حدیث شماره ۵ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على (علیه السلام) هزار حرف آموخت که از هر حرف هزار حرف دیگر باز می شد.»
حدیث شماره ۵ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على (علیه السلام) هزار حرف آموخت که از هر حرف هزار حرف دیگر باز می شد.»
حدیث شماره ۴ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در بیماری ای که به وفاتش پایان یافت فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر کنید.» آن دو زن (حفصه و عایشه) به دنبال پدران خود (عمر و ابوبکر) فرستادند، چون نظر رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بر آنها افتاد، رو بگردانید و فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر کنید.» پس به دنبال على (علیه السلام) فرستادند، چون دیدارش به على افتاد، به او توجه کرد و با او سخن گفت. و چون على بیرون آمد، آن دو نفر (ابو بکر و عمر) را ملاقات کرد. به او گفتند: دوستت به تو چه گفت؟ فرمود: «برایم از هزار باب سخن گفت که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شود.»
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت هشتم
رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) جوابى به ایشان نداد و منتظر بود که از پروردگارش چه دستور برسد. تا آنکه جبرئیل (علیه السلام) این آیه را آورد: «بگو من براى پیغمبرى از شما مزدى جز دوستى خویشاوندان نمیخواهم (23 شوری)» و پیغمبر اموال ایشان را نپذیرفت: باز منافقان گفتند: خدا این را بر محمد نازل نکرده و او مقصودى جز بلند کردن بازوى پسر عمویش و تحمیل خاندان خود را بر ما ندارد، دیروز می گفت: «هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست،» و امروز می گوید: «بگو من براى پیغمبرى از شما مزدى جز دوستى نزدیکانم نمی خواهم.» سپس آیه خمس بر پیغمبر نازل گشت و باز آنها گفتند: مى خواهد اموال و غنیمت ما را به آنها بدهد.
سپس جبرئیل (علیه السلام) نزد آن حضرت آمد و گفت: اى محمد! وظیفه پیغمبریت را انجام دادى و عمرت به آخر رسید اکنون اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به على (علیه السلام) بسپار، زیرا من هرگز زمین را جز اینکه عالمی از سوی من در آن باشد رها نمی کنم تا به وسیله او اطاعت و ولایت من شناخته شود و حجتی باشد برای کسی که در فاصله مرگ پیامبری و بعثت پیامبری دیگر به دنیا می آید. پس پیغمبر اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به عنوان وصیت به على سپرد و او را به هزار کلمه و هزار باب وصیت فرمود که از هر کلمه و بابى هزار کلمه و باب گشوده می شد.»
شرح :
کلمه «حواریین» که لقب أصحاب مخصوص حضرت عیسى است از ماده «تحویر» مشتق است که به معنى سفید کردن است، بعضى گفته اند: ایشان لباسشوئى مى کردند و بعضى گفته اند، چونکه با پند و اندرزهاى حکیمانه خود، آلودگى گناه را از دلها مى شستند، ایشان را «حواریین» نامیدند.
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت هفتم
و چون رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از حجة الوداع بازگشت، جبرئیل (علیه السلام) بر او نازل شد و گفت: «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند. (67 مائده)» پیامبر به مردم ندا داد و گرد آمدند و دستور داد تا خارهاى بوته هاى خار را تراشیدند (تا بتوان روى آنها نشست و ایستاد). سپس آن حضرت (صلى اللّه علیه و آله) فرمودند: «اى مردم ولى شما کیست؟ و چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟» گفتند: خدا و رسولش، پس فرمود: «هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن» تا سه بار این سخن را تکرار کردند..
پس خار نفاق در دل آن مردم افتاد و گفتند: خدا - جل ذکره - هرگز چنین امرى بر محمد نازل نکرده بلکه او می خواهد بازوى پسر عمویش را بلند کند (او را بر ما رئیس کند) چون پیامبر به مدینه وارد شد، انصار نزد او آمدند و گفتند: اى رسول خدا، خداى - جل ذکره – به ما احسان فرمود و از برکت تشریف فرمائى شما در میان ما، به ما شرافت بخشید و دوست ما را شاد و دشمن ما را سرکوب کرد. اما برای شما مهمانانی خواهد بود که (شاید) چیزی نیابی به آنها بدهی و دشمن شما را شماتت کند، ما دوست داریم که شما یک سوم اموال ما را قبول فرمائى تا اگر از مکه اشخاصى بر شما وارد شدند، براى عطاء به آنها چیزى داشته باشید.
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت ششم
(آیاتى که متضمن فضیلت اهلبیت است از این قرار است:)
1- « همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است پاک و پاکیزه گرداند. (33 احزاب)»
2- خداى - عز ذکره - فرمود: « و بدانید هر چیزی را که به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید، یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و خویشان پیامبر... است. (41 انفال)»
3- و سپس فرمود: «و حق خویشاوندان را بپرداز (26 اسراء)» مقصود از خویشاوندان على (علیه السلام) است و حقّ آن حضرت وصیّتى بود که از برایش قرار داده شد با اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت.
4- و فرمود: «بگو هیچ پاداشی درباره آن (رسالتم) نمی خواهم جز دوستی درباره نزدیکانم (23 شوری)»
5- سپس فرمود: «و آنگاه که از (دختر) زنده به گور شده پرسیده شود که به کدامین گناه کشته شده است؟ (8و9 تکویر)» (خدا) مى فرماید درباره مودت و دوستى که فضیلت آن را بر شما نازل کردم از شما باز خواست می کنم و آن مودت خویشاوندان پیغمبر است که ایشان را به چه گناه کشتید؟
6- و باز خدا - جل ذکره - فرمود: «اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید، (43 نحل)» فرماید کتاب (خدا) همان ذکر است و اهلش آل محمد (علیهم السلام) هستند که خداى عزوجل مردم را به سؤال از ایشان امر کرده است، و مردم به سؤال از جهال و نادانان امر نشدند، و خداى عزوجل قرآن را ذکر نامیده، در آنجا که فرماید: «و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی، شاید اندیشه کنند. (44 نحل)» و نیز فرموده است:« و این مایه یادآوری تو و قوم تو است و به زودی سؤ ال خواهید شد. (44 زخرف)»
7- و خداى - عزوجل - فرمود: خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را فرمان برید (59 نساء)»
8- و فرمود: حال آنکه اگر آن را به خدا و «به پیامبر و صاحبان امر از خودعرضه مىداشتند، آنگاه اهل استنباط ایشان، به (مصلحت) آن پى مىبردند. (83 نساء)» پس مقصود از ارجاع امر، ارجاع امر مردم است به صاحبان امر از آنها که خدا مردم را به اطاعت از ایشان و رجوع به ایشان دستور داده است.
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت پنجم
و باز پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: «على آقاى مؤمنین است» و فرمود: «على ستون دین است» و فرمود: «این (على علیه السّلام) همان کس است که بعد از من مردم را در راه حق شمشیر مىزند.» و فرمود: «به هر جانب که على رود، حق همراه اوست.» و فرمود: «همانا من دو امر در میان شما می گذارم، اگر آنها را برگیرید، هرگز گمراه نشوید: 1- کتاب خداى عزوجل (قرآن) 2- اهل بیت و عترت من. اى مردم گوش کنید که من تبلیغ کردم، شما در قیامت سر حوض بر من وارد مى شوید و من از آنچه نسبت به ثقلین انجام داده اید از شما بازخواست می کنم، و ثقلین، کتاب خدا - جل ذکره - و أهل بیت من هستند، بر ایشان پیشى نگیرید که هلاک شوید، و به ایشان چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند.» بنابراین حجت (خدا براى مردم) با سخن پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) و قرآنی که خود مردم آن را می خوانند ثابت شد، زیرا پیغمبر همواره فضیلت اهلبیتش را به وسیله بیان القا می فرمود و به وسیله قرآن براى مردم روشن می ساخت....
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت سوم
تا آنکه خداى - جل ذکره – به او امر فرستاد که فضیلت وصی ات را آشکار کن، پیامبر عرض کرد: پرودگارا! عرب مردمى خشنن هستد، در میان ایشان کتابى نبوده و براى آنها پیامبرى مبعوث نگشته و به فضیلت و شرف پیامبران آگاه نیستند، اگر من فضلیت اهل بیتم را به آنها بگویم، ایمان نمى آورند، پس خداى جل ذکره - فرمود: « و بر آنان اندوه مخور (127 نحل)» «و بگو سلام بر شما، بزودى خواهند دانست (89 زخرف)» پس پیامبر از فضیلت وصیش سخن گفت و در دلهای آنان نفاق افتاد. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) آن نفاق و آنچه را می گفتند دانست، خداى - جل ذکره - فرمود: اى محمد! «محققاً ما مى دانیم که تو سینه ات از آنچه مى گویند تنگ مى شود. (97 حجر)» «ایشان تو را تکذیب نمى کنند بلکه ستمگران آیات خدا را انکار مى کنند. (33 انعام)» ولی آنان بدون آنکه دلیلى داشته باشند، انکار مى کنند. رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) ایشان را الفت مى داد و بعضى را یاور بعضى دیگر مى ساخت و همیشه چیزى از فضیلت وصی خود را به آنها گوشزد مى کرد...
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم
خدای تعالى می فرماید: «به تحقیق که ما رسولانى (پیش از تو) فرستادیم و به همراه ایشان کتاب و میزان (قانون عدالت) نازل کردیم. (25 حدید)» (در قرآن صدر آیه چنین است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات) کتاب همان اسم اکبر است، و از آنچه به نام کتاب معروف است: تورات و انجیل و فرقان (قرآن) است، ولى در آن کتاب، (که همراه اوصیاء است) کتاب نوح (علیه السلام) و کتاب صالح و شعیب و ابراهیم (علیه السلام) هم هست که خداى عزوجل خبر مى دهد «همانا این در صحف نخستین است، یعنى صحف ابراهیم و موسی (18 و 19 اعلی)» پس (اگر کتاب منحصر به تورات و انجیل و قرآن است،) صحف ابراهیم کجاست! همانا صحف ابراهیم، اسم اکبر است و صحف موسى هم اسم اکبر است: (که باید پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به على (علیه السلام) سپارد) پس همیشه وصیت نسبت به عالمى پس از عالم دیگر جریان داشت، تا آن را به محمد (صلى اللّه علیه و آله) رسانیدند، و چون خداى عزوجل محمد (صلى اللّه علیه و آله) را مبعوث کرد، مستحفظین پسین به او اسلام آوردند و بنى اسرائیل تکذیبش نمودند، او به سوى خداى عزوجل دعوت کرد و در راهش جهاد نمود.
حدیث شماره ۳ باب اشاره و نص بر امیرالمومنین علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «موسى (علیه السلام) به یوشع بن نون وصیت (وصی) کرد و یوشع بن نون به فرزندان هارون وصیت کرد و به فرزندان خودش و فرزندان موسى وصیت نکرد، همانا خدای تعالى صاحب اختیار است، هر که را خواهد و از هر خاندانى که خواهد اختیار کند، و موسى و یوشع مردم را به وجود مسیح (علیه السلام) مژده دادند و چون خداى عزوجل مسیح را مبعوث ساخت، مسیح به مردم گفت، همانا پس از من پیغمبرى که نامش احمد و اولاد اسماعیل است، خواهد آمد که مرا و شما را تصدیق می کند (به نبوت من و پیروى شما باور دارد) و حجت و عذر من و شما را مى آورد مانند من و شما احتجاج می کند (قول به الوهیت مرا از من و شما نفى می کند) و امر وصیت پس از عیسى در حواریین مستحفظ جارى گشت و از این جهت خدا ایشان را مستحفظ نامید که نگهدارى اسم اکبر به ایشان واگذار شد و آن کتابى است که با آن هرچیزى دانسته شود کتابى که با همۀ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) بوده است...
حدیث شماره 7 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
ابوبصیر گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم مردى از طایفه مختاریه مرا دید و عقیده داشت که محمد بن حنفیه امام است. امام باقر (علیه السلام) در خشم شد و فرمودند: «چیزى به او نگفتى؟» عرض کردم نه، بخدا، ندانستم چه بگویم. فرمودند: «چرا به او نگفتى. همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به على و حسن و حسین (علیهم السلام) وصیت کرد و چون على (علیه السلام) خواست درگذرد، به حسن و حسین وصیت کرد، و اگر وصیتش را از آنها باز مىداشت- در صورتى که او چنین کارى نمی کرد- آنها می گفتند: ما هم مانند تو وصى هستیم، و امام حسن به امام حسین (علیهماالسلام) وصیت نمود و اگر از او باز می داشت- در صورتى که او چنین کارى نمی کرد- حسین (علیه السلام) به او می گفت: من هم مانند تو از طرف پیغمبر و پدرم وصى هستم، خداى عزوجل فرماید: «خویشاوندان نسبت به یکدیگر سزاوارترند. (۶ احزاب)» این آیه درباره ما و پسران ماست.»
حدیث شماره ۶ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
قسمت سوم
«سپس وفات على (علیه السلام) فرارسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: «فرزندان عزیزم! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود که سنتى از یعقوب در من قرار دهد. یعقوب دوازده پسر داشت، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى کرد، آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفى می کنم، همانا این دو، پسران رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) حسن و حسین (علیهما السلام) هستندپس بشنوید از ایشان و ایشان را اجابت کنید، و امر ایشان را اطاعت نمایید، و یارى کنید ایشان را؛ زیرا که من ایشان را امین داشتم بر آنچه رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا بر آن امین داشته از خلق و احکام و دین خود که آن را براى خویش پسندیده.» پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت، آنچه را که براى على از جانب پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان) و هیچ یک از آن دو بر دیگرى برترى نداشت، جز به واسطه بزرگسالیش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن (علیهما السلام) مىآمد، در آن مجلس سخن نمیگفت تا برمیخاست.
سپس وفات حسن (علیه السلام) فرارسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) را طلبید و مکتوبى پیچیده و وصیتى آشکار به او سپرد و على بن الحسین (علیه السلام) بیمارى از نظر معده داشت که در حال احتضارش میدیدند، پس فاطمه آن مکتوب را بعلى بن الحسین داد، سپس بخدا آن مکتوب به ما رسید.»
حدیث شماره ۶ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم
پس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دست على (علیه السلام )را گرفت و فرمودند: «اى مردم: خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند (از دار فانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کنم، من مسئولیت دارم و شما هم مسئولیت دارید، اکنون شما چه می گوئید؟» آنها گفتند: گواهى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیرخواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى، خدا بهترین پاداش پیامبران را به تو دهد. پیامبر سه مرتبه فرمودند: «خدایا شاهد باش»، سپس فرمود: «اى گروه مسلمین؛ این (شخصى که روى دست من و نامش على بن ابى طالب علیه السلام است) ولى شماست پس از من، شما که حاضرید به غائبین برسانید.»
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «به خدا که على (علیه السلام) امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى که براى خود پسندیده بود. سپس وفات رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرا رسید، آن حضرت على (علیه السلام) را طلبید و به او فرمود: «اى على من می خواهم آنچه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده، تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است که براى خود پسندیده.»- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «به خدا اى زیاد هیچ کس را در اینها شریک على نساخت»-.
حدیث شماره 6 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول
ابى الجارود گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکى را رها کردند.» عرض کردم قربانت گردم آنها را براى من نام می برید؟ فرمودند: «نماز؛ و مردم نمی دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و گفت: اى محمد (صلی الله علیه و آله) آنان را از اوقات نمازشان آگاه کن. سپس زکات نازل شد و جبرئیل گفت: اى محمد آنان را از زکاتشان آگاه کن چنان که از نمازشان آگاه کردی. سپس روزه نازل شد. چون روز عاشورا مىآمد، پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) افرادی را به روستاهای اطرافش می فرستاد تا آن روز را روزه بگیرند. سپس ( وجوب روزه) ماه رمضان، میان شعبان و شوال نازل شد. سپس حجّ نازل شد و جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و گفت: آنان را از حجّتشان آگاه کن چنان که از نماز و زکات و روزه آگاهشان کردی. سپس ولایت نازل شد. و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه «امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم. (3 مائده)» را نازل کرد، و کامل شدن دین به سبب ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام) بود. پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در آنجا فرمود: «امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیدهاند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم، هریک چیزی می گویند- پیامبر فرمود: من این مطلب را بدون اینکه به زبان آورم در دلم می گفتم- تا آنکه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم، عذابم خواهد کرد، و این آیه نازل شد «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه میدارد. و خداوند مردم کافر را هدایت نمی کند (67 مائده)»»
حدیث شماره 5 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
ابوبصیر گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) نشسته بودم که مردى به آن حضرت عرض کرد مرا از ولایت على (علیه السلام) خبر ده، که آن از جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر؟ حضرت خشمگین شد و فرمودند: «واى بر تو! رسول خدا، از خدا بیش از آن می ترسید که آنچه را که خدا او را به آن امر نفرموده بود بگوید، بلکه ولایت على را خدا واجب ساخت. چنان که نماز و زکات و روزه و حج را واجب ساخت.»
حدیث شماره 4 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
عمر بن اذینه از زراره و فضیل و بکیر و ابن مسلم و برید و ابى الجارود، همگى از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمودند: «خداى عزوجل رسولش را به ولایت على (علیه السلام) امر کرد و آیه «سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند و نماز را بر پا میدارند و زکات میپردازند. (55 مائده)» را بر او نازل فرمود و ولایت اولوالامر (صاحبان امر) را واجب ساخت. مردم ندانستند مقصود از ولایت چیست، خدا به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) امر فرمود تا ولایت را براى آنها توضیح دهد، چنان که نماز و زکات و روزه و حج را توضیح داد، وقتی این فرمان از سوی خداوند آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) دلتنگ شد و ترسید مردم از دین برگردند و او را تکذیب کنند، از این جهت دلتنگ شد و به پروردگارش مراجعه کرد، خداى عزوجل به او وحى فرستاد «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه میدارد. (67 مائده)» او هم امر خداى- تعالى ذکره- را اعلان کرد و به امر ولایت على (علیه السلام) در روز غدیر خم قیام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد که حاضرین به غائبین برسانند.»
عمر بن اذینه (که از آن شش نفر روایت می کند) گوید همگى جز ابى الجارود گفتند: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «واجبات خدا یکى پس از دیگرى نازل می شد و امر ولایت آخرین آنها بود، که خداى عزوجل این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم. (3 مائده)»» امام باقر (علیه السلام) فرمودند: خداى عزوجل می فرماید: «بعد از این واجبى بر شما نازل نکنم، واجبات را براى شما کامل کردم.»»
حدیث شماره ۳ باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) درباره این سخن خداى عزوجل «همانا سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند. (۵۵ مائده)» فرمودند: «یعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و کارهاى شما و جان و مال شما، خداست و رسولش و کسانى که ایمان آوردهاند، یعنى على و اولادش که ائمه (علیهم السلام) هستند تا روز قیامت. سپس خداى عزوجل ایشان را وصف کرده و فرمود: «کسانى که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند. (۵۵ مائده)» امیر المؤمنین (علیه السلام) مشغول نماز ظهر بود، دو رکعت خوانده، در حال رکوع بود و لباسی که هزار دینار قیمت داشت در برش بود و آن حله را نجاشى به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هدیه کرده و او به امیر المؤمنین پوشانیده بود. مرد سائلى آمد و گفت: سلام بر تو اى ولى خدا و اى کسى که نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارترى! به فقیر صدقهاى ده، على (علیه السلام) آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره کرد که بردار، سپس خداى عزوجل آن آیه را در شأن او نازل فرمود. و نعمت اولاد او را به نعمت او جفت و قرین گردانید. پس هر یک از اولاد او که به درجه امامت رسد، مانند خود او همین صفت را دارد که در حال رکوع صدقه می دهند. و آن سائلى که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) تقاضا کرد از ملائکه بود، و آنها که از ائمه اولادش (علیهم السلام) سؤال (تقاضا) کنند، از ملائکه می باشند.»
شرح:
درباره آیه شریفه در حدیث 480 توضیح داده شد، در آنجا بیان کردیم که بیشتر مفسرین این آیه را در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) و راجع به خاتم بخشى آن حضرت در حال رکوع می دانند ولى در این حدیث به جاى انگشتر حله ذکر شده است و آن نوعى از عبا و رولباسى مرسوم آن زمان است، علامه مجلسى (ره) درباره آن روایت می فرماید: «حسن کالصحیح» و درباره این روایت می فرماید «ضعیف على المشهور» بنابراین آن روایت از لحاظ اعتبار و وثوق بیشتر مورد اعتماد است، علاوه بر اینکه مانعى ندارد که هر دو قضیه واقع شده باشد و حضرت انگشتر و حله را در یک نماز یا دو نماز تصدق داده باشند.
حدیث شماره 2 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
عبد الرحیم بن روح قصیر گوید از امام باقر (علیه السلام) درباره سخن خداى عزوجل «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤمنانند و خویشاوندان در کتاب خدا نسبت به یکدیگر سزاوارترند. (6 احزاب)» پرسیدم درباره چه کسى نازل شده است؟ فرمودند: «درباره امارت و ولایت نازل شده است، این آیه پس از حسین (علیه السلام) در میان اولادش جارى شد، پس ما سزاوارتریم به امر امامت و به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از همه مؤمنان و مهاجران و انصار.» من عرض کردم برای فرزندان جعفر (بن ابی طالب) در آن نصیبی هست؟ فرمودند: «نه.» گفتم برای فرزندان عبّاس در آن نصیبی هست؟ فرمودند: «نه.» و من همه شاخه های فرزندان عبد المطّلب را برایش شمردم و او نسبت به همه می فرمود:«نه» ولى اولاد امام حسن (علیه السلام) را در آن مجلس فراموش کردم، بعدا خدمتش رسیدم عرض کردم آیا برای فرزندان امام حسن (علیه السّلام) از امامت بهره ای هست؟ فرمودند: «نه، اى عبد الرّحیم، به خدا سوگند که از براى کسى که منسوب به سوى محمد صلى الله علیه و آله باشد، در آن بهرهاى نیست غیر از ما» (به حدیث 745 رجوع شود).
حدیث شماره 1 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم
بنابراین چون پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وفات یافت، براى پیشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، به جهت تبلیغات بسیارى که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) نسبت به او فرموده بود، و دست او را گرفته و در میان مردم بپا داشته بود. و چون على (علیه السلام) درگذشت، نمىتوانست و اقدام هم نمىکرد که محمد بن على و نه عباس بن على و نه هیچ یک از پسران دیگرش را (غیر از حسنین علیهما السلام) در اهل پیغمبر داخل کند، زیرا در آن صورت حسن و حسین مىگفتند: خداى تبارک و تعالى آیه اهل بیت را در باره ما نازل فرمود، چنان که درباره تو نازل کرد و مردم را به اطاعت ما امر کرد، چنان که به اطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) درباره ما ابلاغ کرده، چنان که درباره تو ابلاغ کرد و خدا ناپاکى را از ما برد چنان که از تو برد. و چون على (علیه السلام) درگذشت، حسن (علیه السلام) به امامت سزاوارتر بود براى بزرگسالیش و چون وفات نمود، نمى توانست و اقدام هم نمى کرد که فرزندان خودش را در امر امامت داخل کند و در میان آنها قرار دهد، در صورتى که خداى عزوجل میفرماید: «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوار ترند. (6 احزاب)» زیرا در آن صورت حسین (علیه السلام) می گفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنان که به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله درباره من ابلاغ کرده، چنان که درباره تو و پدرت ابلاغ کرد. و خدا ناپاکى را از من برده، چنان که از تو و پدرت برده است، پس چون امامت به حسین (علیه السلام) رسید، هیچ یک از اهل بیت او نمىتوانست بر او ادعا کند، همچنان که او بر برادر و پدرش ادعا مىکرد، اگر آن دو مىخواستند امر امامت را از او به دیگرى بگردانند، ولى آنها چنین کارى نمىکردند، سپس زمانى که امامت به حسین (علیه السلام) رسید، معنى و تأویل آیه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ (6 احزاب) جارى گشت، و بعد از حسین به على بن الحسین رسید، و بعد از على بن الحسین به محمد بن على رسید.» آنگاه امام فرمود: «مقصود از ناپاکى همان شک است، به خدا که ما درباره پروردگار خود هرگز شک نکنیم.»
حدیث شماره 1 باب مواردى که خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تصریح کرده اند کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول
ابوبصیر گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره قول خداى عزوجل «از خداوند اطاعت کنید و از رسول خدا و صاحبان امر خودتان اطاعت کنید. (59 نساء)» پرسیدم، فرمودند: «درباره على بن ابى طالب و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است.» (زیرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند) به حضرت عرض کردم مردم می گویند چرا نام على و خانوادهاش در کتاب خداى عز و جل برده نشده؟ فرمودند: «به آنها بگو آیه نماز، بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نازل شد و سه رکعتى و چهار رکعتى آن نامبرده نشد تا اینکه پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) خود براى مردم بیان کرد و آیه زکات بر آن حضرت نازل شد و نام برده نشد که زکات از هر چهل درهم یک درهم است، تا اینکه خود پیغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر به حج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف کنید تا اینکه خود پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) براى آنها توضیح داد. و آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» نازل شد و درباره على و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شد، پس پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) درباره على (علیه السلام) فرمودند: «هر که را من مولای اویم این علی مولای اوست.» و باز فرمودند: «درباره کتاب خدا و اهل بیتم به شما سفارش می کنم. من از خداى عزوجل خواستهام که میانشان جدایی نیندازد تا هر دو کنار حوض نزد من آیند. خدا خواسته مرا عطا کرد. و نیز فرمودند: «شما چیزى به آنها نیاموزید که آنها از شما داناترند.» و باز فرمودند: «آنها شما را از در هدایت بیرون نکنند و به در گمراهى وارد نسازند.»
اگر پیامبر خاموشى می گزید و در باره اهل بیتش بیان نمىکرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مىکردند، ولى خداى عزوجل براى تصدیق پیغمبرش (که مقصود آل پیغمبر است نه آل فلان و فلان) این را نازل فرمود: « همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت دور کند، و کاملا شما را پاک سازد. (33 احزاب)» و آنان علی و حسن و حسین و فاطمه (علیهم السّلام) بودند که رسول خدا در خانه امّ سلمه آنها را به زیر عبا گرد آورده، سپس فرمودند: «خداوندا، برای هر پیامبری، اهل و خاندانی است. و اینان اهل و خاندان من هستند.» امّ سلمه گفت: آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمودند: «تو رو به خیر داری امّا اینان اهل و خاندان من هستند.»
حدیث شماره ۵ باب ثبات امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد کتاب حجت اصول کافی
عیسى بن عبد اللَّه گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: اگر حادثهاى رخ دهد (یعنى اگر شما وفات کنید) که خدا به من نشان ندهد؛ از چه کسى پیروى کنم؟ حضرت به پسرش موسى (علیه السلام) اشاره فرمود. عرض کردم اگر براى موسى حادثهاى پیش آمد، از چه کسى پیروى کنم؟ فرمودند: «از پسرش» عرض کردم اگر براى پسرش حادثهاى رخ دهد و برادر بزرگ و پسر کوچکى داشته باشد، از چه کسى پیروى کنم؟ فرمودند: «از پسرش» بعد هم یکى پس از دیگرى- و در نسخه صفوانی (یکی از راویان کافی) است: سپس همیشه همین طور.