رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

حدیث شماره 1 باب اختلاف حدیث کتاب فضل علم اصول کافی

قسمت دوم


دوم: کسى که چیزى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده و آن را درست نفهمیده و  به اشتباه افتاده ولى قصد دروغ نداشته، آن حدیث در دست او است، به آن معتقد است و عمل مى کند و به دیگران مى رساند و مى گوید من این را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم. اگر مسلمین بدانند که او دچار اشتباه شده، نپذیرند و اگر خودش هم بدند اشتباه کرده، آن را رها می کند.

سوم: شخصى که چیزى از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده که به آن امر مى فرمود سپس پیغمبر از آن نهى فرموده و او آگاه نگشته؛ یا نهى چیزى را از پیغمبر شنیده و سپس آن حضرت به آن امر فرموده و او اطلاع نیافته؛ پس او منسوخ را حفظ کرده و ناسخ را حفظ نکرده اگر او بداند منسوخ است ترکش کند و اگر مسلمین هنگامی که از او مى شنوند بدانند منسوخ است، آن حدیث را ترکش کنند.

چهارم: شخصى که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ نبسته و از ترس خدا و احترام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ را دشمن می دارد و حدیث را هم فراموش نکرده، بلکه آنچه شنیده چنانکه بوده حفظ کرده و همچنانکه شنیده نقل کرده، به آن نیفزوده و از آن کم نکرده و ناسخ را از منسوخ شناخته، به ناسخ عمل کرده و منسوخ را رها کرده، زیرا امر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ (و خاص و عام) و محکم و متشابه دارد، گاهى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دو طریق سخن مى فرمود: سخنى عام و سخنى خاص مثل قرآن. و خداى عزوجل در کتابش فرموده: «و [از اموال و احکام و معارف دینی] آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید. (7 حشر)»، کسى که مقصود خدا و رسولش را نفهمد و درک نکند، بر او مشتبه شود. و چنان نبود که هرکدام از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی از او می پرسیدند، می فهمیدند. بعضى از آنها از پیغمبر مى پرسیدند ولى در مقام فهمیدن نبودند (به علت شرم یا احترام یا بى قیدى) و دوست داشتند که عربی بادیه نشین و رهگذرى بیاید و از پیغمبر بپرسد تا آنها بشنوند.