حدیث شماره 1 باب اختلاف حدیث کتاب فضل علم اصول کافی
قسمت سوم
اما من هر روز یک نوبت و هر شب یک نوبت بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مى شدم با من خلوت مى کرد و در هر موضوعى با او بودم (محرم رازش بودم و چیزى از من پوشیده نداشت) اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مى دانند که جز من، با هیچکس چنین رفتار نمى کرد، چه بسیار در خانه خودم بودم و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدم مى آمد، و بیشتر این همنشینى ها در خانه من بود. هرگاه در یکی از خانه های آن حضرت به خدمتش می رسیدم، خانه را برای من خلوت می کرد و از زنان خود می خواست تا ما را تنها بگذارند و آنجا را ترک نمایند و هرگاه براى خلوت به خانه من مى آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم را بیرون نمى کرد، چون از او مى پرسیدم جواب مى داد و چون پرسشم تمام مى شد و خاموش مى شدم ایشان شروع مى فرمودند. هیچ آیه اى از قرآن بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نشد جز اینکه برایم خواند و دیکته کرد و من با خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید، و از زمانى که آن دعا را درباره من کرد هیچ آیه اى از قرآن و هیچ علمى را که دیکته کرد و من نوشتم، فراموش نکردم و آنچه را که خدا تعلیمش فرمود از حلال و حرام و امر و نهى گذشته و آینده و نوشته اى که بر هر پیغمبر پیش از او نازل شده بود از طاعت و معصیت به من تعلیم فرمود و من حفظش کردم و حتى یک حرف آن را فراموش نکردم، سپس دستش را بر سینه ام گذاشت و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حکم و نور پر کند، عرض کردم اى پیغمبر خدا پدر و مادرم قربانت از زمانى که آن دعا را درباره من کردى چیزى را فراموش نکردم و آنچه را هم ننوشتم از یادم نرفت، آیا بیم فراموشى بر من دارى؟ فرمودند: نه بر تو بیم فراموش و نادانى ندارم.»