رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

حکمت 86 نهج البلاغه: برترى تجربه پیران بر قدرت جوانان
(اخلاقى، تجربى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رَأْیُ الشَّیْخِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ رُوِیَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ.
و درود خدا بر او، فرمود: رأى و تدبیر پیر نزد من بهتر از چالاکى جوان است.
در روایت دیگرى آمده است: از جنگجویى جوان بهتر است.


شرح حکمت:
مردان بزرگسالى که سال ها میدان هاى نبرد را دیده اند و تجربه ها آموخته اند بر اساس آن تجربه ها قادر به تنظیم برنامه صحیح هستند در حالى که جوانان، چنین توانى را ندارند; ولى به عکس پیران، داراى قدرت و توانایى جسمى کافى و دلاورى و چالاکى هستند، گرچه هر یک امتیازى دارند; ولى پایه اصلى را رأى و تدبیر پیران تشکیل مى دهد.
تاریخ نیز این کلام حکیمانه را کاملاً تأیید مى کند مثلا در جنگ خندق تدبیرى که سلمان فارسى در پیشنهاد حفر خندق اندیشید توانست مدینه را از سقوط در چنگال دشمن حفظ کند.

Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 85 نهج البلاغه: زیان نگفتنِ نمی دانم
(علمى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که جمله «نمى دانم» را ترک کند مواضع آسیب پذیر خود را در معرض ضربه هاى خطرناک (مخالفان) قرار داده است.


شرح حکمت:
از بوذرجمهر نقل مى کنند که زنى نزد او آمد و از مسئله اى سؤال کرد. بوذرجمهر گفت: نمى دانم. زن عصبانى شد. گفت: پادشاه هر سال آلاف و الوفى به تو مى دهد که بگویى نمى دانم؟ بوذرجمهر گفت: آنچه را به من مى دهد در برابر چیزهایى است که مى دانم و اگر مى خواست در برابر آنچه نمى دانم چیزى به من بدهد تمام بیت المال او نیز کفایت نمى کرد.

مرحوم مغنیه از کتاب «الحکمة الخالده» نقل مى کند که دانشمندى مى گفت: گفتن «لا أدرى» (نمى دانم) را یاد بگیرید، چرا که اگر بگویید نمى دانم به شما تعلیم مى دهند تا بدانید و اگر بگویید مى دانم از شما سؤال مى کنند و نمى دانید و رسوا مى شوید. سپس مى افزاید: احدى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ادعا نکرد که همه چیز را مى داند و به طور مطلق نگفت: «سلونى» (از من بپرسید) به جز على بن ابى طالب(علیه السلام)


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 84 نهج البلاغه: مردم پس از جنگها
(سیاسى، نظامى)

وَ قَالَ (علیه السلام): بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَى عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً.
و درود خدا بر او، فرمود: باز ماندگان شمشیر، دوام و بقایشان فزون تر و فرزندانشان بیشترند.

شرح حکمت:
اشاره به طوایفى است که دشمنان بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند; ولى باقى ماندگانشان بقاى بیشتر دارند و فرزندانشان فزون تر خواهند بود. نمونه بارز آن فرزندان امیرمومنان على(علیه السلام) بودند که بنى امیه آنها را هر جا یافتند از دم شمشیر گذراندند و بنى عباس نیز بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند ولى نسل آنها به قدرى فزونى یافته که بحمدالله در تمام بلاد عدد کثیرى از آنها دیده مى شود.

Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 83 نهج البلاغه: روش برخورد با چاپلوسان
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِی الثَّنَاءِ عَلَیهِ وَ کانَ لَهُ مُتَّهِماً –: أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِک.
و درود خدا بر او، فرمود (به شخصى که در ستایش امام افراط کرد، و آنچه در دل داشت نگفت): من کمتر از آنم که بر زبان آوردى، و برتر از آنم که در دل دارى.

شرح حکمت:
در فرمان مالک اشتر نیز همین مطلب به صورت جامع ترى آمده است آنگاه که امام(علیه السلام) فرمود: «سپس آنها را طورى تربیت کن که از تو ستایش بى جا نکنند (و از تملق و چاپلوسى بپرهیزند. نیز) تو را نسبت به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجید ننمایند، زیرا مدح و ستایش فراوان عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک مى سازد».


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 82 نهج البلاغه: پنج توصیه مهم
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: شما را به پنج چیز سفارش مى کنم که اگر براى آنها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمّل کنید سزاوار است: (1) هیچ یک از شما جز به پرورگارش امیدوار نباشد (و دل نبندد). (2) هیچ کس جز از گناه خود نترسد. (3) هیچ کس از شما اگر چیزى را از او پرسیدند که نمى داند حیا نکند و (صریحاً) بگوید: نمى دانم. (4) و اگر کسى از شما چیزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نکشد. (5) بر شما باد که صبر و استقامت پیشه کنید، زیرا صبر و استقامت در برابر ایمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فایده اى ندارد همچنین ایمان بدون صبر و استقامت.


شرح حکمت:
در روایتى آمده است هنگامى که برادران یوسف مى خواستند او را به چاه بیفکنند و بر اثر حسادت او را مى زدند ناگهان یوسف شروع به خندیدن کرد. برادران سخت در تعجب فرو رفتند که اینجا جاى خنده نیست گویى برادر ما مسئله به چاه افکندن را شوخى مى انگارد; ولى یوسف پرده از این راز برداشت و درس بزرگى به آنها و به همه ما آموخت. گفت: به خاطر دارم روزى به شما برادران نیرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده نظر انداختم و با خود گفتم کسى که این همه یار و یاور نیرومند دارد چه غمى دارد. آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان نیرومندتان دل بستم ولى امروز خود را در چنگال شما گرفتار مى بینم و از شما به شما پناه مى برم ولى به من پناه نمى دهید. خدا از این طریق به من آموخت که من بر غیر او تکیه نکنم.

امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «علم و دانش به منزله خزائنى است و کلید آن سؤال و پرسش است، بنابراین (هرچه را نمى دانید) سؤال کنید، زیرا در آموزش علم چهار کس پاداش مى گیرند: سؤال کننده، گوینده، شنونده (زیرا ممکن است در مجلس شنوندگانى غیر از سؤال کننده وجود داشته باشند) و آن کس که آنها را دوست دارد».


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 81نهج البلاغه: میزان ارزش انسان ها
(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ.

و درود خدا بر او، فرمود: ارزش هر کس چیزى است که نیکویش مى داند.


شرح حکمت:
براى این حدیث شریف جز آنچه در بالا آمد تفسیرهاى دیگرى هم شده است. بعضى گفته اند «قیمت و ارزش هر کس به اندازه کارى است که مى تواند آن را به خوبى انجام دهد» برخی نیز گفته اند منظور از «مایُحْسِنُهُ» علم و دانش هایى است که شخص دارد، بنابراین ارزش هر انسان به مقدار معرفت و علم و دانشى است که به خوبى آن را فرا گرفته است. بعضى این دو را با هم آورده اند: معرفت بالا و عمل با ارزش. برخى دیگر تفسیر چهارمى براى این حدیث شریف ذکر کرده اند و «ما یحسنُهُ» را به معنى احسان و نیکوکارى تفسیر نموده گفته اند: ارزش هر کس به اندازه احسان و نیکوکارى اوست.
گرچه جمع بین هر چهار تفسیر در مفهوم جمله امکان پذیر است، زیرا استعمال لفظ در بیش از یک معنا کاملاً بى مانع است


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 80 نهج البلاغه: اهمیت کسب علم و حکمت
(علمى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِکمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ.

و درود خدا بر او، فرمود: حکمت (علم و دانش)، گمشده مومن است، پس آن را بدست آور اگر چه در سینه منافق باشد.


شرح حکمت:
آنچه در این کلام گهربار آمده است شبیه چیزى است که در کلام قبل آمد; روشن است هرگاه انسان گمشده پرارزشى داشته باشد دائماً به دنبال آن مى گردد و آن را نزد هرکس ببیند از او مى گیرد; خواه آن شخص مؤمن باشد یا کافر، منافق باشد یا مشرک، نیکوکار باشد یا بدکار. این سخن در واقع نشان مى دهد که صاحبان اصلى علم و دانش افراد باایمان اند و منافقان و فاسدان غاصبانه از آن استفاده مى کنند و چه بسا آن را وسیله اى براى رسیدن به اهداف سوء خود قرار مى دهند، بنابراین، صاحب حقیقى آن که مؤمنان اند هر جا که آن را بیابند به آن سزاوارترند.
قرآن مجید می فرماید: « بگو چه کسى زینت هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و (همچنین) روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است. بگو اینها در زندگى دنیا از آن کسانى است که ایمان آورده اند (هرچند دیگران نیز از آن استفاده مى کنند ولى) در قیامت خالص براى مؤمنان خواهد بود. این گونه آیات خود را براى کسانى که آگاهند شرح مى دهیم (32 اعراف)».


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 79 نهج البلاغه: ارزش حکمت و بى لیاقتى منافق
(علمى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): خُذِ الْحِکمَةَ أَنَّى کانَتْ فَإِنَّ الْحِکمَةَ تَکونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.

و درود خدا بر او، فرمود: حکمت و دانش را فرا گیر هرجا که باشد، زیرا حکمت گاهى در سینه منافق است; اما در سینه او آرام نمى گیرد تا از آن خارج شود و در کنار حکمت هاى دیگر در سینه مؤمن جاى گیرد.


شرح حکمت:
سخنان حکمت آمیز را از هر کس باید پذیرفت حتى اگر گوینده آن منافق باشد. در اینجا این سؤال مطرح مى شود که در بعضى از روایات از جمله روایتى که از امام باقر(علیه السلام) در ذیل آیه شریفه (فَلْیَنْظُرِ الاْنْسانِ إلى طَعامِهِ) آمده است که امام(علیه السلام) فرمود: منظور از طعام «دانشى است که فرا مى گیرد باید نگاه کند از چه کسى فرا مى گیرد» بنابراین گرفتن سخن حکمت آمیز از منافق چه معنا دارد؟ پاسخ سؤال این است که گاه سخن حکمت آمیز به قدرى واضح و روشن است که از هر جا و از هر کس که باشد باید آن را پذیرفت; ولى در موارد دیگر که انسان مطالب را به اعتماد استاد فرا مى گیرد باید نزد کسى برود که از نظر دیانت و علمیت مورد اعتماد باشد.
در شرح نهج البلاغه علاّمه شوشترى اشاره به نکته جالبى شده است که با ذکر آن این سخن را پایان مى دهیم، نقل مى کند: «ابن مبارک» به عنوان نظارت بر شهر در کوچه ها راه مى رفت چشمش به مرد مستى افتاد که آواز مى خواند و مى گفت:
هواى نفس مرا ذلیل کرد و افسوس که راهى به آن کس که به او علاقه دارم، نیست.
ابن مبارک از آستین خود کاغذى درآورد و این بیت را نوشت. به او گفتند: شعرى را از شاعر مست مى نویسى؟ او گفت: مگر ضرب المثل معروف را نشنیده اید که «اى بسا گوهرى در میان زباله ها افتاده باشد؟» گفتند: آرى. گفت: این هم گوهرى بود از مزبله!

Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 78: شناخت جایگاه جبر و اختیار
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ ( علیه السلام ) لِلسَّائِلِ الشَّامِیِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ کَانَ مَسِیرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ کَلَامٍ طَوِیلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ :
وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ.

و در جواب مردى شامى فرمود: (مرد شامى پرسید آیا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهى است امام با کلمات طولانى پاسخ او را داد که برخى از آن را برگزیدیم):
واى بر تو شاید قضاء لازم، و قدر حتمى را گمان کرده اى اگر چنین بود، پاداش و کیفر، بشارت و تهدید الهى، بیهوده بود. خداوند سبحان بندگان خود را فرمان داد در حالى که اختیار دارند، و نهى فرمود تا بترسند، احکام آسانى را واجب کرد، و چیز دشوارى را تکلیف نفرمود، و پاداش اعمال اندک را فراوان قرار داد، با نافرمانى بندگان مغلوب نخواهد شد، و با اکراه و اجبار اطاعت نمى شود، و پیامبران را به شوخى نفرستاد، و فرو فرستادن کتب آسمانى براى بندگان بیهوده نبود، و آسمان و زمین و آنچه را در میانشان است بى هدف نیافرید. این پندار کسانى است که کافر شدند و واى از آتشى که بر کافران است.


شرح حکمت:
امیر مؤمنان على(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه بود که پیرمردى آمد در برابر آن حضرت دو زانو نشست و عرض کرد: اى امیر مؤمنان به ما خبر ده که آیا رفتن ما به سوى اهل شام به قضا و قدر الهى بود؟ امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود: آرى اى پیرمرد. شما هیچ تپه اى را بالا نرفتید و هیچ دره اى را فرود نیامدید مگر این که به قضا و قدر الهى بود. پیرمرد گفت: اگر چنین باشد پس ما در برابر این همه زحمت اجر و پاداشى نخواهیم داشت. امام(علیه السلام) فرمود: خاموش باش اى پیرمرد! به خدا سوگند خداوند پاداش بزرگى براى شما در مسیر این راه قرار داد و همچنین در توقف هایى که داشتید و نیز در بازگشتتان. شما در هیچ یک از این حالات مکره و مجبور نبودید. پیرمرد سؤال کرد: چگونه ما مکره و مجبور نبودیم در حالى که رفت و آمد ما تمام به قضا و قدر الهى بود؟ ( پاسخ امام علی علیه السلام ترجمه حکمت )

اگر جبر در کار باشد ثواب و عقاب و وعد و وعید باطل و ساقط مى شود، زیرا هیچ عقلى نمى پذیرد کسى را مجبور به کارى کنند و بعد او را پاداش یا کیفر دهند و یا قبل از شروع به کار به او بگویند اگر این کار را انجام دهى چنین تشویق خواهى شد و اگر ندهى چنان توبیخ مى شوى. اینها همه در صورتى است که انسان اختیارى از خود داشته باشد
آنچه امام(علیه السلام) فرموده: جبر عقیده مشرکان نیز هست گویا اشاره به آیه شریفه 35 از سوره «نحل» است.
« مشرکان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدران ما غیر او را پرسش نمى کردیم و چیزى را بدون اراده او حرام نمى ساختیم (آرى) کسانى که پیش از ایشان بودند نیز همین گونه عمل مى کردند ولى آیا پیامبران وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند».

قضا و قدر در آثار اسلامى:
قضا در اصل به معناى فرمان است (خواه فرمان تشریعى (یعنی دستور دین و مذهب مثل دستور به جهاد با دشمن یا دستور به واجب بودن نماز و روزه) یا فرمان تکوینى (یعنی دستوری که از فطرت و عقل صادر میشود همچون اینکه می دانیم برای درمان فلان بیماری باید فلان دارو را مصرف کنیم)) و قدر به معنى اندازه گیرى است (خواه تکوینى (در مثال قبل، قدر در اینجا میشود نحوه مصرف و طرز از دارو) یا تشریعى (در مثال قبل، قدر در اینجا میشود نحوه چگونگی بجا اوردن نماز و تعداد رکعات و نحوه چگونگی روزه گرفتن)).

وقتى مرد شامى سؤال کرد اگر من در کار خود مجبور نیستم پس منظور شما از قضا و قدر که ما را به اینجا آورده چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: همان فرمان حکم الهى است. سپس به عنوان شاهد این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «(وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ); پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستى» قضا و قدر تشریعى است.
پس جهاد و جنگیدن در راه خدا هم همچون نماز خواندن و روزه گرفتن یک قضا و قدر تشریعی است که انسان با اختیار کامل آن را انجام می دهد و یا نعوذبالله از این امر سر باز می زند.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 77 نهج البلاغه: بی اعتنایی امیرالمؤمنین به دنیا

(اخلاقى)

وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ( علیه السلام ) وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ یَقُولُ :
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.

ضرار بن ضمره ضبایى از یاران امام به شام رفت بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت على علیه السّلام را در حالى دیدم که شب پرده هاى خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده به خود مى پیچید، و محزون مى گریست و مى گفت:
اى دنیا اى دنیاى حرام از من دور شو، آیا براى من خودنمایى مى کنى یا شیفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گیرى؟ هرگز مبادا، غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا باز گشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوى تو پست است. آه از توشه اندک، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قیامت.


شرح حکمت:
«ضِرار بن ضَمُره» نزد معاویه رفت.معاویه از او خواست از اوصاف حضرت علی علیه السلام بازگو کند. ضرار گفت : به خدا سوگند که او مقام بسیار بالایی داشت. (از نظر جسمی و روحی ) بسیار قدرتمند وقوی بود. سخن حق مى گفت و حکم به عدالت مى کرد و چشمه هاى علم و دانش از اطراف او مى جوشید و سخنان حکمت آمیز از جوانب او صادر مى شد. سوالات ما را پاسخ میگفت . دینداران را بزرگ مى داشت و مستمندان را مورد ترحم قرار مى داد و هنگام قحطى یتیمان نزدیک و مستمندان خاک نشین را اطعام مى کرد.سپس عبارت بالا را ذکر کرد.( در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته ...)

از آنجا که محبت دنیا بر طبق حدیث معروف نبوى که گفته مى شود بى اعتنایى به زرق و برق ومقامات و ثروت هاى دنیوى دلیل بر زهد در دنیا و بیمه کننده در برابر معاصى است، لذا امام در این سخنان پربار خود دنیا را مخاطب قرار داده مى فرماید: «اى دنیا! اى دنیا! از من دور شو»; (یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی).
جمله «غُرِّی غَیْرِی» مفهومش این نیست که مرا رها کن و به سراغ دیگران برو و آنها را بفریب، بلکه منظور این است برو این دام بر مرغ دگر نه *** که عنقا را بلند است آشیانه.

جایى که امام با این همه زاد و توشه از کمى زاد و توشه سفر آخرت اظهار ناراحتى و نگرانى کند ما چه بگوییم و چه کارى انجام دهیم؟ بدیهى است هرگاه انسان زاد و توشه خود را براى این سفر طولانى کم ببیند، براى افزایش آن کوشش مى کند; ولى اگر گرفتار غرور گردد و اعمال ناچیز خود را بزرگ ببیند هرگز به فکر افزایش نمى افتد. تعبیر به «مورد» اشاره به روز قیامت است که انسان در آن وارد مى شود و تعبیر به «عظیم» اشاره به مشکلات حساب و کتاب و عبور از صراط و هول و وحشت آن است.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 76 نهج البلاغه: روش تحلیل کارها
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کإِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا.

و درود خدا بر او، فرمود: امور زندگی وقتی که به ابهام و اشتباه افتاد، آخر آنها را با ابتدای آنها باید محاسبه نمود.

شرح حکمت:
اشاره به این که همیشه آغاز و انجام کارها با یکدیگر پیوند ناگسستنى دارند و در واقع شبیه علت و معلول اند، بنابراین اگر ما در چگونگى پایان کارى شک و تردید داشتیم باید ببینیم آغازش چگونه بوده است; هرگاه در مسیر صحیح بوده عاقبت آن نیز چنین است و مطابق ضرب المثل فارسى: «سالى که نکوست از بهارش پیداست» و اگر آغاز آن در مسیر نادرستى قرار گرفته باید بدانیم که عاقبت آن نیز نادرست و خطرناک است و به گفته معروف:
خشت اول چون نهد معمار کج *** تا ثریا مى رود دیوار کج!
این سخن پیام دیگرى نیز دارد و آن این که اگر مى خواهیم نتیجه هاى خوب و پربار از کارهاى خودمان بگیریم باید در آغاز مراقب زیربناهاى آن باشیم. تفاوت بناى مسجد قبا و مسجد ضرار در همین امر است که اولى به مصداق (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى) پایه صحیحى داشت و سرانجام به مضمون (فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا) عبادتگاه مؤمنان شد و مسجد ضرار که پایه آن بر اساس نفاق و کفر و شرک و تفرقه میان مؤمنان بنا شده بود عاقبتش این بود که به دستور پیغمبر طعمه حریق شود.

Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 75 نهج البلاغه: توجّه به فنا پذیرى دنیا
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ.

و درود خدا بر او، فرمود: هر چیز که شمردنى (قابل شمارش) است پایان مى پذیرد، و هر چه را که انتظار مى کشیدى، خواهد رسید.

شرح حکمت:
این گفتار حکیمانه هرچند با حکمت پیشین در یک عبارت ذکر نشده; ولى در واقع مکمل آن است.
عمر انسان ها تحت عدد قرار مى گیرند; مثلا مى گوییم: عمر شصت ساله، یا هشتاد ساله. مفهومش این است که هر ساعتى که بر انسان مى گذرد تدریجا از آن کاسته مى شود و این سرمایه به سرعت رو به فنا مى رود و مهم این است که گذشتن و کاستن آن در اختیار ما نیست چه بخواهیم، چه نخواهیم به سرعت در حال عبور است.
منظور از «متوقَّع» امورى است که به طور قطع مى دانیم در آینده رخ مى دهد; مانند مرگ و پایان زندگى و قیام قیامت. اشاره به این که کسى که به این امور آگاه است باید توجه داشته باشد که روزى مرگ دامان او را مى گیرد و روزى در دادگاه عدل الهى حضور مى یابد. به همین دلیل در تفسیر آیه 99 حجر (و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) فرا رسد.) یقین را به مرگ تفسیر کرده اند.
آنچه امام در دو جمله بالا بیان فرموده در واقع اشاره به دنیاى فانى و گذاران است; دنیایى که عمرش در برابر جهان آخرت بسیار ناچیز است، همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: « عمر دنیا در برابر آخرت مانند این است که یکى از شما انگشت خود را در دریایى فرو کند (و سپس بیرون آورد) در این حال نگاه کند ببیند چه اندازه از آب دریا بر انگشت او باقى مانده». این هشدارى است به همه دنیا طلبان و آنها که به آخرت و زندگى جاویدان پشت کرده اند تا بدانند چه چیز به دست مى آوردند و چه چیز را از دست مى دهند.

Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 74 نهج البلاغه: نزدیک شدن مرگ
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ.

و درود خدا بر او، فرمود: انسان با نفسى که مى کشد، قدمى به سوى مرگ مى رود.


شرح حکمت:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر روزى که بر انسان مى گذرد به او مى گوید: اى انسان من روز جدیدى هستم و بر اعمال تو گواهم. در من از نیکى ها سخن بگو و کار نیک انجام ده تا روز قیامت براى تو گواهى دهم، زیرا من که بگذرم دیگر هرگز مرا نخواهى دید».
این همان چیزى هست که قرآن مجید در سوره «والعصر» به آن اشاره کرده و مى فرماید: «(وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِى خُسْر); سوگند به عصر که انسان (همواره) در حال خسران است». فخر رازى در تفسیر این آیه سخنى دارد که جالب به نظر مى رسد مى گوید: یکى از بزرگان پیشین مى گفت معناى این سوره را من از مرد یخ فروشى آموختم فریاد مى زد: « به کسى که سرمایه اش مرتبا ذوب مى شود رحم کنید». پیش خود گفتم: این است معناى (إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِى خُسْر).


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 73 نهج البلاغه: خودسازی قبل از تربیت دیگران
(اخلاقى، تربیتى، مدیریّتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیرِهِ وَ لْیکنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.

و درود خدا بر او، فرمود: کسى که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد، و پیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد، زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند سزاوارتر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب بیاموزد.


شرح حکمت: 
کلام امام(علیه السلام) در اینجا مطابق ظاهر کلام، هم رئیس حکومت بر مردم را شامل مى شود و هم تمام کسانى را که به نوعى ارشاد و هدایت مردم را بر عهده مى گیرند. مردم سخنان کسى را که به گفتار خود پایبند و آثارش در زندگى او نمایان نیست، هرگز نمى پذیرند و به خود مى گویند: اگر او این سخنان را باور مى داشت نخست خودش به آن عمل مى کرد. مردم سخنان کسى را مى پذیرند که به گفته خود معتقد باشد و به تعبیر معروف: تا سخن از دل بر نیاید بر دل ننشیند و نشانه روشن این اعتقاد این است که به گفته خود عمل کند. هرگاه انسان نخست به تعلیم و تادیب خویشتن پردازد، تأثیر سخنانش بیشتر و عمیق تر است در حالى که اگر کسى تنها به تأدیب مردم پردازد و از خویش غافل بماند روزى فرا مى رسد که مردم از این امر آگاه مى شوند و از او روى برمى گردانند.


امیر مؤمنان على(علیه السلام) در خطبه 175 مى فرماید: «اى مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمى کنم مگر این که خودم پیش از شما به آن عمل مى نمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمى دارم مگر این که خودم پیش از شما از آن دورى مى جویم».
امام سجاد(علیه السلام) مى فرمایند: « منافق دیگران را از بدى ها باز مى دارد; ولى خویشتن را باز نمى دارد و دیگران را به نیکى ها دعوت مى کند و خود بدان عمل نمى نماید».

Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 72: بی وفایی های دنیا
(اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.
و درود خدا بر او، فرمود: روزگار، بدن ها را کهنه و آرزوها را نو مى سازد، مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور مى کند. کسى که (تلاش کند و) به مواهب دنیا برسد خسته مى شود و کسى که به آن نرسد رنج مى برد.


شرح حکمت:
دو نکته مهم در سخن امام(علیه السلام) وجود دارد:
1. گذشت روزگار بدن ها را کهنه و فرسوده مى کند بنابراین باید کوشید در مقابل آنچه از دست مى رود چیزى به دست آورد تا گرفتار خسران نشود. آیات شریفه (وَالْعَصرِ * إنَّ الاْنْسَانَ لَفِى خُسْر) نیز به همین معنا اشاره دارد.
2. حرص بزرگسالان بر جمع مال و به دست آوردن مقام از جوانان بیشتر است و دلیلش آن است که انسان هر چه خود را به مرگ نزدیک تر مى بیند احساس مى کند وقت کمترى براى رسیدن به آرزوها در اختیار دارد. به عکس جوانان فکر مى کنند وقت طولانى براى رسیدن به آرزوها دارند. در حدیثی از پیامبر مى خوانیم: «انسان پیر مى شود ولى دو صفت در او جوان خواهد شد: حرص و آرزوهاى دور و دراز».

در حدیثى از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى خوانیم که مى فرمود: دهر سه روز است و تو در میان این سه روز قرار گرفته اى: روزى که گذشت و آنچه در آن بودى که هرگز باز نمى گردد. اگر در آن روز عمل نیکى انجام داده اى از گذشتن آن غمگین نخواهى شد و از رفتن به استقبال آینده خوشحال خواهى بود و اگر کوتاهى و تقصیر در آن کرده اى از رفتنش شدیدا غمگین مى شوى و از کوتاهى خود حسرت مى خورى. روز دیگر همان است که تو امروز در آن از صبحگاهان آغاز کرده اى و نمى دانى به آخر مى رسانى یا نه و اگر آن را به آخر برسانى نمى دانى آیا بهره تو در آن همان کوتاهى و تقصیر همانند روز گذشته است یا نه. و روز سوم روزى است که در انتظار آن هستى و باز نمى دانى آیا در آن کوتاهى خواهى کرد یا نه (و هرگز نمى دانى آن را درک خواهى نمود یا نه) بنابراین آنچه را که الان در آن هستى غنیمت بشمار و فکر کن که غیر از امروز و امشب را در اختیار ندارى


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 71: کم گویی، نشانه عقل
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکلَامُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هنگامی که عقل کامل گشت، سخن کم می شود .


شرح حکمت:
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «از زیاده گویى بپرهیز که عیب هاى نهانى تو را ظاهر مى سازد و کینه هاى آرام گرفته دشمنانت را بر ضد تو تحریک مى کند».

رسول خدا( صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «انسان گاهى سخنى مى گوید که قصد بدى ندارد جز این که مى خواهد مردم را بخنداند و به سبب آن (از مقام خود) سقوط مى کند بیش از فاصله زمین و آسمان».

حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: « از نشانه هاىِ خوبىِ اسلامِ انسان، سخن نگفتن درباره امورى است که به او ارتباطى ندارد.»


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 70 نهج البلاغه: افراط و تفریط نتیجه جهل
(اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً.
و درود خدا بر او، فرمود: نادان را یا تندرو (افراط گر) یا کندرو (تفریط گر) مى بینى.


شرح حکمت:
راه صحیح به سوى مقصد، راه مستقیم است که ما پیوسته در نمازها هر روز خدا را مى خوانیم تا ما را بر آن راه ثابت بدارد. در اطراف راه مستقیم خطوط انحرافى فراوانى هست که پیدا کردن راه مستقیم از میان آن خطوط نیاز به دقت و علم و دانش دارد. به همین دلیل، جاهل غالبا گرفتار خطوط انحرافى یا در جانب زیاده روى مى گردد و یا در سوى کوتاهى و کندروى. این مسئله در تمام شئون زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سیاسى و غیر آن دیده مى شود; در مسائل اخلاقی همچون اعتدال در بخشش مال، در مسائل اعتقادی اعتدال در باره جایگاه امامان امام علی می فرمایند: « به زودى دو گروه در مورد من هلاک و گمراه مى شوند: دوست افراطى که محبتش او را به غیر حق (غلو) مى کشاند و دشمن افراطى که به سبب دشمنى قدم در غیر حق مى نهد (و مرا کافر خطاب مى کند). بهترین مردم درباره من گروه میانه رو هستند از آنان جدا نشوید»

پیامبر میفرمایند: در روز قیامت حاکمی ( از حاکمان مسلمین) را می آورند که بیش از انچه دستور خداست عمل کرده. خداوند به او میگوید: بنده ی من چرا بیش از انچه دستور دادیم تازیانه بزنی زدی؟ آیا غضب تو بیشتر از غضب من است؟ ( کاسه داغ تر از آش ). حاکمی دیگر می اورند، خداوند به او میفرماید چرا کوتاهی کردی؟ عرض میکند : رحم به او کردم. خداوند میفرماید: ایا رحمت تو وسیع تر از رحمت من است؟ هر دو سپس راهی دوزخ میشوند.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 69 نهج البلاغه: راضی بودن از سرنوشت
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ.
و درود خدا بر او، فرمود: اگر به آنچه که مى خواستى نرسیدى، از آنچه هستى نگران مباش (و قانع باش).


شرح حکمت:
چندتا تفسیر مطرح شده :
1- کلام قرآن (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُم) .یعنی اگر به مقصد نرسیدی غمگین نشو، اگر نیت مادی باشد دنیای مادی بقایی ندارد و اگر معنوی باشد خداوند تلاشت را دیده و اجرت پیش خدا محفوظ است و داده می شود؛
2- اگر به مقصد نرسیدی دست از تلاش بر ندار؛
3- به همانی که هستی راضی باش تا مقامت پیش خداوند کم نشود؛
4- اگر به مقصدت نرسیدی به هرصورتی باشی تفاوتی نمیکند. مثل اینکه کسی موفقیتش را در یک شهری میدیده و حالا به آن نرسیده، بنابراین برایش فرقی ندارد دیگر به چه شهری برود چون همه شهرها نسبت به خواسته ی او یکسان است و نباید در این باره سختگیری کند. در همین رابطه علامه شوشتری نقل می کند: روزی زنی تنها یک پسر داشت و پسرش از دنیا رفت. آن مادر گفت من میخواستم پسرم زنده بماند حالا که از دنیا رفته دیگر مهم نیست چه کسی بعد از او زنده است و چه کسی از دنیا می رود.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 68 نهج البلاغه: لزوم همراهی فقر با عفاف و غنا با شکر
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْعَفَافُ زِینَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّکْرُ زِینَةُ الْغِنَى.
و درود خدا بر او، فرمود: خویشتن دارى و عفت زینت فقر و شکرگزارى زینت غناست.


شرح حکمت:
فقیر در معرض آفاتی مانند اظهار حاجت توام با ذلت، دست بردن به سوی اموال حرام، ناسپاسی در برابر خداوند قرار دارد.اما اگر خویشتن دار باشد عزت نفس خود را حفظ کرده آلوده به حرام نمیشود و زبان به ناشکری نمی گشاید.بنابراین عفت به معنای خویشتن داری،زینت فقر است. (خداوند در آیه ۲۷۳ بقره نیز به این موضوع اشاره می نماید)
معنای خاص عفت آن پاکدامنی در مقابل آلودگی های جنسی و معنای عام آن هرگونه خویشتن داری در برابر گناخ و کارهای زشت و پست است.

بهترین زینت غنا شکرگزاری است؛نه تنها شکر لفظی بلکه شکر عملی.ثروتمندانی که شکر عملی به جا می آورند، به نیازمندان کمک میکنند، درکارهای خیر سرمایه گذاری می نمایند، به آن هایی که وام میخواهند وام می دهند و حتی به کسانی که محتاجند و روی سوال ندارند به طور پنهانی کمک می کنند آن ها برترین زینت را در زندگی برای خود فراهم کرده اند.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 67 نهج البلاغه: ارزش ایثار اقتصادى
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: از اینکه عطایى که مى کنى، اندک است، شرمگین مشو که به راستى، محروم ( و ناامید) کردن کمتر از عطاى اندک است.


شرح حکمت:
بخشش کم( توام با عذرخواهی و ادب) حداقل دو فایده دارد: نخست همین مقدار کم مشکلی را حل میکند و دوم دست رد به سینه درخواست کننده نمیزند و روح سخاوت را در انسان پرورش میدهد‌.

پیامبر میفرمایند: هرکار نیکی صدقه است. پس صدقه را ترک نکنید هرچند به نیمی از یک دانه خرما باشد.خداوند این صدقه کوچک را پرورش میدهد و در قیامت به او بازمیگرداند درحالی که بزرگتر از کوه بزرگی است.

در شان نزول آیه۷۹ سوره توبه آمده است: روزی پیامبر به مسلمانان دستور جمع اوری کمک های غذایی برای سربازان اسلام ( جنگ تبوک) داد. در میان کمک کنندگان مرد فقیری به نام ابوعقیل بود که از آذوقه خانواده تقدیم پیامبر نمود. منافقان شروع به عیب جویی و تمسخر او کردند. آیه شریفه نازل شد" کسانی که از صدقات مومنانِ اطاعت کار عیب جویی می کنند، و آن هایی را که دسترسی جز به مقدار (ناچیز) تواناییشان ندارند مسخره می نمایند خدا آنها را مسخره می کند و برای آنان عذاب دردناکی است."


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat