حدیث شماره ۳ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول
سدیر گوید من و ابوبصیر و یحیى بزاز و داود بن کثیر در مجلس نشسته بودیم که امام صادق (علیه السلام) با حالت خشم وارد شدند، چون در مسند خویش قرار گرفت فرمودند: «شگفتا از مردمى که گمان می کنند ما غیب می دانیم!! کسى جز خداى عزوجل غیب نمی داند. من می خواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است.»
سدیر گوید چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابوبصیر و میسر، خدمتش رفتیم و عرض کردیم قربانت گردیم، آنچه درباره کنیزت فرمودى، شنیدیم و ما می دانیم که شما علم زیادى دارید و علم غیب را به شما نسبت ندهیم [؟].
فرمود: «اى سدیر! مگر تو قرآن را نمی خوانى؟» عرض کردم چرا، فرمودند: «در آنچه از کتاب خداى عزوجل خوانده اى؟ این آیه را دیدهاى؟ «کسی که دانشی از کتاب داشت؛ گفت من آن را پیش از آنکه چشم بهم زنى نزد تو آورم. (۴۰ نمل)»» عرض کردم قربانت گردم، این آیه را خوانده ام. فرمودند: «آن مرد را شناختى و فهمیدى چه اندازه از علم کتاب نزد او بود؟» عرض کردم شما به من خبر دهید. فرمودند: «به اندازه یک قطره آب نسبت به دریاى اخضر (بحر محیط) و این از دانش کتاب چقدر می شود؟» عرض کردم خیلی کم است. فرمودند: «اى سدیر! چه بسیار است آن مقدارى که خداى عزوجل نسبت داده است به علمى که اکنون به تو خبر می دهم.
اى سدیر! باز در آنچه از کتاب خداى عز و جل خوانده اى این آیه را دیده ای؟ «بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و کسى که علم کتاب نزد اوست میان من و شما بس است. (۴۳ رعد)»» (کسى که علم کتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او می باشند چنانچه در حدیث ۴۹۳ گذشت) عرض کردم قربانت، این آیه را هم خوانده ام. فرمودند: «آیا کسى که تمام علم کتاب را می داند عالم تد است یا کسى که بعضى از آن را می داند؟» عرض کردم: نه، بلکه کسى که تمام علم کتاب را می داند آنگاه حضرت با دست اشاره به سینه اش نمود و فرمودند: «به خدا تمام علم کتاب نزد ماست، به خدا تمام علم کتاب نزد ماست.»