رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۴۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اللهم عجل لولیک الفرج» ثبت شده است

 

پرسش از زمان وقوع قیامت

 باز هم سخن با مشرکان مکه است که وقتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه  آله) مسئله معاد و قیامت را مطرح می‌کرد، آنها از روی انکار و استهزا به پیامبر و مسلمانان می گفتند: اگر راست می گویید پس این وعده کی اتفاق می افتد؟ توجه کنیم که در قران جمله «و یقولون متی هذا الوعد» شش بار از قول مشرکان نقل شده است که سه بار آن پس از وعده نزول عذاب دنیوی و سه بار هم پس از وعده آمدن قیامت گفته شده است. پرسشی که گاهی از روی استهزا و انکار بود، مانند آیه مورد بحث و آیات دیگر از جمله (ذاریات/ ۳-۱۱) گاهی هم پرسش از زمان وقوع قیامت، نه از روی انکار بلکه به جهت آگاهی بوده است مانند ( نازعات/ ۴۲-۴۴ ). در آیات مورد بحث، در پاسخ به پرسش مشرکان که از روی انکار و استهزا بود می فرماید: آنها جز یک بانک آسمانی را انتظار نخواهند کشید که آنها را در حالی که با یکدیگر در ستیز و خصومت هستند فرابگیرد. این جمله اشاره به ناگهانی بودن وقوع قیامت است، طبق آیه (۵۰) مردم حتی فرصت نخواهند داشت که وصیت کند و اگر در بیرون از منزل هستند، بتوانند به خانه برگردند.

نفخ صور اول و دوم

 بعد از بانگ آسمانی قبلی که همه خواهند مرد، پس از یک درنگ کوتاه با بانگ آسمانی دوم همه از قبرها بیرون خواهند آمد و شتابان به سوی خدا خواهند رفت. طبق این آیات و آیات دیگری که در این باره وجود دارد، پایان دنیا و برپایی روز رستاخیز در دو مرحله جدا از هم خواهد بود، در مرحله اول که با آن نفخ صور اول گفته می‌شود با دمیده شدن در شیپور که همان بانگ آسمانی است همه خواهند مرد و در مرحله بعدی که به آن نفخ صور دوم گفته می شود، با دمیده شدن دوباره در شیپور همه زنده می شوند و برای حساب و کتاب در عرصه محشر در حضور خداوند قرار می گیرند. در این آیات نفخ صور اول به صورت «صیحه واحده» و نفخ صور دوم به صورت «و نفخ فی الصور» است که البته پس از چند جمله باز از «صیحه واحده» خبر داده شده که مربوط به نفخ صور دوم است.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۴۸﴾ مَا یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ ﴿۴۹﴾ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ﴿۵۰﴾ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ ﴿۵۱﴾ قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ﴿۵۲﴾ إِنْ کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿۵۳﴾ فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۴﴾

و می گویند این وعده کی خواهد بود اگر راستگویید؟ (۴۸) آنها جز یک بانگ آسمانی را انتظار نمی کشند  که آنان را در حالی که سرگرم مجادله و ستیز هستند فراگیرد. (۴۹) پس نه فرصت وصیت کردن را خواهند داشت و نه به سوی خانواده خود بازخواهند گشت (۵۰) و در صور دمیده شود و ناگهان آنها از قبر ها به سوی پروردگارشان می شتابند (۵۱) گویند ای وای بر ما! چه کسی ما را از آرامگاهمان برانگیخت؟ این همان چیزی است که خدای رحمان و عده داده بود و پیامبران راست می گفتند. (۵۲) آن، چیزی جز یک بانگ آسمانی نیست که ناگاه همگی نزد ما احضار می شوند (۵۳) پس در آن روز به هیچکس هیچ ستمی نمی شود و شما جز آنچه عمل می کردید جزا داده نمی‌شوید (۵۴)

۱. «متی هذا الوعد» استفهام انکاری است و «الوعد» اگر با «الوعید» همراه باشد به معنای مژده خیر و اگر به تنهایی استعمال شود، شامل خیر و شر هر دو می شود.

 ۲. «ینظرون» انتظار می کشند. در بعضی موارد به معنای «می نگرند».

۳. «صیحه» صدای بلند، نعره. این واژه در اصل به معنای صدای بلند انسان است ولی به طور مجاز در هر صدای بلند به کار می رود و بیشتر در صدای بلند آسمان مانند صاعقه به کار می رود.

۴. «یخصمون» می ستیزند، خصومت می کنند.

۵. «الاجداث» قبرها. جمع «جدث» است، و «ینسلون» یعنی با شتاب راه می روند.

۶. «مرقدنا» آرامگاه ما، خوابگاه ما و منظور از آن قبر است.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

تذکری عتاب آمیز به مشرکان

در آیه (۴۵) مشرکان از دو چیز برحذر داشته می‌شوند: یکی آنچه پیش روی آنهاست و در حال حاضر گرفتار آن هستند که عبارت است از شرک و گناهان دیگر. دوم آنچه در انتظار آنان است و آن عذابی است که در پی عملکردشان گرفتار آن خواهند بود این عذاب ممکن است در همین دنیا و یا در آخرت به سراغ آنها بیاید و ممکن است که هر دو باشد. این تذکر برای نجات آنهاست. طبق آیه اگر آنان به این تذکر توجه کنند و رفتارشان را با آن تطبیق دهند، از رحمت الهی برخوردار خواهند شد. اما وقتی به آنها چنین گفته می‌شود آنها اعتنا نمی کنند و آن را جدی نمی گیرند و از آن روی بر می‌گردانند.

مغالطه مشرکان در برابر مسلمانان

در آیه (۴۷) عکس العمل کافران را در مقابل سخن دیگری بیان می کند. گاهی برخی از مومنان که با مشرکان ثروتمند رابطه های سببی یا نسبی داشتند، به آنان می گفتند: از مالی که دارید به دیگران بدهید و گرسنگان را اطعام کنید. کافران در پاسخ آنان می گفتند: آیا کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست خودش او را اطعام می کرد؟ سپس اضافه می کردند که شما جز در یک گمراهی آشکاری نیستید. پاسخ مشرکان نوعی مغالطه بود به این صورت که می گفتند: این که می گویید از مالی که خدا به شما داده انفاق کنید، خوب خدا به ما داده و به آنها نداده، ما چگونه می توانیم بر خلاف خواست خدا اقدام کنیم؟ و لذا به مومنان می‌گفتند: شما در گمراهی آشکاری هستید. اینکه گفتیم مغالطه می کردند به این معناست که آنها اراده تشریعی خدا را با اراده تکوینی او مخلوط می کردند. اینکه خدا به بعضی داده و بعضی نداده، براساس اراده تکوینی اوست و ناشی از سنت هایی است که در جامعه نهاده است. اما اینکه به ثروتمند دستور داده که به فقیر کمک کند، بر اساس اراده تشریعی اوست و یک حکم شرعی است و هیچگونه منافات با اراده تکوینی او ندارد.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

حرکت کشتی ها در دریا

در ردیف چندین نشانه از نشانه های خدا که در آیات پیش بیان شد، یک نشانه دیگر هم ذکر می شود. نشانه دیگری برای مردم این است که ما ذریه آن ها را در کشتی پُر و مملو از بار حمل کردیم. منظور آیه شریفه، توجه دادن مردم به یک پدیده ای است که نسل بشر همواره از آن استفاده می کند و آن کشتی است که هم خودشان و هم بارهایشان را در دریا جابجا می کند. آن نیرویی که کشتی را بر روی آب نگه می دارد و آن را حرکت می دهد، ناشی از امکاناتی است که خدا در طبیعت قرار داده است. در آیه (۴۲)، خاطرنشان می‌کند که خداوند همانند کشتی مرکب های دیگری هم آفریده است که مردم از آنها سود می برند که شامل هر نوع مرکبی از چارپایان گرفته تا سفینه های فضایی می شود. خداوند نیروهای لازم را در طبیعت قرار داده و بشر در اعصار گوناگون آنها را کشف می‌کند و از آنها بهره می برد.

منظور از «الفلک المشحون» چیست؟

تعدادی از  مفسران گفته‌اند: منظور از «الفلک المشحون» در این آیه کشتی نوح است که ذریه بشر در آن حمل شد و از غرق شدن نجات یافت. به نظر ما این یک تطبیق بی مورد است. اساساً از آیات بعدی به خوبی روشن می شود که منظور کشتی خاصی نیست، چون میفرماید: برای آنان همانند کشتی چیزهایی آفریدیم که سوار شوند که اشاره به مرکب های دیگر است و معلوم می شود که کشتی در اینجا به عنوان یک مرکب مطرح شده و خصوصیتی ویژه ندارد. در آیات بعدی خاطرنشان می سازد که اگر بخواهیم آنها را غرق می کنیم. پس برای آنان فریادرسی نخواهد بود و آنها نجات نمی یابند، مگر به سبب رحمتی از سوی ما که تا زمانی از زندگی برخوردار می‌شوند. آن زمان، زمان مرگ است که از نظر ما نامشخص ولی از نظر خدا مشخص است.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

وَآیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ﴿۴۱﴾ وَخَلَقْنَا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ﴿۴۲﴾ وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنْقَذُونَ ﴿۴۳﴾ إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِینٍ ﴿۴۴﴾ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۵﴾ وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿۴۶﴾ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۴۷﴾

و برای آنها نشانه ای است که ما فرزندانشان را در کشتی گرانبار (مملو از اجناس و وسائل) حمل کردیم (۴۱) و برای آنها چیزهایی همانند آن آفریدیم که سوار می شوند (۴۲) و اگر بخواهیم آنها را غرق می کنیم، پس نه فریادرسی برای آنان خواهد بود و نه رهایی می یابند (۴۳) مگر با رحمتی از جانب ما و برخورداری تا زمانی معین (۴۴) و هنگامی که به آنان گفته شود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست بپرهیزید تا مورد رحمت قرار گیرید( روی گردان می شوند) (۴۵) و برای آنان هیچ نشانه ای از نشانه های پروردگارشان نمی آمد، مگر اینکه از آن روی گردان می شدند (۴۶) و چون به آنان گفته شود: از آنچه خداوند روزیتان کرده، انفاق کنید، کافران به مؤمنان گویند: آیا کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست او را اطعام می کرد؟ شما جز در گمراهی آشکار نیستید. (۴۷)

۱. «ذریه» نسل، فرزندان. این واژه در اصل به معنای مورچه و چیزهای ریز است و معمولاً به کودکان گفته می‌شود و گاهی هم در کودک و بزرگ با هم به کار می رود و آن در صورتی است که به نسل جاری توجه شود ضمنا این واژه در اصل معنای جمع دارد ولی در مفرد هم به کار می رود.

۲. «الفلک المشحون: کشتی پُر، کشتی مملو از بار.

۳. «صریخ» فریادرس. صرخ به معنای فریاد بلند برای کمک خواهی است و صریخ هم به کسی که کمک می خواهد گفته می شود و هم به معنای کسی است که به کمک آن شخص می آید گفته می‌شود که باید معنای مورد نظر را با قرینه فهمید و در اینجا معنای دوم است

۴. «ما بین ایدیکم» آنچه روبه روی شماست (حال) و «ما خلفکم» آنچه در پی آن می آید (آینده) توجه کنیم که کلمه خلف که به معنای پشت سر است گاهی دلالت به گذشته و در موارد بسیاری هم دلالت به آینده می کند گویا که هم گذشته شخص و هم آینده او که اکنون غایبند، پشت سر او قرار دارند و می توان آن را از اضداد دانست. در قرآن در موارد بسیاری خلف به معنای آینده به کار رفته از جمله (نسا/۹) (یونس/ ۹۲)

۵. جواب «اذا قیل» در آیه شریفه ذکر نشده و یافتن آن به عهده مخاطب است و این در قرآن نظایر بسیاری دارد و از مواردی است که سکوت گویاتر از کلام است.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

منازل ماه

یکی دیگر از نشانه های قدرت خدا، ماه است که پس از ذکر آفتاب به بیان خصوصیاتی از آن می پردازد و آن اینکه می فرماید: و برای ماه منزل هایی معین کردیم که پس از طی آنها دوباره به حالت اول خود برمی گردد و باز مانند شاخه کهنه خوشه درخت خرما به صورت هلال در می‌آید. ماه ۲۸ منزل دارد که در طول ۲۹ یا ۳۰ روز آنها را طی می کند و پس از شب ۲۸ به محاق می افتد و در طول این مدت جرم آن برای ساکنان زمین به حالت های گوناگونی دیده می شود. در این آیه، ماه را در حالت هلال، به شاخه خشک و کهنه خرما تشبیه می کند. وقتی خرما از شاخه های بزرگ درخت که به صورت خوشه است چیده می شود، آن شاخه ها پس از مدتی زرد و خشک می شوند و حالت قوسی پیدا می کنند. در این حالت به آن «عرجون» گفته می شود. ماه نیز در شب اول به صورت باریک و بی رمق و به شکل قوسی دیده می شود.

منظور از پیشی نگرفتن شب بر روز

در آیه (۴۰)، نشانه دیگری از این نظم دقیق و استوار را در حرکت آفتاب و ماه و شب و روز ارائه می دهد. درباره آفتاب و ماه اظهار می دارد که آفتاب نمی تواند ماه را دریابد و به آن برسد و درباره شب و روز هم می فرماید: شب نمی تواند از روز پیشی گیرد. یعنی آن چنان نظم دقیقی حکم فرماست که در طول میلیون ها سال، اندازه شب و روز در فصول چهارگانه حتی یک ثانیه تغییر نکرده است و این به راستی که شگفت آور است. سپس با یک جمله مطلب را جمع بندی می کند و می فرماید: هر کدام از آنها در فلکی شناورند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

کنده شدن روز از شب

در مقام برشمردن آیات و نشانه های خدا، اینک در آیه (۳۷) نشانه دیگری را عنوان می کند و آن آمد و شد شب و روز است. یکی از نشانه های خدا بر مردم، کنده شدن روز از شب است که سبب می شود مردم در تاریکی بمانند. منظور از کنده شدن روز از شب منظور این است که هنگام غروب آفتاب که تدریجاً هوا تاریک و شب شروع می شود، هنوز آثار روز به صورت روشنایی اندک باقی است. در این برهه که هوا نیمه تاریک است، شب و روز در هم تداخل کرده‌اند و به تدریج تاریکی بر روشنایی غلبه می کند، تا وقتی که هوا تاریک می شود و آن لحظه ای است که روز به کلی ناپدید می گردد. در آن لحظه است که روز از شب کنده می‌شود و می‌توان گفت که شروع شب کامل در یک لحظه اتفاق می افتد و برای همین است که در آیه مورد بحث، پس از ذکر کنده شدن روز از شب می فرماید: «فاذا هم مظلمون» و ناگهان در تاریکی فرو می روند.

روان شدن خورشید به قرارگاه خود

در آیه (۳۸) از آفتاب به عنوان نشانه ای از قدرت خدا نام می برد و می‌فرماید: آفتاب همواره به سوی قرارگاهی که دارد جریان پیدا می کند. این تقدیر و خواسته خداوند مقتدر و داناست. قرارگاه یا همان «مستقر» خورشید کجاست؟ در تفسیر آیه وجوه گوناگونی گفته شده است؛ مانند حرکت از مشرق به مغرب، حرکت خورشید از بروج دوازده گانه و... . به نظر می‌رسد که آیه باید ناظر به مطلبی باشد که برای عموم مردم به خصوص در زمان نزول قران قابل درک باشد و آنچه برای آنان قابل تصور بود، حرکت خورشید از مشرق به مغرب بود.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

وَآیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ ﴿۳۷﴾ شَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۳۸﴾ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿۳۹﴾ لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿۴۰﴾

برای آنها نشانه ای است شب که روز را از آن بیرون می کشیم، پس به ناگاه تاریکی آنها را فرا می گیرد. (۳۷) و خورشید که همواره به سوی قرارگاهش حرکت می کند. این، تقدیر آن مقتدر داناست. (۳۸) و برای ماه منزل هایی مقدر کردیم تا آنکه مانند شاخه خشک و کهنه (هلالی شکل و زرد رنگ) خرما (به حالت اول) بازگردد. (۳۹) نه خورشید را سزد که ماه را دریاید و نه شب بر روز پیشی گیرد و هر کدام در مداری شناورند. (۴۰)

 ۱. «نسلخ» بیرون می آوریم، می کَنیم. «سلخ» در اصل به معنای کندن پوست حیوان است و به کسی که پوست گوسفند را پس از ذبح جدا می کند «سلاخ» گفته می شود. و به تمام شدن ماه «انسلاخ» گفته می شود. «فاذا انسلخ الأشهر الحرم» (توبه/۵) چون با تمام شدن روزهای ماه گویا که زمان به صورت اعتباری از آن کنده شده یا انسان از آن بیرون آمده است.

۲. «مظلمون» فروروندگان در تاریکی. «اَظلَمَ» وارد تاریکی شد، مانند: اصبح و امسی یعنی وارد صبح شد و وارد شب شد.

٣. «لمستقر» به سوی قرارگاه.

۴. «العرجون» شاخه خشک خرما، لیف خرما. وقتی خرما از شاخه های بزرگ درخت چیده می شود آن شاخه پس از مدتی زرد و خشک می شود و حالت قوس به خود می گیرد، چنین شاخه ای را «عرجون» می گویند. 

۵. «القدیم» چیزی که زمانی بر آن گذشته است، کهنه.

۶. «سابق» پیشی گیرنده یا غلبه کننده.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

 زوج بودن همه موجودات

پس از بیان برخی از نعمت ها، در آیه (۳۶) از یک قانون طبیعی که خداوند در جهان برقرار کرده سخن می گوید و آن زوج بودن همه موجودات است از گیاه و حیوان و انسان گرفته تا چیزهای دیگری که بشر از آنها خبر ندارد. مطلب را با تسبیح و تنزیه خود آغاز می کند و می فرماید: پاک و منزه است خدایی که همه زوج ها را آفرید. منظور از زوج ها در این آیه دو جنس نر و ماده از حیوان و انسان است. کلمه «زوج» معمولا در انسان و حیوان به کار می رود. طبق این آیه خداوند نر و ماده حیوانات و بشر را از سه چیز آفریده: یکی از آنچه از زمین می روید و غذای آنها می شود و همین غذاهاست که باعث پیدایش نطفه ها می شود. دیگر از خود آنها بعضی از اجزای حیوانی و قوای نفسانی آنها که باعث تبدیل غذاها به نطفه می شود و سوم از چیزهایی که نمی دانند و آن سامانه‌های خاصی است که انسان از وجود آنها آگاهی ندارد و یا اگر دارد از حقیقت آنها بی خبر است مانند روح و سایر مکونات و پدیده های اسرار آمیزی که در آفرینش موجود زنده نقش دارند. می توان  کلمه «ازواج»را در آیه مورد بحث تعمیم داد و «مِن» را در «مما تنبت» و «من انفسهم» و «مما لایعلمون» بیانیه دانست در این صورت مفهوم آیه این است که علاوه بر انسان و حیوان، گیاهان هم نر و ماده دارند و حتی حیوانات دیگری هم هستند که نر و ماده دارند و بشر از وجود آنها بی خبر است. در قرآن در آیات متعددی به زوجیت در عالم گیاهان اشاره شده است:(حج/۵), (شعرا/۷) و (لقمان/۱۰).

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

زنده شدن زمین مرده

 این آیات و چند آیه بعدی، برخی از نشانه های قدرت خداوند بیان می شود یکی از این نشانه ها و آیات تکوینی خدا، آن زمین مرده ای است که به امر او در فصل بهار دوباره زنده می شود و با رویش مجدد درختان و گیاهان، زمین جان تازه‌ای می‌گیرد و خدا از زمین سنبل ها و خوشه های گندم را بیرون می آورد تا مردم از غلات به دست آمده از آن، ارتزاق کنند و نیز بستان هایی پدید می آورد که در آن درختان خرما و انگور می روید و این به وسیله چشمه سارهایی است که خدا آنها را در زمین جاری می کند.

تصرف بشر در طبیعت

در ادامه، هدف از آفریدن آنها را چنین بیان می کند: تا مردم هم از میوه های آن درختان بخورند و هم از فرآورده هایی که خودشان از آن میوه ها به عمل می‌آورند، بخورند مانند: شیره یا سرکه یا کشمش و یا شیرینی ها و غذاهای گوناگونی که از خرما و انگور درست می شود یا بعضی از میوه ها به همان صورت که چیده می شوند قابل خوردن نیستند. انسان باید آنها را بکارد آبیاری کند و کارهایی بکند که در رشد آنها موثر باشد بنابراین منظور از «وما عملته ایدیهم» همان کارهایی است که بشر با دستان خود انجام می‌دهد. این مطلب شاید اشاره به این باشد که بشر باید خودش هم کار کند و طبیعت را بارور سازد. این مأموریتی است که خدا به بشر داده و از او خواسته که در زمین کار کند و آن را آباد سازد (هود/۶۱). بشر باید به خاطر همه این میوه ها گوناگون، امکانات و اندامهای مناسبی که خدا به او داده خداوند را سپاسگزاری کند و شکر این همه نعمت را در حد توان خود به جای آورد، این انتظاری است که خدا از بشر دارد و در پایان آیه مورد بحث می فرماید: آیا آنان سپاسگزاری نمی کنند؟

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

وَآیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ﴿۳۳﴾ وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ ﴿۳۴﴾ لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَفَلَا یَشْکُرُونَ ﴿۳۵﴾ سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

و برای آنها نشانه ای است زمین مرده که ما آن را زنده کردیم و از آن دانه ای بیرون آوردیم که از آن می خورند (۳۳) و در آن باغهایی از درختان خرما و انگور قرار دادیم و در آن چشمه‏ ها جاری کردیم. (۳۳)  تا از میوه آن و آنچه دست هایشان به عمل می آورد بخورند، آیا سپاس گزاری نمی کنند؟ (۳۵) منزّه است آنکه همه زوج ها را آفرید از آنچه زمین می رویاند و از وجود خودشان و از آنچه نمی دانند. (۳۶)

۱. «الارض المیته» زمین مرده، زمینی که در فصل پاییز و زمستان تمام روییدنی های آن خشک شده است.

۲. «حبّ» اسم جمع «حبّه» به معنای دانه است.

۳. «نخیل» جمع نخل به معنای درخت خرما و «اعناب» جمع «عنب» که هم به درخت انگور و هم به خود انگور گفته می شود.

۴. «و ما عملته ایدیهم» «ما» در این جمله ممکن است نافیه باشد و واو در آن حالیه باشد. در آن صورت معنای جمله چنین است: و دستان آنها آن میوه را به عمل نیاورده است. یعنی پیدایش میوه در درختان فقط از جانب خداست. احتمال دیگر اینکه «ما» موصوله است و معنای جمله این است: آنچه دستان آنها به عمل آورده. یعنی خدا آن درختان را آفرید تا مردم از میوه آن و نیز از فراورده های آن که خودشان درست می کنند، بخورند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

بازگشت به دنیا پس از مردن

پس از اظهار تاسف برای مردم که هر پیامبری آمد او را مسخره کردند، می فرماید: آیا ندیدندکه پیش از آنها چه بسیار بودند از اقوامی که آنها را هلاک کردیم و آنها هرگز به سوی ایشان باز نمی گردند. ظاهر این است که این سخن مربوط به مشرکان قریش است که در آیات قبلی از آنان صحبت شد و در وسط مطلب، داستان اصحاب القریه جهت عبرت آنان ذکر شد و اینک درباره آنها اظهار می دارد که آیا آنان از هلاکت اقوام پیشین خبر نداشتند تا از آنها عبرت گیرند؟ اقوامی که هلاک شدند و هرگز به سوی آنها بازنگشتند. توجه کنیم که بازنگشتن هلاک شدگان مربوط به اکثریت آنهاست که عبارت «کم اهلکنا» به آن دلالت می کند و این یک حکم کلی نیست که هیچ یک از مردگان به این دنیا باز نمی گردند، چون در آیات قرآنی از مردگانی خبر داده شده که به دنیا بازگشته اند، مانند عُزیر: (بقره/۲۹۵) یا هفتاد نفری که از بنی اسرائیل مردند و پس از مرگشان خدا آنها را زنده کرد: (بقره/۵۶) و... بنابراین، آیه شریفه منافاتی با مسئله رجعت ندارد و آن را نفی نمی کند.

احضار شدن همه مردم در قیامت

در آیه (۳۲) این حقیقت را بیان می کند که بالاخره همه انسان ها در قیامت نزد خدا احضار خواهند شد و حضور آنها به صورت جمعی و یکجا خواهد بود، و کلمه «جمیع» در «جمیع لدینا محضرون» به معنای «مجموع» است، یعنی همه با هم نزد خدا حاضر خواهند شد و یکی از نام های قیامت «یوم الجمع» است: (تغابن/۹).

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

سرانجام شوم  «اصحاب القریه»

 داستان «اصحاب القریه» با دو آیه ۲۸ و ۲۹ به پایان می رسد و سرانجام شوم آنها تذکر داده می‌شود. طبق این آیات خداوند آنها را هلاک کرد. آنان با یک صیحه آسمانی و بانگ مرگبار ناگهان همه خاموش شدند. در اینجا مرگ آنها به خاموشی یک چراغ یا یک آتش تشبیه شده، چون وقتی چراغ یا آتش روشن است، نمود خاصی از خود دارد و با خاموش شدن آن، دیگر به کلی نمود آن از بین می رود. خداوند برای هلاکت یک قوم لشکری از آسمان نمی فرستد که مستقیماً و روی در روی با آنها بجنگد و این زیبنده خدای توانایی نیست که می تواند با یک اشاره جهان را نابود کند.

ای دریغ بر بندگان!

پس از نقل داستان «اصحاب القریه» در آیه (۳۰) از کار آنها و همه کسانی که مانند آنها با پیامبران ستیزه جویی کردند، اظهار تاسف شدید می کند. ای دریغ بر بندگان که هیچ پیامبری بر آنان نیامد، مگر اینکه او را مسخره کردند،گوینده این سخن خداست و اینکه بعضی ها آن را ادامه سخن آن مرد مومن داسنته اند، صحیح نیست. چون سخن آن مرد تمام شد و پس از آن خداوند از هلاکت آن مردم به وسیله بانگ آسمانی خبر داد.

منظور از «العباد» چه کسانی است؟

منظور از «العباد» می تواند همه مردم باشد، چه آنها که به خدا ایمان آوردند و چه آنها که ایمان نیاوردند، ولی به قرینه جمله بعدی معلوم است که در اینجا منظور کافران هستند. کافران چه خود بدانند یا ندانند همگی عبد خدا هستند (مریم/۹۳). البته در قرآن کریم معمولاً درباره مومنان به کار رفته است مانند؛ (اسراء/۳) (ص/ ۴۵) و (انبیا/۱۰۵).

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا کُنَّا مُنْزِلِینَ ﴿۲۸﴾ إِنْ کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿۲۹﴾ یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿۳۰﴾ أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿۳۱﴾ وَإِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿۳۲﴾ وَآیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ﴿۳۳﴾

و ما پس از وی برای (هلاک) قومش هیچ سپاهی از آسمان نفرستادیم و ما از پیش هم فرستنده نبودیم. (۲۸) چیزی جز یک بانگ آسمانی نبود که ناگهان همگی خاموش شدند. (۲۹) ای دریغا بر بندگان! هیچ پیامبری برایشان نمی‌آمد، مگر اینکه همواره او را مسخره می‌کردند. (۳۰) آیا ندیدند که پیش از آنان چه بسیار بودند از اقوامی که هلاک کردیم؟ آنان به سوی اینان باز نمی‌گردند. (۳۱) هیچ کدام از آنان نیست، مگر اینکه همه با هم نزد ما احضار می شوند. (۳۲)

۱. «یا حسره» ای دریغا، افسوس. می توان گفت که در این مورد «یا» برای نداست ولی نه ندایی حقیقی. گویا حسرت را صدا می زند که اینجا جای توست پس حاضر شو. ضمناً «حسرت» به معنای اندوه و پشیمانی شدید است.

۲. «العباد» بندگان، جمع عبد است. گاهی عبد به معنای بنده و مطیع است که در این صورت جمع آن «عباد» است و گاهی به معنای برده زرخرید است که جمع آن «عبید» است.

۳. «الم یروا» آیا ندیدند. منظور از دیدن در اینجا، دیدن با چشم سر نیست بلکه منظور درک کردن و دانستن است.

۴. «القرون» جمع «قرن» است به معنای مردم یک زمان.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

عاقبت مؤمن آل یاسین

در این آیات گفته نشده که آن قوم با این مرد چه کردند و آیا به آن فرستادگان ایمان آوردند یا نه؟ اما از این آیات فهمیده می شود که آن مرد مؤمن را کشتند و به پیامبران هم ایمان نیاوردند و با عذاب الهی هلاک شدند. طبق آیه ۲۶، پس از کشته شدن مرد مؤمن و بازگشت او به سوی خدا، به او گفته شد وارد بهشت شو و این در واقع یک نوع خوش آمدگویی برای او بود. منظور از این بهشت، بهشت برزخی است که پیش از برپایی روز قیامت مؤمنان در آن جای داده می شوند. آن مرد با دیدن این همه لطف و نعمت، در همانجا یعنی در عالم برزخ آرزو کرد که کاش آن قوم از سرانجام خوب او باخبر می شدند و درمی یافتند که خدا چگونه او را آمرزید و او را کرامت داد. شایداین بدان سبب بود که از سر دلسوزی آرزو می کرد که کاش قوم او می دانستند که عاقبت ایمان به خدا چیست و آن ها هم ایمان می آوردند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

مؤمن آل یاسین

 پس از آنکه اصحاب القریه یا مردم انطاکیه، آن سه پیامبری را که برای آنها فرستاده شده بود تکذیب یا تهدید به قتل کردند و سخنانی میانشان رد و بدل شد، در این هنگام مردی از محله دوردست آن شهر شتابان آمد و گفت: ای قوم من به این فرستادگان ایمان بیاورید و برای حقانیت آنها چنین استدلال کرد که آنها مزدی نمی خواهند و خود هدایت شده هستند. طبق روایات نام این مرد حبیب نجار بود که در ابتدای ورود فرستادگان به آن آبادی و در کنار شهر با آنها گفتگو کرد و از ماموریت الهی آنها آگاه شده بود و پس از دیدن معجزاتی به آنها ایمان آورده بود. این که در آن آیه شریفه آمده این مرد با شتاب آمد، نشانه آن است که او از ماموریت پیامبران آگاه شده بود و حدس می زد که مردم شهر در برابر دعوت آنها عکس العمل نامناسبی خواهند داشت و لذا به سرعت خود را به آن مکان رساند و قوم خود را به پیروی از آن پیامبران دعوت کرد. در برخی از روایات از این مرد به عنوان «مؤمن آل یاسین» یاد شده است.

سخنان مؤمن آل یاسین

 آن مردی که از دورترین نقطه شهر آمد، در ادامه سخنان خود جهت تاثیرگذاری بیشتر، ایمان آوردن خودش را با شیوه خاصی مطرح کرد و گفت: مرا چه شده که کسی را نپرستم که مرا آفرید و همگی بالاخره به سوی او بازگردانیده می شوید؟ توجه کنید که در مقام اظهار ایمان تنها از ایمان خودش سخن گفت چون آن قوم هنوز ایمان نیاورده بودند، ولی در مقام بازگشت انسانها به سوی خدا، آن قوم را مورد خطاب قرار داد، چون آن قوم چه ایمان می آوردند و چه ایمان نمی آوردند، بالاخره می مردند و به سوی خدا باز می گشتند. این نوع سخن گفتن را «التفات از متکلم به مخاطب» می گویند. او در ادامه گفت: آیا به جای خدا معبودهایی را برگزینم که هیچ سودی برای من ندارد و نمی تواند مرا از عذاب خدا برهانند؟ به راستی اگر چنین کنم به طور یقین من در گمراهی آشکار خواهم بود. آنگاه گفت به پروردگار شما ایمان آوردم، پس سخن مرا بشنوید. این خطاب می تواند متوجه به قوم باشد. درست است که آنها خدا را رب خود نمی دانستند ولی چه بدانند و چه ندانند خدا پروردگار آنهاست و در پایان هم از آنها می‌خواهد به سخن او گوش دهند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴿۲۰﴾ اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۱﴾ وَمَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۲﴾ أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنْقِذُونِ ﴿۲۳﴾ إِنِّی إِذًا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۲۴﴾ إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿۲۵﴾ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ ﴿۲۷﴾

و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد. گفت ای قوم من این فرستادگان را پیروی کنید. (۲۰) پیروی کنید کسانی را که از شما مزدی نمی خواهند و خود هدایت شده هستند. (۲۱) من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است؟ و همگی به سوی او بازگشت می کنید. (۲۲) آیا به جای او معبودانی را برگزینم که اگر (خدای) رحمان برای من آسیب و گزندی بخواهد، نه شفاعتشان چیزی را از من دفع می کند و نه می توانند نجاتم دهند؟! (۲۳) اگر چنین کنم، بی تردید در گمراهی آشکار خواهم بود. (۲۴) همانا من به پروردگار شما ایمان آوردم، پس سخن مرا بشنوید. (۲۵) گفته شد به بهشت درآی، گفت ای کاش قوم من می دانستند (۲۶) که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از کرامت یافتگان قرار داد. (۲۷)

۱. «الاقصا» دورترین. «اقصا المدینه» یعنی آن سوی شهر، حاشیه شهر، دورترین جای شهر.

۲. «المدینه» همان شهر که قبلا از آن با لفظ «قریه» یعنی آبادی یاد شده بود.

۳. «یسعی» شتاب می کرد، شتابان راه می رفت.

۴. «مالی» مرا چه شده است؟ این تعبیر هنگامی گفته می شود که از انسان انتظار کاری را داشته باشند که برخلاف نظر اوست و نیز هنگامی گفته می شود که انسان کاری را انجام دهد که علت آن معلوم نیست.

۵. «لا ینقذون» رها نمی کنند، نجات نمی دهند.

۶. « إِذًا» آنگاه، در آن هنگام، در آن صورت.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

 

شگون بد به پیامبران زدن

مردم آن آبادی، در برابر تاکید پیامبران بر حقانیت خود، سخن دیگری ساز کردند و گفتند: ما  به شما فال بد می زنیم، اگر از سخنان خود دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و از ما به شما شکنجه سختی خواهد رسید. ظاهرا شگون بد زدن به پیامبران و شوم انگاری آنان، از سوی سران و اشراف قوم مطرح شد، تا در توده مردم نفرت شدیدی نسبت به آنان به وجود آورند و درنتیجه مردم از آن دوری کنند و به سخن آنان گوش ندهند. این شیوه ای است که در برخورد با برخی دیگر از پیامبران هم به کار رفته است: (اعراف/۱۳۱)، (نمل/۴۷) و (نساء/۷۸).

بدشگونی، نتیجه قهری کارهای شماست

پاسخی که در همه این موارد به کافران داده شده، این است که آن فال بدی که شما می گویید، نتیجه اعمال شماست که از جانب خدا به شما می رسد. یعنی گزندی که به شما می رسد و شما آن را به حساب فال بد می گذارید و ادعا می کنید که از بدشگونی پیامبر است، نتیجه قهری کارهای زشت شماست که به شما می رسد و آن بر اساس سنت الهی است که حاکم بر انسان هاست. در ادامه سخنان پیامبرانِ «اصحاب القریه» چنین آمده: آیا اگر شما را پند دهند و به راه راست هدایت کنند، شما همین پاسخ را می دهید و پنددهنده را بدشگون می دانید و از او متنفر می شوید؟ پیامبران پس از این سخن، آن قوم را گروهی اسرافکار نامیدند. اسراف یعنی خروج از حد اعتدال و آن قوم چنین بودند و بر گمراهی خود پای می فشردند و به هر بهانه ای سخن پیامبران را رد می کردند و اصرار به کفر داشتند.

 

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

داستان فرستاده شدگان به انطاکیه

در آیات پیش سخن از تبلیغ و انذار مشرکان مکه توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. اینک درباره این مشرکان، یک داستان تاریخی را به عنوان مَثَل ذکر می کند. این داستان، هم سرانجام شوم مشرکان را به تصویر می کشد و هم تسلی خاطری برای پیامبر اسلام می شود تا بداند که تکذیب پیامبران شیوه مستمری در میان اقوام بوده است. این داستان، داستان مردم شهری است که هم زمان سه پیامبر برای آنها فرستاده شدند ولی آنها به پیامبران ایمان نیاوردند و سرانجام، با یک صیحه آسمانی هلاک شدند. البته نام این شهر در قرآن ذکر نشده ولی طبق روایات نام این شهر انطاکیه بود. در منابع اسلامی نام این سه تن شمعون یوحنا و یونس ذکر شده و آنها از حواریون عیسی (علیه السلام) بودند که به امر خدا به آن شهر فرستاده شده بودند. در آیات مورد بحث به پیامبر خدا دستور داده می شود برای مشرکانی که در برابر تبلیغ و انذار او ایمان نیاوردند، داستان «اصحاب القریه» را به عنوان مَثَل بیان کند. که می فرماید: ما به سوی آنها دو نفر فرستادیم ولی مردم آن دو را تکذیب کردند و ما با نفر سوم آنها را تقویت کردیم. سپس گفتگوی میان پیامبران و آن مردم را نقل می کند. پیامبران گفتند: ما به سوی شما فرستاده شده ایم. مردم آبادی آنها را دروغگو خواندند و گفتند: شما هم بشری مثل ما هستید و خدای رحمان چیزی نفرستاده است و منظور آنها این بود کسی که از سوی خدا فرستاده می شود، باید از جنس دیگری باشد در حالیکه شما بشری مانند ما هستید. در آیات بعد از قول پیامبران نقل می کند که با تاکید فراوان گفتند: پروردگار ما می داند که ما به سوی شما فرستاده شده ایم و ما را وظیفه ای جز رساندن پیام روشنگر چیز دیگری نیست. گفتن این سخن، برای آن بود که روشن کند که ما در رسالت خود هیچ تردید نداریم و بنابراین تکذیب یا تصدیق شما نمی تواند ما را از وظیفه خود که رساندن پیام الهی است باز دارد.

📚 منبع: کتاب آموزش کاربردی ترجمه و تفسیر قرآن، نسیم کوثر

حدیث شماره ۳ باب ائمه علیهم السلام جز به عهد و فرمان خدا کارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى کنند کتاب حجت اصول کافی

حمران به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد قربانت گردم به من خبر دهید که موضوع نهضت على و حسن و حسین (علیهم السلام) و قیام ایشان براى دین خداى عزوجل و مصیبتهائى که دیدند، از کشته شدن به دست طغیانگران و پیروزى آنها بر ایشان تا آنجا که کشته شدند و مغلوب گشتند چگونه بود؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: «اى حمران؛ خداى تبارک و تعالى آن مصیبات را بر ایشان مقدر کرد و حکم فرمود و امضاء نمود و حتمى ساخت، و سپس اجرا کرد (پس همه آن مصیبات با علم و اجازه خدا بوده) و على و حسن و حسین (علیهم السلام) از روى بصیرت و دانشى که قبلا از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) دریافته بودند قیام کردند، و هرکس از ما خانواده هم که خاموشى گزیند از روى علم است.»