رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۵۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب حجت» ثبت شده است

حدیث شماره 1 باب بیان ارواحی که در ائمه علیهم السلام است کتاب حجت اصول کافی

جابر جعفى گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اى جابر! همانا خداى- تبارک و تعالى- آفریدگان را بر سه دسته آفرید، چنانچه فرماید: «و شما سه گروه خواهید بود. سعادتمندان، چه بلند مرتبه اند سعادتمندان! و شقاوتمندان، چه دون پایه اند شقاوتمندان! و پیشی گیرندگان (به اعمال نیک) که پیشی گیرندگان (به رحمت و آمرزش) اند، اینان مقربان اند. (7 الی 11 واقعه)» پیشى گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصین درگاه او از میان مخلوق می باشند. که خدا در ایشان پنج روح قرار داده است:

1- ایشان را به روح القدس مؤید ساخت و به وسیله آن همه چیز را بدانند و بشناسند. 2- ایشان را با روح ایمان مؤید ساخت و با آن از خداى عز و جل بترسند 3- آنها را به روح قوه مؤید ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى یافتند 4- آنها را به روح شهوت (میل و اشتها) مؤید ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانیش کراهت یافتند 5- در ایشان روح حرکت نهاد که همه مردم با آن رفت و آمد کنند.

و در مؤمنین سعادتمند، روح ایمان نهاد که با آن از خدا بترسند و در ایشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى یافتند، و در ایشان روح شهوت نهاد و یا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ایشان روح حرکت نهاد که مردم با آن روح رفت و آمد کنند.

شرح:

کلمه روح در این حدیث شریف به معنى قوه و نیروئى است باطنى و معنوى که منشأ و مبدأ آثاری است که امام (علیه السلام) بیان می کند، زیرا رفت و آمد انسان و ترس او از خدا و شناختن و دانستن چیزها آثار و اعمالى است که از انسان بروز می کند و این آثار ناچار باید مبدأ و علت و موجب و محرکى داشته باشند که هستى و قیامشان به آن باشد.

کلمه روح در این روایت همان مبدأ و علتى است که سبب پیدایش این آثار گشته است، چه آنکه این ارواح پنج روح جدا و مستقل باشند یا آنکه درجات و مراتب یک روح باشند که همان روح ناطقه انسان و فصل ممیز او از حیوان باشد، ولى ظاهر این است که هر یک روحى جدا هستند و روح القدس و روح ایمان از خارج به کمک انسان می رسد و سه روح دیگر از درون و داخل او را کمک می دهد و هم از این حدیث استفاده می شود که روح حرکت، عمومیت دارد و در هر انسانى هست و روح القدس مختص به رسولان و پیغمبران است و حتى در مؤمنین دست سعادتمند هم نیست و تعبیر به دست راستی ها (سعادتمند) از این جهت است که روز قیامت نامه اعمالشان به دست راستشان داده شود و یا به جهت این است که اهل میمنت و برکنند، بر خلاف دست چپی ها (شقاوتمند).

حدیث شماره 5 باب ائمه علیهم السلام محدث و مفهّم هستند کتاب حجت اصول کافی

حمران بن اعین گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «همانا على (علیه السلام) محدث بود.» حمران گوید من نزد رفقایم رفتم و گفتم: خبر شگفتى براى شما آورده ام، گفتند: چه خبر؟ گفتم از امام باقر (علیه السلام‏) شنیدم که می فرمود: «همانا على (علیه السلام) محدث بود.» گفتند: کارى نکردى،خوب بود بپرسى چه کسى به او حدیث مى‌گوید؟ نزد آن حضرت برگشتم و عرض کردم آنچه به من خبر دادید به یارانم بازگفتم و گفتند: کارى نکردى لازم بود بپرسى چه کسى براى او حدیث مى‌گوید؟ به من فرمودند: «فرشته اى به او حدیث می گوید.» عرض کردم می فرمائید که او (علی عیه السلام) پیامبر است‌؟  (حمران) گوید حضرت دستش را چنین (به علامت نفی) تکان داد و فرمودند: «یا مانند (آصف) یاور سلیمان یا (خضر) یاور موسی یا همچون ذوالقرنین آیا نشنیده اید که (آن حضرت در قصه ذوالقرنین) فرمود: در میان شما هم مانند او هست.» (به حدیث 699 رجوع شود).

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام محدث و مفهّم هستند کتاب حجت اصول کافی

محمد بن مسلم گوید کلمه محدث نزد امام صادق (علیه السلام) ذکر شد، حضرت فرمودند: «محدث کسى است که صدا را بشنود و شخص (صاحب صدا) را نبیند.» به حضرت عرض کردم قربانت گردم، چگونه می فهمد که آن کلام فرشته است؟ فرمودند: «آرامش و وقارى به او عطا می شود که می فهمد آن کلام از فرشته است.»

حدیث شماره 3 باب ائمه علیهم السلام محدث و مفهّم هستند کتاب حجت اصول کافی

محمد بن اسماعیل گوید از حضرت ابوالحسن (علیه السلام) شنیدم که مى‏فرمود: «ائمه (علیهم السلام)، دانشمندان، راستگویان، فهمیدگان و محدثانند.»

 

شرح:

علماء (دانشمندان) اشاره به آیه شریفه «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» دارد و صادقون (راستگویان) اشاره به آیه شریفه «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» دارد که در حدیث 531 و 547 به ائمه علیهم السلام تأویل شد و مفهّم بر وزن مقدم به معنى فهمیده است و أئمه علیهم السلام را مفهّم گویند، زیرا پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) تفسیر و تأویل قرآن را به ایشان فهمانیده است و محدّث چنان که گفتیم براى این است که از غیب به امام حدیث و الهام می رسد.

حدیث شماره 2 باب ائمه علیهم السلام محدث و مفهّم هستند کتاب حجت اصول کافی

 

حکم بن عتیبه گوید روزى خدمت على بن الحسین (علیهما السلام) رفتم. حضرت فرمودند: «ای حکم آیا آیه ای را که علی بن ابی طالب (علیه السّلام) با آن قاتلش را می شناخت و با آن درباره امور بزرگ (غیبی) با مردم سخن می گفت، بلدی؟» حکم گوید من با خود گفتم: رشته اى از علم على بن الحسین (علیهما السلام) بدستم آمد که من هم بوسیله آن امور بزرگ را بدانم. به حضرت عرض کردم نه. بخدا، نمی دانم و سپس گفتم: ای پسر پیغمبر! ممکن است آن آیه را به من بفرمائید؟ فرمودند: بخدا آن آیه قول خداى- عز ذکره- است، که مى‏فرماید: «پیش از تو هیچ رسول و پیغمبر (و محدثى) نفرستادیم. (52 حج)» (در قرآن کلمه محدث نیست.) و على بن ابى طالب (علیه السلام) محدث بود. مردی که نامش عبد اللَّه بن زید و برادر مادرى على بن الحسین بود، (زیرا امام چهارم از مادر او شیر خورده بود) مثل اینکه انکار کند، گفت: سبحان‏ اللَّه! او محدث بود؟!! امام باقر علیه السلام (که در آن مجلس حاضر بود) به ما توجه کرد و فرمودند: «هان، به خدا، پسر مادر تو این را می داند.» چون چنین فرمود، آن مرد خاموش شد. امام فرمودند: «این همان است که ابوالخطّاب درباره اش به نابودی افتاد و معنای محدّث و پیامبر را ندانست.»

شرح:

 ابو الخطاب، کنیه محمد بن مقلاص است که عقیده داشت ائمه علیهم السلام پیغمبرند زیرا شنیده بود که ایشان محدثند و خیال مى‏کرد هر محدثى پیغمبر است (فرق میان آنها در حدیث 436 گذشت) ابو الخطاب سپس غلو بیشترى کرد و گفت ائمه معبودند.

علامه مجلسى (ره) گوید: به عقیده من نویسندگان در این حدیث اشتباه کرده و صدر یک حدیث را بذیل حدیث دیگر چسبانیده‏اند و آن دو حدیث را در مرآت ص 196 نقل می کند.

حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السلام محدث و مفهّم هستند کتاب حجت اصول کافی

 

عبیدة بن زراره گوید امام باقر (علیه السلام) نزد زراره فرستاد تا به حکم بن عتیبة گوید که اوصیاء محمد علیه و علیهم السلام محدثند.

 

شرح:

حکم بن عتیبه زیدى مذهب و استاد زراره بود پیش از شیعه شدنش؛ و مقصود امام از سفارش به او این است که بداند زید امام نیست، زیرا خود حکم می دانسته که زید با عالم غیب ارتباط ندارد.

حدیث شماره 7 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «ائمه به منزله رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هستند ولى پیامبر نیستند و آنچه از زنان براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) حلال است (زیادتر از چهار زن دائم و زن موهوبه) براى ایشان حلال نیست اما هرچه غیر از این باشد آنان در آن به منزله رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) هستند.»

حدیث شماره 6 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

سدیر گوید، به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم مردمى عقیده دارند که شما خدا و معبودید و براى دلیل عقیده خود این آیه قرآن را می خوانند: «اوست که در آسمان معبود است و در زمین معبود است. (84 زخرف)» (اینها گمان می کنند که معبود زمین امامانند) امام فرمودند: «اى سدیر! گوش و چشم و پوست و گوشت و خون و موی من از اینان بیزار است و خدا از ایشان بیزار باشد، اینان دین من و دین پدران مرا ندارند. خدا در روز قیامت، مرا با آنها گرد هم نیاورد، جز آنکه بر آنها خشمگین باشد.» عرض کردم مردمى نزد ما هستند که عقیده دارند شما پیغمبرید! و این آیه قرآن را براى دلیل سخن خود قرائت می کنند: «ای پیامبران از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من به آنچه انجام می‏دهید آگاهم. (51 مومنون)» امام فرمودند: «ای سدیر! گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خون من از اینان بیزار است. و خدا و رسولش از اینان بیزار باشد، اینها به دین من و دین پدرانم نیستند، خدا در قیامت مرا با ایشان گرد هم نیاورد جز اینکه بر آنها خشمگین باشد.» عرض کردم پس شما چه موقعیتى دارید؟ فرمود: ما خزانه دار علم خدائیم، ما مترجم امر خدائیم، ما مردمى معصوم هستیم، خداى تبارک و تعالى مردم را به فرمانبرى ما امر فرموده و از نافرمانى ما نهى نموده است، ما حجت رسائیم بر هر که زیر آسمان و روى زمین است.»

 

شرح‏:

درباره آیه دوم گویا طریق استدلال غلط آنها این است که با لفظ جمع به رسولان خطاب شده است و مخاطب باید حاضر باشد، پس ممکن نیست که مقصود از رسولان پیغمبران گذشته باشند، زیرا آنها در زمان نزول قرآن حاضر نبودند پس مقصود از رسولان پیغمبر و امامان علیهم السلام می باشند، ولى جوابش این است که علاوه بر اینکه خود امام از این مردم بیزارى می جوید خطاب در آیه حکایت از خطاب هاى متعدد می کند، یعنى به هر رسولى در زمان حیاتش چنین دستورى داده شده، نه آنکه این خطاب در زمان واحد متوجه همگى باشد و به تعبیر دیگر مى‏توان گفت این خطاب بالاصاله متوجه پیغمبر ما (صلّى اللَّه علیه و آله) و بالتبع متوجه پیغمبران گذشته است و بعضى گفته اند خطاب متوجه شخص پیغمبر و صیغه جمع از نظر احترام و تشریف آن حضرت است، و مقصود از چیزهاى پاکیزه، لذائذ حلال است که خدا براى همه بندگانش جایز و مباح قرار داده است و این آیه رد بر ریاضت کشانى‏ است که ترک دنیا و لذائذ آن کنند.

حدیث شماره 5 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

برید بن معاویة گوید از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) پرسیدم که مقام و منزلت شما چیست؟ و به کدام کس از گذشتگان می مانید؟ فرمودند: «مانند همدم موسى (جناب خضر یا یوشع) و ذوالقرنین که هر دو عالم بودند ولى پیغمبر نبودند.»

حدیث شماره 4 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

حارث بن مغیره گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «على (علیه السلام) محدث بود.» عرض کردم می فرمائید پیغمبر بود؟ (چون این سؤال در بین سخن آن حضرت بود، براى جواب نفى) امام (علیه السلام) دست خود را این چنین (به بالا) حرکت داد. سپس فرمودند: «بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا مانند ذو القرنین بود، مگر به شما خبر نرسیده است که خود على (علیه السلام) فرمود: «در میان شما هم مانند ذوالقرنین هست.» (و او خود على علیه السلام است).

 

شرح:

محدث (مانند مقدم به صیغه اسم مفعول از باب تفعیل) در لغت به معنى کسى است که به او حدیث و خبر تازه گویند و در لسان اخبار امام (علیه السلام) را محدث گویند، زیرا خداى تعالى علوم و اخبار آسمانى‏ را به وسیله الهام یا صداى فرشته به او می رساند ولى امام شخص فرشته را نمی بیند، اما پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) او را مى‏دید، چون راوى معنى محدث را نمی دانست و خیال می کرد که محدث شامل پیغمبر هم می شود، از آن سؤال کرد، امام (علیه السلام) با اشاره دست فرمود: نه، على (علیه السلام) محدث بود و پیغمبر نبود و محدث مانند آصف و خضر و ذو القرنین است، و چون در روایتى که على بن ابراهیم در تفسیرش نقل می کند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقام و موقعیت ذوالقرنین را بیان می کند و سپس می فرماید: در میان شما هم مانند او هست یعنى خود على علیه السلام لذا امام باقر علیه السلام در اینجا به آن روایت هم اشاره می کند. 

حدیث شماره 3 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

ایوب بن حر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «خداى- عز ذکره- با پیغمبر شما به پیغمبران خاتمه داد، پس از او هرگز پیغمبرى نباشد و با کتاب شما (قرآن) به کتب آسمانى خاتمه داد، پس بعد از آن هرگز کتابى نباشد. و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود، و آفرینش شما و آسمانها و زمین  و خبر آنچه پیش از شما بوده و داورى میان شما و خبر بعد از شما و موضوع بهشت و دوزخ و پایان کار شما در قرآن هست.»

حدیث شماره2 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: «جز این نیست که وقوف بر ما (یعنى: مقیم شدن در درگاه ما) و رجوع به سوى ما در باب حلال و حرام است. امّا پیغمبرى را ما نداریم.»

حدیث شماره 1 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

حمران بن اعین گوید به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم علماء (امامان) چه موقعیتى دارند؟ فرمودند: مانند ذوالقرونین و همدم سلیمان (آصف بن برخیا) و همدم موسى علیهم السلام (یوشع بن نون یا جناب خضر) می باشند.

حدیث شماره 10 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

زید شحام گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره سخن خداى تعالى «این عطای ماست به هر کس می خواهی (و صلاح می بینی) ببخش و از هر کس می خواهی دریغ کن و حسابی بر تو نیست. (39 ص)» پرسیدم. فرمودند: «خدا به سلیمان سلطنت بزرگى داد (و این آیه درباره اوست) سپس این آیه درباره رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) جارى گشت. پس براى او رواست که هر چه خواهد، به هر که خواهد ببخشد و از هر که خواهد باز گیرد، و خدا به او بهتر از آنچه به سلیمان داد، عطا فرمود، زیرا فرموده است «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید (7 حشر)»

 

شرح:

از تأمل و دقت در این روایات استفاده مى‏شود که چون خداى تعالى پیغمبرش را تربیت کرد و پرورش داد و حقایق را به او فهمانید، آن حضرت به درجه اى رسید که جز حق و صواب اختیار نمی کرد و در هیچ موضوعى بر خلاف خواست خدا چیزى به خاطرش نمی آمد، از این جهت خداى تعالى وضع و تعیین بعضى از امور دین را به او تفویض کرد، مانند افزایش رکعت هاى نماز و وضع نماز و روزه مستحب و تعیین ارث جد و خونبهاى انسان و چشم او، بعلاوه خداى تعالى تعیین و وضع او را به وسیله وحى تأکید و امضا می فرموده است و اعطاء چنین اختیارى به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مانع عقلى ندارد و روایات بسیارى هم شاهد آن است (مضمون کلام علامه مجلسى (ره) مرآت ص 192).

 

 

حدیث شماره 9 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «خداى عزوجل رسولش را تربیت کرد تا چنان که می خواست او را استوار ساخت، سپس به او تفویض (امر) کرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورد بگیرید و از آنچه نهیتان کرد باز ایستید. (7 حشر)» و آنچه را خدا به  پیغمبر خود تفویض فرمود، همان را به ما نیز تفویض فرمود.»

حدیث شماره 8 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «نه، به خدا سوگند! خداوند جز به پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) به کسی از آفریدگانش تفویض (امر) نکرد. خداى عزوجل فرموده است «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به )موجب( آنچه خدا به تو آموخته داورى کنى. (105 نساء)» و این آیه درباره اوصیاء پیامبر (علیهم السلام) هم جاری است.»

حدیث شماره 7 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

حضرت ابى جعفر امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «قانون خونبهاى چشم و خونبهاى جان را پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وضع فرمود و نبیذ (شراب خرما) و هر مست‏کننده ای را او حرام کرد.» مردى عرض کرد پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وضع قانون کرد بدون آنکه دستورى نسبت به آنها آمده باشد؟! فرمودند: «آرى تا کسانى که اطاعت رسول می کنند از نافرمانان او مشخص شوند.»

حدیث شماره 6 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى تبارک و تعالى پیامبرش را تربیت نمود و چون به آنجا که خدا می خواست رسید، درباره او فرمود «تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری. (4 قلم)» سپس امر دینش را  به او واگذاشت و فرمود «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید. (7 حشر)» خداى عزوجل در باب میراث، فرائض و سهامى چند را واجب گردانید و از براى جد میت(که پدر پدر، یا پدر مادر میّت است)، چیزى را قسمت نفرمود. رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) یک ششم مال میت را طعمه و بهره او ساخت. خداى- جل ذکره- هم این را براى او اجازه کرد براى همین است که خداى عزوجل فرماید: «(و به او گفتیم) این عطای ماست به هر کس می خواهی (و صلاح می بینی) ببخش و از هر کس می خواهی دریغ کن و حسابی بر تو نیست. (39 ص)»»

حدیث شماره 5 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

زرارة گوید شنیدم که امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) می فرمودند: «خداى تبارک و تعالى امر خلقش را به پیامبرش (صلّى اللَّه علیه و آله) واگذار فرمود تا ببیند چگونه اطاعت می کنند.» سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید (7 حشر)»

حدیث شماره 4 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم

... و باز خداى عزوجل شراب انگور را به طور معین حرام ساخت و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) هر نوشیدنی مست‏ کننده اى را حرام کرد، خدا هم براى او اجازه کرد، و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) از چیزهائى خوددارى کرد و آنها را بد دانست ولی از آن ها همچون حرام نهی نکرد، و تنها نهى خوددارى و کراهت نمود و در ارتکاب آنها رخصت داد، اخذ به رخصت او هم، همچون پذیرفتن نهی و واجباتش بر بندگان واجب گشت، و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) نه در آنچه به طور حرام از آن نهی کرده بود و نه در آنچه به طور واجب امر کرده بود به مردم رخصت تخلف نداد، و بسیار نوشیدنی مست کننده که آنان را به طور حرام از آن نهی کرده، در آن به کسی رخصت نداد. و نیز به کسی در کوتاه کردن دو رکعتی که خود به واجب خداوند گرامی افزوده بود رخصت نداد، بلکه آن را به طور واجب بر ایشان ملزم ساخت، براى هیچ کس جز مسافر رخصت تقصیر نداد، و هیچ کس را نرسد که نسبت به آنچه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) رخصت نداده رخصت دهد، پس امر رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) با امر خداى عز و جل و نهى او با نهیش موافق و برابر است، بر بندگان لازم است تسلیم او باشند همچنان که تسلیم خداى تبارک و تعالى هستند.»