رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۰۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول کافی» ثبت شده است

حدیث شماره ۴ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

شرح:

سوم اموری است که میان این دو قسم قرار دارد، و آن امورى است که نه مردم آنها را مى دانند و نه مختص به خداست اینگونه امور را به مقدارى که خداى تعالى صلاح بداند و در هر زمان و مکانى که حکمتش اقتضا کند، به ملائکه و پیغمران و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین اطلاع می دهد و مقدارش براى پیغمبران و ائمه چنانچه در حدیث ۶۳۷ گذشت به اندازه احتیاج بشر روى زمین است، زیرا خدا ایشان را براى راهنمائى بشر انتخاب فرموده و براى اینکه هر کس هر گونه سؤالى از امر دین و معارف و اخلاق و توحید و معاد از ایشان بنماید جواب گویند(2) و احدى در روى زمین داناترا از ایشان نبوده و کلمه «نمى دانم» در قاموس زندگى آنها نبوده باشد.

خداوند حکیم هم وسیله و ابزار این مأموریت را در اختیار ایشان گذاشته است چنانچه جناب عزرائیل را که براى قبض ارواح معین فرموده، باید آجال و هنگام مردن مردم را در اختیار او گذارده و به او اطلاع دهد و همچنین فرشتگان دیگرى را که براى هر کارى معین کرده، علم مربوط به آن کار را در اختیار ایشان خواهد گذاشت.

و خلاصه به هرکس معلوماتى طبق شؤن و مأموریتش مى دهد، اگر خواننده محترم در گفته ما درست دقت کند و اگر نفهمید از دانشمندان فهمیده بپرسد مى داند که هیچ منافاتى ندارد که امام علیه السلام تمام علوم گذشته و آینده را بداند و پنهان شدن کنیز را در اتاق نداند و ما مى توانیم طبق فرمایش جناب مجلسى (ره) در وجه اول، کلام آن حضرت را به معنى حقیقى و مطابقیش حمل نمائیم و به امام علیه السلام نسبت توریة و تجوز ندهیم و افتخار کنیم به چنین رهبرانى که واقع و حقیقت را بدون پرده مى گویند تا مردم آنها را به شئون حقیقى خود بشناسند و درباره آنها غلو و مبالغه نکنند زیرا دلیلى نداریم که دانستن مخفى گاه کنیز از شئون امام و خارج از قوانین عادى و طبیعت بشرى بوده و دانستن آن از طریق معجزه و خرق عادت براى امام لازم باشد، چون اگر بناى معجزه و خرق عادت مى بود، امام در مسند خود مى نشست و امر مى فرمود تا کنیز در هر مکانى که هست به طرف او کشیده شود، چنانچه در موقعى که از پیغمبر معجزه خواستند و اثبات نبوت متوقف بر آن بود، به درخت امر فرمود تا پیش آمد و نیز منافاتى ندارد که بگوئیم پیغمبر که علوم اولین و آخرین را داراست زمانى را که در جنگ احد سنگ دشمن به طرف دندان مبارکش مى آمد نمى دانست زیرا اگر بنا بود در جنگها با علم غیب کار کند، یک نفر کشته نمى داد و از کفار هم یک نفر باقى نمى گذاشت و در نتیجه براى او شأن و مقامى نبود که با نیروى علم غیب بر دشمن پیروز شود، این است که قرآن کریم از قول او مى فرماید «اگر من غیب مى دانستم سود بسیارى مى بردم و بدى به من نمى رسید. (۱۸۸ اعراف)»

حاصل سخن آن که پیغمبر و امام علیهم السلام علم غیب و شهود و هر چه را که مى دانند. علم ذاتى نیست، بلکه همه با عطاء و بخشش خداى تعالى است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شؤن و مأموریت آنها باشد به ایشان عنایت مى کند تا براى رهبرى بشر روى زمین آمادگى داشته باشند اما تفصیل جزئیات و مصادیق آنها و اینکه چگونه مطالبى را خدا به آنها الهام مى کند و چگونه مطالبى را از آنها باز مى گیرد و به خود اختصاص مى دهد بر ما معلوم نیست و شاید بر خود آنها هم معلوم نباشد و الحمدلله رب العالمین.

حدیث شماره ۴ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

عمار ساباطى گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم که آیا امام غیب می داند؟ فرمودند: «نه، ولى هرگاه بخواهد چیزى را بداند خداوند او را به آن آگاه می کند.»

شرح:

علم غیب طبق تقسیمى که مناسب این مقام است بر سه قسمت:
اول علم غیبى که منحصر به ذات قدیم بارى تعالى و خداى یکتا است واحدى را بر آن اطلاعى نیست حتى پیغمبران و امامان و جبرئیل و فرشتگان هم از آن خبر ندارند و مصلحت نیست که خدا به آنها بفهماند، و صریح آیات و روایاتى بر این مطلب دلالت دارد مانند:
۱- (آیه ۵۹ سوره انعام) و عنده مفتاح الغیب لایعلمها الاهو «کلیدهاى غیب نزد خداست جز او کسى از آنها آگاه نیست».
۲- (آیه ۲۰ سوره یونس) انما الغیب لله «غیب را تنها خدا مى داند».
۳- (آیه ۶۷ سوره نمل) قل لا یعلم من فى السماوات و الارض الغیب الا الله «بگو کسى در آسمانها و زمین غیب نداند جز خدا».
۴- روایاتى که بدین مضمون در سابق ذکر شد و این علم را بنام علم مخزون یا مکنون نامیدند، مانند روایات ۳۶۷ و ۳۷۳ و ۶۵۳ و ۶۵۶.
دوم معلوماتى که از نظر نوع مردم پنهان و پوشیده است و تنها عده کمى از فراست و کیاست ذاتى دارند آن امور را مى فهمند و از آینده خبر مى دهند و همانطور هم واقع مى شود، مانند پیش بینى هاى بعضى از علماء سیاست و اقتصاد و مرتاضین و تعبیر خوابهاى ابن سیرین و تفرسات و داستانهائى که از ایاس قاضى القضات معروف قرن دوم در تاریخ مذکور است.
این قسم اگر چه از لحاظ لغت مشمول علم غیب باشد ولى از نظر قرآن و حدیث داخل در علم غیب نیست، زیرا غیب در لسان قرآن و حدیث آن است که ماغاب عن الخلق علمه و خفى مأخذه منهاج البراعة ج ۸ ص ۲۱۳ «علمش از مخلوق پوشیده و راه وصولش پنهان باشد، و لذا مى بینم که ماده «غیب» در ۵۸ مورد از قرآن و ۶۹ مورد از نهج البلاغه ذکر شده و در هیچ موردى به این معنى استعمال نشده است.

حدیث شماره ۳ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

شرح:

حاصل معنى این است که خداى تعالى در یک آیه نسبت به آصف بن برخیا می فرماید: او دانشى به کتاب داشت یعنى اندکى از علم کتاب را می دانست و در آیه دیگر نسبت به على بن ابى طالب می فرماید: کسى که علم کتاب را می دانست یعنى على علیه السلام تمام علم کتاب را می دانست و معلوم است که یازده فرزند على علیه السلام هم در علم مانند او هستند، پس ایشان از آصف عالمتر و بافهمترند و علم آصف نسبت به علم آنها به اندازه یک قطره است نسبت به دریاى محیط البته این تعبیر چنانچه در حدیث ۵۳۶ گفتیم براى بیان کثرت و قلت است نه براى تحدید حقیقى و چون سدیر از کم بودن علم آصف تعجب کرد امام علیه السلام فرمود: همان اندازه را هم نسبت به آصف باید بسیار به حساب آورد در مقابل ما که تمام علم کتاب را می دانیم.

و اما مناسبت جواب حضرت با سؤال سدیر به یکى از دو وجه است:

۱- با آنکه امام علیه السلام تمام علم کتاب را می داند و علمش نسبت به علم آصف مانند دریاى محیط است نسبت به یک قطره، گاهى حکمت و مصلحت اقتضا می کند که یک امر جزئى و کوچک را مانند بودن کنیز در اطاق نداند زیرا علم آنها از طرف خداى تعالى افاضه می شود و هر چه را خدا به آنها عطا فرماید می دانند.

۲- ممکن است در آن مجلس که امام علیه السلام خشمگین بود، کسانى بوده‏ اند که باید از آنها تقیه کرد یا شیعیان ضعیف العقلى بوده‏ اند که به امام نسبت الوهیت و خدائى می داده‏ اند. امام علیه السلام در برابر آنها فرمود: من نمی دانم کنیزم در کدام اطاق است و منظورش این بود که از روى اسباب ظاهر و از آن نظر که من هم مانند شما بشرى هستم و با قطع نظر از علم امامتم این موضوع را نمی دانم ولى اکنون که در مجلس خصوصى هستیم به شما که اصحاب خاص من هستید، می گویم: من همه علم کتاب را می دانم و معلوم است که این وجه واضحتر و بهتر است، زیرا همان عوض شدن مجلس بهترین دلیل گفتار ماست، علاوه بر آنکه با اخبار دیگر هم مناسب است ما این مطلب را در حدیث بعد توضیح بیشترى می دهیم.

حدیث شماره ۳ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی
قسمت اول

سدیر گوید من و ابوبصیر و یحیى بزاز و داود بن کثیر در مجلس نشسته بودیم که امام صادق (علیه السلام) با حالت خشم وارد شدند، چون در مسند خویش قرار گرفت فرمودند: «شگفتا از مردمى که گمان می کنند ما غیب می دانیم!! کسى جز خداى عزوجل غیب نمی داند. من می خواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است.»
سدیر گوید چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابوبصیر و میسر، خدمتش رفتیم و عرض کردیم قربانت گردیم، آنچه درباره کنیزت فرمودى، شنیدیم و ما می دانیم که شما علم زیادى‏ دارید و علم غیب را به شما نسبت ندهیم [؟].
فرمود: «اى سدیر! مگر تو قرآن را نمی خوانى؟» عرض کردم چرا، فرمودند: «در آنچه از کتاب خداى عزوجل خوانده اى؟ این آیه را دیده‏اى؟ «کسی که دانشی از کتاب داشت؛ گفت من آن را پیش از آنکه چشم بهم زنى نزد تو آورم. (۴۰ نمل)»» عرض کردم قربانت گردم، این آیه را خوانده ام. فرمودند: «آن مرد را شناختى و فهمیدى چه اندازه از علم کتاب نزد او بود؟» عرض کردم شما به من خبر دهید. فرمودند: «به اندازه یک قطره آب نسبت به دریاى اخضر (بحر محیط) و این از دانش کتاب چقدر می شود؟» عرض کردم خیلی کم است. فرمودند: «اى سدیر! چه بسیار است آن مقدارى که خداى عزوجل نسبت داده است به علمى که اکنون به تو خبر می دهم.
اى سدیر! باز در آنچه از کتاب خداى عز و جل خوانده‏ اى این آیه را دیده ای؟ «بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و کسى که علم کتاب نزد اوست میان من و شما بس است. (۴۳ رعد)»» (کسى که علم کتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او می باشند چنانچه در حدیث ۴۹۳ گذشت) عرض کردم قربانت، این آیه را هم خوانده ام. فرمودند: «آیا کسى که تمام علم کتاب را می داند عالم تد است یا کسى که بعضى از آن را می داند؟» عرض کردم: نه، بلکه کسى که تمام علم کتاب را می داند آنگاه حضرت با دست اشاره به سینه اش نمود و فرمودند: «به خدا تمام علم کتاب نزد ماست، به خدا تمام علم کتاب نزد ماست.»

حدیث شماره ۲ باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

سدیر صیرفى گوید شنیدم که حمران بن اعین از امام باقر (علیه السلام) درباره این سخن خداى عزوجل پرسید «(خدا) پدیدآورنده آسمانها و زمین است. (۱۰۱ انعام)» امام فرمودند: «خداى عزوجل همه چیز را با علمش ایجاد کرد، بدون آنکه نمونه قبلى داشته باشد. آسمانها و زمینها را آفرید در صورتى که پیش از آن آسمان و زمینى نبود. مگر نمی شنوی گفتار خودش را «و عرش او (خدا) روى آب بود. (۷ هود)»» (پس اگر آسمان و زمین می بود، عرش خدا روى آنها قرار می گرفت) حمران عرض کرد معنى این گفتار خداى جل ذکره را بفرمایید «(خدا) دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی کند. (۲۶ جن)» امام علیه السلام (دنبال آیه را) فرمود: «مگر پیامبرى که مورد پسند او باشد. (۲۷ جن)» به خدا که محمد از پسندیدگان او بود و اما اینکه فرماید: «خدا غیب مى‏داند» به راستى خداى عز و جل داناست بدانچه از خلقش نهان است و در آن‌چه به علم خود تقدیر کند و در اجراء گذارد پیش از آفرینش آن و پیش از آنکه به فرشتگان ابلاغ کند، اى حمران! این علم نزد او نگهداشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هر گاه بخواهد طبق آن حکم دهد (و آن را به مورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و به مورد اجرایش نگذارد. و اما علمى که خداى عزوجل آن را تقدیر و حکم و امضاء فرموده علمی است که اولا به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) و سپس به ما رسیده است.»

شرح:
چنانچه در باب بدا گفتیم، علمى که در آن بدا حاصل مى‏شود، مختص بذات خداى تعالی است. و هیچ کس از آن اطلاع ندارد، آنچه به فکر قاصر ما رسیده در ضمن مثالى بیان می کنیم. تنها خدا و حجتهاى او عالمند به آنچه می گویند.
خداى متعال عمر بنده‏ اى را پنجاه سال مقدر می کند و به توسط پیغمبران و امامان (علیهم السلام) دستور می دهد که هر گاه شخصى صله رحم کند، عمرش زیاد می شود و آن بنده صله رحم می کند و عمرش به شصت سال بالا می رود، در اینجا می گوئیم اگر خدا بخواهد به پیغمبر و امام اطلاع می دهد که عمر آن بنده پنجاه سال مقدر شده است ولى نسبت به اینکه آن بنده صله رحم می کند و عمرش به شصت می رسد، تنها بذات احدیت اختصاص دارد و دیگرى از آن آگاه نیست.
اما نسبت به امورى که تقدیر و امضا شده و بدا در آن حاصل نشود تغییر نیابد و به پیغمبر و امامان (صلوات الله علیهم اجمعین) اطلاع داده می شود، مانند عمر بنده‏اى که پنجاه سال معین شده و او هم صله رحم نمی کند و در پنجاه سالگى می میرد.

حدیث شماره 1 باب نادر در بیان غیب کتاب حجت اصول کافی

 

معمر بن خلاد گوید مردى از اهل فارس به حضرت ابو الحسن (علیه السلام) عرض کرد شما (علم)‏ غیب می دانید؟ امام فرمود، حضرت ابو جعفر (علیه السلام) فرمودند: «چون علم الهى براى ما گشوده شود بدانیم و چون از ما گرفته شود ندانیم. (علم) راز خداى عزوجل است که آن را با جبرئیل (علیه السلام) در میان گذارد و جبرئیل آن را به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) به راز گوید و محمد به کسی که خدا می خواست ( امامان علیهم السلام) به راز گوید.»

 

شرح:

مجلسى (ره) گوید علمى که براى ائمه گشوده و گرفته می شود غیر از امور دینى و مطالبى است که مردم از امام می پرسند زیرا امام احکام دینى و سؤالات مورد احتیاج مردم را همیشه می داند، چنانچه در حدیث است که ممکن نیست از امام چیزى بپرسند و او گوید نمی دانم، پس مقصود علوم دیگری است غیر از احتیاجات مردم (که ما نمی دانیم و نباید هم بدانیم زیرا آنها راز است و مخصوص به امام) و همین علوم است که در هر شبانه روز و شب هاى قدر و جمعه براى امام حاصل می شود.

حدیث شماره 4 باب ائمه علیهم السلام تمام علومی که به ملائکه و پیامبران و رسولان رسیده است می دانند کتاب حجت اصول کافی

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «خداى عزوجل را دو علم است: 1- علمى که جز خود او نداند. 2- علمى که به ملائکه و رسولانش آموخته است، آنچه به ملائکه و رسولانش علیهم السلام آموخته است ما می دانیم.»

حدیث شماره ۳  باب ائمه علیهم السلام تمام علومی که به ملائکه و پیامبران و رسولان رسیده است می دانند کتاب حجت اصول کافی

ضریس گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «خداى عزوجل را دو علم است: ۱- علم بذل شده. ۲- علم نگهدارى شده. اما نسبت به علم بذل شده، هر چه ملائکه و رسولان دانند، ما هم می دانیم و اما علم نگهدارى شده آن است که نزد خداى در امّ الکتاب (لوح محفوظ) است که چون بیرون آید نافذ و جارى است (و به دیگران رسد.)

حدیث شماره 2 باب ائمه علیهم السلام تمام علومی که به ملائکه و پیامبران و رسولان رسیده است می دانند کتاب حجت اصول کافی

ابوبصیر از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمودند: «برای خداى عزوجل دو علم است: 1- علمى که نزد خود اوست و هیچ کس از مخلوقش را از آن آگاه نساخته است 2- علمى که به سوى ملائکه و رسولانش افکنده، آنچه به سوى ملائکه و رسولانش افکنده، به ما رسیده است.»

 حدیث شماره 1 باب ائمه علیهم السلام تمام علومی که به ملائکه و پیامبران و رسولان رسیده است می دانند کتاب حجت اصول کافی

سماعه از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند: «خداى تبارک و تعالى را دو علم است: 1- علمى که ملائکه و پیغمبران و رسولانش را به آن آگاه ساخته است. پس آنچه ملائکه و رسولان و پیغمبرانش را به آن آگاه ساخته، ما هم می دانیم. 2- علمى که به خودش اختصاص داده و هر گاه در موضوعى از آن علم بدا حاصل شود، ما را آگاه سازد و بر امامان پیش از ما هم عرضه شود.»

حدیث شماره 4 باب اگر به (علم) ائمه علیهم السلام افزوده نشود آنچه نزدشان است از میان می رود کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چیزى (از علم) از نزد خداى عزوجل خارج نشود، جز اینکه به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) آغاز شود، سپس به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسد و سپس به امامان دیگر، یکى پس از دیگرى. تا امام آخر از امام اول عالمتر نباشد.»

 

شرح:

در اینجا علامه مجلسى (ره) حدیثى از بصائر الدرجات نقل می کند که حاصلش این است: افزایش علم پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) و ائمة راجع به دستور اجراء احکام اتست (چنانچه در حدیث 644 ذکر شد) نه آنکه راجع به حلال و حرام باشد، زیرا ایشان همیشه حلال و حرام را به طور کامل می دانند، و آنچه را امام می داند، پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) هم می داند، زیرا که دستور علم تازه از خدا به فرشته رسد و او نزد پیغمبر برد و پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) نزد على (علیه السلام) فرستد و او نزد حسن فرستد و همچنین به هر یک از ائمه عرضه شود.

 

حدیث شماره 3 باب اگر به (علم) ائمه علیهم السلام افزوده نشود آنچه نزدشان است از میان می رود کتاب حجت اصول کافی

زراره گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمودند: «اگر افزایش (علمى) پیدا نکنیم، بی علم بمانیم.» عرض کردم آیا (به علم شما) چیزى زیاد می شود که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را نمی دانستند؟ فرمودند: «هرگاه بناى افزایش علم باشد، اول آن را به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) عرضه کنند، سپس بر امامان تا برسد به ما.»

 

حدیث شماره ۲ باب اگر به (علم) ائمه علیهم السلام افزوده نشود آنچه نزدشان است از میان می رود کتاب حجت اصول کافی

ذریح گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «ای ذریح! اگر به علم ما افزوده نمی شد، از میان می رفت.»

حدیث شماره 1 باب اگر به (علم) ائمه علیهم السلام افزوده نشود آنچه نزدشان است از میان می رود کتاب حجت اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «اگر به (علم) ما افزوده نمى‌شد، هرآینه (علم ما) به پایان مى‌رسید.»

حدیث شماره 2 باب در شب هر جمعه به (علم) ائمه علیهم السلام افزوده می شود کتاب حجت اصول کافی

مفضل (بن عمر که کینه‌اش ابا عبد اللّه است) گوید روزى امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «اى ابا عبد اللّه»  و تا آن روز مرا به کنیه‌ ام نخوانده بود؛ من عرض کردم لبیک فرمودند: «براى ما در هر شب جمعه شادى و سروری است.» عرض کردم خدایش افزایش دهد، آن سرور چیست‌؟ فرمودند: «وقتی شب جمعه می شود، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به عرش می روند و ائمّه علیهم السّلام با او می روند و ما با آنان می رویم. و ارواحمان به بدنهامان بازنمی گردند مگر با علمی تحصیل شده، و اگر آن نباشد آنچه با ما است از میان می رود.»

حدیث شماره 1 باب در شب هر جمعه به (علم) ائمه علیهم السلام افزوده می شود کتاب حجت اصول کافی

ابا یحیى صنعانى گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «اى ابا یحیى براى ما در شبهاى جمعه شأن بزرگى است.» عرض کردم جانم به فدایت، آن شأن چیست؟ فرمودند: «به ارواح پیامبران و اوصیاء درگذشته و روح وصیى که در میان شماست (امام زمان شما) اجازه داده می شود که به آسمان بالا روند تا به عرش پروردگارشان برسند. آنگاه آن را هفت دور طواف کنند و نزد هر رکنى از ارکان عرش دو رکعت نماز گزارند. سپس به کالبدهاى پیشین خود برگردند، چون صبح شود، پیغمبران و اوصیاء از شادى سرشار باشند و آن وصیى که در میان شماست مقدار زیادى به علمش افزوده شده باشد.»

 

شرح:

درباره رفتن و برگشتن روح امامى که زنده و در بین مردم است علامه مجلسى (ره) توجیهاتى مى کند و می فرماید ممکن است مقصود از آن روح در بدن مثالى و یا اصل روح باشد اگر بگوئیم روح در خواب مجسم می شود و یا مقصود تعلق یافتن ارواح مقدس ایشان است بملاء اعلى و گزاردن نماز بر سبیل استعاره و مجاز است ولى در آخر سخن می فرماید و چه خوب می فرماید به اینگونه مطالب، ایمان اجمالى یافتن بهتر و سالم تر است.

مقصود مجلسى (ره) این است که ما از این روایت همین قدر می فهمیم که روح امام در شبهاى جمعه ارتباطى با عالم بالا پیدا می کند و امام افزایش علمى می یابد اما کیفیت این ارتباط را چون خودشان نفرموده اند ما نمی دانیم، پس ما به همین مقدار عقیده داریم و بیش از این چیزى از پیش خود نمی گوئیم.

حدیث شماره 9 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

حضرت ابی جعفر (علیه السلام) فرمودند: «آنچه از لشکریان و همسران (و ارواح) شیاطین را که خداى عزوجل براى شقاوت بر گمراهان گماشته، می بینید بیشتر از فرشتگانى باشند که خلیفه خدایند و آنها را براى عدالت و صواب فرستاده است.» عرض شد اى اباجعفر! چگونه می شود چیزى از ملائکه بیشتر باشد؟ فرمودند: «چنانچه خداى عزوجل خواسته است.» مرد سائل گفت اى ابا جعفر! من اگر این حدیث را به بعضى از شیعیان گویم، انکار می کنند.» فرمودند: «چگونه انکار می کنند؟» عرض کرد ی گویند فرشتگان (علیه السلام) از شیاطین بیشترند. فرمودند: «راست گفتى ولى آنچه می گویم خوب بفهم؛ در هر روز و هر شب تمام جن و شیاطین، پیشوایان گمراهى را زیارت می کنند و به شماره ایشان فرشتگان هم پیشواى هدایت را زیارت می کنند، تا آنکه شب قدر فرا رسد و فرشتگان در آن شب بسوى ولى امر (امام زمان) فرود آیند. خداى عزوجل به شماره آنها از شیاطین خلق کند- یا فرمود: آماده کند- سپس ایشان رئیس گمراهى را زیارت کنند و برایش دروغ پردازى کنند، تا چون صبح شود، او هم بگوید چنین و چنان دیدم. اگر (او) از صاحب الامر در این باره بپرسد، به (او) می فرماید که: شیطانى را دیدى که به تو چنین و چنان خبر داد تا آنجا که آن موضوع را به خوبى برایش شرح دهد و او را از گمراهیش آگاه سازد. به خدا سوگند کسى که شب قدر را باور دارد می داند که آن شب مخصوص ماست. برای سخنی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السّلام) به هنگام رحلت فرمود: این (علی) صاحب و ولیّ شما پس از من است. اگر از او اطاعت کنید، به هدایت رسید. اما کسى که به آنچه در شب قدر ایمان ندارد، منکر است (امامت ما را و اختصاص شب قدر را به ما) و کسى که به شب قدر ایمان دارد و با ما هم رأى نیست (آن را مختص ما نمی داند) نمی تواند راستگو باشد، جز اینکه بگوید آن (شب) مختص به ماست، و هر که نگوید دروغگوست. زیرا خداى عزوجل بزرگتر از آن است که آن امر بزرگ را توسط جبرئیل و فرشتگان به سوى کافر فاسقى فرو فرستد. و اگر بگوید به خلیفه گمراه (به خلیفه پیشواى او) نازل مى‏کند، گفتارشان یاوه و بی ارزش است. و اگر بگوید به هیچ کس نازل نمی شود، ممکن نیست که چیزى ه بسوى هیچ چیز نازل شود و اگر بگویند و خواهند گفت این (شب قدر) حقیقت ندارد، به گمراهى دورى افتاده اند.

حدیث شماره ۸ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی
قسمت دوم

مرد سائل گفت: مگر ایشان آن حکم را نمی دانند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «چرا می دانند ولى نمی توانند مطلبى را اجرا کنند تا در شبهاى قدر دستور یابند که تا سال آینده چگونه رفتار کنند.» مرد سائل گفت یا ابا جعفر! می توانم این را انکار کنم؟ امام فرمودند: «هر که انکار آن کند، از ما نیست.» مرد سائل گفت اى ابا جعفر بفرمائید که آیا براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در شبهاى قدر علمى می آمد که آن را نمی دانست؟ امام فرمودند: «این سؤال براى تو روا نیست، اما نسبت بعلم گذشته و آینده، هر پیغمبر و وصیى که بمیرد وصى پس از وى آن را میداند و اما این علمى که تو می پرسى خداى عزوجل نخواسته که جز خود اوصیاء از آن اطلاع یابند.» مرد سائل گفت ای پسر پیغمبر! از کجا بدانم که شب قدر در هر سالى هست؟ امام فرمودند: «چون ماه رمضان فرا رسد، در هر شب سوره «دخان» را صد مرتبه بخوان، چون شب بیست و سوم رسد، آنچه را پرسیدى تصدیقش را می بینى.»

شرح:
پیداست که عمده مشکل این مرد سائل در این حدیث شریف این است که به امام (علیه السلام) می گوید شما می گوئید بمحض اینکه پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) یا امام سابق بمیرد، جانشین او تمام علوم او را ولو بطور کلى و سربسته می داند و باز در شبهاى قدر هر سال فرشتگان براى او علمى می آورند، اگر پیغمبر و امام (صلوات اللَّه علیهم) همه چیز را می دانند، پس آنچه در شبهاى قدر می آورند چیست؟ و اگر در شبهاى قدر چیز تازه اى می آورند، پس پیغمبر و امام (علیهم السلام) پیش از آن شب، همه چیز را نمی دانسته ‏اند؟ مرد سائل این مشکل را هشت مرتبه به عبارات مختلف سؤال می کند و حضرت جوابش می دهند که آنچه را می دانند علوم و قوانینى است حقیقى و به تصویب رسیده ولى در شبهاى قدر فقط دستور اجراء آنها را دریافت می کنند (شاید کیفیت اجراء هم در آن شبها ابلاغ شود.) و اما درباره اینکه امام (علیه السلام) به او می فرماید این سؤال براى تو روا نیست جهتش این است که آن سائل بیش از آن مقدار ظرفیت و استعداد نداشته و بر امام لازم است که جواب را به مقدار فهم و استعداد سائل گوید چنانچه در حدیث 540 توضیح دادیم و یا جهتش این است که چون هشت مرتبه جوابش را فرمود و او نفهمید، امام (علیه السلام) با آن جمله خواست باو بفهماند که فهم دست خداست و من فقط بیان می کنم و یا آنکه مقصود سائل خصوصیات و جزئیات شب قدر بوده بطورى که فرشتگان براى امام می گویند، او هم براى آن مرد بگوید و پیداست که اگر دانستن آن خصوصیات براى آن مرد جایز می بود. خدا فرشتگان را در شبهاى قدر بر او نازل مى‏ کرد.

حدیث شماره 8 باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

قسمت اول

مردى به حضرت ابی جعفر (علیه السلام) عرض کرد پسر پیغمبر! بر من خشم مکن، امام فرمودند: «براى چه؟» عرض کرد براى آنچه می خواهم از شما بپرسم. فرمودند: «بگو» عرض کرد خشم نمی کنى؟ فرمودند: «خشم نمی کنم.» عرض کرد، بفرمائید اینکه درباره شب قدر معتقدید که فرشتگان و جبرئیل به سوى اوصیاء نازل می شوند، آیا براى آنها امرى می آورند که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را نمی دانسته یا امرى می آورند که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آن را می دانسته است؟ با آنکه شما می دانید که چون پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله وفات کرد، على علیه السلام تمام علوم او را فرا گرفته بود؟ امام فرمودند: «اى مرد مرا با تو چکار است؟ چه شخصى تو را نزد من آورد؟» عرض کرد سرنوشت مرا براى طلب دین نزد تو آورد. امام فرمودند: «پس آنچه را به تو می گویم خوب بفهم. همانا چون رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) را به معراج بردند، فرود نیامد تا اینکه خداى جل ذکره، علم گذشته و آینده را به او آموخت و مقدار زیادى از آن علم مجمل و سر بسته بود که تفسیر و توضیحش در شب قدر می آمد، على بن ابى طالب (علیه السلام) هم مانند پیغمبر بود، علوم مجمل را می دانست و تفسیرش در شب هاى قدر می آمد، مانند آنچه براى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) بود.» مرد سائل گفت مگر در آن علوم مجمل و سر بسته تفسیرى نبود؟ فرمودند: «چرا، ولى در شبهاى قدر از طرف خداى تعالى به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) و اوصیاء نسبت به آنچه می دانند دستور می آید که چنین و چنان کن و در آن شب دستور می گیرند که نسبت به آنچه می دانند چگونه رفتار کنند.» مرد سائل گوید، عرض کردم این مطلب را برایم توضیح دهید، فرمودند: «پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) وفات نکرد، جز اینکه علوم سر بسته و تفسیر آنها را فرا گرفته بود.» عرض کردم پس آنچه در شبهاى قدر برایش مى‏آمد چه علمى بود؟ فرمودند: «فرمان و تسهیلى بود نسبت به آنچه می دانست.» (جزئیات و مصادیق بر کلیات منطبق می گشت و دستور اجرایش می آمد و این خود تسهیلى بود براى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و امام علیه السلام.) مرد سائل گفت پس براى ایشان در شبهاى قدر چه علمى غیر از آنچه می دانستند پدید می آمد؟ فرمودند: «این مطلب از چیزهائى است که ایشان مأمور بکتمانش باشند و تفسیر آنچه را پرسیدى جز خداى- عز و جل- نداند.» مرد سائل گفت مگر اوصیاء می دانند آنچه را که پیغمبران نمی دانند؟ فرمودند: «نه؟؟؟، چگونه می شود که وصى علمى جز آنچه به او وصیت شده بداند؟!!» مرد سائل گفت آیا ما می توانیم بگوییم یکى از اوصیاء چیزى می داند که وصى دیگر آن را نمی داند؟ فرمودند: «نه، هر پیغمبرى که بمیرد علمش در قلب وصیش باشد و فرشتگان و جبرئیل در شب قدر فقط آنچه را که وصى باید میان بندگان حکم کند فرود می آوردند.»

حدیث شماره ۷ باب در شان انا انزلناه فى لیلة القدر و تفسیر آن کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

خدا هم والیان امر را بعد از محمد در علم استقرار بخشید و ما هستیم آن والیان. س از ما سؤال کنید اگر ما را راست‏گو یافتید، (به ولایت ما) اقرار کنید، و حال آن‏که شما کننده این کار نیستید، و اقرار نخواهید کرد، اما علم ما ظاهر است و اما وقت و زمانى که دین خدا به وسیله ما در آن ظاهر گردد بطورى که میان مردم هیچ گونه اختلافى نباشد، آن را مدتى است که با گذشت شبانه روزها سپرى شود، و چون وقتش رسد آشکار گردد و امر یکى شود (اختلاف از میان مردم رخت بر بندد).

به خدا سوگند که فرمان خدا جارى شده که میان مؤمنین اختلافى نباشد و به همین جهت ایشان را گواه مردم قرار داده است، بدین ترتیب که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) گواه ما باشد و ما گواه شیعیان خود و شیعیان ما گواه مردم دیگر. خداى عزوجل هرگز نخواسته که در حکم او اختلافى باشد و میان اهل علمش تناقضى وجود داشته باشد.» سپس امام (علیه السلام) فرمودند: «برترى مؤمنى که‏ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» را با تفسیرش باور کند، بر کسى که در ایمانش به آن سوره، چون او نیست، مانند برترى انسان است بر چهارپایان‏.  و به درستى که خداى عزّوجلّ به وساطت آنها که به این (سوره) ایمان دارند، (در دنیا عذاب را) دفع مى‏ کند از کسانى که این (سوره) را انکار دارند، تا عذاب آخرت کامل باشد براى آن کسى که خدا می داند که توبه نخواهد کرد از این جماعت منکرین. به اندازه آنچه به سبب آنان که‏ در راه خدا جهاد می کنند، از آنان که تخلّف ورزیده و به جهاد نمی روند، دفع می نماید و عذاب نمی فرماید. و (چون سخن از جهاد به میان آمد.) من در این زمان جهادى جز حج و عمره و همسایگى خوب سراغ ندارم.

 

شرح:

مراد از همسایه، کسى است که در منزل با او همسایگى دارد و یا هر آشنا و نزدیکى که با او معاشرت دارد و خوبى با همسایه این است که حق او را رعایت کند و بر اذیت او شکیبائى ورزد و بر عهد و پیمان و امان خویش محافظت داشته باشد و در حقیقت حج و عمرة و خوش همسایه دارى جهاد نفسى است که بجاى جهاد با شمشیر گذاشته شده- حاصل کلام مجلسى ره-.