رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۵۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب حجت» ثبت شده است

حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السلام علم آنچه واقع شده و آنجه مى شود را می دانند و چیزى از ایشان پنهان نیست کتاب حجت اصول کافی

سیف تمار (خرما فروش) گوید با جماعتى از شیعیان در حجر اسماعیل خدمت امام صادق (علیه السلام) بودیم، حضرت فرمودند: «آیا جاسوسى مراقب ماست؟» ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسی را ندیدیم، عرض کردیم بر سر ما جاسوسى نیست، حضرت سه مرتبه فرمودند: «به پروردگار این کعبه، به پروردگار این ساختمان، اگر من با موسى و خضر می بودم به آنها خبر می دادم که من از آنها داناترم و چیزى را که نزد آنها نبود، به ایشان گزارش مى‏دادم. زیرا به موسى و خضر (علیهما السلام) علم آنچه گذشته و واقع شده، عطا شده بود، ولى علم آنچه تا روز قیامت واقع مى‏شود، عطا نشده بود، لیکن ما از راه وراثت، آن علم را از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بدست آورده ایم.»

 

شرح:‏

مجلسى ره گوید اگر اشکال شود که چگونه امام که از گذشته و آینده اطلاع دارد درباره جاسوس از اصحابش می پرسد، جواب گوئیم که در سابق گفتیم که امام مکلف نیست که به چنین علمى عمل کند و باید در ظاهر طبق تقیه رفتار کند و یا آنکه امام براى اطلاع از بعضى مطالب محتاج به مراجعه کتب و یا توجه به عالم قدس است.

حدیث شماره 8 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: « خداى عزّوجلّ اسباب یارى را بر امام حسین (علیه السلام) فرو فرستاد، به مرتبه‏ اى که ما بین آسمان و زمین (از فرشتگان پر) شد. بعد از آن حضرت مخیّر شد در میان این‏که هر یک از نصرت، یا لقاى خدا را که مى‏خواهد، اختیار کند. پس آن حضرت، لقاى خداى عزّوجلّ را اختیار کرد.»

حدیث شماره 7 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «روزى که پدرم وفات کرد، من در حضورش بودم، در باره غسل و کفن و داخل کردن قبرش به من سفارش هائى می کرد. من گفتم اى پدر از آغاز بیماریت تو را مثل امروز نیکو حال ندیده‏ ام، من نشانه مرگ بر شما نمی بینم، فرمودند: پسر جان مگر نشنیدى که على بن الحسین (علیهما السلام) از پشت دیوار آواز می داد که یا محمد بیا و تعجیل کن.»

حدیث شماره 6 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

مسافر گوید حضرت ابو الحسن امام رضا (علیه السلام) به من فرمودند: «اى مسافر در این جویبار، ماهیانى هست؟» عرض کردم آرى قربانت گردم. فرمودند: «من دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمود: اى على آنچه نزد ماست براى تو بهتر است.» (و این جمله خبر از وفات آن حضرت بود و موضوع ماهیان جویبار براى این است که خواب دیدن پیغمبر نزد آن حضرت مشاهد و محسوس است مانند دیدن مسافر، ماهیان را).

حدیث شماره 5 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: «خداى عزوجل بر شیعه غضب کرد، پس مرا مخیر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم. به خدا (سوگند) من با دادن جان خودم، ایشان را حفظ کردم.»

 

شرح‏:

علامه مجلسى ره گوید غضب خدا بر شیعه یا براى این بود که ایشان تقیه را از دست دادند و امامت آن حضرت را فاش کردند: پس خلیفه وقت هارون الرشید چاره ای نداشت، جز اینکه یا شیعیان را تعقیب کند و بکشد و یا آن حضرت را زندانى و مسموم کند، و حضرتش سلامت شیعه را به قیمت جان خود خرید.

یا آنکه علت غضب خدا این بود که شیعیان از آن حضرت اطاعت و انقیاد نکردند تا هارونیان بر آنها مسلط شدند، خداى تعالى آن حضرت را مخیر ساخت که یا جنگ کند و جماعتى از شیعه را به کشتن دهد و یا گوشه گیرى کند و تن به زندان و شهادت دهند.

حدیث شماره ۴ باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم

ادامه شرح:

چنانکه پیامبر و امیرالمؤمنین (صلى الله علیهما) منافقین را مى شناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند، ولى مکلف نمودند که از آنها دورى کنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمایند یا آنها را بکشند و یا طرد کنند تا زمانى که عمل موجب قبل و طرد از آنها مشاهده نشود.
همچنین امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) با آنکه مى دانست که در ظاهر بر معاویه ظفر نمى کند و مى دانست که معاویه پس از وى خلافت مى کند، ولى از جنگیدن با او کوتاهى نفرمود، بلکه نهایت کوشش را بکار برد تا شهید گشت و خود آن حضرت خبر می داد که من کشته مى شوم و پس از من معاویه بر شیعیانم تسلط پیدا مى کند و همچنین امام حسین (علیه السلام) مى دانست که اهل عراق با او پیمان شکنى مى کنند و خود او با اولاد و اصحابش کشته مى شود و بارها از این مطلب خبر مى داد ولى از جانب خداوند متعال مکلف نبود که به عراق نرود و جان خود را حفظ کند.
سپس مجلسى علیه الرحمه از محقق سدید مرحوم شیخ مفید قدس الله روحه نقل مى کند که ایشان هم در جواب مسائل عکبریه از این اشکال جواب داده اند که در مذهب ما این مطلب مورد اتفاق نیست که امام (علیه السلام) تمام حوادث و وقایعى که پیش آمد مى کند با تفضیل و تشخیص مى داند (چنانچه در حدیث ۶۵۹ راجع به پنهان شدن کنیز امام صادق علیه السلام بیان کردیم) بلکه آنچه مورد اتفاق شیعه مى باشد این است که هر قضیه و حادثه اى که در روى زمین رخ دهد، امام (علیه السلام) حکم آن را مى داند و سپس مى گوید و اگر هم روایتى باشد که امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) قتل و شهادت خود را به تفضیل مى دانست مى گوئیم آن حضرت مأمور به تسلیم و صبر بر شهادت بود، تا به درجات بلندى که جز وسیله شهادت به آن نتوان رسید نائل آید، و سپس نسبت به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نزدیک به همین بیان را مى فرماید و در حدیث ۶۷۵ راجع به این مطلب توضیح بیشترى داده مى شود.
آنگاه مرحوم مجلسى از علامه حلى طیب الله تربته پاسخ این اشکال را به همین مضمون نقل مى کند و خلاصه اش این است که تکلیف امام غیر از تکلیف ما مى باشد و رواست که امام علیه السلام با آنکه مى دانست در آن شب کشته مى شود، جان خود را در راه خدا بذل کرده باشد، چنانچه بر سرباز جبهه جهاد، لازم است پایدارى ورزد اگرچه کشته شود.
آنچه به نظر ما مى رسد کلام این بزرگان در نهایت متانت و استحکام است و احتمالى را که شیخ مفید درباره علم امام فرمود، سزاوار است مورد دقت و مطالعه قرار گیرد، زیرا وقتى چنین عالم بزرگى احتمال عدم تعمیم علم امام را نسبت به تمام وقایع و حوادث بدهد، ما حق نداریم که دایه دلسوزتر از مادر شده و شمول علم امام را به تمام وقایع و حوادث مورد اتفاق شیعه بدانیم.

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

حسن بن جهم گوید به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم همانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) قاتل خود را شناخته بود و می دانست که در چه شبى و در چه مکانى کشته می شود، و چون نعره مرغابیان را در خانه شنید خودش فرمود: «اینها فریادزنانی اند که به دنبالشان نوحه خوانان می آیند.» و چون ام کلثوم به ایشان عرض کرد: «کاش امشب در خانه نماز بخوانى و براى نماز جماعت دیگرى را بفرستى» از او نپذیرفت و در آن شب بدون اسلحه‏ در رفت و آمد بود، در صورتى که می دانست ابن ملجم- لعنه اللَّه- او را با شمشیر می کشد و اقدام به چنین کارى جایز نیست.

امام فرمودند: «آنچه گفتى درست است ولى خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خداى عز و جل اجرا شود.»

 

شرح:

درباره کلمه «خُیِّرَ» که در جمله اخیر روایت بیان شده است، مرحوم مجلسى (ره) دو نسخه بدل ذکر مى کند:

1- حیر 2- حین. بنابر اول معنى جمله این است: ولى حضرت در آن شب فراموش کرد و غفلت نمود، تا مقدرات خدا اجرا شود. و بنابر نسخه دوم ولى آن حضرت در آن شب معین شده بود، تا مقدرات خداى عزوجل اجرا شود. و خود مجلسى (ره) نسخه اول را قبول نمى کند زیرا مخالف با روایات دیگر است ولى نسخه دوم را واضحتر و روشنتر از همه مى داند و سپس توضیح مى دهد ک: اصل اشکال و اعتراض در اینجا این است که حفظ نفس به حکم عقل و شرع واجب است و جایز نیست که انسان خود را به هلاکت اندازد، پس چرا على (علیه السلام) آن شب به مسجد رفت، آنگاه در مقام جواب مى فرماید و چه خوب مى فرماید.

کسى که مقدرات خدا و علل اسباب آنها را نمى داند، مى تواند از آنها دورى و اجتناب ورزد و به اجتناب مکلف شود، اما کسى که به جمیع حوادث و پیش آمدها عالم است، چگونه ممکن است او را به اجتناب و دورى از آن مکلف نمود. اگر چنین تکلیفى ممکن باشد، لازم آید که هیچ یک از مقدرات نسبت به او واقع نشود، پس امامان ما (علیهم السلام) به جمیع حوادث و بلاهائى که بر آنان واقع مى شود عالمند و تکلیف هم ندارند که طبق این علم عمل کنند و از آن بلاها اجتناب و دورى ورزند...

حدیث شماره 3 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

امام جعفر صادق (علیه السلام) از پدرشان نقل می فرمایند که: «در شب وفات على بن الحسین (علیهم السلام) برایش شربتى برد و گفت: «اى پدر، این شربت را بنوش» او فرمود: «پسر جان امشب من قبض روح می شوم و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) هم در همین شب قبض روح شد.»» (یعنى در همین شب از لحاظ ماه و یا لحاظ هفته و در هر صورت این قول خلاف مشهور است.)

حدیث شماره 2  باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

ابن بشار گوید شیخى سنى از اهل قطیعة الربیع بغداد که از او روایت نقل می شد، به من گفت من یکى از این خاندان (امامان شیعه) را که فضیلتش زبانزد مردم بود، دیدم. که در فضیلت و عبادت مانند او هرگز ندیده بودم. گفتم او که بود و حالش را چگونه دیدى؟ گفت: در ایام سندى بن شاهک، ما را که هشتاد تن از آبرومندان و نیکوکاران نزد مردم بودیم، جمع کرد، و به حضور موسى بن جعفر (علیهما السلام) برد (زمانى که مسمومش کرده و هنوز اثر زهر در بدن مبارکش هویدا نگشته بود) سندى به ما گفت به این مرد نگاه کنید و ببینید آیا نسبت به او پیش آمدى رخ داده است؟ زیرا مردم گمان می کنند که چنین شده و این سخن را بسیار می گویند، این است منزل و استراحتگاه او که در کمال وسعت و بدون سختى و فشار است، امیرالمؤمنین‏ (هارون رشید لعنه اللّه) نسبت به او سوء قصدى ندارد و فقط به این انتظار است که امیر المؤمنین از سفر برگردد و با او مناظره و مباحثه کند، او را می بینید که صحیح و سالم و از همه چیز در وسعت است، شما از خود او بپرسید. شیخ سنى گوید: (منظره امام بقدرى ما را جذب کرده بود که به سخن سندى توجهى نداشتیم) و هدفى جز دیدار او و نظر به فضل و هیئت جذاب او نداشتیم، لذا موسى بن جعفر (علیهما السلام) خودش فرمودند: «امّا آنچه درباره فراخی منزل و مانند آن گفت، همین طور است. ولى من به شما جمعیت خبر می دهم که در هفت دانه خرما به من زهر داده‏اند و فردا رنگ من سبز می شود و پس فردا می میرم.» شیخ سنى گوید من به سندى بن شاهک نگاه کردم، دیدم او مضطرب شد و مثل شاخه خرما می لرزید.

حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هر امامى که نداند چه به سرش می ‏آید (از خیر و شر و بلا و عافیت) و به سوى چه می رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نیست.»

حدیث شماره 3 باب ائمه علیه السلام هر گاه خواهند بدانند، آموخته می شوند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق علیه السّلام فرمودند: «هر گاه امام بخواهد چیزى را بداند، خدا آن را (به وسیله الهام یا روح القدس) به وى اعلام کند.»

حدیث شماره 2 باب ائمه علیه السلام هر گاه خواهند بدانند، آموخته می شوند کتاب حجت اصول کافی

 

امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «امام هر گاه خواهد بداند، به وى اعلام شود.»

حدیث شماره 1 باب ائمه علیه السلام هر گاه خواهند بدانند، آموخته می شوند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق علیه السّلام فرمودند: «براستى امام هرگاه بخواهد بداند، آگاهانده می شود. (یا می داند)»

حدیث شماره ۴ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

شرح:

سوم اموری است که میان این دو قسم قرار دارد، و آن امورى است که نه مردم آنها را مى دانند و نه مختص به خداست اینگونه امور را به مقدارى که خداى تعالى صلاح بداند و در هر زمان و مکانى که حکمتش اقتضا کند، به ملائکه و پیغمران و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین اطلاع می دهد و مقدارش براى پیغمبران و ائمه چنانچه در حدیث ۶۳۷ گذشت به اندازه احتیاج بشر روى زمین است، زیرا خدا ایشان را براى راهنمائى بشر انتخاب فرموده و براى اینکه هر کس هر گونه سؤالى از امر دین و معارف و اخلاق و توحید و معاد از ایشان بنماید جواب گویند(2) و احدى در روى زمین داناترا از ایشان نبوده و کلمه «نمى دانم» در قاموس زندگى آنها نبوده باشد.

خداوند حکیم هم وسیله و ابزار این مأموریت را در اختیار ایشان گذاشته است چنانچه جناب عزرائیل را که براى قبض ارواح معین فرموده، باید آجال و هنگام مردن مردم را در اختیار او گذارده و به او اطلاع دهد و همچنین فرشتگان دیگرى را که براى هر کارى معین کرده، علم مربوط به آن کار را در اختیار ایشان خواهد گذاشت.

و خلاصه به هرکس معلوماتى طبق شؤن و مأموریتش مى دهد، اگر خواننده محترم در گفته ما درست دقت کند و اگر نفهمید از دانشمندان فهمیده بپرسد مى داند که هیچ منافاتى ندارد که امام علیه السلام تمام علوم گذشته و آینده را بداند و پنهان شدن کنیز را در اتاق نداند و ما مى توانیم طبق فرمایش جناب مجلسى (ره) در وجه اول، کلام آن حضرت را به معنى حقیقى و مطابقیش حمل نمائیم و به امام علیه السلام نسبت توریة و تجوز ندهیم و افتخار کنیم به چنین رهبرانى که واقع و حقیقت را بدون پرده مى گویند تا مردم آنها را به شئون حقیقى خود بشناسند و درباره آنها غلو و مبالغه نکنند زیرا دلیلى نداریم که دانستن مخفى گاه کنیز از شئون امام و خارج از قوانین عادى و طبیعت بشرى بوده و دانستن آن از طریق معجزه و خرق عادت براى امام لازم باشد، چون اگر بناى معجزه و خرق عادت مى بود، امام در مسند خود مى نشست و امر مى فرمود تا کنیز در هر مکانى که هست به طرف او کشیده شود، چنانچه در موقعى که از پیغمبر معجزه خواستند و اثبات نبوت متوقف بر آن بود، به درخت امر فرمود تا پیش آمد و نیز منافاتى ندارد که بگوئیم پیغمبر که علوم اولین و آخرین را داراست زمانى را که در جنگ احد سنگ دشمن به طرف دندان مبارکش مى آمد نمى دانست زیرا اگر بنا بود در جنگها با علم غیب کار کند، یک نفر کشته نمى داد و از کفار هم یک نفر باقى نمى گذاشت و در نتیجه براى او شأن و مقامى نبود که با نیروى علم غیب بر دشمن پیروز شود، این است که قرآن کریم از قول او مى فرماید «اگر من غیب مى دانستم سود بسیارى مى بردم و بدى به من نمى رسید. (۱۸۸ اعراف)»

حاصل سخن آن که پیغمبر و امام علیهم السلام علم غیب و شهود و هر چه را که مى دانند. علم ذاتى نیست، بلکه همه با عطاء و بخشش خداى تعالى است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شؤن و مأموریت آنها باشد به ایشان عنایت مى کند تا براى رهبرى بشر روى زمین آمادگى داشته باشند اما تفصیل جزئیات و مصادیق آنها و اینکه چگونه مطالبى را خدا به آنها الهام مى کند و چگونه مطالبى را از آنها باز مى گیرد و به خود اختصاص مى دهد بر ما معلوم نیست و شاید بر خود آنها هم معلوم نباشد و الحمدلله رب العالمین.

حدیث شماره ۴ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

عمار ساباطى گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم که آیا امام غیب می داند؟ فرمودند: «نه، ولى هرگاه بخواهد چیزى را بداند خداوند او را به آن آگاه می کند.»

شرح:

علم غیب طبق تقسیمى که مناسب این مقام است بر سه قسمت:
اول علم غیبى که منحصر به ذات قدیم بارى تعالى و خداى یکتا است واحدى را بر آن اطلاعى نیست حتى پیغمبران و امامان و جبرئیل و فرشتگان هم از آن خبر ندارند و مصلحت نیست که خدا به آنها بفهماند، و صریح آیات و روایاتى بر این مطلب دلالت دارد مانند:
۱- (آیه ۵۹ سوره انعام) و عنده مفتاح الغیب لایعلمها الاهو «کلیدهاى غیب نزد خداست جز او کسى از آنها آگاه نیست».
۲- (آیه ۲۰ سوره یونس) انما الغیب لله «غیب را تنها خدا مى داند».
۳- (آیه ۶۷ سوره نمل) قل لا یعلم من فى السماوات و الارض الغیب الا الله «بگو کسى در آسمانها و زمین غیب نداند جز خدا».
۴- روایاتى که بدین مضمون در سابق ذکر شد و این علم را بنام علم مخزون یا مکنون نامیدند، مانند روایات ۳۶۷ و ۳۷۳ و ۶۵۳ و ۶۵۶.
دوم معلوماتى که از نظر نوع مردم پنهان و پوشیده است و تنها عده کمى از فراست و کیاست ذاتى دارند آن امور را مى فهمند و از آینده خبر مى دهند و همانطور هم واقع مى شود، مانند پیش بینى هاى بعضى از علماء سیاست و اقتصاد و مرتاضین و تعبیر خوابهاى ابن سیرین و تفرسات و داستانهائى که از ایاس قاضى القضات معروف قرن دوم در تاریخ مذکور است.
این قسم اگر چه از لحاظ لغت مشمول علم غیب باشد ولى از نظر قرآن و حدیث داخل در علم غیب نیست، زیرا غیب در لسان قرآن و حدیث آن است که ماغاب عن الخلق علمه و خفى مأخذه منهاج البراعة ج ۸ ص ۲۱۳ «علمش از مخلوق پوشیده و راه وصولش پنهان باشد، و لذا مى بینم که ماده «غیب» در ۵۸ مورد از قرآن و ۶۹ مورد از نهج البلاغه ذکر شده و در هیچ موردى به این معنى استعمال نشده است.

حدیث شماره ۳ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

شرح:

حاصل معنى این است که خداى تعالى در یک آیه نسبت به آصف بن برخیا می فرماید: او دانشى به کتاب داشت یعنى اندکى از علم کتاب را می دانست و در آیه دیگر نسبت به على بن ابى طالب می فرماید: کسى که علم کتاب را می دانست یعنى على علیه السلام تمام علم کتاب را می دانست و معلوم است که یازده فرزند على علیه السلام هم در علم مانند او هستند، پس ایشان از آصف عالمتر و بافهمترند و علم آصف نسبت به علم آنها به اندازه یک قطره است نسبت به دریاى محیط البته این تعبیر چنانچه در حدیث ۵۳۶ گفتیم براى بیان کثرت و قلت است نه براى تحدید حقیقى و چون سدیر از کم بودن علم آصف تعجب کرد امام علیه السلام فرمود: همان اندازه را هم نسبت به آصف باید بسیار به حساب آورد در مقابل ما که تمام علم کتاب را می دانیم.

و اما مناسبت جواب حضرت با سؤال سدیر به یکى از دو وجه است:

۱- با آنکه امام علیه السلام تمام علم کتاب را می داند و علمش نسبت به علم آصف مانند دریاى محیط است نسبت به یک قطره، گاهى حکمت و مصلحت اقتضا می کند که یک امر جزئى و کوچک را مانند بودن کنیز در اطاق نداند زیرا علم آنها از طرف خداى تعالى افاضه می شود و هر چه را خدا به آنها عطا فرماید می دانند.

۲- ممکن است در آن مجلس که امام علیه السلام خشمگین بود، کسانى بوده‏ اند که باید از آنها تقیه کرد یا شیعیان ضعیف العقلى بوده‏ اند که به امام نسبت الوهیت و خدائى می داده‏ اند. امام علیه السلام در برابر آنها فرمود: من نمی دانم کنیزم در کدام اطاق است و منظورش این بود که از روى اسباب ظاهر و از آن نظر که من هم مانند شما بشرى هستم و با قطع نظر از علم امامتم این موضوع را نمی دانم ولى اکنون که در مجلس خصوصى هستیم به شما که اصحاب خاص من هستید، می گویم: من همه علم کتاب را می دانم و معلوم است که این وجه واضحتر و بهتر است، زیرا همان عوض شدن مجلس بهترین دلیل گفتار ماست، علاوه بر آنکه با اخبار دیگر هم مناسب است ما این مطلب را در حدیث بعد توضیح بیشترى می دهیم.

حدیث شماره ۳ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول

سدیر گوید من و ابوبصیر و یحیى بزاز و داود بن کثیر در مجلس نشسته بودیم که امام صادق (علیه السلام) با حالت خشم وارد شدند، چون در مسند خویش قرار گرفت فرمودند: «شگفتا از مردمى که گمان می کنند ما غیب می دانیم!! کسى جز خداى عزوجل غیب نمی داند. من می خواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است.»
سدیر گوید چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابوبصیر و میسر، خدمتش رفتیم و عرض کردیم قربانت گردیم، آنچه درباره کنیزت فرمودى، شنیدیم و ما می دانیم که شما علم زیادى‏ دارید و علم غیب را به شما نسبت ندهیم [؟].
فرمود: «اى سدیر! مگر تو قرآن را نمی خوانى؟» عرض کردم چرا، فرمودند: «در آنچه از کتاب خداى عزوجل خوانده اى؟ این آیه را دیده‏اى؟ «کسی که دانشی از کتاب داشت؛ گفت من آن را پیش از آنکه چشم بهم زنى نزد تو آورم. (۴۰ نمل)»» عرض کردم قربانت گردم، این آیه را خوانده ام. فرمودند: «آن مرد را شناختى و فهمیدى چه اندازه از علم کتاب نزد او بود؟» عرض کردم شما به من خبر دهید. فرمودند: «به اندازه یک قطره آب نسبت به دریاى اخضر (بحر محیط) و این از دانش کتاب چقدر می شود؟» عرض کردم خیلی کم است. فرمودند: «اى سدیر! چه بسیار است آن مقدارى که خداى عزوجل نسبت داده است به علمى که اکنون به تو خبر می دهم.
اى سدیر! باز در آنچه از کتاب خداى عز و جل خوانده‏ اى این آیه را دیده ای؟ «بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و کسى که علم کتاب نزد اوست میان من و شما بس است. (۴۳ رعد)»» (کسى که علم کتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او می باشند چنانچه در حدیث ۴۹۳ گذشت) عرض کردم قربانت، این آیه را هم خوانده ام. فرمودند: «آیا کسى که تمام علم کتاب را می داند عالم تد است یا کسى که بعضى از آن را می داند؟» عرض کردم: نه، بلکه کسى که تمام علم کتاب را می داند آنگاه حضرت با دست اشاره به سینه اش نمود و فرمودند: «به خدا تمام علم کتاب نزد ماست، به خدا تمام علم کتاب نزد ماست.»

حدیث شماره ۲ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

سدیر صیرفى گوید شنیدم که حمران بن اعین از امام باقر (علیه السلام) درباره این سخن خداى عزوجل پرسید «(خدا) پدیدآورنده آسمانها و زمین است. (۱۰۱ انعام)» امام فرمودند: «خداى عزوجل همه چیز را با علمش ایجاد کرد، بدون آنکه نمونه قبلى داشته باشد. آسمانها و زمینها را آفرید در صورتى که پیش از آن آسمان و زمینى نبود. مگر نمی شنوی گفتار خودش را «و عرش او (خدا) روى آب بود. (۷ هود)»» (پس اگر آسمان و زمین می بود، عرش خدا روى آنها قرار می گرفت) حمران عرض کرد معنى این گفتار خداى جل ذکره را بفرمایید «(خدا) دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی کند. (۲۶ جن)» امام علیه السلام (دنبال آیه را) فرمود: «مگر پیامبرى که مورد پسند او باشد. (۲۷ جن)» به خدا که محمد از پسندیدگان او بود و اما اینکه فرماید: «خدا غیب مى‏داند» به راستى خداى عز و جل داناست بدانچه از خلقش نهان است و در آن‌چه به علم خود تقدیر کند و در اجراء گذارد پیش از آفرینش آن و پیش از آنکه به فرشتگان ابلاغ کند، اى حمران! این علم نزد او نگهداشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هر گاه بخواهد طبق آن حکم دهد (و آن را به مورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و به مورد اجرایش نگذارد. و اما علمى که خداى عزوجل آن را تقدیر و حکم و امضاء فرموده علمی است که اولا به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) و سپس به ما رسیده است.»

شرح:
چنانچه در باب بدا گفتیم، علمى که در آن بدا حاصل مى‏شود، مختص بذات خداى تعالی است. و هیچ کس از آن اطلاع ندارد، آنچه به فکر قاصر ما رسیده در ضمن مثالى بیان می کنیم. تنها خدا و حجتهاى او عالمند به آنچه می گویند.
خداى متعال عمر بنده‏ اى را پنجاه سال مقدر می کند و به توسط پیغمبران و امامان (علیهم السلام) دستور می دهد که هر گاه شخصى صله رحم کند، عمرش زیاد می شود و آن بنده صله رحم می کند و عمرش به شصت سال بالا می رود، در اینجا می گوئیم اگر خدا بخواهد به پیغمبر و امام اطلاع می دهد که عمر آن بنده پنجاه سال مقدر شده است ولى نسبت به اینکه آن بنده صله رحم می کند و عمرش به شصت می رسد، تنها بذات احدیت اختصاص دارد و دیگرى از آن آگاه نیست.
اما نسبت به امورى که تقدیر و امضا شده و بدا در آن حاصل نشود تغییر نیابد و به پیغمبر و امامان (صلوات الله علیهم اجمعین) اطلاع داده می شود، مانند عمر بنده‏اى که پنجاه سال معین شده و او هم صله رحم نمی کند و در پنجاه سالگى می میرد.

حدیث شماره 1 باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

 

معمر بن خلاد گوید مردى از اهل فارس به حضرت ابو الحسن (علیه السلام) عرض کرد شما (علم)‏ غیب می دانید؟ امام فرمود، حضرت ابو جعفر (علیه السلام) فرمودند: «چون علم الهى براى ما گشوده شود بدانیم و چون از ما گرفته شود ندانیم. (علم) راز خداى عزوجل است که آن را با جبرئیل (علیه السلام) در میان گذارد و جبرئیل آن را به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) به راز گوید و محمد به کسی که خدا می خواست ( امامان علیهم السلام) به راز گوید.»

 

شرح:

مجلسى (ره) گوید علمى که براى ائمه گشوده و گرفته می شود غیر از امور دینى و مطالبى است که مردم از امام می پرسند زیرا امام احکام دینى و سؤالات مورد احتیاج مردم را همیشه می داند، چنانچه در حدیث است که ممکن نیست از امام چیزى بپرسند و او گوید نمی دانم، پس مقصود علوم دیگری است غیر از احتیاجات مردم (که ما نمی دانیم و نباید هم بدانیم زیرا آنها راز است و مخصوص به امام) و همین علوم است که در هر شبانه روز و شب هاى قدر و جمعه براى امام حاصل می شود.

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام تمام علومی که به ملائکه و پیامبران و رسولان رسیده است می دانند کتاب حجت اصول کافی

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «خداى عزوجل را دو علم است: 1- علمى که جز خود او نداند. 2- علمى که به ملائکه و رسولانش آموخته است، آنچه به ملائکه و رسولانش علیهم السلام آموخته است ما می دانیم.»