حدیث شماره 2 باب اشاره و نص بر امامت امام هادی علیه السلام کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول
خیرانى از پدرش روایت کند که او گوید بر در خانه امام جواد (علیه السلام) گماشته خدمتى بوده و احمد بن محمد بن عیسى، هر شب هنگام سحر مى آمد تا از وضع بیمارى امام (علیه السلام) خبر گیرد، شخص دیگرى هم بود که به عنوان رسول و فرستاده میان امام و پدرم رفت و آمد می کرد، چون او مى آمد، احمد می رفت و پدرم با او خلوت می کرد، شبى من بیرون رفتم و احمد از آن مجلس برخاست، پدرم با فرستاده خلوت کرد، احمد هم در اطراف مجلس گشت تا در گوشه اى که سخن آنها را می شنید بایستاد. فرستاده به پدرم گفت آقایت به تو سلام می رساند و می فرماید من در می گذرم و امر (امامت) به پسرم على (علیه السلام) می رسد و او بعد از من بر گردن شما همان حق دارد که من بعد از پدرم بر شما داشتم، سپس فرستاده برفت و احمد به جاى خود بازگشت و به پدرم گفت: او به تو چه گفت؟ پدرم گفت: سخن خیرى گفت، احمد گفت: من سخن او را شنیدم پنهان مکن و آنچه شنیده بود باز گفت. پدرم به او گفت: این عمل که تو کردى، خدا بر تو حرام ساخته بود، زیرا خداى تعالى می فرماید: «تجسس نکنید (12 حجرات)» اینک این گواه بودن را نگاه دارش، شاید روزى محتاجش شویم، مبادا تا وقتش رسد آن را اظهار کنى. چون صبح شد، پدرم موضوع گفته فرستاده را در ده ورقه نوشت و مهر کرد و به ده نفر از بزرگان قوم داد و گفت اگر من پیش از آنکه این را از شما مطالبه کنم مردم، آن را باز کنید و مضمونش را به مردم اطلاع دهید.