداش پیامبران را به تو دهد. پیامبر سه مرتبه فرمودند: «خدایا شاهد باش»، سپس فرمود: «اى گروه مسلمین؛ این (شخصى که روى دست من و نامش على بن ابى طالب علیه السلام است) ولى شماست پس از من، شما که حاضرید به غائبین برسانید.»

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «به خدا که على (علیه السلام) امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى که براى خود پسندیده بود. سپس وفات رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرا رسید، آن حضرت على (علیه السلام) را طلبید و به او فرمود: «اى على من می خواهم آنچه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده، تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است که براى خود پسندیده.»- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «به خدا اى زیاد هیچ کس را در اینها شریک على نساخت»-.

حدیث شماره 6 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

ابى الجارود گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکى را رها کردند.» عرض کردم قربانت گردم آنها را براى من نام می برید؟ فرمودند: «نماز؛ و مردم نمی دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و گفت: اى محمد (صلی الله علیه و آله) آنان را از اوقات نمازشان آگاه کن. سپس زکات نازل شد و جبرئیل گفت: اى محمد  آنان را از زکاتشان آگاه کن چنان که از نمازشان آگاه کردی. سپس روزه نازل شد. چون روز عاشورا مى‏آمد، پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) افرادی را به روستاهای اطرافش می فرستاد تا آن روز را روزه بگیرند. سپس ( وجوب روزه) ماه رمضان، میان شعبان و شوال نازل شد. سپس حجّ نازل شد و جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و گفت: آنان را از حجّتشان آگاه کن چنان که از نماز و زکات و روزه آگاهشان کردی. سپس ولایت نازل شد. و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه «امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم. (3 مائده)» را نازل کرد، و کامل شدن دین به سبب ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام) بود. پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در آنجا فرمود: «امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده‏اند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم، هریک چیزی می گویند- پیامبر فرمود: من این مطلب را بدون اینکه به زبان آورم در دلم می گفتم- تا آنکه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم، عذابم خواهد کرد، و این آیه نازل شد «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه میدارد. و خداوند مردم کافر را هدایت نمی کند (67 مائده)»»