رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

 

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴿۲۰﴾ اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۱﴾ وَمَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۲﴾ أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنْقِذُونِ ﴿۲۳﴾ إِنِّی إِذًا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۲۴﴾ إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿۲۵﴾ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ ﴿۲۷﴾

و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد. گفت ای قوم من این فرستادگان را پیروی کنید. (۲۰) پیروی کنید کسانی را که از شما مزدی نمی خواهند و خود هدایت شده هستند. (۲۱) من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است؟ و همگی به سوی او بازگشت می کنید. (۲۲) آیا به جای او معبودانی را برگزینم که اگر (خدای) رحمان برای من آسیب و گزندی بخواهد، نه شفاعتشان چیزی را از من دفع می کند و نه می توانند نجاتم دهند؟! (۲۳) اگر چنین کنم، بی تردید در گمراهی آشکار خواهم بود. (۲۴) همانا من به پروردگار شما ایمان آوردم، پس سخن مرا بشنوید. (۲۵) گفته شد به بهشت درآی، گفت ای کاش قوم من می دانستند (۲۶) که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از کرامت یافتگان قرار داد. (۲۷)

۱. «الاقصا» دورترین. «اقصا المدینه» یعنی آن سوی شهر، حاشیه شهر، دورترین جای شهر.

۲. «المدینه» همان شهر که قبلا از آن با لفظ «قریه» یعنی آبادی یاد شده بود.

۳. «یسعی» شتاب می کرد، شتابان راه می رفت.

۴. «مالی» مرا چه شده است؟ این تعبیر هنگامی گفته می شود که از انسان انتظار کاری را داشته باشند که برخلاف نظر اوست و نیز هنگامی گفته می شود که انسان کاری را انجام دهد که علت آن معلوم نیست.

۵. «لا ینقذون» رها نمی کنند، نجات نمی دهند.

۶. « إِذًا» آنگاه، در آن هنگام، در آن صورت.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

شگون بد به پیامبران زدن

مردم آن آبادی، در برابر تاکید پیامبران بر حقانیت خود، سخن دیگری ساز کردند و گفتند: ما  به شما فال بد می زنیم، اگر از سخنان خود دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و از ما به شما شکنجه سختی خواهد رسید. ظاهرا شگون بد زدن به پیامبران و شوم انگاری آنان، از سوی سران و اشراف قوم مطرح شد، تا در توده مردم نفرت شدیدی نسبت به آنان به وجود آورند و درنتیجه مردم از آن دوری کنند و به سخن آنان گوش ندهند. این شیوه ای است که در برخورد با برخی دیگر از پیامبران هم به کار رفته است: (اعراف/۱۳۱)، (نمل/۴۷) و (نساء/۷۸).

بدشگونی، نتیجه قهری کارهای شماست

پاسخی که در همه این موارد به کافران داده شده، این است که آن فال بدی که شما می گویید، نتیجه اعمال شماست که از جانب خدا به شما می رسد. یعنی گزندی که به شما می رسد و شما آن را به حساب فال بد می گذارید و ادعا می کنید که از بدشگونی پیامبر است، نتیجه قهری کارهای زشت شماست که به شما می رسد و آن بر اساس سنت الهی است که حاکم بر انسان هاست. در ادامه سخنان پیامبرانِ «اصحاب القریه» چنین آمده: آیا اگر شما را پند دهند و به راه راست هدایت کنند، شما همین پاسخ را می دهید و پنددهنده را بدشگون می دانید و از او متنفر می شوید؟ پیامبران پس از این سخن، آن قوم را گروهی اسرافکار نامیدند. اسراف یعنی خروج از حد اعتدال و آن قوم چنین بودند و بر گمراهی خود پای می فشردند و به هر بهانه ای سخن پیامبران را رد می کردند و اصرار به کفر داشتند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

داستان فرستاده شدگان به انطاکیه

در آیات پیش سخن از تبلیغ و انذار مشرکان مکه توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. اینک درباره این مشرکان، یک داستان تاریخی را به عنوان مَثَل ذکر می کند. این داستان، هم سرانجام شوم مشرکان را به تصویر می کشد و هم تسلی خاطری برای پیامبر اسلام می شود تا بداند که تکذیب پیامبران شیوه مستمری در میان اقوام بوده است. این داستان، داستان مردم شهری است که هم زمان سه پیامبر برای آنها فرستاده شدند ولی آنها به پیامبران ایمان نیاوردند و سرانجام، با یک صیحه آسمانی هلاک شدند. البته نام این شهر در قرآن ذکر نشده ولی طبق روایات نام این شهر انطاکیه بود. در منابع اسلامی نام این سه تن شمعون یوحنا و یونس ذکر شده و آنها از حواریون عیسی (علیه السلام) بودند که به امر خدا به آن شهر فرستاده شده بودند. در آیات مورد بحث به پیامبر خدا دستور داده می شود برای مشرکانی که در برابر تبلیغ و انذار او ایمان نیاوردند، داستان «اصحاب القریه» را به عنوان مَثَل بیان کند. که می فرماید: ما به سوی آنها دو نفر فرستادیم ولی مردم آن دو را تکذیب کردند و ما با نفر سوم آنها را تقویت کردیم. سپس گفتگوی میان پیامبران و آن مردم را نقل می کند. پیامبران گفتند: ما به سوی شما فرستاده شده ایم. مردم آبادی آنها را دروغگو خواندند و گفتند: شما هم بشری مثل ما هستید و خدای رحمان چیزی نفرستاده است و منظور آنها این بود کسی که از سوی خدا فرستاده می شود، باید از جنس دیگری باشد در حالیکه شما بشری مانند ما هستید. در آیات بعد از قول پیامبران نقل می کند که با تاکید فراوان گفتند: پروردگار ما می داند که ما به سوی شما فرستاده شده ایم و ما را وظیفه ای جز رساندن پیام روشنگر چیز دیگری نیست. گفتن این سخن، برای آن بود که روشن کند که ما در رسالت خود هیچ تردید نداریم و بنابراین تکذیب یا تصدیق شما نمی تواند ما را از وظیفه خود که رساندن پیام الهی است باز دارد.

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره ۳ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

حمران به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد قربانت گردم به من خبر دهید که موضوع نهضت على و حسن و حسین (علیهم السلام) و قیام ایشان براى دین خداى عزوجل و مصیبتهائى که دیدند، از کشته شدن به دست طغیانگران و پیروزى آنها بر ایشان تا آنجا که کشته شدند و مغلوب گشتند چگونه بود؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: «اى حمران؛ خداى تبارک و تعالى آن مصیبات را بر ایشان مقدر کرد و حکم فرمود و امضاء نمود و حتمى ساخت، و سپس اجرا کرد (پس همه آن مصیبات با علم و اجازه خدا بوده) و على و حسن و حسین (علیهم السلام) از روى بصیرت و دانشى که قبلا از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) دریافته بودند قیام کردند، و هرکس از ما خانواده هم که خاموشى گزیند از روى علم است.»

 

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿۱۳﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ ﴿۱۴﴾ قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ ﴿۱۵﴾ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿۱۶﴾ وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿۱۷﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۸﴾ قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۱۹﴾

و برای آنان داستان مردم آن شهر را مَثَل بزن هنگامی که فرستادگان به سوی آنان آمدند (۱۳) آنگاه که دو نفر به سوی آنان فرستادیم، پس آنها را تکذیب کردند، پس با نفر سوم آنان را تقویت کردیم، پس گفتند: همانا ما به سوی شما فرستاده شده ایم (۱۴) (اهل شهر) گفتند: شما جز بشری همانند ما نیستید و خدای رحمان چیزی نفرستاده است، شما چیزی جز دروغ نمی گویید (۱۵) گفتند: پروردگار ما می داند که ما محققا به سوی شما فرستاده شده ایم (۱۶) و بر عهده ما چیزی جز پیام رسانی روشن نیست (۱۷) گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم. اگر دست برندارید، البته شما را سنگسار خواهیم کرد و از ما به شما شکنجه ای دردناک خواهد رسید (۱۸) گفتند: فال بد شما با خود شماست. آیا اگر پندتان دهند (فال بد می زنید؟) بلکه شما قومی تجاوز کار هستید (۱۹)

۱. «فعززنا» تقویت کردیم، پشتیبان قرار دادیم. این کلمه از «عزز» مشتق شده است، که «عزت» هم از آن است. عزت حالتی است که شخص به خاطر داشتن توانایی های لازم مغلوب دیگران نمی شود. این واژه در اصل به معنای صلابت و شدت است.

۲. «ربنا یعلم» پروردگارمان می داند. این تعبیر از زبان عربی نوعی سوگند است.

۳. «تطیرتا» فال بد زدیم، شگون بد گرفتیم. «تطیر» به معنای فال بد زدن است، در مقابل «تفأل» که به معنای فال خوب زدن است. «تطیر» از «طیر» به معنای پرندگان مشتق شده است. عربها بعضی از پرندگان مانند جغد و کلاغ را شوم می دانستند و با دیدن آنها به هنگام انجام کارهای مهم، فال بد می زدند و آن کار را نمی کردند. «طائر» هم که در این آیه آمده به معنای فال بد است.

۴. «أان ذکرتم» آیا اگر پندتان بدهند؟ آیا اگر تذکر داده شوید؟ استفهام انکاری است.

۵. «مسرفون» اسرافکاران، تجاوزگران، خارج شدگان از حد اعتدال.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

ثبت اعمال در دفتر ویژه

 در آیات پیش، از دو گروه یاد کرد: کافران که انذار پیامبر در آنها اثر نکرد و ایمان نیاوردند و مؤمنان که با انذار پیامبر از قرآن پیروی کردند و از خدا ترسیدند. در آیه (۱۲) به صورت کلی عاقبت کار هر گروه را در روز قیامت بیان می کند و آن اینکه همه آنها پس از مرگ زنده خواهند شد و به سزای اعمال خود که در دفتری نوشته شده خواهند رسید. می فرماید: ما مردگان را زنده می کنیم و آنچه را که از پیش فرستاده اند و نیز آثار آنها را که پس از مرگ بر جای مانده می نویسیم. سپس اضافه می کند که ما همه چیز را در کتاب روشنگری شمارش کرده ایم. منظور از چیزی که از پیش فرستاده اند، اعمال خوب یا بدی است که انسان پیش از مرگ انجام داده است و منظور از آثار چیزهایی است که از آنها در دنیا بر جای مانده که یا باقیات صالحات است و نفع آن به مردم می رسد و یا بدعتهایی است که مردم را از نظر مادی و یا معنوی آسیب می رسانند. در قیامت پاداش و کیفر آنها به صاحبانش می رسد. در پایان آیه از جایگاه ویژه ای یاد می کند که همه چیز در آن ثبت و شمارش شده است و از آن به عنوان «امام مبین» یاد می کند که منظور از آن همان «لوح محفوظ» است که در آیات دیگر از آن به «کتاب مبین»، «کتاب مکتوب»، «کتاب مسطور»، «رق منشور»، «کتاب حفیظ»، «ام الکتاب » تعبیر شده است.

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

مولای مهربان

واعظ: حجت الاسلام هاشمی نژاد 


دریافت

اللهم عجل لولیک الفرج 

 

انذار و عدم انذار کافران مساوی است

 در آیات پیش گروهی از کافران معرفی شدند که در برابر حق، آن چنان در مقام انگار بودند که گویا جلوی درک آن ها پرده ای کشیده شده، به گونه ای که بصر و بصیرت آن ها تعطیل شده است. این در آیه (۱۰) اثر وضعی و نتیجه حتمی این حالت را بیان می کند؛ به این بیان که برای آنان مساوی است، چه آنها را بیم دهی و چه بیم ندهی، آنها ایمان نمی آورند و باید از ایمان آوردن آنها قطع امید کرد. حال باید دید اگر چنین است، پس چرا پیامبر خدا(ص) با علم به اینکه آنها ایمان نخواهند آورد، باز آنها را انذار می کرد و دعوت به اسلام می نمود؟ می گوییم: انذار پیامبر برای همه است و فایده آن در چنین افرادی قطع عذر و اتمام حجت است و آنها در قیامت نمی توانند بگویند که پیامبری ما را تبلیغ نکرد. این مطلب را قرآن کریم به صراحت هم درباره مشرکان و هم درباره اهل کتاب بیان کرده است. درباره مشرکان: (انعام/۱۵۵ الی ۱۵۷) و درباره اهل کتاب: (مائده/۱۹).

کسانی که قابلیت هدایت دارند

پس از بیان اینکه انذار و عدم انذار درباره آن کافران فرقی نمی کند و آنها هرگز ایمان نخواهند آورد، از گروه دیگری یاد می کند که آنها با انذار پیامبران ایمان می آورند و فقط آنها هستند که انذار پیامبر برای آن ها سودمند می افتد. می فرماید: تو تنها کسانی را می توانی انذار کنی که از قرآن پیروی می کنند و از خدای رحمان در نهان می ترسند. منظور از انذار در اینجا انذار مفید و اثرگذار است. این افراد، با قابلیتی که داشتند در اثر انذار پیامبر، پیرو قرآن شدند و حالت خداترسی پیدا کردند و پس از رسیدن به این مرتبه هم، همواره احتیاج به انذار پیامبر داشتند. بنابراین، آن ها هم در اصل ایمان و هم در استمرار آن از انذار و تبلیغ پیامبر بهره مند شدند و به همین جهت به پیامبر دستور داده می شود که آنها را به آمرزش و پاداشی با ارزش مژده بدهد. آمرزش مربوط به گناهانی است که پیش از ایمان آوردن داشتند و پاداش به خاطر ایمان و اعمال شایسته آنهاست. نکته ای که لازم است در اینجا به آن اشاره شود، این است که در این آیه به جای «الله»، «الرحمن» به کار رفته است، یعنی این مؤمنان، از خدای رحمان می ترسند. شاید آوردن صفت رحمت برای آن باشد که درست است که خدا مهربان و بخشایشگر است، ولی نباید از آن سوء استفاده کرد و دست به گناه زد، چون همان خدای رحمان احکامی را وضع کرده که تخلف از آن کیفر دارد.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره ۲ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبى بر او نازل کرد و فرمود: «اى محمد! این است وصیت من به سوى نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو» پیغمبر گفت: «ای جبرئیل نجیبان کیانند؟» فرمود: «على بن ابیطالب و اولادش علیهم السلام.» و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) آن را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک مهر را گشود و به آن عمل کرد، سپس آن را به پسرش حسن (علیه السلام) داد، او هم یک مهر را گشود و به آن عمل کرد، سپس او آن را به حسین (علیه السلام) داد، او یک مهر را گشود و در آن دید نوشته است: با مردمى به طرف شهادت برو، براى آنها شهادتى جز با تو نیست، و خود را به خداى عزوجل بفروش، او هم انجام داد. سپس آن را به على بن الحسین (علیه السلام) داد. او نیز یک مهر گشود و دید در آن نوشته است: سر بزیر انداز و خاموشى گزین و در خانه ات بنشین، و پروردگارت را عبادت کن تا مرگت فرا رسد، او هم انجام داد. سپس آن را به پسرش محمد بن على (علیه السلام) داد، او یک مهر را گشود، دید نوشته است: مردم را حدیث گو و فتوى ده و جز از خداى عزوجل مترس؛ هیچکس علیه تو راهى نیابد، او هم عمل کرد و سپس آن را به پسرش جعفر (علیه السلام) داد، او هم یک مهر گشود، دید در آن نوشته است، مردم را حدیث گو و فتوى ده و علوم اهل بیت خود را منتشر کن و پدران نیکوکارت را تصدیق نما و جز از خداى عزوجل مترس که تو در پناه و امانى، او هم عمل کرد و سپس آن را به پسرش موسى (علیه السلام) داد (یعنى من هم عمل کردم و سپس آن را به پسرم موسى (علیه السلام) خواهم داد، راوى عبارت را تغییر داده است) و همچنین موسى به امام بعد از خود مى دهد و تا قیام حضرت مهدى (صلى اللّه علیه و آله) اینچنین است.»

 

وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۱۰﴾ إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ ﴿۱۱﴾ إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ ﴿۱۲﴾

و بر آنان مساوی است که آنان را بیم دهی یا بیم ندهی، آنان ایمان نمی آورند (۱۰) تو تنها کسی را بیم می‌دهی که از این قرآن پیروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد، چنین کسی را به آمرزش و پاداش رزشمند مژده بده (۱۱) همانا ماییم که مردگان را زنده می کنیم و آنچه را که از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم و همه چیز را در کتاب راهنمای روشنگری بر شمرده ایم (۱۲)

۱.  همزه اول در «ءانذرتهم» همزه تسویه است و در اصل برای استفهام بوده است.

۲. «الذکر» یکی از نام های قرآن و در اصل به معنای یادآوری است.

۳. «آثارهم» آنچه در دنیا باقی گذاشته اند. می توان «آثار» را به معنای جای پای آنان گرفت. در معنای اول جمع «اَثر» با فتحه اول و در معنای دوم جمع «اِثر» با کسره اول است.

۴. «احصیناه» برشمردیم آن را، به آن احاطه داریم. «احصاء» شمارش دقیق و فراگیر.

۵. «امام مبین» راهنمایی آشکار، پیشوایی روشن کننده، کتابی روشنگر. «امام» در اصل به معنای کسی یا چیزی است که باید از آن تبعیت کرد که ممکن است یک انسان باشد و یا یک کتاب آسمانی و یا یک حقیقت ماورائی مانند لوح محفوظ. در قرآن به تورات «امام» اطلاق شده است. (هود/۱۷)

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

 

معاذبن کثیر گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امر وصیت از آسمان در مکتوبى بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، و مکتوب سر به مهر جز راجع به وصیت بر محمد (صلى اللّه علیه و آله) نازل نگشت. جبرئیل (علیه السلام) عرض کرد «یا محمد؛ این است وصیت تو درباره امتت نزد اهل بیتت» رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فرمودند: «اى جبرئیل کدام اهل بیتم؟» گفت «برگزیده خدا از میان ایشان و ذریه او (على و اولادش علیهم السلام) و این وصیت براى این است که علم نبوت را از تو ارث ببرند، چنانکه ابراهیم (علیه السلام) به ارث گذاشت و میراث این علم براى على (علیه السلام) و ذریه تو از پشت او است.»»

آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «آن مکتوب چند مهر داشت، على (علیه السلام) مهر اول را گشود و به آنچه در آن بود عمل کرد، سپس حسن (علیه السلام) مهر دوم را گشود و به آنچه در آن مأمور شده بود عمل کرد، چون حسن وفات کرد و درگذشت، حسین (علیه السلام) مهر سوم را گشود، دید در آن نوشته است: «جنگ کن و بکش و کشته می شوى و مردمى را براى شهادت با خود ببر، براى ایشان شهادتى جز همراه تو نیست» او هم عمل کرد و چون خواست در گذرد، پیش از آن، مکتوب را به على بن الحسین (علیه السلام) داد، او مهر چهارم را گشود و دید در آن نوشته است: «سکوت کن و چون علم در پرده شده سر بزیر انداز» (نسبت به علمى که پوشیده شده سر بزیر انداز) چون او خواست وفات کند و در گذرد، آنرا به محمد بن على (علیه السلام) داد، او مهر پنجم را گشود، دید در آن نوشته است: «کتاب خداى تعالى را تفسیر کن و پدرت را تصدیق نما (مثل او خاموشى گزین) و ارث (امامت) را به پسرت بده، و امت را نیکو تربیت کن، و به حق خداى عزوجل قیام کن (آشکار ساز)، و در حال ترس و امنیت حق را بگو و جز از خدا مترس» او هم عمل کرد و سپس آن را به شخص بعد از خود داد.» معاذ گوید من عرض کردم قربانت گردم، آن شخص شمائید؟ فرمودند: «اى معاذ؛ من از چیزى باک ندارم جز اینکه بروى و علیه من روایت کنى.» (یعنى آرى منم، اما این خبر را به مخالفین و دشمنان ما مگو) عرض کردم من از خدائى که این مقام را از پدرانت به تو رسانیده است، خواستارم که تا پیش از وفات شما، مانند آن را به اولادت عطا کند، فرمودند: «اى معاذ چنین کرده است.» عرض کردم او کیست قربانت گردم؟ فرمودند «این شخص خوابیده» و با دست خود اشاره به عبد الصالح (موسى بن جعفر علیه السلام) کرد که خوابیده بود.

حدیث شماره 4 باب امامت عهدی است از جانب خدا عزوجل که براى هر یک از ائمه (علیهم السلام) بسته شده است کتاب حجت اصول کافی

عمرو بن مصعب گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «شما گمان می کنید هر کس از ما امامان که وصیت می کند به هر کس می خواهد وصیت می کند؟ نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر وصیت عهد و فرمانی است از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به مردى پس از مردى- تا به خودش (امام ششم) رسید- (یعنى شش مرتبه فرمود: به مردى پس از مردى- مرآت-).»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

سخت ترین امتحان امت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) چیست؟

به مناسبت رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام)


دریافت

اللهم عجل لولیک الفرج

حدیث شماره 3 باب امامت عهدی است از جانب خدا عزوجل که براى هر یک از ائمه (علیهم السلام) بسته شده است کتاب حجت اصول کافی

معاویة بن عمار گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امامت عهد و پیمان است از جانب خداى عزوجل که براى مردانى نامبرده بسته شده است، امام حق ندارد آن را از امام بعد از خود دور دارد و بگرداند، همانا خداى تبارک و تعالى به داود علیه السلام وحى کرد که از خاندان خود وصی اى انتخاب کن، زیرا در علم من پیشى گرفته که هیچ پیغمبرى را مبعوث نسازم جز اینکه براى او وصی اى از خاندانش باشد. و داود فرزندان بسیارى داشت و در میان آنها جوان نورسى بود که مادرش نزد داود بود و داود آن زن را دوست مى‏داشت، چون این وحى به داود رسید، نزد آن زن آمد و به او گفت خداى عزوجل به من وحى فرستاده و امر کرده است که از خاندان خودم وصی اى انتخاب کنم، همسرش به او گفت: خوب است پسر من باشد. داود گفت: من هم همین را خواستارم، ولى در علم پیشین و حتمى خدا گذشته بود که وصى او سلیمان باشد. پس خداوند پاک و والا به داود وحی کرد که تا فرمان من نیامده شتاب نکن. دیرى نگذشت که دو مرد نزد داود آمدند و درباره گوسفندان و باغ انگور مرافعه کردند، (زیرا گوسفندان یکى، باغ انگور دیگرى را خورده بود) خداى عزوجل به داود وحى کرد که پسرانت را جمع کن، هر که در این قضیه حکم درست دهد، او وصى بعد از تو است. داود پسرانش را جمع کرد، چون دو طرف نزاع قصه خود گفتند سلیمان (علیه السلام) گفت: اى صاحب باغ! گوسفندان این مرد، کى به باغ تو ریخته‏اند؟ گفت: شب در آمده‏اند، سلیمان گفت: اى صاحب گوسفند! من حکم دادم که بچه‏ها و پشم امسال گوسفندان تو مال صاحب باغ باشد، داود به او گفت: چرا حکم نکردى که خود گوسفندان را بدهد، با اینکه علماء بنى- اسرائیل آن را قیمت کرده‏اند و بهاى انگور با قیمت گوسفندان برابر است؟ سلیمان گفت: تاکها از ریشه کنده نشده و تنها بار آن خورده شده است و سال آینده بار می دهد.

خداى عزوجل بداود وحى فرستاد: حکم در این قضیه همان است که سلیمان صادر کرد، اى داود تو چیزى را خواستى و ما چیز دیگرى را (تو آن پسرت را براى جانشینى خواستى و ما سلیمان را) داود نزد همسرش آمد و گفت: ما چیزى را خواستیم و خداى عزوجل چیز دیگرى را خواست و جز آنچه خدا خواهد، نشود. ما نسبت به امر خداى عزوجل راضى و تسلیمیم (پس از نقل این داستان امام فرمود:) و همچنین است امر اوصیاء و امامان، ایشان هم حق ندارند از امر خدا تجاوز کنند و امامت را از صاحبش به دیگرى دهند.»

مرحوم کلینى گوید: معنى حدیث اول (راجع به حکم سلیمان) این است که اگر گوسفندان در روز داخل باغ می شدند بر صاحب گوسفندان جریمه‏ اى نبود، زیرا صاحب گوسفند حق دارد که در روز آنها را رها کند و بچراند و بر صاحب باغ است که باغش را حفظ کند ولى در شب صاحب گوسفند باید آنها را در بند کند و صاحب باغ باید در خانه ‏اش بخوابد.

 غفلت از تعالیم انبیاء

 پیامبر باید قوم خود را انذار کند، قومی که پدرانشان انذار نشده اند و به همین جهت غافلند. اینکه در آیه شریفه گفته شده که پدران این قوم انذار نشده اند، منظور این است که برای نسل قبلی آنان پیامبری فرستاده نشده که مستقیما آنها را تبلیغ کند و این منافاتی با آن ندارد که مردم مکه قرنها پیش، پیامبرانی مانند ابراهیم و اسماعیل داشتند. در واقع این آیات ناظر به دوران فترت است که آنها انذارکننده مستقیمی نداشتند که آنها را رو در رو تبلیغ کند.

ترسیمی از بی توفیقی مشرکان

 بسیاری از مشرکان مکه دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجابت نکردند و در کفر و شرک خود باقی ماندند و به مرحله ای رسیدند که سزاوار غضب الهی شدند و چون به این مرحله از گمراهی رسیدند، دیگر امیدی به ایمان آوردن آنها نیست. در آیات بعدی، همین حقیقت را با بیان روشنی ذکر شده است و بی توفیقی مشرکان را با دو حالت ترسیم شده است: یکی حالت کسی که طوقی پهن بر گردن او باشد که تا چانه او کشیده شده باشد. این طوق سبب می شود که سر او رو به بالا بماند. چنین شخصی نمی تواند جلوی خود را ببیند. دیگری حالت کسی که هم در طرف جلو و هم در طرف پشت سر او سدی باشد و در میان این دو سد پرده ای هم بر دیدگان او باشد، معلوم است که این شخص هم نمی تواند اطراف خود را ببیند. مشرکان نیز در اثر عناد و لجاجت، به مرحله ای رسیده بودند که نمی توانستند حقیقت را ببینند و از درک آن محروم بودند. رسیدن به این مرحله نتیجه کارهای خود آنان بود و به همین جهت خدا از آنان سلب توفیق کرده بود و اینکه خداوند گذاشتن طوق بر گردن های آنان و قرار دادن سد در پیش رو و پشت سر آنان و پوشاندن دیدگان آنان را به خودش نسبت می دهد، اشاره به همان سلب توفیقی است که ذکر شد.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره 2 باب امامت عهدی است از جانب خدا عزوجل که براى هر یک از ائمه (علیهم السلام) بسته شده است کتاب حجت اصول کافی

عمرو بن اشعث گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «شما گمان می کنید هر کس از ما امامان که وصیت می کند، به هر کس می خواهد وصیت می کند؟! نه بخدا، چنین نیست، بلکه امر امامت عهد و فرمانى است از جانب خدا و رسولش (صلّى اللَّه علیه و آله) براى مردى پس از مردى (از ما خانواده) تا به صاحبش برسد.» (یعنى تا برسد به امام دوازدهم و یا اینکه امر امامت به دست خدا و رسولست تا به اهل و مستحقش برسد)

تحکیم رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)

 سوره مبارکه یس با حروف مقطعه آغاز شده است. طبق برخی از روایات «یس» یکی از نام های پیامبر و مخفف «یا سید المرسلین» است و لذا در روایات متعددی به اهل بیت پیامبر «آل یاسین» گفته شده. نخستین مطلبی که در این سوره آمده، تحکیم و تثبیت رسالت پیامبر اسلام (ص) است که همراه با سوگند و تأکیدهای بسیار ذکر شده است. خطاب به آن حضرت می فرماید: «سوگند به قرآن حکیم، به درستی که تو از پیامبرانی، همان پیامبرانی که در صراط مستقیم هستند.» این خطاب برای تقویت روحی و اطمینان خاطر پیامبر است و حاوی دو پیام است: یکی اینکه تو از پیامبران مرسل هستی. دوم اینکه دین تو بر اساس همان صراط مستقیم الهی است. در آیه بعد، برای بالا بردن اطمینان پیامبر، می فرماید: «این قرآن نازل شده از سوی خداوند عزیز و رحیم است. این خطاب ها در راستای بالا بردن توان روحی و تقویت اراده اوست.»

هدف از رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)

 پس از دادن چنین اطمینانی، هدف از رسالت او و نزول قرآن را چنین بیان می کند که تا قومی را انذار کنی که پدرانشان انذار نشده اند و به همین جهت آنها از حق غافلند. انذار یا همان هشدار دادن به مردم، هدف اعلام شده همه پیامبران است و آنها همگی منذران و مبشران از سوی خدا برای مردم هستند. منظور از قوم او همان مردم مکه بودند و این مرحله نخست رسالت او بود و مرحله بعدی انذار همه جهانیان بود که در آیات دیگر ذکر شده است، از جمله: (انعام/۲۹).

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

یس ﴿۱﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿۲﴾ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿۳﴾ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۴﴾ تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ﴿۵﴾ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿۶﴾ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۷﴾ إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ ﴿۸﴾ وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ ﴿۹﴾

یس (۱) سوگند به قرآن حکیم (۲) که بی تردید تو از فرستادگانی (۳) بر راهی راست (۴) فروفرستاده خدای قدرتمند و بخشاینده (۵) تا قومی را بیم دهی که پدرانشان بیم داده نشده اند، و آنان غافلند (۶) همانا فرمان (خدا) بر بیشتر آنان محقق شده است، پس آنان ایمان نمی آورند (۷) ما بر گردن های آنان غل هایی نهادیم که تا چانه هاست، پس سرهایشان رو به بالا نگاه داشته شده است (۸) و ما پیش روی آنان سدی و پشت سرشان نیز سدی نهاده ایم و دیدگانشان را پوشانیده ایم، از این رو نمی بینند (۹)

۱. «یس» از حروف مقطعه قرآن است. درباره «یس» مطالب دیگری هم گفته شده است مانند اینکه «یا» در اول آن حرف ندا و «س» منادی و خطاب به پیامبر است و در اصل «یا سید المرسلین» بوده که مخفف شده است. یا گفته شده که همین ترکیب یکی از نامهای پیامبر است و به خاندان آن حضرت «آل یس» گفته می شود. .

۲. واو در «القرآن الحکیم» برای قسم و عامل جر در «القرآن» است.

۳. «اغلال» جمع «غل» در اصل به معنای طوقی است که برگردن حیوانات و یا اسیران می گذارند و آن را با زنجیر به دست یا پای او می بندند. و به صورت مجاز به معنای هر نوع زنجیری است که بر گردن نهند.

۴. «مقمحون» جمع «مقمح» کسی که سرش را به طرف بالا گرفته و چشمانش را بسته است. منظور از آن در آیه شریفه کسانی هستند که برگردن آنها طوق نهاده شده و تا گردن ادامه دارد و سرشان به طرف بالاست و نمی توانند پیش روی خود را ببینند که کنایه از نداشتن درک صحیح است.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

مصداق صراط مستقیم

در مورد تعیین مصداق صراط مستقیم گفته شده که منظور اسلام یا قرآن یا دین حق خدا یا ولایت پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) است اما به نظر می‌رسد که اگر عنوان جامعی پیدا کنیم که همه اینها را شامل شود، بهتر خواهد بود. در آیه ۱۶۱ سوره انعام صراط مستقیم به عنوان راهی اطلاق شده است که جامع همه عناوین فوق است و آن «دین قیم» می باشد که منظور دین استواری است که همه پیامبران و در رأس آنها حضرت ابراهیم داعی بر آن بودند از آیه مذکور فهمیده می شود صراط مستقیم همان دین استواری است که انبیا منادی آن بوده اند و به صورت کامل تر به وسیله پیامبر اسلام آورده شده و پرواضح است که شامل اسلام و قرآن و نیز ولایت ائمه که کامل کننده اسلام است، می‌شود.

برخورداران، غضب شدگان و گمراهان

 مردم از لحاظ هدایت سه گروه هستند؛ گروه اول: نعمت داده شدگان؛ گروه دوم: غب شدگان؛ گروه سوم:گمراهان؛ منظور از گروه اول مومنان واقعی هستند که از نعمت هدایت الهی برخوردارند و آنها همان پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین هستند. اما گروه دوم کسانی هستند که کارهایی انجام دادند که خدا را به غضب آوردند آنها طبق بعضی از آیات قرآنی مشرکان و منافقان و یهود و کسانی هستند که مومنی را به ناحق و از روی عمد بکشند که این مصداق اخیر می‌تواند از مسلمان ها هم باشد. و اما گروه سوم کسانی می شود که از راه مستقیم کنار افتادند و دین حق را که همان اسلام است نپذیرفتند حال یا از روی عناد باشد و یا از روی جهالت و نادانی.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

سرسپردگی در برابر خدا

از آغاز سوره حمد تا آیه ۵ لحن سخنان به صورت غائب است ولی از آیه ۵ عوض می شود و صورت خطاب به خود می گیرد. در این آیه خداوند به بندگان خود یاد می دهد که چگونه خداوند را مخاطب قرار دهند و با او سخن بگویند. در واقع بنده با گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین نهایت سرسپردگی خود را نسبت به خداوند اعلام می‌دارد و به انقطاع از غیر او می رسد. در این تعبیر عبادت و استعانت در انحصار خدا قرار داده می شود و بنده جز خدا، کسی را شایسته پرستش نمی داند و جز خدا، کسی را سزاوار کمک خواهی نمی بیند.

انواع هدایت

در آیه ۶، قرآن به ما چنین تعلیم می کند که از خدا بخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند. هدایت الهی اقسامی دارد که بعضی از آنها عبارتند از:

هدایت تکوینی؛ این هدایت همه موجودات جهان را شامل می‌شود.

هدایت عقلی؛ مخصوص انسانهاست که از طریق عقل و تفکر راه را می یابد.

هدایت تشریعی؛ این نیز مخصوص همه انسان‌هاست که توسط پیامبران انجام می گیرد.

هدایت خاص؛ مخصوص مومنان است وقتی کسی با اختیار و آزادی راه انبیا را انتخاب کرد در این حالت خداوند با هدایت های خاص خود چنین بنده ای را نوازش می‌دهد و او را بالا می‌برد.

صراط مستقیم بیش از یکی نیست

صراط مستقیم یعنی راهی که روشن و آشکار است و هیچگونه کجی در آن نیست. افتادن در چنین راهی بدون تردید انسان را به حق واصل می‌کند زیرا ممکن است میان مبدا و مقصد راه‌های متعددی باشد که همه بالاخره مبدا را به مقصد وصل کند ولی راه مستقیم میان مبدا و مقصد تنها یکی است و در عین حال نزدیکترین راه هست از نظر قرآن کریم راه برای خدا بسیار است ولی صراط مستقیم بیش از یکی نیست.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر