رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۳۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

حدیث شماره 5 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) نشسته بودم که مردى به آن حضرت عرض کرد مرا از ولایت على (علیه السلام) خبر ده، که آن از جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر؟ حضرت خشمگین شد و فرمودند: «واى بر تو! رسول خدا، از خدا بیش از آن می ترسید که آنچه را که خدا او را به آن امر نفرموده بود بگوید، بلکه ولایت على را خدا واجب ساخت. چنان که نماز و زکات و روزه و حج را واجب ساخت.»

حدیث شماره 4 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

عمر بن اذینه از زراره و فضیل و بکیر و ابن مسلم و برید و ابى الجارود، همگى از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمودند: «خداى عزوجل رسولش را به ولایت على (علیه السلام) امر کرد و آیه «سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده‏ اند و نماز را بر پا می‏دارند و زکات می‏پردازند. (55 مائده)» را بر او نازل فرمود و ولایت اولوالامر (صاحبان امر) را واجب ساخت. مردم ندانستند مقصود از ولایت چیست، خدا به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) امر فرمود تا ولایت را براى آنها توضیح دهد، چنان که نماز و زکات و روزه و حج را توضیح داد، وقتی این فرمان از سوی خداوند آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) دلتنگ شد و ترسید مردم از دین برگردند و او را تکذیب کنند، از این جهت دلتنگ شد و به پروردگارش مراجعه کرد، خداى عزوجل به او وحى فرستاد «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه میدارد. (67 مائده)» او هم امر خداى- تعالى ذکره- را اعلان کرد و به امر ولایت على (علیه السلام) در روز غدیر خم قیام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد که حاضرین به غائبین برسانند.»

عمر بن اذینه (که از آن شش نفر روایت می کند) گوید همگى جز ابى الجارود گفتند: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «واجبات خدا یکى پس از دیگرى نازل می شد و امر ولایت آخرین آنها بود، که خداى عزوجل این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم. (3 مائده)»» امام باقر (علیه السلام) فرمودند: خداى عزوجل می فرماید: «بعد از این واجبى بر شما نازل نکنم، واجبات را براى شما کامل کردم.»»

حدیث شماره ۳ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) درباره این سخن خداى عزوجل «همانا سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده‏ اند. (۵۵ مائده)» فرمودند: «یعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و کارهاى شما و جان و مال شما، خداست و رسولش و کسانى که ایمان آورده‏اند، یعنى على و اولادش که ائمه (علیهم السلام) هستند تا روز قیامت. سپس خداى عزوجل ایشان را وصف کرده و فرمود: «کسانى که نماز را بر پا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏پردازند. (۵۵ مائده)» امیر المؤمنین (علیه السلام) مشغول نماز ظهر بود، دو رکعت خوانده، در حال رکوع بود و لباسی که هزار دینار قیمت داشت در برش بود و آن حله را نجاشى به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هدیه کرده و او به امیر المؤمنین پوشانیده بود. مرد سائلى آمد و گفت: سلام بر تو اى ولى خدا و اى کسى که نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارترى! به فقیر صدقه‏اى ده، على (علیه السلام) آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره کرد که بردار، سپس خداى عزوجل آن آیه را در شأن او نازل فرمود. و نعمت اولاد او را به نعمت او جفت و قرین گردانید. پس هر یک از اولاد او که به درجه امامت رسد، مانند خود او همین صفت را دارد که در حال رکوع صدقه می دهند. و آن سائلى که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) تقاضا کرد از ملائکه بود، و آنها که از ائمه اولادش (علیهم السلام) سؤال (تقاضا) کنند، از ملائکه می باشند.»

 

شرح‏:

درباره آیه شریفه در حدیث 480 توضیح داده شد، در آنجا بیان کردیم که بیشتر مفسرین این آیه را در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) و راجع به خاتم بخشى آن حضرت در حال رکوع می دانند ولى در این حدیث به جاى انگشتر حله ذکر شده است و آن نوعى از عبا و رولباسى مرسوم آن زمان است، علامه مجلسى (ره) درباره آن روایت می فرماید: «حسن کالصحیح» و درباره این روایت می فرماید «ضعیف على المشهور» بنابراین آن روایت از لحاظ اعتبار و وثوق بیشتر مورد اعتماد است، علاوه بر اینکه مانعى ندارد که هر دو قضیه واقع شده باشد و حضرت انگشتر و حله را در یک نماز یا دو نماز تصدق داده باشند.

حدیث شماره 2 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

عبد الرحیم بن روح قصیر گوید از امام باقر (علیه السلام) درباره سخن خداى عزوجل «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤمنانند و خویشاوندان در کتاب خدا نسبت به یکدیگر سزاوارترند. (6 احزاب)» پرسیدم درباره چه کسى نازل شده است؟ فرمودند: «درباره امارت و ولایت نازل شده است، این آیه پس از حسین (علیه السلام) در میان اولادش جارى شد، پس ما سزاوارتریم به امر امامت و به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از همه مؤمنان و مهاجران و انصار.» من عرض کردم برای فرزندان جعفر (بن ابی طالب) در آن نصیبی هست؟ فرمودند: «نه.» گفتم برای فرزندان عبّاس در آن نصیبی هست؟ فرمودند: «نه.» و من همه شاخه های فرزندان عبد المطّلب را برایش شمردم و او نسبت به همه می فرمود:«نه» ولى اولاد امام حسن (علیه السلام) را در آن مجلس فراموش کردم، بعدا خدمتش رسیدم عرض کردم آیا برای فرزندان امام حسن (علیه السّلام) از امامت بهره ای هست؟ فرمودند: «نه، اى عبد الرّحیم، به خدا سوگند که از براى کسى که منسوب به سوى محمد صلى الله علیه و آله باشد، در آن‏ بهره‏اى نیست غیر از ما» (به حدیث 745 رجوع شود).

حدیث شماره 1 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

بنابراین چون پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وفات یافت، براى پیشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، به جهت تبلیغات بسیارى که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) نسبت به او فرموده بود، و دست او را گرفته و در میان مردم بپا داشته بود. و چون على (علیه السلام) درگذشت، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏کرد که محمد بن على و نه عباس بن على و نه هیچ یک از پسران دیگرش را (غیر از حسنین علیهما السلام) در اهل پیغمبر داخل کند، زیرا در آن صورت حسن و حسین مى‏گفتند: خداى تبارک و تعالى آیه اهل بیت را در باره ما نازل فرمود، چنان که درباره تو نازل کرد و مردم را به اطاعت ما امر کرد، چنان که به اطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) درباره ما ابلاغ کرده، چنان که درباره تو ابلاغ کرد و خدا ناپاکى را از ما برد چنان که از تو برد. و چون على (علیه السلام) درگذشت، حسن (علیه السلام) به امامت سزاوارتر بود براى بزرگسالیش و چون وفات نمود، نمى ‏توانست و اقدام هم نمى ‏کرد که فرزندان خودش را در امر امامت داخل کند و در میان آنها قرار دهد، در صورتى که خداى عزوجل میفرماید: «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوار ترند. (6 احزاب)» زیرا در آن صورت حسین (علیه السلام) می گفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنان که به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله درباره من ابلاغ کرده، چنان که درباره تو و پدرت ابلاغ کرد. و خدا ناپاکى را از من برده، چنان که از تو و پدرت برده است، پس چون امامت به حسین (علیه السلام) رسید، هیچ یک از اهل بیت او نمى‏توانست بر او ادعا کند، همچنان که او بر برادر و پدرش ادعا مى‏کرد، اگر آن دو مى‏خواستند امر امامت را از او به دیگرى بگردانند، ولى آنها چنین کارى نمى‏کردند، سپس زمانى که امامت به حسین (علیه السلام) رسید، معنى و تأویل آیه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ (6 احزاب) جارى گشت، و بعد از حسین به على بن الحسین رسید، و بعد از على بن الحسین به محمد بن على رسید.» آنگاه امام فرمود: «مقصود از ناپاکى همان شک است، به خدا که ما درباره پروردگار خود هرگز شک نکنیم.»

حدیث شماره 1 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

ابوبصیر گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره قول خداى عزوجل «از خداوند اطاعت کنید و از رسول خدا و صاحبان امر خودتان اطاعت کنید. (59 نساء)» پرسیدم، فرمودند: «درباره على بن ابى طالب و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است.» (زیرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند) به حضرت عرض کردم مردم می گویند چرا نام على و خانواده‏اش در کتاب خداى عز و جل برده نشده؟ فرمودند: «به آنها بگو آیه‏ نماز، بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نازل شد و سه رکعتى و چهار رکعتى آن نامبرده نشد تا اینکه پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) خود براى مردم بیان کرد و آیه زکات بر آن حضرت نازل شد و نام برده نشد که زکات از هر چهل درهم یک درهم است، تا اینکه خود پیغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر به حج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف کنید تا اینکه خود پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) براى آنها توضیح داد. و آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» نازل شد و درباره على و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شد، پس پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) درباره على (علیه السلام) فرمودند: «هر که را من مولای اویم این علی مولای اوست.» و باز فرمودند: «درباره کتاب خدا و اهل بیتم به شما سفارش می کنم. من از خداى عزوجل خواسته‏ام که میانشان جدایی نیندازد تا هر دو کنار حوض نزد من آیند. خدا خواسته مرا عطا کرد. و نیز فرمودند: «شما چیزى به آنها نیاموزید که آنها از شما داناترند.» و باز فرمودند: «آنها شما را از در هدایت بیرون نکنند و به در گمراهى وارد نسازند.»

اگر پیامبر خاموشى می گزید و در باره اهل بیتش بیان نمى‏کرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مى‏کردند، ولى خداى عزوجل براى تصدیق پیغمبرش (که مقصود آل پیغمبر است نه آل فلان و فلان) این را نازل فرمود: « همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت دور کند، و کاملا شما را پاک سازد. (33 احزاب)» و آنان علی و حسن و حسین و فاطمه (علیهم السّلام) بودند که رسول خدا در خانه امّ سلمه آنها را به زیر عبا گرد آورده، سپس فرمودند: «خداوندا، برای هر پیامبری، اهل و خاندانی است. و اینان اهل و خاندان من هستند.» امّ سلمه گفت: آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمودند: «تو رو به خیر داری امّا اینان اهل و خاندان من هستند.»

حدیث شماره ۵ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی

عیسى بن عبد اللَّه گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: اگر حادثه‏اى رخ دهد (یعنى اگر شما وفات کنید) که خدا به من نشان ندهد؛ از چه کسى پیروى کنم؟ حضرت به پسرش موسى (علیه السلام) اشاره فرمود. عرض کردم اگر براى موسى حادثه‏اى پیش آمد، از چه کسى پیروى کنم؟ فرمودند: «از پسرش» عرض کردم اگر براى پسرش حادثه‏اى رخ دهد و برادر بزرگ و پسر کوچکى داشته باشد، از چه کسى پیروى کنم؟ فرمودند: «از پسرش» بعد هم یکى پس از دیگرى- و در نسخه صفوانی (یکی از راویان کافی) است: سپس همیشه همین طور.

حدیث شماره ۴ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «بعد از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، امامت در دو برادر جمع نشود، بلکه فقط در فرزندان و فرزندان آنها باشد.»

حدیث شماره ۳ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی


ابن بزیع از امام رضا (علیه السلام) سؤال کرد آیا امامت به عمو و دائى (امام سابق) می رسد؟ فرمودند: «نه» گوید عرض کردم؛ به برادر؟ فرمودند: «نه»، عرض کردم پس به کى می رسد؟ فرمود: «به فرزند من»  و در آن روز امام رضا (علیه السلام) فرزندى نداشت.

حدیث شماره ۱ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « امامت پس از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، هرگز به دو برادر نمی رسد، و (این) از دوران على بن الحسین (علیهماالسلام) (آغاز شده است). چنان که خداى تبارک و تعالى می فرماید: «و خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند. (75 انفال و 6 أحزاب)» پس از دوران على بن الحسین (علیه السلام) امامت جز در میان فرزندان و فرزندان آنها نباشد.» (یعنى پشت به پشت از پدر به پسر رسد).

 

شرح‏:

علامه مجلسى (ره) گوید: این آیه شریفه در دو مورد از قرآن ذکر شده است: 1- آیه 75 سوره انفال 2- آیه 6 سوره أحزاب و گویا در اینجا مقصود همان آیه سوره أحزاب است و آن چنین است «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ» پیغمبر بمؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب می‏شوند و بر طبق کتاب خدا خویشاوندان به همدیگر از مؤمنان و مهاجران سزاوارترند.» و این آیه دو وجه دارد: 1- آنکه «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» بیان «أُولُوا الْأَرْحامِ» باشد، بنابراین معنى آیه این است که: خویشان نزدیک از خویشان دور سزاوارترند، چنانچه در مقام ارث تا زمانى که اولاد و پدر و مادر باشند به برادر و خواهر ارث نمى‏دهند 2- اینکه «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» صله «أُولُوا الْأَرْحامِ» باشد، پس معنى آیه این است که خویشاوندان از بیگانگان سزاوارترند و ظاهر این است که همین معنى در اینجا مقصود است، زیرا در صدر آیه حق پیغمبر و همسرانش ذکر شده و مناسب این است که سپس حق خویشاوندان و نزدیکانش ذکر شود و آنها را بر بیگانگان مقدم دارد.

حدیث شماره ۷ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر گوید به حضرت ابو الحسن (علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم، امام به چه دلیل شناخته شود؟ فرمودند: «به چند خصلت؛ نخست اینکه  به سبب چیزى است که از پدرش در باب او پیشى گرفته، و به سوى آن اشاره فرموده (مانند تصریح بر امامت و وصیت در باره او و سپردن علم و سلاح و سایر نشانه ‏هاى امامت به او) تا براى مردم حجت باشد و از هر چه بپرسند فورا جواب گوید. و اگر در محضرش سکوت کنند او شروع کند و از فردا خبر دهد و به هر زبانی با مردم سخن گوید.» سپس به من فرمودند: «اى ابا محمد! پیش از آنکه از این مجلس برخیزى نشانه دیگرى بتو مى ‏نمایانم. طولى نکشید که مردى از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربى با حضرت سخن گفت و امام (علیه السلام) به فارسى جوابش داد، مرد خراسانى گفت. قربانت گردم، بخ خدا من از سخن گفتن به زبان خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اینکه گمان مى‏کردم شما آن زبان را خوب نمى‏دانید، فرمودند: «سبحان اللَّه! اگر من نتوانم خوب جوابت گویم چه فضیلتى بر تو دارم؟!!» سپس به من فرمودند: «اى ابا محمد؛ همانا سخن هیچ یک از مردم بر امام پوشیده نیست و نه سخن پرندگان و نه سخن چارپایان و نه سخن هیچ جاندارى، پس هر که این صفات را نداشته باشد، امام نیست.»

حدیث شماره ۶ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امر امامت به فرزند بزرگ مى‏رسد، در صورتى که عیبى نداشته باشد.»

 

شرح:‏

پسر بزرگتر امامست در صورتى که در خلقت و اخلاق او نقصى نباشد که در نظر مردم زشت و منفور آید. مانند عبد اللَّه افطح که بعد از اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق (علیه السلام) بود ولى دو عیب‏ داشت: ۱- پاهایش بى‏اندازه پهن و درشت بود. ۲- نادان و فاسد العقیده بود و به قول شیخ مفید نزد پدر خود آبروئى نداشت و با طایفه حشویه رفت و آمد مى‏کرد و به مذهب مرجئه می گرائید.

حدیث شماره ۵ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

احمد بن عمر گوید از حضرت رضا (علیه السلا)م در باره دلیل امامت صاحب الامر پرسیدم، فرمودند: «دلیل بر او، بزرگى است به اعتبار سال و فضل و وصیّت ، زمانى که کاروان به شهر در آید و بگوید فلانى به که وصیت کرد؟ جواب دهند به فلان پسر فلان و هر کجا سلاح گردید، شما هم (براى یافتن امام) بگردید، اما جواب گفتن مسائل دلیل نیست (یعنى نسبت به عوام و نوع مردم، بلکه تنها دلیل براى دانشمندان و خواص از مردم است.)

حدیث شماره ۴ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

معاویة بن وهب گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم علامت جانشین امام چیست؟ فرمودند: پاکیزگى ولادت (حلال‏زادگى، ختنه شده، به خون آلوده نبودن) و تربیت خوب (رشد و نموش بفضیلت و کمال و سعادت مقرون باشد) و یاوه‏گرى و بازى نکند.

حدیث شماره ۳ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

به امام صادق (علیه السلام) عرض شد امام با چه دلیلی شناخته می شود؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «با وصیت معروف و فضیلت. همانا هیچ کس نمى‏ تواند نسبت به امام درباره دهان و شکم و عورت طعنی زند و یا اینکه بگوید او دروغگوست و مال مردم را می خورد و مانند اینها.»

حدیث شماره ۲ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

عبد الاعلى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم کسى که منصب امامت را غصب کرده و به ناحق ادعا می کند، چه دلیلى بر رد اوست؟ فرمودند: «راجع به حلال و حرام از او بپرسند (درست پاسخ نگفتنش دلیل بر ادعاى دروغش مى‏باشد) سپس به من رو کرد و فرمود: سه دلیل است که در کسی گرد نمی آید مگر اینکه صاحب امر امامت باشد: ۱- سزاوارترین مردم است نسبت به امام پیش از خود (از لحاظ خویشاوندى، صفات کمالیه، و اخلاق و رفتار) ۲- و سلاح نزد اوست ۳- و وصیت امام سابق در باره او مشهور است به طورى که چون در شهر امام وارد شوى و از عموم مردم و کودکان هم که بپرسى: فلان امام به چه شخصى وصیت کرده؟ می گویند به فلان پسر فلان.

حدیث شماره ۱ باب اموری که امامت امام (علیه السلام) را ثابت مى کند کتاب حجت اصول کافی

ابن ابى نصر گوید به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: چون امام بمیرد، امام پس از وى با چه دلیلی شناخته مى‏شود؟ فرمودند: «امام را علاماتی است: از جمله آنها این است که بزرگترین فرزند پدرش مى‏باشد و داراى فضیلت و وصیت است، به طورى که جماعت مسافرین مى‏آیند و مى‏پرسند: فلان امام (که وفات کرد) به چه شخصى وصیت کرد؟ همه مى‏گویند به فلان کس، و سلاح در میان ما، مانند تابوت است در بنى اسرائیل، امامت همراه سلاح است هر کجا که باشد.

 

شرح:

موضوع بزرگترین فرزند دو استثنا دارد: 1- درباره امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) 2- در صورتى که فرزند بزرگتر را عیبى باشد چنان که در حدیث 743 بیاید. و مقصود از فضیلت، کمال علم و شجاعت و سخاوت و سایر صفات کمالیه است که امام باید از همه مردم در آن صفات کاملتر باشد.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

قسمت پنجم

شرح :

جمله اخیر اشاره بموضوع رجعت دارد و آن یکى از مسائل مذهبى است که در کتب اعتقادیه ذکر مى شود و مقصود از رجعت بازگشت بعضى از ائمه و جمعى از مؤمنین و کافران است به دنیا پیش از قیامت، تا مؤمنین از آنها انتقام گیرند و به دولت حقه شادمان باشند.

موضوع رجعت از عقاید مخصوص به امامیه است که بر آن اتفاق دارند، اخبار در این باره متواتر است و برخى از آیات قرآن هم بر آن دلالت دارد، علامه مجلسى (ره) در جلد 13 بحار الانوار بیش از دویست حدیث از چهل و چند اصل معتبر در اثبات رجعت ذکر مى کند، مجلسى (ره) مى گوید: اصل موضوع رجعت مورد اتفاق علماء شیعه است، ولى درباره خصوصیات آن، أخبارش اختلاف دارد، مثل اینکه: آیا رجعت همزمان باظهور امام قائم (علیه السلام) است یا جلوتر و یا عقب تر است و نیز در مدت رجعت هر یک اختلاف است ولى تحقیق این خصوصیات لزومى ندارد و ایمان اجمالى به آن کافى است - انتهى -.

روایتى که در موضوع رجعت ما را با استدلالى متین و دندان شکن مواجه مى کند این است: ابوبصیر (الصباح) گوید: امام باقر (علیه السلام) بمن فرمود: «درباره باز گشتنها از من سؤال مى کنى؟» گفتم آرى، فرمود: «آن از قدرت است و جز قدریه منکر آن نباشند، چنین قدرتى را انکار مکن» چنانچه در موضوع معاد و زنده شدن روز قیامت آیات شریفه آخر سوره یس قدرت خدا را دلیل آن مى داند، در این روایت هم دلیل رجعت را همان قدرت خدا ذکر مى کند، یعنى خداوندى که آن قدرت و توانائى داشت که انسان را در ابتدا بدون هیچ سابقه و نمونه اى خلق کند، مى تواند او را رجعت دهد و یا در قیامت دوباره زنده کند.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی
قسمت چهارم

حریز گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم، با وجود احتیاجى که مردم به شما دارند چقدر عمر شما اهلبیت کوتاه و اجل شما خانواده به یکدیگر نزدیک است؟!! فرمودند: «براى هر یک از ما صحیفه و مکتوبى است که آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه کارش احتیاج دارد در آن نوشته است، چون او امر و دستوراتی که در آن است پایان یابد، امام مى فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) نزد او آید و خبر مرگش را به او گوید، و آنچه نزد خدا دارد، به او گزارش دهد، و امام حسین (علیه السلام) مکتوبى را که به او دادند، قرائت کرد، و خبر مرگش که در پیش داشت برایش تفسیر شد، ولى چیزهائى در آن مکتوب باقى بود که هنوز انجام نشده، او براى جنگ بیرون رفت، و چیزهائیکه باقى بود، این بود که ملائکه یارى کردن او را از خدا خواسته اند و خدا اجازه فرموده است ملائکه مهیا و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آن حضرت شهید شد، ملائکه فرود آمدند، در زمانیکه عمر آن حضرت تمام شده و شهید گشته بود.

ملائکه گفتند: پروردگارا! تو به ما اجازه فرود آمدن و اجازه یاریش را دادى، ولى ما فرود آمدیم و تو قبض روحش نمودى!! خدا به ایشان وحى کرد: شما بر سر قبر او باشید تا او را ببینید که بیرون آمده است آنگاه یاریش کنید، اکنون گریه کنید بر او و بر از دست رفتن یارى او از شما، زیرا شما براى او و گریه بر او اختصاص یافته اید، پس آن ملائکه براى عزا دارى امام حسین و براى افسوس از دست رفتن یاریش گریستند و چون بیرون آید یاور او باشند.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی
قسمت سوم

«سپس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را بخواند و چنانچه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آگاه کرده بود، آنان را آگاه ساخت. ایشان هم مانند او جواب بدادند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود (ساخته دست بشر نبود) مهر شد و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحویل داده شد.»

ابوموسى گوید من به موسى بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم پدر و مادرم بقربانت، نمى فرمائى در آن وصیت نامه چه نوشته بود؟ فرمودند: «سنت هاى خدا و سنتهاى رسولش بود.» عرض کردم: طغیان جستن و مخالفت آنها (که بعد از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله طغیان کردند) بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن وصیتنامه نوشته بود؟ فرمود: آرى، بخدا، یک به یک و حرف به حرف، مگر نشنیده اى سخن خداى عزوجل را «همانا ماییم که مردگان را زنده می کنیم و آنچه را که از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم و همه چیز را در کتاب راهنمای روشنگری بر شمرده ایم. (12 یس)» (پس نوشته شدن همه چیز در وصیتنامه استبعادى ندارد) بخدا که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به امیرالمومنین و فاطمه (علیهماالسلام) فرمود: «مگر چنین نیست که آنچه را بشما وصیت کردم و دستور دادم فهمیدید و پذیرفتید؟ گفتند: چرا، و بر آنچه ما را ناراحت کند و به خشم آورد صبر کنیم»» و در نسخه صفوانى زیاده بر این است:

شرح:

این جمله سخن یکى از روات مرحوم کلینى است، زیرا کتاب کافى چند نسخه داشته و رواتش مختلفند، یکى همین صفوانى است که نامش محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوانست که مردى مورد اعتماد و فقیه و فاضل بوده است. و دیگر از روات کافى محمد بن ابراهیم نعمانى و هارون بن موسى تلعکبرى است. و میان نسخه هاى کافى اختلافى بوده و شیخ صدوق و شیخ مفید و أمثال اینها رحمةالله علیهم نسخه هاى کافى را جمع کرده و مورد اختلاف را در کتابهاى خود ذکر نموده اند و چون این خبر شریف در نسخه صفوانى اضافه اى را که اکنون ذکر می شود داشته و در نسخ دیگر نبوده، با این جمله به آن اشاره شد. و آن اضافه در قسمت چهارم آورده می شود ان شاءالله