رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۲۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیعه» ثبت شده است

حدیث شماره ۲۰ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


مفضل بن عمر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «براى صاحب الامر دو غیبت است، در یکیآنها به سوى خانواده ‏اش مراجعت می کند. و در دیگرى می گویند: هلاک شد و در کدام وادى افتاد» عرض کردم اگر چنان شد. ما چه کنیم؟ فرمودند: «هر گاه کسى مدعى امامت شد، مسائلى از او بپرسید که مثل امام جواب دهد.» (اگر پاسخ درست نگفت، او امام نیست).

حدیث شماره ۱۹ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «براى حضرت قائم (علیه السلام) دو غیبت است؛ یکى کوتاه و دیگرى دراز، در غیبت اول جز شیعیان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند، و در غیبت دیگر جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند.» (مقصود از دوستان مخصوص خادمان و اهل بیت آن حضرت و یا همان ۳۰ نفرى است که در سه روایت پیش ذکر شد).

حدیث شماره ۱۸ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «حضرت قائم (علیه السلام) پیش از آنکه قیام کند غایب شود، زیرا او می ترسد.»- و با دست اشاره به شکمش فرمود- یعنى از کشته شدن می ترسد.

حدیث شماره ۱۶ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: «به ناچار صاحب الامر (علیه السلام) غیبت کند و به ناچار در زمان غیبتش از خلق دورى گزیند. چه خوب منزلی است طیبه (که مدینه پیغمبر است صلى الله علیه و آله. و بعضى گفته‏اند که نام محلّى است که منزل آن حضرت است) و در سى وحشتى نیست.» (یعنى آن حضرت همراه ۳۰ یا ۲۹ نفر از اصحاب و موالیان خود می باشد و این عده اگر چه گوشه گیرند ولى وحشت و ترسى ندارند.)

حدیث شماره ۱۵ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

محمد بن مسلم گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «اگر خبر غیبت صاحبتان به شما رسید منکر آن نشوید.»

حدیث شماره ۱۴ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) درباره سخن خداى عزوجل: « بگو: به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود چه کسی می‏تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد؟ (۳۰ ملک)» فرمودند: «زمانى که امام شما غایب شود، کیست (غیر خدا) که براى شما امام تازه اى آورد؟» (امام غایب شما را ظاهر کند تا از علومش که چون چشمه‏ صاف جاری است استفاده کنید.)

حدیث شماره ۱۳ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم


و در جاى دیگر از همین خطبه می فرمایند: «ولى این در چه کسی هست؟ از این جهت است که بساط علم برچیده شود، زمانى که دانشمندانى که دانش را نگهدارى می کنند و آن را چنان که از علماء شنیده، روایت می نمایند و ایشان را در آن باره تصدیق می کنند یافت نشوند. بار خدایا من می دانم که بساط علم برچیده نمی شود و ریشه اش بریده نمی گردد و تو زمینت را از حجتى براى خلقت خالى نمیگذارى، چه آشکار و غیر مطاع یا ترسان و پنهان باشد، تا حجت تو باطل نشود و دوستانت بعد از آنکه هدایتشان کردى گمراه نگردند، ولى کجایند ایشان و چقدرند ایشان؟، آنها در شمار اندک و در منزلت نزد خداوند، بزرگند.»

حدیث شماره ۱۳ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول


یکى از اصحاب امیر المؤمنین (علیه السلام) که مورد اطمینان است گوید این سخن را امیرالمؤمنین (علیه السلام) روى منبر مسجد کوفه فرموده و از او به یاد مانده است: «بار خدایا! تو ناگزیر حجتهائى در زمینت داری، که یکى پس از دیگرى براى (راهنمائى) خلقت بیایند و ایشان را به دینت رهبرى کنند و علم تو را به آنها بیاموزند، تا پیروان اولیاء تو پراکنده نشوند. آن حجت یا ظاهر است و فرمانروائى نمی کند [فرمانش نمیبرند] و یا پنهان است و انتظارش را می کشند. اگر در حال صلح (متارکه جنگ میان مسلمین و کفار) پیکر و شخص آن حجج از مردم نهان باشد، دانش دیرین و ثابت [منتشر] ایشان از مردم نهان نیست، و آدابشان در دلهاى مؤمنین پا برجاست و طبق آن عمل کنند»...

حدیث شماره 11 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

فضل بن عمر گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم، و در اتاق مردم دیگرى هم نزدش بودند، که من گمان کردم روى سخنش با دیگرى است، امام فرمودند: «همانا به خدا که صاحب الامر از میان شما پنهان شود و گمنام گردد، تا آنجا که گویند، او مرد، هلاک شد، در کدام دره افتاد؟ و شما مانند کشتى گرفتار امواج دریا، متزلزل و واژگون شوید، و نجات نیابید جز کسى که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و او را با روحى از جانب خود تقویت نموده. و همانا دوازده پرچم مشتبه بر افراشته گردد که هیچ یک از دیگرى شناخته نشود.» (حق از باطل مشخص نگردد) زراره گوید من گریه کردم، امام فرمودند: «چه تو را به گریه آورد، اى ابا عبد اللَّه؟!» عرض کردم، قربانت چگونه نگریم که شما می فرمائید: دوازده پرچم مشتبه است و هیچ یک از دیگرى شناخته نشود. زراره گوید در مجلس آن روزنه ای بود که از آنجا آفتاب می تابید، حضرت فرمودند: «این آفتاب آشکار است؟» گفتم آرى، فرمودند: «امر ما از این آفتاب روشن‏تر است.»

حدیث شماره 10 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

 

محمد بن مسلم گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «اگر (خبر) غیبت صاحب الامر به شما رسید منکر آن نشوید.»

حدیث شماره ۹ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


زراره گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «همانا براى حضرت قائم (علیه السلام) پیش از آنکه ظهور کند غیبتى است.» عرض کردم براى چه؟ فرمودند: «زیرا او می ترسد» و به دست خود به شکمش اشاره فرمود (و مقصود آن حضرت کشته شدن بود، یعنى: مى‏ترسد که او را بکشند).

حدیث شماره ۸ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


معروف بن خربوذ گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ما ائمه مانند اختران آسمانیم که هر گاه اخترى غروب کند، اختر دیگرى طالع شود، تا زمانى که با انگشت اشاره کنید و گردن به سویش کج کنید (یعنى تقیه را ترک کنید و امر امامتش را شهرت دهید) خدا ستاره شما را از شما غایب گرداند. پس پسران عبدالمطّلب با هم برابر شوند، که شناخته نشوند که کدام کدام‏اند، و امام، از غیر امام معلوم نشود، و چون ستاره شما برآید، پروردگار خود را ستایش کنید».

حدیث شماره ۷ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

شرح‏:

راجع به مدت غیبت که در این روایت به طور تردید بیان شده است، علامه مجلسى (ره) می گوید: ممکن است مقصود این باشد که در مقدار غیبت امام بدا حاصل شده است، چنانچه در آخر روایت می فرمایند، فان للَّه بداءات و ممکن است بیان مقدار سرگردانى و عدم تعیین تکلیف باشد و استقرار غیبت پس از آن مدت باشد و از محدث استرآبادى (ره) نقل می کند که مراد این است که آحاد مدت غیبت شش است و ظهور آن حضرت در هفتمین است و کلمه «نیکان این عترت» اشاره به رجعت ائمه دیگر دارد و بداهاى خداى تعالى مربوط به امتداد غیبت و زمان ظهور آن حضرت است که به واسطه مصالح بزرگى که برخى از آنها بعدا ذکر مى‏ شود، از خلق پنهان شده است، و اراده‏هاى او از لحاظ اظهار و پنهان داشتن از خلق و غیبت و ظهور آن حضرت است، و غایات منافع و مصالحى است که در این امور است و نهایات از نظر پایان غیبت آن حضرت است از لحاظ آنچه از نظر بدا براى مردم ظاهر مى‏ شود.

حدیث شماره ۷ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول


اصبغ بن نباته گوید خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمدم و دیدم آن حضرت متفکر است و زمین را خط می کشد، عرض کردم اى امیرمؤمنان! چرا شما را متفکر می بینم و به زمین خط می کشید، مگر به آن (خلافت در روى زمین) رغبت کرده‏ اید؟ فرمودند: «نه، به خدا، هرگز روزى نبوده که به خلافت یا به دنیا رغبت کنم، ولى درباره مولودى که فرزند یازدهم من است فکر مى‏کردم، او همان مهدى است که زمین را از عدل و داد پر کند، چنان که از جور و ستم پر شده باشد. براى او غیبت و سرگردانى است که مردمانى در آن زمان گمراه شده و دیگرانی هدایت شوند.» عرض کردم یا امیرالمؤمنین، آن سرگردانى و غیبت تا چه اندازه است؟ فرمودند: «شش روز یا شش ماه یا شش سال.» عرض کردم: این امر (غیبت و سرگردانى) حتما شدنى است؟!! فرمودند: «آرى چنان که خود او خلق شدنى است. (غیبتش هم قطعى و مسلم است) ولى اى اصبغ تو کجا و این امر؟ آنها (که زمان غیبت را درک می کنند) نیکان این امت با نیکان این عترت (خاندان پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله) هستند.» عرض کردم پس از آن چه مى‏شود؟ فرمودند: «پس از آن هر چه خدا خواهد مى‏شود، همانا خدا را بداها و اراده‏ها و غایات و پایان هاست.»

حدیث شماره 6 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

 

عبید بن زراره گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «مردم امام خود را نیابند (گمشده و ناپیدا دانند) امام در موسم حج حاضر شود و مردم را ببیند ولى آنها او را نبینند.»

حدیث شماره 5 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

 

زراره گوید من عرض کردم، قربانت گردم، اگر من به آن زمان رسیدم چکار کنم؟ فرمودند: «اى زراره اگر به آن زمان رسیدى، با این دعا از خدا بخواه: «خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانى، پیامبرت را نخواهم شناخت (براى اینکه هر کس خدا را شناخت، بر او لازم می داند، که از راه لطف بندگانش را هدایت کند و کسى که خدا را نشناخت، فرستاده او را هم نمی شناسد) خدایا رسولت را به من بشناسان، گه اگر رسولت را به من نشناسانى، حجتت و را نخواهم شناخت (براى اینکه امام جانشین پیغمبر و دست نشانده او به دستور خداست و مقام و ارزش جانشین مربوط به مقام و ارزش جانشین گذار است از این جهت شیعه می گوید: امام باید از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پیغمبر باشد) خدایا حجتت را به من بشناسان، که اگر حجتت را به من نشناسانى، از دین خویش گمراه می شوم.»

سپس فرمودند: «اى زراره! به ناچار جوانى در مدینه کشته مى شود.» عرض کردم قربانت گردم، مگر لشکر سفیانى او را نمی کشند؟ فرمودند: «نه، بلکه او را لشکر آل بنى فلان بکشند. آن لشکر مى‏آید تا وارد مدینه مى شود و آن جوان را می گیرد و می کشد، پس چون او را از روى سرکشى و جور و ستم بکشد، مهلتشان به سر آید، در آن هنگام امید فرج داشته باش ان شاء اللَّه.» (مقصود از این جوان گویا همان نفس زکیه است. که در علائم ظهور روایت شده است).

حدیث شماره 5 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

 

زراره گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «همانا براى آن جوان غیبتى‏ است پیش از آنکه قیام کند.» عرض کردم چرا؟ فرمودند: «می ترسد- و با دست اشاره به شکم خود کرد- »(یعنى می ترسد شکمش را پاره کنند) سپس فرمودند: «اى زراره! اوست که چشم به راهش باشند، و اوست که در ولادتش تردید شود. برخى گویند پدرش بدون فرزند مرد و برخى گویند در شکم مادر بود (که پدرش وفات یافت) و برخى گویند دو سال پیش از وفات پدرش متولد شد و اوست که در انتظارش باشند ولى خداى عزوجل دوست دارد شیعه را بیازماید و اى زراره در این زمان است که اهل باطل شک می کنند.»

حدیث شماره ۴ باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی


سدیر صیرفى گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «همانا صاحب الامر (علیه السلام) شباهت هائى به جناب یوسف (علیه السلام) دارد، به حضرت عرض کردم گویا از زندگى یا غیبت آن حضرت یاد می کنید؟ فرمودند: «این امّت که به خوک‏ها شباهت دارند چه چیز را انکار می کنند؟! همانا برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله کردند و سخن گفتند. بعلاوه ایشان برادر او و او برادر ایشان بود، با وجود این همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت: «من یوسفم و این برادر من است. (۹۰ یوسف)» پس چرا این امت لعنت شده انکار می کنند که خداى عزوجل در دوره ای از دوران با حجت خود چنان کند که با یوسف کرد. (یعنى او را تا مدتى غایب کند که چون او را ببینند نشناسند).همانا یوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله میان او و پدرش ۱۸ روز راه بود، اگر می خواست پدرش را آگاه کند می توانست، ولى یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف، فاصله میان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پیمودند. پس این امت چرا انکار می کنند که خداى- جل و عز- با حجت خود همان کند که با یوسف کرد، بطورى که او در بازارهاى ایشان راه رود و پا روى فرش آنها گذارد (با وجود این او را نشناسند) تا خدا درباره او اجازه دهد، چنان که به یوسف اجازه فرمود و «گفتند آیا تو همان یوسف هستی؟! گفت: من یوسفم! (۹۰ یوسف)»

حدیث شماره 3 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

 

مفضل بن عمر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: «از فاش کردن (اسرار مذهب نزد مخالفان) بپرهیزید، همانا به خدا که امام شما سالهاى سال از روزگار این جهان غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرد، کشته شد، به کدام دره افتاد. ولى دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتیهاى گرفتار امواج دریا، متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصى نیست، جز براى کسى که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و به وسیله روحى از جانب خود تقویتش نموده، همانا دوازده عَلَم بلند خواهد شد که مشتبه باشند، و دانسته نشود که هر یک از کیست.» (حق از باطل شناخته نشود) مفضل گوید من گریستم و عرض کردم پس ما چه کنیم؟ حضرت به شعاعى از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کردند و فرمودند: «اى ابا عبد اللَّه این آفتاب را می بینى؟» عرض کردم آرى، فرمودند: «به خدا امر ما از این آفتاب روشنتر است.» (یعنى علوم و معجزات و اخلاق و کمالات امام زمان علیه السلام براى راهنمائى مردم‏ بحق از آفتاب روشن‏تر است).

حدیث شماره 1 باب در امر غیبت کتاب حجت اصول کافی

یمان تمار گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودیم، به ما فرمودند: «همانا صاحب الامر را غیبتى است، هر که در آن زمان دینش را نگه دارد مانند کسى است که درخت خار قَتَاد را با دست بتراشد.» سپس فرمودند: «این چنین و با اشاره دست مجسم فرمودند.» کدامیک از شما می تواند خار آن درخت را به دستش نگهدارد، سپس مدتی سر به زیر انداختند و باز فرمودند: «همانا صاحب الامر را غیبتى است، هر بنده اى باید از خدا پروا کند، و به دین خود بچسبد.»

شرح:
درخت قَتَاد، درختى است که خار بسیار دارد و خارهایش مثل سوزن است و تراشیدن خارش به این طریق است که یک دست را بالاى شاخه محکم گرفته، با دست دیگر تا پائین بکشند و این جمله در عرب مثلى است براى انجام کارهاى دشوار و سخت.