رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۳۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث» ثبت شده است

حدیث شماره 2 باب همانا ائمه علیهم السلام به هر کس سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند کتاب حجت اصول کافی


ابوبصیر گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم از کجا به اصحاب على (علیه السلام) (مصیبت ها) رسید با وجود آنکه از مرگ و مصیبت خود آگاه بودند؟ حضرت بمانند شخص خشمگین به من جواب دادند: :از چه کسى به آن‌ها رسید، جز از خودشان‌؟» عرض کردم آنچه مانع شما از آن می شود ؟ (که مرگ و مصیبت اصحاب خود را بآنها نمى‏گوئید) چیست؟ جانم به فدایت. فرمودند: «این دری است بسته شده، تنها حسین بن على (صلوات اللَّه علیهما) اندکى از آن را گشود.» (که در شب عاشورا شهادت و مصیبت اصحابش را به آنها خبر داد) سپس فرمودند: «اى ابامحمد! همانا اصحاب آن حضرت بر دهان خود لجام و بندى داشتند.»

شرح‏:
علامه مجلسى (ره) پس از آنکه کلمه «ما اصابهم» را به بلا و مصیبت تفسیر کرده چنان که گفتیم، احتمال دیگرى را هم ذکر نموده است و آن احتمال این است که مقصود از «ما اصابهم» قرب و منزلتى است که اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نزد آن حضرت پیدا کردند و علم منایا و بلایا هم داشتند و حضرت در جواب فرمود: این مقام و منزلت را آنها به واسطه قابلیت و استعداد خویش بدست آوردند زیرا راز نگهدار بودند، شما توقع دارید که به آن مقام و علوم برسید اما چون راز نگهدار نیستید قابلیت ندارید.

حدیث شماره 1 باب همانا ائمه علیهم السلام به هر کس سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: «اگر زبان هاى شما لجام و بندى مى داشت، سود و زیان هر مردى را برایش گزارش مى دادم.»

حدیث شماره ۳ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

مفضل بن عمر گوید به حضرت ابوالحسن (علیه السلام) عرض کردم براى ما از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده‏ اند که فرموده است «همانا علم ما گذشته و نوشته شده، القایی در قلوب و تاثیر در گوش است.» فرمودند: «اما گذشته مربوط به امور پیشین است که می دانیم و اما نوشته شده مربوط به آینده است و اما القا در دل، الهام است و اما تأثیر در گوش، امر فرشته است.»

حدیث شماره ۲ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

حارث بن مغیرة گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم، از علم عالم خود (یعنى امام از شما خانواده) به من خبر دهید. فرمودند: «از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) و از على (علیه السلام) به ارث رسیده است.» عرض کردم به ما گزارش می دهند که علم به دل شما الهام می شود و در گوش شما وارد می گردد، فرمودند: «گاهى هم چنین است.»

حدیث شماره ۱ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمودند: «علم ما به سه جهت رسائى دارد: گذشته و آینده و پدیدشونده. اما گذشته براى ما تفسیر شده است (یعنى اخبار گذشته را پیغمبر براى ما توضیح داده است) و اما آینده (در جامعه و مصحفى که نزد ماست) نوشته شده و اما پدیدشونده از راه الهام ه بدل و تأثیر در گوش باشد (که هر روز و هر ساعت مخصوصا شب هاى جمعه و قدر براى ما حاصل آید) و آن بهترین دانش ماست، (زیرا مخصوص به ما و از اسرار امامت است ولى با وجود همه این علوم که ما داریم پیامبر نیستیم) و پیامبرى بعد از پیامبر ما نیست.»

حدیث شماره ۳ باب خداى عزوجل به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیرمؤمنان بیاموزد و او شریک آن حضرت در علم بودر کتاب حجت اصول کافی

محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «جبرئیل براى محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) دو انار بهشتى آورد، على (علیه السلام) او را ملاقات کرد و فرمودند: «این دو انار که در دست دارید چیست؟» پیامبر فرمودند: «اما این یکى نبوت است که تو از آن بهره‏ اى ندارى و اما این یکى علم ست.» سپس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را دو نیمه کرد، نیمى را به على داد و نیمى را خود گرفت. سپس فرمودند: «در این تو با من شریک هستى و من با تو.»» پس امام باقر علیه السلام فرمودند: «به خدا که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) از آنچه خدایش تعلیم داد حرفى نیاموخت جز آنکه آن را به على (علیه السلام) تعلیم داد، سپس آن علم به ما رسید، آنگاه دست بر سینه خود نهاد.»

حدیث شماره 2 باب خداى عزوجل به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیرمؤمنان بیاموزد و او شریک آن حضرت در علم بودر کتاب حجت اصول کافی

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «جبرئیل علیه السلام دو انار بهشتى برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آورد و هر دو را به آن حضرت داد، پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) یکى را خورد و دیگرى را از میان دو نیمه کرد، سپس نیمى را به على (علیه السلام) داد تا بخورد، آنگاه فرمودند: «اى على! انار اولى را که من خوردم نبوت بود که تو را در آن بهره اى نیست و دیگرى علم و دانش بود که تو با من در آن شریک هستی.»»

حدیث شماره 1 باب خداى عزوجل به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیرمؤمنان بیاموزد و او شریک آن حضرت در علم بودر کتاب حجت اصول کافی

حمران گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «جبرئیل (علیه السلام) دو انار براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آورد، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) یکى را خورد و دیگرى را دو نیمه کرد، آن گاه نیمی را خورد و نیم دیگر را به علی (علیه السّلام) خوراند. پس پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمودند: «برادرم! مى‏دانى این دو انار چه بود؟» گفت: «نه» فرمودند: «اما اولى نبوت بود که (مخصوص من است و) تو را از آن بهره اى نیست و اما دیگرى علم و دانش بود که تو در آن با من شریک هستى.»» من گفتم: أصلحک اللّه، چگونه على در علم شریک پیغمبر بود؟ امام فرمودند: «خدا هیچ علمى را به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) نیاموخت جز آنکه به او دستور داد که آن را به على (علیه السلام) بیاموزد.»

 

حدیث شماره 6باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

ابوحمزه گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «نه، به خدا عالم هرگز جاهل نباشد (یعنى عالمى که خدا اطاعتش را بر مردم واجب کرده و او همان امام است) ممکن نیست چیزى را بداند و چیزى را نداند.» (او همه چیز مى‏داند) سپس فرمودند: «خدا والاتر از آن است که فرمانبرى از بنده اى را واجب کند که علم آسمان و زمینش را از او نهان داشته است.» و باز فرمودند: «آن را از او نهان نکند.»

حدیث شماره 5 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

هشام بن حکم گوید در منى از امام صادق (علیه السلام) پانصد مطلب از علم کلام پرسیدم و گفتم آنها (متکلمین عامه) چنین و چنان مى‏گویند، امام می فرمود: «تو چنین و چنان بگو.» (هشام از حاضر جوابى و تسلط آن حضرت بر مسائل علم کلام تعجب کرد، گوید) من گفتم من میدانم که مسائل حلال و حرام در دست شماست و شما از همه مردم نسبت به آن داناترید ولى اینها علم کلام است؟!! به من فرمودند: «واى بر تو اى هشام ممکن است خداى تبارک و تعالى امام و حجتى براى خلقش معین کند که جواب هرچه بدان محتاج باشند در نزد او نباشد؟» (حجت خدا کسى است که از هر چه پرسند جواب گوید).

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

حمران عرض کرد قربانت گردم، بفرمائید موضوع قیام على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) چگونه شد که ایشان براى یارى دین خداى عزذکره خروج و قیام کردند و چه بلاها از طغیانگران سرکش دیدند تا آنکه بر ایشان غلبه کردند و امامان کشته و مغلوب شدند.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «اى حمران خداى تبارک و تعالى آن (مصیبات) را براى ایشان مقدر فرموده و از مرحله قضا و امضا و حتم گذرانیده و در اختیار خود آنها گذاشته بود و (پس از آنکه خود آنها آن مصیبات را اختیار کردند،) خدا هم آن را به مرحله اجرا گذاشت، پس امام على و حسن و حسین (علیهم السلام) با خبرى که قبلا از پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) شنیده بودند و می دانستند، قیام کردند و هر کس از ما هم که سکوت کند، سکوتش از روى علم و بصیرت است. اى حمران! اگر ایشان در زمان گرفتارى و غلبه طغیانگران از خداى عزوجل جداً بخواهند که سلطنت طغیانگران را زایل کند و دولتشان را نابود سازد، خدا اجابت می کند و آن گرفتارى را از ایشان برمی دارد به سر آمدن مدّت این جماعت طاغوت و تمام شدن پادشاهى ایشان، سریع‏تر بود از زمانى که رشته مروارید و غیر آن از هر چه در رشته کشیده باشد پاره شود، و آن رشته کشیده پراکنده شود. اى حمران بلاهائى که به آنها می رسد، به واسطه گناهى که از آنها سرزده و یا براى عقوبت نافرمانى خدا نمی باشد، بلکه براى درجات و کرامتى است که خدا خواسته بدان نائل آیند، نسبت به ایشان گمان هاى دیگر مبر.»

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

ضریس کناسى گوید در حالى که جمعى از اصحاب خدمت امام باقر (علیه السلام) بودند، شنیدم که آن حضرت می فرمود: «من در شگفتم از مردمى که از ما پیروى می کنند و ما را پیشواى خود می دانند و می گویند اطاعت ما چون اطاعت رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) واجب است، بعد از آن، حجّت خویش را می شکنند و باطل می کنند و با خویش خصومت می کنند، به واسطه ضعف دل‏هایشان. پس حقّ ما را کاهش داده و کسی را که خداوند برهان معرفت راستین ما و تسلیم به فرمان ما را به او داده است نکوهش می کنند. شما می پذیرید که خداى تبارک و تعالى اطاعت اولیائش را بر بندگانش واجب کند و سپس اخبار آسمانها و زمین را از ایشان پوشیده دارد و اصول علم را نسبت به سؤالاتى که از ایشان می شود و قوام دین ایشان است از آنها قطع کند؟!».....

 

شرح‏:

مقصود از این جملات، توبیخ و سرزنش شیعیانى است که گویند امام اخبار آسمانها و زمین را نمی داند و از لحاظ علم مانند یکى از افراد بشر است. امام علیه السلام صریح و روشن به این شیعیان می فهماند که شما با این عقیده خود را در برابر اهل سنت مغلوب می کنید زیرا آنها می گویند امام شما هم از لحاظ علم و دانش مانند امام ماست. اى شیعیان ضعیف و سست دل! چرا مقام ما را مى‏کاهید و حجت خود را خرد می کنید؟! مگر ممکن است خدا شخصى را پیشواى دین مردم قرار دهد که از جواب سؤالات مختلف ایشان عاجز بماند. چقدر مایه تأسف و تأثر است که اقیانوس علمى با آب شیرین و گوارایش در کنار مردمى جاهل و فقیر و تشنه قرار گیرد و با کمال صفا و صمیمیت سرشارى و گوارائى آب خود را بآنها تذکر دهد و آن تشنگان بیچاره بجاى اینکه در طریق استفاده از آن اقیانوس با یک دیگر مسابقه گذارند و جانبازى کنند، چشم روى هم گذاشته و بگویند تو گودال آبى بیش نیستى.

 

حدیث شماره 3 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

مفضل به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: قربانت گردم، ممکن است خدا اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب سازد و خبر آسمان را از او پوشیده دارد؟ امام فرمودند: «نه، خداوند کریم‏تر و رحیم‏تر و مهربان‏تراز آن است که اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب کند و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد.» (پس در هر صبح و شام از اخبار آسمانى به طریق الهام و تحدیث به امام افاضه می شود.)

حدیث شماره ۲ باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

جماعتى از اصحاب که عبدالاعلى و ابوعبیدة و عبداللَّه بن بشر خثعمى از آن جمله بودند، از امام صادق (علیه السلام) شنیدند که فرمودند: «من آنچه در آسمان ها و زمین است می دانم و آنچه در بهشت و دوزخ است می دانم و گذشته و آینده را می دانم.» سپس اندکى تأمل کرد و دیدند این سخن بر شنوندگان گران آمد، لذا فرمودند: «من این مطالب را از کتاب خداى عز و جل می دانم. خداى عز و جل می فرماید: «در آن بیان هر چیزى هست. (۸۹ نحل)»» (پس فرمایش امام علیه السلام یا به طریق نقل به معنى و یا قرائت مختص به ائمه است.)

حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

سیف تمار (خرما فروش) گوید با جماعتى از شیعیان در حجر اسماعیل خدمت امام صادق (علیه السلام) بودیم، حضرت فرمودند: «آیا جاسوسى مراقب ماست؟» ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسی را ندیدیم، عرض کردیم بر سر ما جاسوسى نیست، حضرت سه مرتبه فرمودند: «به پروردگار این کعبه، به پروردگار این ساختمان، اگر من با موسى و خضر می بودم به آنها خبر می دادم که من از آنها داناترم و چیزى را که نزد آنها نبود، به ایشان گزارش مى‏دادم. زیرا به موسى و خضر (علیهما السلام) علم آنچه گذشته و واقع شده، عطا شده بود، ولى علم آنچه تا روز قیامت واقع مى‏شود، عطا نشده بود، لیکن ما از راه وراثت، آن علم را از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بدست آورده ایم.»

 

شرح:‏

مجلسى ره گوید اگر اشکال شود که چگونه امام که از گذشته و آینده اطلاع دارد درباره جاسوس از اصحابش می پرسد، جواب گوئیم که در سابق گفتیم که امام مکلف نیست که به چنین علمى عمل کند و باید در ظاهر طبق تقیه رفتار کند و یا آنکه امام براى اطلاع از بعضى مطالب محتاج به مراجعه کتب و یا توجه به عالم قدس است.

حدیث شماره 8 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: « خداى عزّوجلّ اسباب یارى را بر امام حسین (علیه السلام) فرو فرستاد، به مرتبه‏ اى که ما بین آسمان و زمین (از فرشتگان پر) شد. بعد از آن حضرت مخیّر شد در میان این‏که هر یک از نصرت، یا لقاى خدا را که مى‏خواهد، اختیار کند. پس آن حضرت، لقاى خداى عزّوجلّ را اختیار کرد.»

حدیث شماره 7 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «روزى که پدرم وفات کرد، من در حضورش بودم، در باره غسل و کفن و داخل کردن قبرش به من سفارش هائى می کرد. من گفتم اى پدر از آغاز بیماریت تو را مثل امروز نیکو حال ندیده‏ ام، من نشانه مرگ بر شما نمی بینم، فرمودند: پسر جان مگر نشنیدى که على بن الحسین (علیهما السلام) از پشت دیوار آواز می داد که یا محمد بیا و تعجیل کن.»

حدیث شماره 6 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

مسافر گوید حضرت ابو الحسن امام رضا (علیه السلام) به من فرمودند: «اى مسافر در این جویبار، ماهیانى هست؟» عرض کردم آرى قربانت گردم. فرمودند: «من دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمود: اى على آنچه نزد ماست براى تو بهتر است.» (و این جمله خبر از وفات آن حضرت بود و موضوع ماهیان جویبار براى این است که خواب دیدن پیغمبر نزد آن حضرت مشاهد و محسوس است مانند دیدن مسافر، ماهیان را).

حدیث شماره 5 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: «خداى عزوجل بر شیعه غضب کرد، پس مرا مخیر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم. به خدا (سوگند) من با دادن جان خودم، ایشان را حفظ کردم.»

 

شرح‏:

علامه مجلسى ره گوید غضب خدا بر شیعه یا براى این بود که ایشان تقیه را از دست دادند و امامت آن حضرت را فاش کردند: پس خلیفه وقت هارون الرشید چاره ای نداشت، جز اینکه یا شیعیان را تعقیب کند و بکشد و یا آن حضرت را زندانى و مسموم کند، و حضرتش سلامت شیعه را به قیمت جان خود خرید.

یا آنکه علت غضب خدا این بود که شیعیان از آن حضرت اطاعت و انقیاد نکردند تا هارونیان بر آنها مسلط شدند، خداى تعالى آن حضرت را مخیر ساخت که یا جنگ کند و جماعتى از شیعه را به کشتن دهد و یا گوشه گیرى کند و تن به زندان و شهادت دهند.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم

ادامه شرح:

چنانکه پیامبر و امیرالمؤمنین (صلى الله علیهما) منافقین را مى شناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند، ولى مکلف نمودند که از آنها دورى کنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمایند یا آنها را بکشند و یا طرد کنند تا زمانى که عمل موجب قبل و طرد از آنها مشاهده نشود.
همچنین امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) با آنکه مى دانست که در ظاهر بر معاویه ظفر نمى کند و مى دانست که معاویه پس از وى خلافت مى کند، ولى از جنگیدن با او کوتاهى نفرمود، بلکه نهایت کوشش را بکار برد تا شهید گشت و خود آن حضرت خبر می داد که من کشته مى شوم و پس از من معاویه بر شیعیانم تسلط پیدا مى کند و همچنین امام حسین (علیه السلام) مى دانست که اهل عراق با او پیمان شکنى مى کنند و خود او با اولاد و اصحابش کشته مى شود و بارها از این مطلب خبر مى داد ولى از جانب خداوند متعال مکلف نبود که به عراق نرود و جان خود را حفظ کند.
سپس مجلسى علیه الرحمه از محقق سدید مرحوم شیخ مفید قدس الله روحه نقل مى کند که ایشان هم در جواب مسائل عکبریه از این اشکال جواب داده اند که در مذهب ما این مطلب مورد اتفاق نیست که امام (علیه السلام) تمام حوادث و وقایعى که پیش آمد مى کند با تفضیل و تشخیص مى داند (چنانچه در حدیث ۶۵۹ راجع به پنهان شدن کنیز امام صادق علیه السلام بیان کردیم) بلکه آنچه مورد اتفاق شیعه مى باشد این است که هر قضیه و حادثه اى که در روى زمین رخ دهد، امام (علیه السلام) حکم آن را مى داند و سپس مى گوید و اگر هم روایتى باشد که امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) قتل و شهادت خود را به تفضیل مى دانست مى گوئیم آن حضرت مأمور به تسلیم و صبر بر شهادت بود، تا به درجات بلندى که جز وسیله شهادت به آن نتوان رسید نائل آید، و سپس نسبت به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نزدیک به همین بیان را مى فرماید و در حدیث ۶۷۵ راجع به این مطلب توضیح بیشترى داده مى شود.
آنگاه مرحوم مجلسى از علامه حلى طیب الله تربته پاسخ این اشکال را به همین مضمون نقل مى کند و خلاصه اش این است که تکلیف امام غیر از تکلیف ما مى باشد و رواست که امام علیه السلام با آنکه مى دانست در آن شب کشته مى شود، جان خود را در راه خدا بذل کرده باشد، چنانچه بر سرباز جبهه جهاد، لازم است پایدارى ورزد اگرچه کشته شود.
آنچه به نظر ما مى رسد کلام این بزرگان در نهایت متانت و استحکام است و احتمالى را که شیخ مفید درباره علم امام فرمود، سزاوار است مورد دقت و مطالعه قرار گیرد، زیرا وقتى چنین عالم بزرگى احتمال عدم تعمیم علم امام را نسبت به تمام وقایع و حوادث بدهد، ما حق نداریم که دایه دلسوزتر از مادر شده و شمول علم امام را به تمام وقایع و حوادث مورد اتفاق شیعه بدانیم.