رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۵۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب حجت» ثبت شده است

حدیث شماره 4 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول

فضیل بن یسار گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) به بعضى از اصحاب قیس ماصر می فرمود: «همانا خداى عزوجل پیغمبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد، چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: «تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری. (4 قلم)» سپس امر دین و امت را به او واگذار فرمود تا سیاست بندگانش را به عهده گیرد، سپس فرمود: «آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهیتان کرده بپرهیزید. (7 حشر)» همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) استوار و موفق و مؤید به روح القدس بود، نسبت به سیاست و تدبیر خلق هیچ گونه لغزش و خطائى نداشت، به آداب خدا تربیت شد. خداى عزوجل نمازهاى پنجگانه را دو رکعت دو رکعت واجب ساخت تا ده رکعت شد. سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به دو رکعت (ظهر و عصر و عشا) دو رکعت و به مغرب یک رکعت افزود، و این اضافات با واجب خداى تعالى همدوش گشت، به طورى که ترک آنها جز در سفر جایز نیست و چون در نماز مغرب یک رکعت افزود، آن را در سفر و حضر بر جاگذاشت. خداى عزوجل تمام این اضافات پیغمبر را اجازه کرد و نمازهاى یومیه واجب هفده رکعت گشت.

سپس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دو برابر نمازهاى واجب، نمازهاى نافله را که سى و چهار رکعت است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آن را اجازه کرد، و نمازهاى واجب و مستحب پنجاه و یک رکعت گشت دو رکعت نماز نشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و یک رکعت به حساب می آید.

و خدا در میان سال، تنها روزه ماه رمضان را واجب ساخت و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) روزه (مستحبی) ماه شعبان و سه روز از هر ماه را سنت کرد تا دو برابر مقدار (روزه) واجب شد (زیرا چون در ده ماه غیر از رمضان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز می ‏شود و به اضافه ماه شعبان، دو برابر سى روز رمضان می گردد) خداى عزوجل این را هم براى او اجازه کرد.»

حدیث شماره ۳ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

زرارة گوید من از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شنیدم که می فرمودند: «خداى عزوجل امر خلقش را به پیغمبرش واگذار فرمود، تا ببیند چگونه اطاعت می کنند.» (پیغمبرش را و چون اطاعت پیغمبر بر نفوس مردم دشوارتر از اطاعت خدا است اجرش بیشتر است- مرآت-) سپس این آیه را تلاوت فرمودند: ««آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید. (۷ سوره حشر)»»

حدیث شماره ۲ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

موسی بن اشیم گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که مردى درباره آیه ای از قرآن پرسید و حضرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آیه را پرسید، حضرت بر خلاف آنچه به اولى فرموده بود، به او جواب گفت، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خدا خواهد، در دلم وارد شد، به طورى که گویا دلم را با کاردها می برند. با خود گفتم من ابوقتاده را که در یک «واو» اشتباه نمی کرد، در شام رها کردم و نزد این مرد آمدم که چنین اشتباه بزرگى می کند. در آن میان که من آن افکار داشتم، مرد دیگرى وارد شد و از همان آیه سؤال کرد، حضرت بر خلاف آنچه به من و (دو) رفیقم گفته بود، به او جواب داد، من دلم آرام گرفت، زیرا دانستم اختلاف گوئى حضرت به خاطر تقیه است. سپس آن حضرت به من توجه کرد و فرمودند: «پسر اشیم! خداى عزوجل امر را به سلیمان بن داود واگذار کرد و فرمود: «این است عطاء ما، اینک بی‌حساب به هر که خواهی عطا کن و از هر که خواهی منع. (۳۹ ص)» و به پیغمبرش (صلّى اللَّه علیه و آله) واگذار کرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید. (۷ حشر)» و آنچه به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) واگذار نموده، به ما واگذار کرده است.

شرح:
علامه مجلسى (ره) در اینجا روایت دیگرى هم ذکر می کند که خود موسى بن اشیم هم ابتدا همان سؤال را از امام کرده است و جوابى مخالف دو جواب دیگر شنیده است، از این جهت در آخر گفت «بر خلاف آنچه به من و دو رفیقم گفته بود» ولى مطابق این روایت باید بگوئیم شنیدن خودش را هم به حساب آورده است.

حدیث شماره ۱ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی


قسمت سوم

ادامه شرح:

شیخ صدوق (ره) در رساله عقایدش گوید: اعتقاد ما شیعیان درباره غلات و مفوضه این است که ایشان کافرند و بدتر از یهود و نصارى و مجوس و همه بدعت‏گذاران و گمراهان، زیرا هیچ کس مانند ایشان خدا را کوچک نکرده است- تا آنجا که گوید امام رضا علیه السلام در دعایش می فرمود: خدایا من از هر توان و نیروئى بیزارى جویم و به سوى تو گرایم، توان و نیروئى جز از جانب تو نیست، خدایا من به سوى تو بیزارى جویم از کسانى که براى ما آنچه را سزاوار نیست ادعا می کنند، خدایا من به سوى تو بیزارى می جویم از کسانى که درباره ما آنچه را خود نگوئیم می گویند، خدایا آفرینش مخصوص تو و روزى از جانب تو است، تو را می پرستیم و از تو یارى می جوئیم، خدایا تو خالق ما و خالق پدران پیشینیان و پدران آیندگانى، ربوبیت جز براى تو سزاوار نیست و خدائى جز تو را نشاید ...
شیخ مفید (قده) فرماید: غلات مسلمان نما همان کسانند که امیرالمؤمنین و امامان از فرزندانش را به خدائى و پیغمبرى نسبت دهند و ایشان را در فضیلت دین و دنیا، بیشتر از مقدار واقعش ستایند، ایشان گمراه و کافرند و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان کشتن و سوختن آنها را داده است.
ب- تفویض در امر دین و آن معانى و تفاسیر مختلفى دارد (که خود مجلسى ره توضیح می دهد) و می فرماید: معنائى که صحیح است و حکم عقل هم بر آن دلالت دارد و مقصود از این روایات است این است که: خدا امر سیاست و تأدیب و تکمیل و تعلیم مردم را بهآنها واگذار فرموده است و نیز امر کردن مردم را به اطاعت از خودشان نسبت به آنچه خواهند و نخواهند و در آنچه صلاح دانند و صلاح ندانند به ایشان واگذار نموده است، و در روایات بعد این مطلب توضیح بیشترى داده می شود.

حدیث شماره ۱ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

ادامه شرح:

۳- آیه شریفه ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ... در سیاق آیات مربوط بفى‏ء و غنیمت در جنگ است و راجع به اموال منقول و غیر منقول از طایفه بنى قریظه و بنى نضیر از یهود است که نصیب مسلمین شده بود خداى تعالى در این آیه شریفه به پیغمبر اکرم اختیار می دهد و مسلمین را آگاه می سازد که در تقسیم و صرف این اموال به داورى آن حضرت رضا دهند و تسلیم شوند، ولى از لحاظ عموم و شمول آیات شریفه قرآنى و هم از نظر استشهاد امام (علیه السلام) در این روایت معنى وسیعترى از آن استفاده می شود و آن معنى این است که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله هر امرى به شما کرد و هر دستورى که فرمود، بپذیرید و عمل کنید، و از هر چه شما را نهى کرد و بازداشت آن را ترک کنید و باز ایستید، زیرا امر و نهى او عین امر و نهى خداى تعالی است و او از پیش خود چیزى نمی گوید. لذا در آیه بعد که امام (علیه السلام) به آن استشهاد می کند می فرماید: «هر کس از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است» یعنى پیغمبر فقط نماینده و پیغام رسان و مأمور است، و نیز به همین جهت در آخر روایت فرمود: ما واسطه میان شما و خداى عزوجل هستیم.
۴- راجع به تفویض و واگذارى امر دین به پیغمبر و امامان علیهم السلام که مقصود اصلى این حدیث و احادیث بعد است، علامه مجلسى (ره) توضیحى بیان کرده که خلاصه‏اش این است: تفویض به چند معنى استعمال می شود:
الف- تفویض در امر آفرینش و روزى دادن مخلوق و زنده کردن و تربیت و میراندن آنها، چنانچه جماعتى عقیده دارند که خداى تعالى ابتدا پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سایر اولیاءاش را خلق کرد سپس خلقت و تربیت سایر موجودات را به اختیار ایشان گذاشت، پس آنها بیافرینند و روزى دهند و بمیرانند و این طایفه بنام غلات (جمع غالى متجاوز از حد) یا مفوضه نامیده می شوند.
شکى نیست که این عقیده کفر است و معتقدین به آن از زمره مسلمین خارجند مگر اینکه مقصودشان این باشد که ائمه علت غائى ایجادند و خدا آنها را در آسمان و زمین و نسبت به هر چیز فرمانده و مطاع قرار داده و حتى جمادات از ایشان فرمان برند و هر چه خواهند خدا انجام دهد ولى آنها جز آنچه خدا خواهد نخواهند، این عقیده درست است و اخبارى هم بر آن دلالت دارد...

حدیث شماره ۱ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

ابواسحاق نحوى گوید بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و شنیدم می فرمود: «خداى عزوجل پیغمبرش را به محبت خود تربیت کرد و سپس فرمود: « تو اخلاق عظیم و برجسته‏ ای داری. (۴ قلم)» و آنگاه (امر را) به او واگذار کرد و فرمود: « آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید، و آنچه را از آن نهی کرده خودداری نمائید. (۷ حشر)» و باز فرمود: «هر کس از رسول خدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. (۸۰ نساء)»» سپس امام فرمودند: «پیامبر خدا کار را به على (علیه السلام) واگذار کرد و او را امین شمرد، شما (شیعیان) تسلیم شدید و آن مردم (اهل سنت) انکار کردند. به خدا ما شما را دوست می داریم که بگویید، چون ما بگوییم، و این‏که ساکت شوید، چون ما ساکت شویم (و ممکن است که معنى این باشد که: ما شما را دوست مى‏داریم، اگر چنین باشید که در سخن گفتن و نگفتن پیرو ما باشید). و ما واسطه میان شما و خداى عز و جل هستیم، خدا براى هیچ کس در مخالفت امر ما خیرى قرار نداده است.»

شرح‏:
در اینجا چند مطلب نیاز به توضیح دارد:
۱- جمله اول حدیث از عبارات پر مغز عربى است، خصوصا به اعتبار صدور آن از خاندان وحى، و به طور خلاصه پنج معنى را متحمل است: ۱- خداى عز و جل پیغمبرش را طورى که میخواست و دوست داشت‏ تربیت کرد ۲- چون پیغمبر، خدا را دوست داشت، خدا هم او را تربیت کرد ۳- خدا پیغمبرش را تربیت کرد تا دوست او باشد ۴- خدا طریق محبتش را به پیغمبرش آموخت ۵- خدا در حالى که پیغمبرش را دوست داشت او را تربیت کرد.
۲- در باره خلق عظیم پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) که خداى تعالى آن را می ستاید، مرحوم طبرسى گوید خلق آن است که انسان خود را بر حفظ آداب وادار کند، و این قوه مانند خلقت در وجود او پابرجا شده و مرحوم مجلسى گوید مراد از خلق عظیم پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) این است که علم و عمل به درجه کاملش در وجود آن حضرت گرد آمده بود....

حدیث شماره 2 باب همانا ائمه علیهم السلام به هر کس سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند کتاب حجت اصول کافی


ابوبصیر گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم از کجا به اصحاب على (علیه السلام) (مصیبت ها) رسید با وجود آنکه از مرگ و مصیبت خود آگاه بودند؟ حضرت بمانند شخص خشمگین به من جواب دادند: :از چه کسى به آن‌ها رسید، جز از خودشان‌؟» عرض کردم آنچه مانع شما از آن می شود ؟ (که مرگ و مصیبت اصحاب خود را بآنها نمى‏گوئید) چیست؟ جانم به فدایت. فرمودند: «این دری است بسته شده، تنها حسین بن على (صلوات اللَّه علیهما) اندکى از آن را گشود.» (که در شب عاشورا شهادت و مصیبت اصحابش را به آنها خبر داد) سپس فرمودند: «اى ابامحمد! همانا اصحاب آن حضرت بر دهان خود لجام و بندى داشتند.»

شرح‏:
علامه مجلسى (ره) پس از آنکه کلمه «ما اصابهم» را به بلا و مصیبت تفسیر کرده چنان که گفتیم، احتمال دیگرى را هم ذکر نموده است و آن احتمال این است که مقصود از «ما اصابهم» قرب و منزلتى است که اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نزد آن حضرت پیدا کردند و علم منایا و بلایا هم داشتند و حضرت در جواب فرمود: این مقام و منزلت را آنها به واسطه قابلیت و استعداد خویش بدست آوردند زیرا راز نگهدار بودند، شما توقع دارید که به آن مقام و علوم برسید اما چون راز نگهدار نیستید قابلیت ندارید.

حدیث شماره 1 باب همانا ائمه علیهم السلام به هر کس سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: «اگر زبان هاى شما لجام و بندى مى داشت، سود و زیان هر مردى را برایش گزارش مى دادم.»

حدیث شماره ۳ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

مفضل بن عمر گوید به حضرت ابوالحسن (علیه السلام) عرض کردم براى ما از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده‏ اند که فرموده است «همانا علم ما گذشته و نوشته شده، القایی در قلوب و تاثیر در گوش است.» فرمودند: «اما گذشته مربوط به امور پیشین است که می دانیم و اما نوشته شده مربوط به آینده است و اما القا در دل، الهام است و اما تأثیر در گوش، امر فرشته است.»

حدیث شماره ۲ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

حارث بن مغیرة گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم، از علم عالم خود (یعنى امام از شما خانواده) به من خبر دهید. فرمودند: «از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) و از على (علیه السلام) به ارث رسیده است.» عرض کردم به ما گزارش می دهند که علم به دل شما الهام می شود و در گوش شما وارد می گردد، فرمودند: «گاهى هم چنین است.»

حدیث شماره ۱ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمودند: «علم ما به سه جهت رسائى دارد: گذشته و آینده و پدیدشونده. اما گذشته براى ما تفسیر شده است (یعنى اخبار گذشته را پیغمبر براى ما توضیح داده است) و اما آینده (در جامعه و مصحفى که نزد ماست) نوشته شده و اما پدیدشونده از راه الهام ه بدل و تأثیر در گوش باشد (که هر روز و هر ساعت مخصوصا شب هاى جمعه و قدر براى ما حاصل آید) و آن بهترین دانش ماست، (زیرا مخصوص به ما و از اسرار امامت است ولى با وجود همه این علوم که ما داریم پیامبر نیستیم) و پیامبرى بعد از پیامبر ما نیست.»

حدیث شماره ۳ باب خداى عزوجل به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیرمؤمنان بیاموزد و او شریک آن حضرت در علم بودر کتاب حجت اصول کافی

محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «جبرئیل براى محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) دو انار بهشتى آورد، على (علیه السلام) او را ملاقات کرد و فرمودند: «این دو انار که در دست دارید چیست؟» پیامبر فرمودند: «اما این یکى نبوت است که تو از آن بهره‏ اى ندارى و اما این یکى علم ست.» سپس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را دو نیمه کرد، نیمى را به على داد و نیمى را خود گرفت. سپس فرمودند: «در این تو با من شریک هستى و من با تو.»» پس امام باقر علیه السلام فرمودند: «به خدا که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) از آنچه خدایش تعلیم داد حرفى نیاموخت جز آنکه آن را به على (علیه السلام) تعلیم داد، سپس آن علم به ما رسید، آنگاه دست بر سینه خود نهاد.»

حدیث شماره 2 باب خداى عزوجل به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیرمؤمنان بیاموزد و او شریک آن حضرت در علم بودر کتاب حجت اصول کافی

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «جبرئیل علیه السلام دو انار بهشتى برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آورد و هر دو را به آن حضرت داد، پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) یکى را خورد و دیگرى را از میان دو نیمه کرد، سپس نیمى را به على (علیه السلام) داد تا بخورد، آنگاه فرمودند: «اى على! انار اولى را که من خوردم نبوت بود که تو را در آن بهره اى نیست و دیگرى علم و دانش بود که تو با من در آن شریک هستی.»»

حدیث شماره 1 باب خداى عزوجل به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیرمؤمنان بیاموزد و او شریک آن حضرت در علم بودر کتاب حجت اصول کافی

حمران گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «جبرئیل (علیه السلام) دو انار براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آورد، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) یکى را خورد و دیگرى را دو نیمه کرد، آن گاه نیمی را خورد و نیم دیگر را به علی (علیه السّلام) خوراند. پس پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمودند: «برادرم! مى‏دانى این دو انار چه بود؟» گفت: «نه» فرمودند: «اما اولى نبوت بود که (مخصوص من است و) تو را از آن بهره اى نیست و اما دیگرى علم و دانش بود که تو در آن با من شریک هستى.»» من گفتم: أصلحک اللّه، چگونه على در علم شریک پیغمبر بود؟ امام فرمودند: «خدا هیچ علمى را به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) نیاموخت جز آنکه به او دستور داد که آن را به على (علیه السلام) بیاموزد.»

 

حدیث شماره 6باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

ابوحمزه گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «نه، به خدا عالم هرگز جاهل نباشد (یعنى عالمى که خدا اطاعتش را بر مردم واجب کرده و او همان امام است) ممکن نیست چیزى را بداند و چیزى را نداند.» (او همه چیز مى‏داند) سپس فرمودند: «خدا والاتر از آن است که فرمانبرى از بنده اى را واجب کند که علم آسمان و زمینش را از او نهان داشته است.» و باز فرمودند: «آن را از او نهان نکند.»

حدیث شماره 5 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

هشام بن حکم گوید در منى از امام صادق (علیه السلام) پانصد مطلب از علم کلام پرسیدم و گفتم آنها (متکلمین عامه) چنین و چنان مى‏گویند، امام می فرمود: «تو چنین و چنان بگو.» (هشام از حاضر جوابى و تسلط آن حضرت بر مسائل علم کلام تعجب کرد، گوید) من گفتم من میدانم که مسائل حلال و حرام در دست شماست و شما از همه مردم نسبت به آن داناترید ولى اینها علم کلام است؟!! به من فرمودند: «واى بر تو اى هشام ممکن است خداى تبارک و تعالى امام و حجتى براى خلقش معین کند که جواب هرچه بدان محتاج باشند در نزد او نباشد؟» (حجت خدا کسى است که از هر چه پرسند جواب گوید).

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

حمران عرض کرد قربانت گردم، بفرمائید موضوع قیام على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) چگونه شد که ایشان براى یارى دین خداى عزذکره خروج و قیام کردند و چه بلاها از طغیانگران سرکش دیدند تا آنکه بر ایشان غلبه کردند و امامان کشته و مغلوب شدند.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «اى حمران خداى تبارک و تعالى آن (مصیبات) را براى ایشان مقدر فرموده و از مرحله قضا و امضا و حتم گذرانیده و در اختیار خود آنها گذاشته بود و (پس از آنکه خود آنها آن مصیبات را اختیار کردند،) خدا هم آن را به مرحله اجرا گذاشت، پس امام على و حسن و حسین (علیهم السلام) با خبرى که قبلا از پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) شنیده بودند و می دانستند، قیام کردند و هر کس از ما هم که سکوت کند، سکوتش از روى علم و بصیرت است. اى حمران! اگر ایشان در زمان گرفتارى و غلبه طغیانگران از خداى عزوجل جداً بخواهند که سلطنت طغیانگران را زایل کند و دولتشان را نابود سازد، خدا اجابت می کند و آن گرفتارى را از ایشان برمی دارد به سر آمدن مدّت این جماعت طاغوت و تمام شدن پادشاهى ایشان، سریع‏تر بود از زمانى که رشته مروارید و غیر آن از هر چه در رشته کشیده باشد پاره شود، و آن رشته کشیده پراکنده شود. اى حمران بلاهائى که به آنها می رسد، به واسطه گناهى که از آنها سرزده و یا براى عقوبت نافرمانى خدا نمی باشد، بلکه براى درجات و کرامتى است که خدا خواسته بدان نائل آیند، نسبت به ایشان گمان هاى دیگر مبر.»

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

ضریس کناسى گوید در حالى که جمعى از اصحاب خدمت امام باقر (علیه السلام) بودند، شنیدم که آن حضرت می فرمود: «من در شگفتم از مردمى که از ما پیروى می کنند و ما را پیشواى خود می دانند و می گویند اطاعت ما چون اطاعت رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) واجب است، بعد از آن، حجّت خویش را می شکنند و باطل می کنند و با خویش خصومت می کنند، به واسطه ضعف دل‏هایشان. پس حقّ ما را کاهش داده و کسی را که خداوند برهان معرفت راستین ما و تسلیم به فرمان ما را به او داده است نکوهش می کنند. شما می پذیرید که خداى تبارک و تعالى اطاعت اولیائش را بر بندگانش واجب کند و سپس اخبار آسمانها و زمین را از ایشان پوشیده دارد و اصول علم را نسبت به سؤالاتى که از ایشان می شود و قوام دین ایشان است از آنها قطع کند؟!».....

 

شرح‏:

مقصود از این جملات، توبیخ و سرزنش شیعیانى است که گویند امام اخبار آسمانها و زمین را نمی داند و از لحاظ علم مانند یکى از افراد بشر است. امام علیه السلام صریح و روشن به این شیعیان می فهماند که شما با این عقیده خود را در برابر اهل سنت مغلوب می کنید زیرا آنها می گویند امام شما هم از لحاظ علم و دانش مانند امام ماست. اى شیعیان ضعیف و سست دل! چرا مقام ما را مى‏کاهید و حجت خود را خرد می کنید؟! مگر ممکن است خدا شخصى را پیشواى دین مردم قرار دهد که از جواب سؤالات مختلف ایشان عاجز بماند. چقدر مایه تأسف و تأثر است که اقیانوس علمى با آب شیرین و گوارایش در کنار مردمى جاهل و فقیر و تشنه قرار گیرد و با کمال صفا و صمیمیت سرشارى و گوارائى آب خود را بآنها تذکر دهد و آن تشنگان بیچاره بجاى اینکه در طریق استفاده از آن اقیانوس با یک دیگر مسابقه گذارند و جانبازى کنند، چشم روى هم گذاشته و بگویند تو گودال آبى بیش نیستى.

 

حدیث شماره 3 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

مفضل به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: قربانت گردم، ممکن است خدا اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب سازد و خبر آسمان را از او پوشیده دارد؟ امام فرمودند: «نه، خداوند کریم‏تر و رحیم‏تر و مهربان‏تراز آن است که اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب کند و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد.» (پس در هر صبح و شام از اخبار آسمانى به طریق الهام و تحدیث به امام افاضه می شود.)

حدیث شماره ۲ باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

جماعتى از اصحاب که عبدالاعلى و ابوعبیدة و عبداللَّه بن بشر خثعمى از آن جمله بودند، از امام صادق (علیه السلام) شنیدند که فرمودند: «من آنچه در آسمان ها و زمین است می دانم و آنچه در بهشت و دوزخ است می دانم و گذشته و آینده را می دانم.» سپس اندکى تأمل کرد و دیدند این سخن بر شنوندگان گران آمد، لذا فرمودند: «من این مطالب را از کتاب خداى عز و جل می دانم. خداى عز و جل می فرماید: «در آن بیان هر چیزى هست. (۸۹ نحل)»» (پس فرمایش امام علیه السلام یا به طریق نقل به معنى و یا قرائت مختص به ائمه است.)