رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۳۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

حدیث شماره 4 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

حارث بن مغیره گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «على (علیه السلام) محدث بود.» عرض کردم می فرمائید پیغمبر بود؟ (چون این سؤال در بین سخن آن حضرت بود، براى جواب نفى) امام (علیه السلام) دست خود را این چنین (به بالا) حرکت داد. سپس فرمودند: «بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا مانند ذو القرنین بود، مگر به شما خبر نرسیده است که خود على (علیه السلام) فرمود: «در میان شما هم مانند ذوالقرنین هست.» (و او خود على علیه السلام است).

 

شرح:

محدث (مانند مقدم به صیغه اسم مفعول از باب تفعیل) در لغت به معنى کسى است که به او حدیث و خبر تازه گویند و در لسان اخبار امام (علیه السلام) را محدث گویند، زیرا خداى تعالى علوم و اخبار آسمانى‏ را به وسیله الهام یا صداى فرشته به او می رساند ولى امام شخص فرشته را نمی بیند، اما پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) او را مى‏دید، چون راوى معنى محدث را نمی دانست و خیال می کرد که محدث شامل پیغمبر هم می شود، از آن سؤال کرد، امام (علیه السلام) با اشاره دست فرمود: نه، على (علیه السلام) محدث بود و پیغمبر نبود و محدث مانند آصف و خضر و ذو القرنین است، و چون در روایتى که على بن ابراهیم در تفسیرش نقل می کند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقام و موقعیت ذوالقرنین را بیان می کند و سپس می فرماید: در میان شما هم مانند او هست یعنى خود على علیه السلام لذا امام باقر علیه السلام در اینجا به آن روایت هم اشاره می کند. 

حدیث شماره 3 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

ایوب بن حر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «خداى- عز ذکره- با پیغمبر شما به پیغمبران خاتمه داد، پس از او هرگز پیغمبرى نباشد و با کتاب شما (قرآن) به کتب آسمانى خاتمه داد، پس بعد از آن هرگز کتابى نباشد. و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود، و آفرینش شما و آسمانها و زمین  و خبر آنچه پیش از شما بوده و داورى میان شما و خبر بعد از شما و موضوع بهشت و دوزخ و پایان کار شما در قرآن هست.»

حدیث شماره 1 باب در اینکه ائمه علیهم السّلام به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان کتاب حجت اصول کافی

حمران بن اعین گوید به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم علماء (امامان) چه موقعیتى دارند؟ فرمودند: مانند ذوالقرونین و همدم سلیمان (آصف بن برخیا) و همدم موسى علیهم السلام (یوشع بن نون یا جناب خضر) می باشند.

حدیث شماره 10 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

زید شحام گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره سخن خداى تعالى «این عطای ماست به هر کس می خواهی (و صلاح می بینی) ببخش و از هر کس می خواهی دریغ کن و حسابی بر تو نیست. (39 ص)» پرسیدم. فرمودند: «خدا به سلیمان سلطنت بزرگى داد (و این آیه درباره اوست) سپس این آیه درباره رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) جارى گشت. پس براى او رواست که هر چه خواهد، به هر که خواهد ببخشد و از هر که خواهد باز گیرد، و خدا به او بهتر از آنچه به سلیمان داد، عطا فرمود، زیرا فرموده است «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید (7 حشر)»

 

شرح:

از تأمل و دقت در این روایات استفاده مى‏شود که چون خداى تعالى پیغمبرش را تربیت کرد و پرورش داد و حقایق را به او فهمانید، آن حضرت به درجه اى رسید که جز حق و صواب اختیار نمی کرد و در هیچ موضوعى بر خلاف خواست خدا چیزى به خاطرش نمی آمد، از این جهت خداى تعالى وضع و تعیین بعضى از امور دین را به او تفویض کرد، مانند افزایش رکعت هاى نماز و وضع نماز و روزه مستحب و تعیین ارث جد و خونبهاى انسان و چشم او، بعلاوه خداى تعالى تعیین و وضع او را به وسیله وحى تأکید و امضا می فرموده است و اعطاء چنین اختیارى به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مانع عقلى ندارد و روایات بسیارى هم شاهد آن است (مضمون کلام علامه مجلسى (ره) مرآت ص 192).

 

 

حدیث شماره 9 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «خداى عزوجل رسولش را تربیت کرد تا چنان که می خواست او را استوار ساخت، سپس به او تفویض (امر) کرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورد بگیرید و از آنچه نهیتان کرد باز ایستید. (7 حشر)» و آنچه را خدا به  پیغمبر خود تفویض فرمود، همان را به ما نیز تفویض فرمود.»

حدیث شماره 8 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «نه، به خدا سوگند! خداوند جز به پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) به کسی از آفریدگانش تفویض (امر) نکرد. خداى عزوجل فرموده است «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به )موجب( آنچه خدا به تو آموخته داورى کنى. (105 نساء)» و این آیه درباره اوصیاء پیامبر (علیهم السلام) هم جاری است.»

حدیث شماره 7 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

حضرت ابى جعفر امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «قانون خونبهاى چشم و خونبهاى جان را پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وضع فرمود و نبیذ (شراب خرما) و هر مست‏کننده ای را او حرام کرد.» مردى عرض کرد پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وضع قانون کرد بدون آنکه دستورى نسبت به آنها آمده باشد؟! فرمودند: «آرى تا کسانى که اطاعت رسول می کنند از نافرمانان او مشخص شوند.»

حدیث شماره 6 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى تبارک و تعالى پیامبرش را تربیت نمود و چون به آنجا که خدا می خواست رسید، درباره او فرمود «تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری. (4 قلم)» سپس امر دینش را  به او واگذاشت و فرمود «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید. (7 حشر)» خداى عزوجل در باب میراث، فرائض و سهامى چند را واجب گردانید و از براى جد میت(که پدر پدر، یا پدر مادر میّت است)، چیزى را قسمت نفرمود. رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) یک ششم مال میت را طعمه و بهره او ساخت. خداى- جل ذکره- هم این را براى او اجازه کرد براى همین است که خداى عزوجل فرماید: «(و به او گفتیم) این عطای ماست به هر کس می خواهی (و صلاح می بینی) ببخش و از هر کس می خواهی دریغ کن و حسابی بر تو نیست. (39 ص)»»

حدیث شماره 5 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

زرارة گوید شنیدم که امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) می فرمودند: «خداى تبارک و تعالى امر خلقش را به پیامبرش (صلّى اللَّه علیه و آله) واگذار فرمود تا ببیند چگونه اطاعت می کنند.» سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید (7 حشر)»

حدیث شماره 4 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم

... و باز خداى عزوجل شراب انگور را به طور معین حرام ساخت و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) هر نوشیدنی مست‏ کننده اى را حرام کرد، خدا هم براى او اجازه کرد، و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) از چیزهائى خوددارى کرد و آنها را بد دانست ولی از آن ها همچون حرام نهی نکرد، و تنها نهى خوددارى و کراهت نمود و در ارتکاب آنها رخصت داد، اخذ به رخصت او هم، همچون پذیرفتن نهی و واجباتش بر بندگان واجب گشت، و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) نه در آنچه به طور حرام از آن نهی کرده بود و نه در آنچه به طور واجب امر کرده بود به مردم رخصت تخلف نداد، و بسیار نوشیدنی مست کننده که آنان را به طور حرام از آن نهی کرده، در آن به کسی رخصت نداد. و نیز به کسی در کوتاه کردن دو رکعتی که خود به واجب خداوند گرامی افزوده بود رخصت نداد، بلکه آن را به طور واجب بر ایشان ملزم ساخت، براى هیچ کس جز مسافر رخصت تقصیر نداد، و هیچ کس را نرسد که نسبت به آنچه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) رخصت نداده رخصت دهد، پس امر رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) با امر خداى عز و جل و نهى او با نهیش موافق و برابر است، بر بندگان لازم است تسلیم او باشند همچنان که تسلیم خداى تبارک و تعالى هستند.»

حدیث شماره 4 باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول

فضیل بن یسار گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) به بعضى از اصحاب قیس ماصر می فرمود: «همانا خداى عزوجل پیغمبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد، چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: «تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری. (4 قلم)» سپس امر دین و امت را به او واگذار فرمود تا سیاست بندگانش را به عهده گیرد، سپس فرمود: «آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهیتان کرده بپرهیزید. (7 حشر)» همانا رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) استوار و موفق و مؤید به روح القدس بود، نسبت به سیاست و تدبیر خلق هیچ گونه لغزش و خطائى نداشت، به آداب خدا تربیت شد. خداى عزوجل نمازهاى پنجگانه را دو رکعت دو رکعت واجب ساخت تا ده رکعت شد. سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به دو رکعت (ظهر و عصر و عشا) دو رکعت و به مغرب یک رکعت افزود، و این اضافات با واجب خداى تعالى همدوش گشت، به طورى که ترک آنها جز در سفر جایز نیست و چون در نماز مغرب یک رکعت افزود، آن را در سفر و حضر بر جاگذاشت. خداى عزوجل تمام این اضافات پیغمبر را اجازه کرد و نمازهاى یومیه واجب هفده رکعت گشت.

سپس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دو برابر نمازهاى واجب، نمازهاى نافله را که سى و چهار رکعت است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آن را اجازه کرد، و نمازهاى واجب و مستحب پنجاه و یک رکعت گشت دو رکعت نماز نشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و یک رکعت به حساب می آید.

و خدا در میان سال، تنها روزه ماه رمضان را واجب ساخت و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) روزه (مستحبی) ماه شعبان و سه روز از هر ماه را سنت کرد تا دو برابر مقدار (روزه) واجب شد (زیرا چون در ده ماه غیر از رمضان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز می ‏شود و به اضافه ماه شعبان، دو برابر سى روز رمضان می گردد) خداى عزوجل این را هم براى او اجازه کرد.»

حدیث شماره ۳ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

زرارة گوید من از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شنیدم که می فرمودند: «خداى عزوجل امر خلقش را به پیغمبرش واگذار فرمود، تا ببیند چگونه اطاعت می کنند.» (پیغمبرش را و چون اطاعت پیغمبر بر نفوس مردم دشوارتر از اطاعت خدا است اجرش بیشتر است- مرآت-) سپس این آیه را تلاوت فرمودند: ««آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید. (۷ سوره حشر)»»

حدیث شماره ۲ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

موسی بن اشیم گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که مردى درباره آیه ای از قرآن پرسید و حضرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آیه را پرسید، حضرت بر خلاف آنچه به اولى فرموده بود، به او جواب گفت، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خدا خواهد، در دلم وارد شد، به طورى که گویا دلم را با کاردها می برند. با خود گفتم من ابوقتاده را که در یک «واو» اشتباه نمی کرد، در شام رها کردم و نزد این مرد آمدم که چنین اشتباه بزرگى می کند. در آن میان که من آن افکار داشتم، مرد دیگرى وارد شد و از همان آیه سؤال کرد، حضرت بر خلاف آنچه به من و (دو) رفیقم گفته بود، به او جواب داد، من دلم آرام گرفت، زیرا دانستم اختلاف گوئى حضرت به خاطر تقیه است. سپس آن حضرت به من توجه کرد و فرمودند: «پسر اشیم! خداى عزوجل امر را به سلیمان بن داود واگذار کرد و فرمود: «این است عطاء ما، اینک بی‌حساب به هر که خواهی عطا کن و از هر که خواهی منع. (۳۹ ص)» و به پیغمبرش (صلّى اللَّه علیه و آله) واگذار کرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید. (۷ حشر)» و آنچه به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) واگذار نموده، به ما واگذار کرده است.

شرح:
علامه مجلسى (ره) در اینجا روایت دیگرى هم ذکر می کند که خود موسى بن اشیم هم ابتدا همان سؤال را از امام کرده است و جوابى مخالف دو جواب دیگر شنیده است، از این جهت در آخر گفت «بر خلاف آنچه به من و دو رفیقم گفته بود» ولى مطابق این روایت باید بگوئیم شنیدن خودش را هم به حساب آورده است.

حدیث شماره ۱ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی


قسمت سوم

ادامه شرح:

شیخ صدوق (ره) در رساله عقایدش گوید: اعتقاد ما شیعیان درباره غلات و مفوضه این است که ایشان کافرند و بدتر از یهود و نصارى و مجوس و همه بدعت‏گذاران و گمراهان، زیرا هیچ کس مانند ایشان خدا را کوچک نکرده است- تا آنجا که گوید امام رضا علیه السلام در دعایش می فرمود: خدایا من از هر توان و نیروئى بیزارى جویم و به سوى تو گرایم، توان و نیروئى جز از جانب تو نیست، خدایا من به سوى تو بیزارى جویم از کسانى که براى ما آنچه را سزاوار نیست ادعا می کنند، خدایا من به سوى تو بیزارى می جویم از کسانى که درباره ما آنچه را خود نگوئیم می گویند، خدایا آفرینش مخصوص تو و روزى از جانب تو است، تو را می پرستیم و از تو یارى می جوئیم، خدایا تو خالق ما و خالق پدران پیشینیان و پدران آیندگانى، ربوبیت جز براى تو سزاوار نیست و خدائى جز تو را نشاید ...
شیخ مفید (قده) فرماید: غلات مسلمان نما همان کسانند که امیرالمؤمنین و امامان از فرزندانش را به خدائى و پیغمبرى نسبت دهند و ایشان را در فضیلت دین و دنیا، بیشتر از مقدار واقعش ستایند، ایشان گمراه و کافرند و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان کشتن و سوختن آنها را داده است.
ب- تفویض در امر دین و آن معانى و تفاسیر مختلفى دارد (که خود مجلسى ره توضیح می دهد) و می فرماید: معنائى که صحیح است و حکم عقل هم بر آن دلالت دارد و مقصود از این روایات است این است که: خدا امر سیاست و تأدیب و تکمیل و تعلیم مردم را بهآنها واگذار فرموده است و نیز امر کردن مردم را به اطاعت از خودشان نسبت به آنچه خواهند و نخواهند و در آنچه صلاح دانند و صلاح ندانند به ایشان واگذار نموده است، و در روایات بعد این مطلب توضیح بیشترى داده می شود.

حدیث شماره ۱ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

ادامه شرح:

۳- آیه شریفه ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ... در سیاق آیات مربوط بفى‏ء و غنیمت در جنگ است و راجع به اموال منقول و غیر منقول از طایفه بنى قریظه و بنى نضیر از یهود است که نصیب مسلمین شده بود خداى تعالى در این آیه شریفه به پیغمبر اکرم اختیار می دهد و مسلمین را آگاه می سازد که در تقسیم و صرف این اموال به داورى آن حضرت رضا دهند و تسلیم شوند، ولى از لحاظ عموم و شمول آیات شریفه قرآنى و هم از نظر استشهاد امام (علیه السلام) در این روایت معنى وسیعترى از آن استفاده می شود و آن معنى این است که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله هر امرى به شما کرد و هر دستورى که فرمود، بپذیرید و عمل کنید، و از هر چه شما را نهى کرد و بازداشت آن را ترک کنید و باز ایستید، زیرا امر و نهى او عین امر و نهى خداى تعالی است و او از پیش خود چیزى نمی گوید. لذا در آیه بعد که امام (علیه السلام) به آن استشهاد می کند می فرماید: «هر کس از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است» یعنى پیغمبر فقط نماینده و پیغام رسان و مأمور است، و نیز به همین جهت در آخر روایت فرمود: ما واسطه میان شما و خداى عزوجل هستیم.
۴- راجع به تفویض و واگذارى امر دین به پیغمبر و امامان علیهم السلام که مقصود اصلى این حدیث و احادیث بعد است، علامه مجلسى (ره) توضیحى بیان کرده که خلاصه‏اش این است: تفویض به چند معنى استعمال می شود:
الف- تفویض در امر آفرینش و روزى دادن مخلوق و زنده کردن و تربیت و میراندن آنها، چنانچه جماعتى عقیده دارند که خداى تعالى ابتدا پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سایر اولیاءاش را خلق کرد سپس خلقت و تربیت سایر موجودات را به اختیار ایشان گذاشت، پس آنها بیافرینند و روزى دهند و بمیرانند و این طایفه بنام غلات (جمع غالى متجاوز از حد) یا مفوضه نامیده می شوند.
شکى نیست که این عقیده کفر است و معتقدین به آن از زمره مسلمین خارجند مگر اینکه مقصودشان این باشد که ائمه علت غائى ایجادند و خدا آنها را در آسمان و زمین و نسبت به هر چیز فرمانده و مطاع قرار داده و حتى جمادات از ایشان فرمان برند و هر چه خواهند خدا انجام دهد ولى آنها جز آنچه خدا خواهد نخواهند، این عقیده درست است و اخبارى هم بر آن دلالت دارد...

حدیث شماره ۱ باب واگذارى امر دین به پیامبر و ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

ابواسحاق نحوى گوید بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و شنیدم می فرمود: «خداى عزوجل پیغمبرش را به محبت خود تربیت کرد و سپس فرمود: « تو اخلاق عظیم و برجسته‏ ای داری. (۴ قلم)» و آنگاه (امر را) به او واگذار کرد و فرمود: « آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید، و آنچه را از آن نهی کرده خودداری نمائید. (۷ حشر)» و باز فرمود: «هر کس از رسول خدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. (۸۰ نساء)»» سپس امام فرمودند: «پیامبر خدا کار را به على (علیه السلام) واگذار کرد و او را امین شمرد، شما (شیعیان) تسلیم شدید و آن مردم (اهل سنت) انکار کردند. به خدا ما شما را دوست می داریم که بگویید، چون ما بگوییم، و این‏که ساکت شوید، چون ما ساکت شویم (و ممکن است که معنى این باشد که: ما شما را دوست مى‏داریم، اگر چنین باشید که در سخن گفتن و نگفتن پیرو ما باشید). و ما واسطه میان شما و خداى عز و جل هستیم، خدا براى هیچ کس در مخالفت امر ما خیرى قرار نداده است.»

شرح‏:
در اینجا چند مطلب نیاز به توضیح دارد:
۱- جمله اول حدیث از عبارات پر مغز عربى است، خصوصا به اعتبار صدور آن از خاندان وحى، و به طور خلاصه پنج معنى را متحمل است: ۱- خداى عز و جل پیغمبرش را طورى که میخواست و دوست داشت‏ تربیت کرد ۲- چون پیغمبر، خدا را دوست داشت، خدا هم او را تربیت کرد ۳- خدا پیغمبرش را تربیت کرد تا دوست او باشد ۴- خدا طریق محبتش را به پیغمبرش آموخت ۵- خدا در حالى که پیغمبرش را دوست داشت او را تربیت کرد.
۲- در باره خلق عظیم پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) که خداى تعالى آن را می ستاید، مرحوم طبرسى گوید خلق آن است که انسان خود را بر حفظ آداب وادار کند، و این قوه مانند خلقت در وجود او پابرجا شده و مرحوم مجلسى گوید مراد از خلق عظیم پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) این است که علم و عمل به درجه کاملش در وجود آن حضرت گرد آمده بود....

حدیث شماره 2 باب همانا ائمه علیهم السلام به هر کس سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند کتاب حجت اصول کافی


ابوبصیر گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم از کجا به اصحاب على (علیه السلام) (مصیبت ها) رسید با وجود آنکه از مرگ و مصیبت خود آگاه بودند؟ حضرت بمانند شخص خشمگین به من جواب دادند: :از چه کسى به آن‌ها رسید، جز از خودشان‌؟» عرض کردم آنچه مانع شما از آن می شود ؟ (که مرگ و مصیبت اصحاب خود را بآنها نمى‏گوئید) چیست؟ جانم به فدایت. فرمودند: «این دری است بسته شده، تنها حسین بن على (صلوات اللَّه علیهما) اندکى از آن را گشود.» (که در شب عاشورا شهادت و مصیبت اصحابش را به آنها خبر داد) سپس فرمودند: «اى ابامحمد! همانا اصحاب آن حضرت بر دهان خود لجام و بندى داشتند.»

شرح‏:
علامه مجلسى (ره) پس از آنکه کلمه «ما اصابهم» را به بلا و مصیبت تفسیر کرده چنان که گفتیم، احتمال دیگرى را هم ذکر نموده است و آن احتمال این است که مقصود از «ما اصابهم» قرب و منزلتى است که اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نزد آن حضرت پیدا کردند و علم منایا و بلایا هم داشتند و حضرت در جواب فرمود: این مقام و منزلت را آنها به واسطه قابلیت و استعداد خویش بدست آوردند زیرا راز نگهدار بودند، شما توقع دارید که به آن مقام و علوم برسید اما چون راز نگهدار نیستید قابلیت ندارید.

حدیث شماره 1 باب همانا ائمه علیهم السلام به هر کس سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: «اگر زبان هاى شما لجام و بندى مى داشت، سود و زیان هر مردى را برایش گزارش مى دادم.»

حدیث شماره ۳ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

مفضل بن عمر گوید به حضرت ابوالحسن (علیه السلام) عرض کردم براى ما از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده‏ اند که فرموده است «همانا علم ما گذشته و نوشته شده، القایی در قلوب و تاثیر در گوش است.» فرمودند: «اما گذشته مربوط به امور پیشین است که می دانیم و اما نوشته شده مربوط به آینده است و اما القا در دل، الهام است و اما تأثیر در گوش، امر فرشته است.»

حدیث شماره ۲ باب جهات علوم ائمه علیهم السلام کتاب حجت اصول کافی

حارث بن مغیرة گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم، از علم عالم خود (یعنى امام از شما خانواده) به من خبر دهید. فرمودند: «از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) و از على (علیه السلام) به ارث رسیده است.» عرض کردم به ما گزارش می دهند که علم به دل شما الهام می شود و در گوش شما وارد می گردد، فرمودند: «گاهى هم چنین است.»