رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۴۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اللهم عجل لولیک الفرج» ثبت شده است

حدیث شماره ۴ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


سدیر صیرفى گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «همانا صاحب الامر (علیه السلام) شباهت هائى به جناب یوسف (علیه السلام) دارد، به حضرت عرض کردم گویا از زندگى یا غیبت آن حضرت یاد می کنید؟ فرمودند: «این امّت که به خوک‏ها شباهت دارند چه چیز را انکار می کنند؟! همانا برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله کردند و سخن گفتند. بعلاوه ایشان برادر او و او برادر ایشان بود، با وجود این همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت: «من یوسفم و این برادر من است. (۹۰ یوسف)» پس چرا این امت لعنت شده انکار می کنند که خداى عزوجل در دوره ای از دوران با حجت خود چنان کند که با یوسف کرد. (یعنى او را تا مدتى غایب کند که چون او را ببینند نشناسند).همانا یوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله میان او و پدرش ۱۸ روز راه بود، اگر می خواست پدرش را آگاه کند می توانست، ولى یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف، فاصله میان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پیمودند. پس این امت چرا انکار می کنند که خداى- جل و عز- با حجت خود همان کند که با یوسف کرد، بطورى که او در بازارهاى ایشان راه رود و پا روى فرش آنها گذارد (با وجود این او را نشناسند) تا خدا درباره او اجازه دهد، چنان که به یوسف اجازه فرمود و «گفتند آیا تو همان یوسف هستی؟! گفت: من یوسفم! (۹۰ یوسف)»

حدیث شماره 3 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

 

مفضل بن عمر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «از فاش کردن (اسرار مذهب نزد مخالفان) بپرهیزید، همانا به خدا که امام شما سالهاى سال از روزگار این جهان غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرد، کشته شد، به کدام دره افتاد. ولى دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتیهاى گرفتار امواج دریا، متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصى نیست، جز براى کسى که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و به وسیله روحى از جانب خود تقویتش نموده، همانا دوازده عَلَم بلند خواهد شد که مشتبه باشند، و دانسته نشود که هر یک از کیست.» (حق از باطل شناخته نشود) مفضل گوید من گریستم و عرض کردم پس ما چه کنیم؟ حضرت به شعاعى از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کردند و فرمودند: «اى ابا عبد اللَّه این آفتاب را می بینى؟» عرض کردم آرى، فرمودند: «به خدا امر ما از این آفتاب روشنتر است.» (یعنى علوم و معجزات و اخلاق و کمالات امام زمان علیه السلام براى راهنمائى مردم‏ بحق از آفتاب روشن‏تر است).

حدیث شماره ۲ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر (علیهما السلام) نقل کند که فرمودند: «هر گاه پنجمین فرزند هفتمین ناپدید شود (۱)، خدا را، خدا را، نسبت به دینتان مواظب باشید، مبادا کسى شما را از دینتان جدا کند، پسر جان (۲) ناچار صاحب الامر غیبتى کند که معتقدین به امامت هم از آن برگردند، همانا امر غیبت یک آزمایشى است از جانب خداى عزوجل که خلقش را به وسیله آن بیازماید، اگر پدران و اجداد شما (امامان و پیغمبران پیشین) دینى درست تر از این دین سراغ داشتند، از آن پیروى می کردند.» (پس اگر دیگران بواسطه طول غیبت امام از دین برگشتند شما ثابت و پا برجا باشید) من عرض کردم آقاى من! پنجمین فرزند هفتمین کیست؟ فرمودند: «پسر جان! عقل شما از درک آن کوچکتر و مغز شما از گنجایش آن تنگتر است ولى اگر زنده باشید بدان خواهید رسید.»

شرح:
(۱) مراد به هفتمین خود آن حضرت و مراد به فرزند پنجم، حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است و گویا تعبیر به این جمله به واسطه اشاره و تعریض به طایفه واقفیه است که امام هفتم را صاحب غیبت می دانند و به پنج امام بعد از وى معتقد نیستند.
(۲) در عرب رسم است که به برادر کوچکتر از نظر تلطف و مهربانى بنى (پسر جان) می گویند و ممکن است خطاب به همه فرزندانش در حضور برادرش بوده باشد.

حدیث شماره 1 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

یمان تمار گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودیم، به ما فرمودند: «همانا صاحب الامر را غیبتى است، هر که در آن زمان دینش را نگه دارد مانند کسى است که درخت خار قَتَاد را با دست بتراشد.» سپس فرمودند: «این چنین و با اشاره دست مجسم فرمودند.» کدامیک از شما می تواند خار آن درخت را به دستش نگهدارد، سپس مدتی سر به زیر انداختند و باز فرمودند: «همانا صاحب الامر را غیبتى است، هر بنده اى باید از خدا پروا کند، و به دین خود بچسبد.»

شرح:
درخت قَتَاد، درختى است که خار بسیار دارد و خارهایش مثل سوزن است و تراشیدن خارش به این طریق است که یک دست را بالاى شاخه محکم گرفته، با دست دیگر تا پائین بکشند و این جمله در عرب مثلى است براى انجام کارهاى دشوار و سخت.

حدیث شماره 3 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم


شرح‏:

از جمله اول خطبه شریفه پیداست که خداى قادر و مهربان هیچ گاه روى زمین را از وجود حجت و رهبر آثار علم و هدایت خالى نمی گذارد، منتهى علم و هدایت شدت و ضعف دارد و امام و رهبر ظاهر و غایب مى ‏شود، مخالفین شیعه میگ ویند، امام غائب که ممکن نباشد از او اخذ مسائل دینى کرد، چه ثمرى دارد ولى جوابش این است که همان اعتقاد به وجود امام و حجت خدا امری است مطلوب و رکنى از ارکان دین است، مانند اشخاصى که در زمان پیغمبر اکرم (صلّى اللَّه علیه و آله) بودند و آن حضرت را ندیدند ولى به وجودش اعتقاد داشتند مانند نجاشى و اویس قرنى از اینجاست که پیغمبر اکرم (صلّى اللَّه علیه و آله) در حدیثى که مورد اتفاق شیعه و سنى است فرموده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» «کسى که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، مرگش مرگ جاهلیت است» شیعه می گوید، مراد به امام زمان در این دوران، حجة بن الحسن حضرت مهدى (علیه السلام) است، عامه می گویند مراد به امام زمان هر سلطان و زمامداری است که بر مردم حکومت کند، چه عادل باشد یا فاسق ولى سخافت و زشتى سخن ایشان بر هیچ خردمندى پوشیده نیست، زیرا شناختن سلطان ظالم چه تأثیرى در ایمان و عقاید دارد تا کسى که او را نشناخت و مرد، چون، مردم زمان جاهلیت باشد، بعضى دیگر گفته‏ اند، مراد به امام زمان قرآن است ولى‏ جوابش این است که قرآن که در هر زمانى فرق نمی کند تا هر قرآنى امام مردم زمان خود باشد، علاوه بر اینکه اگر مقصود از معرفت قرآن شناختن و یاد گرفتن کلمات و آیات آن باشد، بسیارى از مسلمین که سواد ندارند جزء کفار محسوب خواهند شد و اگر مقصود تصدیق و عقیده به قرآن باشد، ما با شما هم عقیده‏ ایم یعنى قرآن را قبول داریم و نباید بر ما طعنه زنید، اما پیداست که همان جواب اول به قدرى محکم و متین است که نوبت را به این جواب نمی دهد.

حدیث شماره 3 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم


آنها پیرو دانشمندانند که در حال اطاعت خداى تبارک و تعالى و اولیائش با اهل دنیا معاشرت کردند و به خاطر دینشان و ترس از دشمنشان به تقیه معتقد شدند. روح ایشان در جایگاه والاست و دانشمندان و پیروانشان در زمان دولت باطل زبان به کام و خاموشند و همیشه به انتظار دولت حق نشسته‏ اند. خدوند حق را به وسیله کلماتش (ائمه یا آیات قرآن و یا تقدیر خود) ثابت کند و باطل را از میان ببرد.چنین است، چنین است، خوشا بحالشان که در زمان صلح و آرامش بر دینشان شکیبائى ورزیدند، هان از اشتیاق به دیدارشان در زمان ظهور دولتشان، خدا ما و ایشان و پدران و همسران و فرزندان نیکوکارشان را در بهشت برین جمع خواهد کرد.

حدیث شماره 3 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

ابى اسحاق گوید جمعى از موثقین اصحاب امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل کردند که شنیدیم امیر المؤمنین (علیه السلام) در یکى از خطبه‏ هایش چنین می فرمودند: «بار خدایا من می دانم که بساط علم و دانش برچیده نمی شود و مایه هایش از میان نمی رود و می دانم که تو روى زمینت را از حجتى بر خلق خالى نسازى که او یا آشکار باشد و فرمانش نبرند و یا ترسان و پنهان تا حجت تو باطل نگردد و دوستانت بعد از آنکه هدایتشان فرمودى گمراه نشوند، ولى آنها کجایند و چقدرند؟ ایشان از لحاظ شماره بسیار اندک و از لحاظ ارزش نزد خداى- جل ذکره- بسیار بزرگند، ایشان پیرو پیشوایان دین و امامان رهبرند. همان امامانى که به آدابشان پرورش یافته و به راه آنها رفته‏ اند. اینجاست که علم و دانش ایشان را به حقیقت ایمان آگاه ساخته و روحشان نداى پیشوایان دانش را لبیک گوید و همان احادیثى که بر دیگران مشکل آید براى ایشان دلنشین باشد و به آنچه تکذیب‏ کنندگان، از آن وحشت دارند و متجاوزان سرباز میزنند انس و الفت دارند.

حدیث شماره 2 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت چهارم

 

عرض کردم قربانت گردم، پس نظرتان این نیست [آرزو نکنیم‏] که ما از یاران قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) باشیم و حق آشکار شود. که ما در زمان امامت شما و فرمانبردارى از شما نیکوکارتر و با ثواب بیشتر از اصحاب دولت حق و عدالتیم. فرمودند: «سبحان اللَّه!! شما دوست ندارید که خداى- تبارک و تعالى- حق و عدالت را در بلاد ظاهر کند؟ و وحدت کلمه پدید آورد؟ و میان دلهاى پراکنده الفت دهد؟ و مردم خدا را در روى زمینش نافرمانى نکنند؟ و حدود خدا در میان خلقش اجرا شود و خدا حق را به اهلش برگرداند تا حق آشکار شود و از ترس هیچ یک از مردم حق پوشیده نگردد، هان بخدا، اى عمار! هر کدام از شما (شیعیان) بر این حالى که اکنون دارید (عبادت با خوف و تقیه) بمیرد از بسیارى از شهداء بدر و أحد بهتر و برتر است، پس مژده باد شما را.» (از بسیارى از شهدا فرمود تا مانند حمزه سید الشهداء را خارج کند)

حدیث شماره 2 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم

 

من عرض کردم قربانت گردم، به خدا که شما مرا به عمل تشویق فرمودى و برانگیختى، ولى من دوست دارم بدانم دلیلش چیست که اعمال ما از اعمال اصحاب امامى که آشکار باشد، در زمان دولت حق بهتر است، با وجود اینکه همه یک دین داریم؟ فرمودند: «زیرا شما بر ایشان سبقت گرفتید در وارد شدن به دین خداى عز و جل و انجام دادن نماز و روزه و حج و هر کار خیر و دانشى و به عبادت خداى- عز ذکره- در پنهانى از دشمن با امام خویش که پنهان است، در حالى که مطیع او هستید و مثل او صبر مى‏کنید، و در انتظار دولت حق مى باشید، و درباره امام و جان خود از سلاطین ستمگر ترس دارید، حق امام (چون منصب امامت و خمس) و حقوق خود را (مانند زکاة و خراج) در دست ستمگران مى بینید که شما را از آن منع کرده اند و شما را به کسب و زراعت در دنیا و طلب روزى با صبر بر دین و عبادت و اطاعت از امام و ترس از دشمن نیازمندتان کرده اند. بدین جهات است که خداى عز و جل ثواب اعمال شما را چند برابر فرموده است، گوارا باد بر شما.»

حدیث شماره 2 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

 

و بدانید هر کس از شما امروز نماز واجبش را در وقتش به جماعت گزارد و از دشمنش پنهان کند و آن را تمام و کامل بجا آورد، خدا براى او ثواب پنجاه نماز واجب به جماعت گزارده بنویسد و کسى که از شما نماز واجبش را فرادى و در وقتش بخواند و درست و کامل بجا آورد، و از دشمنش پنهان کند، خداى عز و جل ثواب بیست و پنج نماز واجب فرادى برایش بنویسد، و هر کس از شما که یک نماز نافله را در وقتش بخواند و کامل ادا کند، خدا براى او ثواب ده نماز نافله نویسد. و آنکه از شما کار نیکى انجام دهد، خداى عز و جل براى او بجاى آن بیست حسنه نویسد و حسنات مؤمنان از شما را خداى عز و جل چند برابر کند، اگر حسن عمل داشته باشد و نسبت به دین و امام و جان خود به تقیه معتقد باشد و زبان خود را نگه دارد، همانا خداى عز و جل کریم است.»

حدیث شماره 2 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول

عمار ساباطى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم کدامیک از این دو بهتر است؟: عبادت پنهانى با امام پنهان از شما خانواده در زمان دولت باطل یا عبادت در زمان ظهور و دولت حق با امام آشکار از شما؟ فرمودند: «اى عمار! به خدا که صدقه دادن پنهانى از صدقه دادن آشکارا بهتر است، و همچنین به خدا عبادت شما در پنهانى با امام پنهانتان در زمان دولت باطل و ترس شما از دشمن و در حال صلح با دشمن (و تقیه از او مانند دوران ائمه بعد از امام حسین علیهم السلام) بهتر است از کسى که عبادت کند خداى- عز و جل ذکره- را در زمان ظهور حق با امام بر حق آشکار و در زمان دولت حق. عبادت با ترس و در زمان دولت باطل مانند عبادت در زمان امنیت و دولت حق نیست...

حدیث شماره 1 باب نادر در احوال غیبت کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «زمانی که بندگان به خداى - جل ذکره- نزدیکترند و خدا از ایشان بیشتر راضى است، زمانی است که حجت خداى – جل و عز- از میان آنها مفقود شود و آشکار نگردد و جاى او را هم ندانند و از طرفى هم بدانند که حجت و میثاق خداى -جل ذکره - باطل نگشته و از میان نرفته است. در آن حال در هر صبح و هر شام به انتظار فرج باشید. زیرا سخت ترین موقع خشم خدا بر دشمنانش زمانى است که، حجت او از میان بندگانش مفقود باشد و آشکار نشود، و خدا مى داند که اولیائش (در زمان غیبت امام هم) شک نمى کنند و اگر می دانست شک مى کنند، چشم به هم زدنى حجت خود را از ایشان نهان نمى داشت، و این غیبت امام، به وجود نمى‌آمد مگر بخاطر بدى مردم»(یعنى علتش بدى مردمند).

حدیث شماره 4 باب نهی از ذکر اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «نام صاحب این امر را جز کافر نبرد.»

 

شرح‏:

از علتى که در روایت دوم ذکر شد، پیداست که نهى از بردن نام آن حضرت مخصوص به زمان غیبت صغرى بوده و براى این است که نامش در افواه نباشد و دشمنان در جستجوى او برنیایند ولى علامه مجلسى (ره) اخبار دیگرى هم نقل می کند که تا زمانى که ظهور نکند و زمین را پر از عدل و داد نفرماید، ذکر نامش روا نیست و خود مجلسى در ص 240 مرآت میگ وید: و لا ریب ان الاحوط ترک التسمیة مطلقا «شکى نیست که احتیاط این است که تا آن حضرت غایب است نامش را نبرند» (ولى به نظر ما جز تعبد دلیل محکمى بر این قول نمى‏توان یافت، زیرا نامیدن آن حضرت را به القابى مانند: حجت، ولى عصر، امام زمان و ده‏ها لقبى که در دعاى ندبه و امثال آن وارد شده مانعى ندارد و از نظر استدلال فرقى میان این القاب و کلمه «م ح م د» دیده نمى شود و نامیدن پدر آن حضرت را به کنیه «ابو محمد» در این روایات ذکر شده بود و نیز از لحاظ علتى که در روایت دوم ذکر شد، فرقى میان القاب و نام نیست بلکه آن القاب بیشتر دشمنان را تحریک مى‏کند و به فکر جستجو مى اندازد).

 

حدیث شماره 3 باب نهی از ذکر اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

ریان بن صلت گوید از ابوالحسن حضرت امام رضا (علیه السلام) شنیدم که مى‏ فرمود، در حالى که درباره قائم (علیه السلام) سؤال شده بود: «جسم آن حضرت دیده نمى ‏شود، و نامش برده نمی شود.»

حدیث شماره 2 باب نهی از ذکر اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

ابوعبد اللَّه صالحى گوید یکى از اصحاب ما (شیعیان) بعد از وفات ابو محمد (امام حسن عسکرى علیه السلام)، از من خواست که از نام و مکان آن حضرت بپرسم، پاسخ  آمد که اگر اسم را به آنها بگوئى، فاش مى کنند، و اگر مکان را بدانند، نشان مى دهند.

 

شرح‏:

ابو عبد اللَّه صالحى از جمله نواب اربعه معروف نیست، پس ممکن است که سؤال او به توسط یکى از نواب اربعه بوده و یا خود او هم سفارت و نیابتى داشته است.

حدیث شماره 1 باب نهی از ذکر اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کتاب حجت اصول کافی

 

داود بن قاسم جعفرى گوید شنیدم حضرت ابو الحسن عسکرى (امام هادى علیه السلام) مى فرمودند: «جانشین پس از من حسن (علیه السلام) است، حال شما چگونه خواهد بود نسبت به جانشین بعد از آن جانشین؟» عرض کردم چرا، خداوند مرا فدایت گرداند. فرمودند: «زیرا شما خود او را نمى بینید و براى شما روا نیست که او را به نامش یاد کنید.» عرض کردم پس چگونه یادش کنیم؟ فرمودند: «بگوئید حجت از آل محمد (صلوات اللَّه علیه و سلامه.»

حدیث شماره 15 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

 

شخصى از اهل مدائن گوید من با رفیقم به حج رفته بودیم، چون به موقف عرفات رسیدیم، جوانى نشسته، و زیر جامه‏اى پوشیده و ردائى به دوش افکنده، و کفش زردى در پاى‏هاى او بود. و من آن زیر جامه و رداء را به صد و پنجاه دینار شرعى قیمت کردم و نشانه سفر بر او ظاهر نبود. گدائى نزد ما آمد، او را رد کردیم، سپس نزد آن جوان رفت و سؤال کرد، جوان چیزى از زمین برداشت و به او داد، گدا او را دعا کرد و زیاد و جدى هم دعا کرد، سپس جوان برخاست و از نظر ما پنهان شد، ما نزد آن سائل رفتیم و به او گفتیم، عجبا!! به تو چه عطا کرد؟ او به ما ریگ طلاى دندانه دارى نشان داد که قریب بیست مثقال بود، من به رفیقم گفتم: مولاى ما نزد ما بود و ما ندانستیم، آنگاه به جستجویش برخاستیم و تمام موقف را گردش کردیم و او را بدست نیاوردیم، سپس از جمعیتى که اطرافش بودند از اهل مکه و مدینه درباره او پرسیدیم گفتند: جوانى است علوى که هر سال پیاده به حج مى ‏آید.

 

شرح‏:

از ظهور معجزه به دست آن حضرت که سنگ را طلا کرد، فهمیدند که او امام عصر (عجل اللَّه فرجه) است، ولى پیداست که دلالت این روایت بر دیدن آن حضرت از روایات سابق کمتر و خفى‏تر است و چنانچه‏ در مقدمه جلد اول گفتیم، روش مرحوم کلینى این است که در هر بابى روایات روشن‏تر و واضحتر را جلوتر ذکر میکند و هر چه دلالت روایت خفى‏تر باشد، آن را دنبال‏تر مى آورد.

حدیث شماره 14 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

ضوء بن على عجلى از قول مردى از اهل فارس که نامش را برده نقل میکند که امام عسکرى (علیه السلام) آن حضرت را باو نشان داده است.

حدیث شماره 13 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

 

ابراهیم بن محمد بن عبد اللَّه بن موسى بن جعفر، از ظریف خادم نقل می کند که او آن حضرت را دیده است.

حدیث شماره 12 باب نام اشخاصی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را دیده اند کتاب حجت اصول کافی

 

عمرو اهوازى گوید امام حسن عسکرى (علیه السلام) آن حضرت (علیه السلام) را به من نشان دادند و فرمودند: «این است صاحب شما.»