حدیث شماره ۴ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم
شرح:
سوم اموری است که میان این دو قسم قرار دارد، و آن امورى است که نه مردم آنها را مى دانند و نه مختص به خداست اینگونه امور را به مقدارى که خداى تعالى صلاح بداند و در هر زمان و مکانى که حکمتش اقتضا کند، به ملائکه و پیغمران و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین اطلاع می دهد و مقدارش براى پیغمبران و ائمه چنانچه در حدیث ۶۳۷ گذشت به اندازه احتیاج بشر روى زمین است، زیرا خدا ایشان را براى راهنمائى بشر انتخاب فرموده و براى اینکه هر کس هر گونه سؤالى از امر دین و معارف و اخلاق و توحید و معاد از ایشان بنماید جواب گویند(2) و احدى در روى زمین داناترا از ایشان نبوده و کلمه «نمى دانم» در قاموس زندگى آنها نبوده باشد.
خداوند حکیم هم وسیله و ابزار این مأموریت را در اختیار ایشان گذاشته است چنانچه جناب عزرائیل را که براى قبض ارواح معین فرموده، باید آجال و هنگام مردن مردم را در اختیار او گذارده و به او اطلاع دهد و همچنین فرشتگان دیگرى را که براى هر کارى معین کرده، علم مربوط به آن کار را در اختیار ایشان خواهد گذاشت.
و خلاصه به هرکس معلوماتى طبق شؤن و مأموریتش مى دهد، اگر خواننده محترم در گفته ما درست دقت کند و اگر نفهمید از دانشمندان فهمیده بپرسد مى داند که هیچ منافاتى ندارد که امام علیه السلام تمام علوم گذشته و آینده را بداند و پنهان شدن کنیز را در اتاق نداند و ما مى توانیم طبق فرمایش جناب مجلسى (ره) در وجه اول، کلام آن حضرت را به معنى حقیقى و مطابقیش حمل نمائیم و به امام علیه السلام نسبت توریة و تجوز ندهیم و افتخار کنیم به چنین رهبرانى که واقع و حقیقت را بدون پرده مى گویند تا مردم آنها را به شئون حقیقى خود بشناسند و درباره آنها غلو و مبالغه نکنند زیرا دلیلى نداریم که دانستن مخفى گاه کنیز از شئون امام و خارج از قوانین عادى و طبیعت بشرى بوده و دانستن آن از طریق معجزه و خرق عادت براى امام لازم باشد، چون اگر بناى معجزه و خرق عادت مى بود، امام در مسند خود مى نشست و امر مى فرمود تا کنیز در هر مکانى که هست به طرف او کشیده شود، چنانچه در موقعى که از پیغمبر معجزه خواستند و اثبات نبوت متوقف بر آن بود، به درخت امر فرمود تا پیش آمد و نیز منافاتى ندارد که بگوئیم پیغمبر که علوم اولین و آخرین را داراست زمانى را که در جنگ احد سنگ دشمن به طرف دندان مبارکش مى آمد نمى دانست زیرا اگر بنا بود در جنگها با علم غیب کار کند، یک نفر کشته نمى داد و از کفار هم یک نفر باقى نمى گذاشت و در نتیجه براى او شأن و مقامى نبود که با نیروى علم غیب بر دشمن پیروز شود، این است که قرآن کریم از قول او مى فرماید «اگر من غیب مى دانستم سود بسیارى مى بردم و بدى به من نمى رسید. (۱۸۸ اعراف)»
حاصل سخن آن که پیغمبر و امام علیهم السلام علم غیب و شهود و هر چه را که مى دانند. علم ذاتى نیست، بلکه همه با عطاء و بخشش خداى تعالى است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شؤن و مأموریت آنها باشد به ایشان عنایت مى کند تا براى رهبرى بشر روى زمین آمادگى داشته باشند اما تفصیل جزئیات و مصادیق آنها و اینکه چگونه مطالبى را خدا به آنها الهام مى کند و چگونه مطالبى را از آنها باز مى گیرد و به خود اختصاص مى دهد بر ما معلوم نیست و شاید بر خود آنها هم معلوم نباشد و الحمدلله رب العالمین.